تصویر: اثر علی چقازردی
چوپان ،(پهلوی: شوبان، شوپان؛ فارسی باستان:فشو-پاوَن؛ فارسی میانه: شُبان؛ فارسی جدید: شَبان؛ کردی: شیوان؛ افغانی: شپون؛ بلوچی: شیپانک؛ترکی قدیم: چولبان؛ شَبان؛ ترکی عثمانی و آذری: چوبَن؛ عربی:الراعی. نگاه کنید به:مکنزی، ص۱۴۳،۲۶۷؛ برهان، ص ۱۲۴) .
چوپان در حوزه فرهنگی ایران فردی است حرفه ای و با تجربه لازم و کافی در امور تغذیه، نگهداری و تکثیر دامهای گوچک اهلی گیاهخوار و نشخوار کننده و حلال گوشت (گوسفند و بز). در حالی که در ایران نظارت بر گله احشام بزرگی چون گاو و گاو میش که فرآورده های دامی(شیر و مشتقات آن، گوشت، پوست و شاخ) دارند بر عهده گاوبان یا گاواره بان یا گالش و نظارت بر گله های احشام بزرگی چون الاغ و اسب و قاطر که از آنها برای سواری و بارکشی استفاده می شود بر عهده رمه بان است. البته در همین حوزه از گاو و گاومیش نیز برای سواری و بارکشی استفاده می شود (بازن ، ج۳، ص ۶ ؛ فرهادی، ص ۱۳۸؛ اسماعیل پور، ص ۲۸۱).
چوپان در کلیه سرزمینهای جهان اسلام، از غربیترین نقطه قاره آفریقا تا شرقیتریننقطه آسیای میانه، که در نیمکره شمالی بین خط استوا و مدار â۵ درجه شمالی (نقشه جهان اسلام) و در استپهای دو سوی خطی که میزان بارندگی آن â۲۵ میلیمتر است، زندگی میکنند و دامداری گوسفند و بز اساس معیشت و اقتصاد آنها را تشکیل میدهد، حضور فعال دارد و مهمترین نقش را در چرخه اقتصادی آنها ایفا میکند. دامداران این سرزمینها از اسب برای جنگیدن و به عنوان حیوان سواری مجلل و از شتر برای حمل چادر و سایر و لوازم در طول کوچها استفاده میکنند (فیلبرگ،۱۳۷۲ش، ص ۶۲).
در دامداری مجموعه های کوچک در چارچوب خانوادگی و در محیط کشاورزی، که همان دامداری کشاورزی و متداولترین شکل دامداری در ایران است، هریک از خانوارها بطور جداگانه بعضی از اعضای خود (کودکان و سالخوردگان) را متخصص در امر نگهبانی از دام می کنند. ولی دامداری به شکل گله های بزرگ و متراکم از ویژگیهای دامداری کوچندگی است. در این حالت جامعه اختیاراتی را در مقابل مسئولیتهائی، به صورت موقت یا دائم به بعضی از اعضای خود به عنوان چوپان تفویض می کند. در ایران ، پیوستگی دام و دامدار کوچنده دقیقا منطبق با دامدامداری کوچندگی وحیوان اصلی آن گوسفند و بز است که شتر و گاو اسب و خر هم می توانند به آن ملحق شوند (دیگار، ۱۳۸۵ش، ص ۳۶۹).
انواع چوپان: در نواحی مختلف ایران برای بر اساس معیارهای متفاوتی نامهائی برای چوپان می گذارند. در بین کوچنشینان شمال خراسان دونوع چوپان وجودارد، یکی چوپان اصلی یا سرچوپان یا خان چوپان که مرد باتجربهای است و دیگری میلاک یا باجو، که چوپان مزدور مبتدی است (پاپلی یزدی،۱۳۷۱ش، ص۴۷۲). متفاوت بودن اصطلاحات مربوط به نگهبان دامها بر مبنای تخصص آنها بیانگر آن است که دانش آنها و نقش آنها در جامعه و فرهنگ بخیتاری به رسمیت شناخته میشود(دیگار، ۱۳۶۶ش، ص ۸۶). مثلا رمهخون نگهدارنده اسب است. هَرگَلون در امور مربوط به خر متخصص است.گاگَلون در امور مربوط به گاوداری تخصص دارد. شون در امور مربوط به میش و بز تخصص دارد. بَرگَلون برهها را به چرا میبرد. در واقع، در بین بختیاریها کسانی که در این بخشها کار میکنند ارزش و اهمیت برابر ندارند. با این که هنوز هم داشتن شناخت و اطلاعاتی درباره اسب به «رمهخون» پارهای منزلتهای اجتماعی میبخشد، منتها در حال حاضر در نظام فنی-اقتصادی بختیاریها فقط چوپان یا شون جایگاهی مرکزی و اساسی دارند (دیگار، ۱۳۶۶ش، ص ۸۷). زیرا گاو عملا فقط واحدهای کوچکی را تشکیل میدهند که منحصرآ اختصاص به رفع نیازهای مصرف داخلی و روزمره دارد، در حالی که تعداد گوسفندها فراوانتر بوده و حتی در جامعه بختیاری بطور نابرابر توزیع شدهاند (دیگار، ۱۳۶۶ش، ص ۸۸). از سوی دیگر گاوها در مقایسه با سایر حیوانات هرگز مسافت زیادی از محل دور نمیشوند زیرا این حیوانات باید در بخش اعظم سال هر روز دوشیده شوند (دیگار،۱۳۶۶ش، ص ۸۸). حیوانات کاری نیز همیشه در صورت لزوم باید بلافاصله در دسترس باشند و از نظر تعداد نیز به قدری نیستند که بطور تماموقت فرد متخصصی را برای نگهداری آنها گذاشت (دیگار، ۱۳۶۶ش، ص ۸۸). فیلبرگ در ۱۳۱۴ شمسی مینویسد: در ایل پایی، در طول روز چوپانان گلههای بز و گوسفند را به مراتع میبرند. میش و بز گلهای جداگانه تشکیل میدهند و شبانان این گله را چوپون مینامند؛ بزغاله و بره نیز گلهای جداگانه و شبانان خردسال این نوع گله را برگلون مینامند (فیلبرگ،۱۳۶۹ش، ص ۱۱۵). در هر روستا بسته به نوع دام و گاهی سن آنها، گلههای متعددی وجود دارد که با در نظر گرفتن تعداد آنها، در معیت یک یا دو چوپان به چرا میروند. برای هر گله و شبانان همراه آنها، در محل اصطلاحات خاصی وجود دارد. مثلا انواع گله در میان تاتنشینهای دره شاهرود خلخال چنین است: گله احشام بزرگ چون گاوان شیرده که این گله را ناخیر می نامند، تحت نظارت فردی با عنوان گِیهوان؛ گاوان بدون شیر تحت نظارت کسی با عنوان رَمیان؛ گله احشام کوچک (سورو) یا میش و بز شیرده (رمه) تحت نظارت رَموان؛ گله قوچها و برههای دوساله (الرد) و گله برهها و بزغالهها (خوارم) تحت نظارت خولوان است (بازن، â۱۹۸، ج۲، ص ۲â۱-۳â۱). در نواحی کوهستانی کرمان، مسئولیت چراندن روزانه خلمه (بره ها و کهره ها) و بر گرداندن آنها به آغل در شبها به مدت نود روز ، تا روز سیزده فروردین، بر عهده کودکان است (باستانی پاریزی، فروردین، ٌ ۴۲). دامداران نیمه کوچ نشین سمنان دامهای خود را در یک گله مشترک گرد می آورند و شحصی با عنوان «مخته باذ /مختاباذ» سازماندهی گله ها و نظارت بر کار چوپانها و تهیه وسایل مورد نیاز آنها و تعیین حقوق چوپانان و توبیخ و تشویق آنها را بر عهده دارد (فرهادی، ص ۱۴۰). در منطقه دشت گرگان، مخته باذ علاوه بر سرپرستی چوپانان ، معمولا به کارهای ماست بندی و کره گیری و به قرار و مدار های میان چوپانان و صاحبان رمه نیز رسیدگی می کند. همو در یکی از روزهای اواخر بهار صاحبان رمه را برای مشارکت مستقیم و عملی در دوشیدن دامها و تعیین میزان شیردهی آنها دعوت می کند تا به همان نسبت از کره و ماست و کشک سهم ببرند (پورکریم»، ۱۳۴۶ش، ص ۳۵-۳۶؛ همو ، ۱۳۴۸ش، ص ۳۸-۳۹).
در دامداری سنتی ایران، فرآیند تولید محصولات دامی بر عهده چوپان است . چوپانی، حرفه ای تخصصی در امر مدیریت است که چوپان همه اصول مدیریت، یعنی مدیریت زمان، مدیریت بحران، سازماندهی، هدایت و رهبری؛ امانت داری؛ تعلیم تربیت را در آزمایشگاههای طبیعی دانشکده های کوه و کمر، در دره ها و تپه ها، در سرما و گرما ، در انزوا، و با سرمایه عمر و با بهره گیری از هوشیاری و کنجکاوی و به منظور ÷اسخگوئی به نیاز فراهم آورده است. توزیع مازاد تولید بر عهده صاحب دام است که بخش قابل توجهی روانه بازار می شود و بخش اندکی نیز به مصرف درون خانوار می رسد. همه سرمایه گله داران بزرگ کوچنده که در فرآیند تولید به جریان می افتد و ارزش افزوده به وجود می آورد، بصورت دام در گله های بزرگ متمرکز و در اختیار چوپان قرار می گیرد. بنابراین چوپان امانت دار و مورد اعتماد جامعه و مورد اعتمادترین عنصر جامعه مبتنی بر اقتصاد شبانی است. او از سوی صاحب دام (گله دار بزرگ، بیشتر در بین کوچندگان) یا صاحبان دام (دامداران خرده پای روستاها که دامهای خود را در یک گله سازمان می دهند) با شرایط معینی برای نظارت بر دامها و گله ها انتخاب و مسئولیت امور مربوط به گله به عهده وی گذاشته می شود.
دام اصلی ترین عنصری است که چوپان در اختیار دارد و مراتع طبیعی اصلی ترین منبع تغذیه دام. چوپان برای انجام وظیفه و تعهد خود مجبور به تحمل تنهائی و برون رفت از انزوا ب دمیدن بر نی هفت بند خود است. نگهداری از گله، مثل کارهای کشاورزی، نیروی جسمانی فراوانی را نمیطلبد؛ منتها لازمه آن آمادگی کامل و گوش به زنگ بودن در تمام لحظات است. شرایط زندگی پیشه چوپانی ناراحتی بیش از حدی را به چوپان تحمیل میکند. چوپان بطور تمام وقت از جمع انسانها به دور است. شب هنگام، در حالی که سنگی را زیر سر گذاشته است میخوابد، فقط بالاپوش نمدی خود را روی خود میکشد. هر صدای زنگ و یا هر صدای غیرعادی او را از خواب میپراند. او برای کوچکترین اعلام خطر آمادگی دارد. تنها خوشخالی چوپان تنها در کوهستان، هر پانزده یا بیست روز یکبار دویدن دهها کیلومتر راه و رسیدن به محل چادرهای ایل است تا آذوقهای تدارک بیند (دیگار، ۱۳۶۶ش، ص ۸۸).
اطلاعات او درباره دامها و رفتارهای آنها نیز منحصر به خود او است. چوپان در امر تغدیه، سازماندهی، هدایت، رهبری و مدیریت زمان با موضوعات زیر آموخته و آمیخته شده است: از مقدار غذای لازم گوسفند و بز در فصول سال، از مقدار غذای میش و بز حامله، از مقدار غذای بزغاله ها و بره ها و از میزان توان راه رفتن آنهااطلاع کافی دارد. سن هر حیوان و قدرت بدنی آن و تفاوت رفتار تغذیه ای میش و بز را می داند و می داند که میش شب می چرد و بز در روز؛ میش در روز استراحت می کند و بز در شب؛ با علم به همین رفتار است که گله را هدایت می کند. او با اطلاع از رفتار تمایل به رهبری بز و پیروی میش در گله، گله را هدایت می کند (پاپلی یزدی، ۱۳۷۰ش، ۲۶-۲۸). تشخیص میزان شیر داشتن دامهای شیرده با چوپان است و در شیر دوشی شرکت می کند ودامهای شیردار را به سوی زن شیردوش که در نقطه خروج دالان شیردوشی (دوم) نشسته است می راند و دام بدون شیر را از آن می گذراند. در فرایند نظام دامداری سنتی ، به منظور تکثیر دام، حیوانات نر را در یک روز در گله رها می کنند و میشها نیز غالبا با هم می زایند و معمولا شبها این اتفاق می افتد. دشوار ترین مرحله کار چوپان موقع زایمان میشها است. چوپان که در تاریکی شب هنگام کوه و بیابان تنها در کنار گله دامها است باید بعد از هر زایمانی دهان بره نوزاد را به پستان مادر نزدیک کند تا اولین شیر را بمکد و جان بگیرد و آن را در جائی محفوظ بگذارد. این کار باید برای تمام میشها که پشت سر هم می زایند انجام گیرد. و صبح نیز هر بره را به کنار مادرش بیندازد. میش، بره خود را از طریق بو کردن می شناسد و می پذیرد ولی چوپان باید با چشم تشخیص دهد و اگر میشی بره خود را نپذیرفت باید میش را مجبور به پذیرفتن کند (کریمی، ۱۳۵۲ش، ص ۵۰-۵۱). در نواحی کوهستانی کرمان ، خصوصا کوهستان پاریز_ بین سیرجان و رفستجان و شهر بابک و نی ریز- بخش مهمی از وظایف چوپان را در هنگام زائیدن میشها و بزها، مثل تر و خشک کردن گوسفندان تازه زا، درست کردن جا برای آنها، مواظبت شبانه از بره ها و بزغاله ها (کهره ها) و شناسائی مادر هر یک از بره ها و کهره ها و رسانذن آنها به مادرهایشان برای شیر خوردن، افرادی با عنوان زه کش انجام می دهند(باستانی پاریزی، فروردین ۱۳۵۷، ص ۴۱-۴۲).
گیاهان طبیعی خودرو، بخش اعظمی از رژیم غذائی دام و حتی خود چوپان، را تشکیل می دهند و اطلاعات چوپان درباره گیاهان و علوفه دامها بسیار فراتر از اطلاعات خود دامدارانی است که عمری را در دامداری گذرانده اند. او اطلاعات خود را از خود دامها و از طبیعت پیرامون خود و از چوپانان قبلی که شاگردی آنها را کرده، کسب کرده است. او گیاهان و خواص آنها و بخصوص خوش خوراکی، بد خوراکی، تر خوراکی، خشک خوراکی آنها را می شناسد. با نوع تغذیه هر یک از دامها در مقاطع سنی مختلف و در فصول گوناگون سال آشنا است. می داند کدام گیاه باید خشک شود تا در زمستان با رطوبت باران و برف خیس و آماده خوراک دام گردد. کدام گیاه گوشت دام را افزایش می دهد و شیر را زیاد و روغن را معطر می کند. خوردن کدام علف نمک می طلبد و کدام علف بی نیاز از خوراندن نمک به دام است. کدام گیاه موجب اسهال می شود و کدام گیاه آن را قطع می کند که برای سلامت دام از هر دو در مواقع لزوم استفاده می کند . کدام گیاه موجب براق شدن پشم میشها و کدام موجب ریزش پشم آنها می شود.
آّب نیز بخش مهم دیگری از رژیم غذائی دام است. اطلاعات او درباره خواص آبهای چشمه ها و رودهای محیط طبیعی زیست پیرامونش نشانی از دانش او درباره عناصر طبیعی در راستای حرفه او است. او درباره سبکی و سنگینی آبهای اطراف اطلاع دارد و تآثیر آنها را بر دیر هضمی و زود هضمی و چاقی و لاغری دامهای تحت نظارتش به خوبی می شناسد (پاپلی یزدی، ۱۳۷۰ش، ۲۶-۲۸) .
چوپانان ناوارد موجب گرگ زدگی، گوسفند مرگی ، پرت شدن دام از نقاط مرتفع، تخریب مرتع کاهش کمی و کیفی شیر و روغن و پشم وو پوست و گوشت می شود (کریمی، ۱۳۵۲ش، ص ۵۰-۵۱). وظایف چوپان در شرایط مدیریت بحران نیز مشخص است : توانائی جمع و جور کردن دامها، مراقبت از دام در مقابل عوامل زیان بار چون سیل، طوفان، بوران، حمله حیوانات درنده و انسانهای مهاجم، مهار کردن دام در برابر ترس از رعد و برق و پیشگیری از رمیدن دام، هدایت صحیح دام در سنگلاخها ، کوهها و پرتگاهها. همچنین مدیریت او در امر هدایت و پرورش نیز مشخص است: ، هدایت و خواباندن دام در صبح و ظهر و شب در دامنه ها و مراتع مناسب، انتخاب و تربیت بز یا بزهای پیشاهنگ برای هدایت گله، تربیت سگ یا سگها برای محافظت از گله (پاپلی یزدی، ۱۳۷۰ش، ص ۲۷). در کوچ بهاره که چششمه ها آب فراوان و مرتع سرسبز و پرباران اند، چوپان در ارتفاعات به کار خود می پردازد و به حوزه کشاورزی یکجانشینان دره ها نفوذ نمی کند. ولی در کوچ پائیزه چوپان به همراه گله ها مجبور است برای تامین آب و علف دامها مرتبا از دره ها به ارتفاعات و بالعکس رفت و آمد کند تا با حوزه کشاورزی برخوردی نداشته باشد بنا بر این زودتر از دیگران راه می افتد که نمونه آن چوپانان طایفه دره شوری ایل قشقائی است (بک[۱]، ص ۲۷). همه این آگاهیها معمولا از چوپانی به چوپان دیگر منتقل می شود . این فراگیری باید از سنین هفت هشت سالگی شروع شود (دیگار، ۱۳۶۶ش، ص ۸۸).
تقویم کار چوپان: روستا جامعه ای است که کشاورزی تولید مسلط آن و دامداری فعالیتی جانبی است. کار فشرده کشاورزی از ابتدای بهار شروع و تقریبا در انتهای پائیز خاتمه می یابد. در فصل زمستان، فعالیت کشاورزی به حداقل ممکن می رسد و دامها در آغلها جای می گیرند و از خوراک ذخیره و مکمل استفاده می کنند که خود کشاورزان این وظیفه را انجام می دهند. بنابر این کار چوپانی نیز در جامعه کشاورزی از بهار شروع و در پائیز تمام می شود تا کشاورز در این مفطع زمانی بیشتر به کشاورزی بپردازد و وقت و نیروی کمتری صرف دام کند. در جوامع دامدار کوچرو که اقتصاد مسلط آن مبتنی بر پروش دام و بهره برداری از فرآورده های آن است و کشاورزی بطور محدود در ییلاق و گرمسیر انجام می شود و فعالیتی جنبی است، کوچ نوعی تکنیک بهره برداری از منابع طبیعی برای تغذیه دام است. در این جوامع چوپان برای یکسال استخدام می شود و قرار داد خود را سالیانه می بندد و درست در آخرین روز قرار داد، گله را می آورد تا قرار داد جدیدی ببندد یا گله را تحویل دهد و با گله دار دیگری قرار داد ببندد و برای او کار کند. بیشتر گله داران چوپان جدیدی می گیرند تا با دلسوزی و دلگرمی بیشتری به گله برسد (کریمی، ۱۳۵۲ش، ص ۵۰؛ کیانی ، ص ۵۰). در ناحیه کرمان ، بعد از مراسم «رگا» (ادامه مقاله)، اگر صاحب گله از چوپان راضی بود، آن را دوباره تحویل او می دهد و گرنه به دیگری می سپرد. چوپان بر حسب بنیه به صورت «نیم مرد» با دیگری شریک می شود و یک شبانه روز او و یک شبانه روز بعدی، شخص دیگر همراه گوسفندان می روند یا به صورت «یک مرد» که خود چوپان همیشه همراه گوسفندان است (باستانی پاریزی، گوهر، ش۱، ص ۱۱۵).
تقویم کار چوپان معمولا از اوایل بهمن ، که زمان زایش گوسفندان است، شروع می شود. مثلا در کرمان ، از زمان تولد بره ها تا «لنگه سیزده» (ظهر سیزدهمین روز تولد آنها) بیشترین شیر میشها را بره ها می خورند و بقیه برای مدت معینی براساس باورهای محلی سهم قشرهای خدمتگذار جامعه است (نک: دنباله مقاله). از سیزدهمین تا چهلمین روز تولد را، که بره ها اغلب همراه مادرشان هستند، «بره پی» می نامند ( باستانی پاریزی، گوهر، ش۱، ص ۴۱-۴۲). روز پنجاهم روز پشم چینی است . در این روز ، صاحب گله به چوپانان و کارگرانش غذائی به نام چنگ مال (ترکیبی از خرما و نان روغنی) می دهد. روز نودم روز «چوپان بندی» است. در مراسم روز چوپان بندی که «رگا» نام دارد، گوسفندها را به ترتیب از آغل بیرون می آورند و بعد از خارج شدن هر گروه ده تائی، گوسفند یازدهم سهم چوپان است. در نظام بهره برداری از مرتع در پاریز کرمان، هر گله به تناسب آغل و چراگاه حدود هشتصد و پنجاه تا یکهزار دام را شامل می شود و چوپان حق دارد گوسفندان خود را در گله بیندازد و از مرتع و چراگاه بطور رایگان استفاده کند (باستانی پاریزی، همان، ش۲، ص۱۱۴-۱۱۶). در روستاهای خراسان، چوپان به عنوان دستمزد یک دهم بره ها و بزغاله های تمام دامهای ماده ای را می گیرد که امکان زاییدن دارند. او حق دارد چند راس(۳۰ تا ۵۰ راس) دام خود را بدون پرداخت هزینه ای در گله جای دهد ولی چوپانی که دستمزد خود را بصورت نقدی دریافت می کند از داشتن چنین حقی محروم است (پاپلی یزدی، فصلنامه تحقیقات جغرافیائی، سال ۶، شماره مسلسل ۲۳، ص۳۳ -۳۴)
وسایل چوپان: کارآمدترین یار و یاور و همراه چوپان سگ پاسبانی است که برای حمله و دفاع آموزش دیده است . معمولا با هر گله دو یا سه قلاده سگ همراه است. پس ازتولد، سگی که برای حمله و دفاع در نظر گرفته می شود گوشها و دم آنها می برند تا کمتر به دندان گرگ بیفتد. معمولا این سگها را به نحوی تربیت می کنند که خشونت و پرخاشگری به شدیدترین وجهی در آنها تقویت شود. به دور گردن این سگها قلاده پهنی می بندند که مملو از میخهای نوک تیز است تا گرگ نتواند آنها را خفه کند . برای این که حمله سگ به گرگ موثر واقع شود برسینه سگ سینه بندی بسته می شود که دارای میخهای بلندی است و باعث زخمی شدن گرگ می شود (دیگار، ۱۹۹۰، ص ۱۶۴؛ همو ۱۳۶۶ش، ص ۹۱؛ اسماعیل پور ، ص ۲۸۵؛ پاپلی یزدی، مجله تحقیقات جغرافیائی، ش مسلسل ۲۳، ص ۳۷).
برای هر گله یک راس الاغ برای حمل غذا و ملزومات چوپان و غذای سگ لازم است که خود چوپان بید داشته باشد و دغیر این صورت صاحب گله فراهم می کند و مقداری از دستمزد او را بر می دارد (پاپلی یزدی، همانجا).
چوپان همیشه کولباری به شکل توبره ای دارای دو بند همراه دارد که معمولا آن را به شکل کوله پشتی بر پشت خود می آویزد تا دستهایش برای رسدگی به دامها آزاد باشد. این توبره سبکبار است و محتویات آن بسیار اندک و ساده: سفره ای پارچه ای برای نان چوپان، کتری کوچک، قوطی کبریت، کیسه کوچک نمدین برای استکان و تعلبکی، تکه ای نان نواله برای سگ، قوطی قند و چای، مقداری نمک و مشک کوچکی برای آب. وسایل دیگر چوپان اینها هستند : چوب باریک و سبک و بلندی نه برای ضربه زدن به دام بلکه فقط برای راندن و هدایت آنها، چاقوی زمختی که تیغه آن در دسته اش جای می گیرد و گاهی نیز غلافی چرمین دارد که می تواند به کمر بند آویخته شود. اره کوچک برای بریدن شاخه های نورس و دادن برگ آنها به میشها و احیانا تهیه هیزم ؛ قلاب سنگ( فلاخن) بافته شده که از آن بامهارت بسیار اولا به عنوان سلاح برای زدن گرگ و فراری دادن آن و ثانیا برای هدایت گله از راه دور تا شعاع حدود صدمتر. تعدادی نیز زنگ و زنگوله ، معمولا از جنس آهن و برنج و هر کدام با صدائی مشخص و کارکردی مشخص دارد که به گردن بعضی از بزها و مشها و بره ها و بزغاله ها به منظور هدایتگله .و کنترل و نظارت برآن، می بندد. به عنوان نمونه چوپان با اطلاع دقیقی که از رفتارهای رهبری بزهای نر و تبعیت مظشها از رهبر دارد ، زنگوله ای بزرگ و آهنین که دارای صدائی رسا است ، به گردن بزهای نر پیشاهنگ می بندد. تمام دامهای گله با این صدا آشنائی دارند و همییشه به طرف آن خرکت می کنند که همین امر هدایت گله را تا حد بسیار زیادی برای او آسان می کند. به گردن بزغاله های و بره های کوچک پرجنب وجوش که امکان دارد از گله جدا بیفتند ، زنگوله های کوچک برنجی می بندد و صدای آن چوپان و سگ چوپان را از محل دام مطلع می کند. چوبدستی قطور چوپان، بیشتر از جنس چوب سخت و محکم ارزن، که گاهی نیز پوست دم گاو بر روی آن کشیده شده است، تنها اسلحه او در مقابل حیوانات وحشی درنده و دزدان دام است (کریمی، ۱۳۵۲ش، ص ۵۱-۵۲؛ دیگار ۱۳۶۶ ش، ص ۸۹-۹۰؛ کیانی، ص ۵۱؛ اسماهیل پور ص ۲۸۳-۲۸۶، ۳۲۰). اولین عصای معروف چوپانی همان عصای معجزهگر حضرت موسی (ع) است که شعیب به هنگام به خدمت گرفتن او برای چوپانی به وی داده بود (بحار، ج۱۳، ص ۷۸؛ رسولی محلاتی، ص ۳۷۹-۳۷۸). چوپانان به دلیل احتیاج، مهارتی خاص و قدرتی فوقالعاده در پرتاب سنگ با دست دارند و گرگ و سایر حیوانات وحشی را به همین طریق از گله دور نگهمیدارند. یا برای زدن آنها از قلاب سنگ استفاده میکنند (کریمی، ۱۳۵۲ش، ص ۵۱).
لباس چوپان همان لباس محلیها است ولی یک بالاپوش نمدی به آن اضافه میشود مثلا لباس چوپان بختیاری، یک شلوار گشاد سیاه، کلاه نمدی زرد نوک تیز مخصوص کارگران، پیراهن و کت و یک کپنک (عبانِمِت) نمدین بدون آستین است که بلندی آن تا زیر زانو میرسد و جلوی آن سرتاسر باز است.این عبا موقع خواب و بیداری، او را از برف و باران و سرما و گرما محفوظ نگمیدارد (کریمی، ۱۳۵۲ش، ص ۵۱).
مزد چوپان: در بین کوچندگان بختیاری مزد چوپان چنین است: خرج خوراک و پوشاک، از هر ده میش یک رأس بره نر، از هر ده بز، یک رأس بزغاله نر، از پشم هر ده میش، پشم یک میش و همه اینها به انتخاب خود چوپان(کریمی، ۱۳۶۸ش، ۱۳۶۸، ص ۲۹).
در بیشتر روستاهای ایران چوپان ده را اهالی انتخاب میکنند. دامداران خردهپا دامهای خود را در یک یا چندگله متمرکز و چوپانهائی برای اداره و مراقبت آنهااستخدام میکنند. (پاپلییزدی، زمستان â۱۳۷ش، ص ۲۸-۲۶). روستائیان دهات اردبیل و خلخال و زنجان و قزوین که به دامپروری اسکان یافته اشتغال دارند، پس از پایان توقف زمستانی حیوانات در طویلهها، هر روز صبح میشهای هرخانوار از ده گرد آوری میشوند و به صورت گلههای مشترک توسط چوپانهای مزدور به اطراف دهکده برده شده در پایان روز به صاحبانش برگردانده میشوند (بازن و دیگران، ۱۹۸۲، ص ۳۲). مزد او سالانه و بیشتر به صورت جنسی (گندم در موقع خرمن، محصولات سردرختی در موقع محصول، نان روزانه) پرداخت میشود(انجوی، ج۲، ص ۲۵۷). در روستاها، دام در زمستان در آغل است و چوپان بیکار (انجوی، ج۲، ص ۱۴۶)و توقع مزد ندارد ولی پنجاه روز به بهار مانده با به راه انداختن مراسم جشن کوسهگلین (Äادامه مقاله)، که مردم آن را خوش یمن و پربرکت میدانند، با ساز و نقاره و رقص و پایکوبی و شعرخوانی و نمایش به در خانه دامداران میروند و آنچه از نقد و جنس گردآوری کنند کفاف زندگی آنها را تا نوروز که گلهها را به کوه و دشت و صحرا میبرند، میدهد (همو، همان، ص ۱۳۹-۱۴۶). در ۱۳۱۴ش بعضی از لرهای سگوند در نزدیکی دزفول، چوپانی دامهای کسانی را میکردند که در شهر سکونت داشتند و اقلام زیر را دریافت میکردهاند: ماهیانه مقداری پول نقد، خوراک و پوشاک (سالی دو شلوار، دو پیراهن، یک کلاه، یک بالاپوش لرها (چوقا)، یک بالاپوش نمدی (فِرِج)، شش تا هفت جفت گیوه، یک بیستم از برههای نر و احتمالا خوراک روزانه (فیلبرگ، ۱۳۶۹ش، ص ۱۱۹). حقوق سالیانه چوپان در ایل قشقایی از هر ده بره یک بره، آذوقه مثل گندم، جو، برنج، قند و چای، لباس شامل ملکی، کپنک، پیراهن، زیرجامه، یکی دو رأس بره به عنوان سربران، و نیز پاداش آخر سال بود ولی در ۱۳۷۱ش میزان حقوق چوپان به دویستهزار تومان هم میرسیده است (کیانی، ص ۵۹). تا ۱۳۴۵ در بین عشایرآذربایجان و ایلات مغان رسم بود که روز یکشنبه را روز «سوتگونی» (روز شیر) مینامیدند، شیر تمام دامهای گله را به عنوان دستمزد به چوپان میدادند که بعد از آن منسوخ شده و اکنون سهمی از شیر و پشم ودرصدی نیز از برههای تولید شده به چوپان میرسد (اسمعیل پور، ص ۲۸۱). لمتون که مطالب کتاب مالک و زارع خود را بین سالهای ۱۳۱۴تا ۱۳۶ و ۱۳۲۷ ۱۳۲۸ش گردآوری کرده و آنها در ۱۳۳۱ش/۱۹۵۲ منتشر کرده است از دو نوع گلهداری نام میبرد که یکی مربوط به کوچنشینان است و دیگری مربوط به روستانشینان یا عناصر اسکان یافته. در مود روستانشینان نیز دو نوع گله را مورد توجه قرار میدهد یکی گلههای عظیم متعلق به مالکان و دیگری گلههای کوچک متعلق به دهقانان. مالکان گلههای خود را مطاق با قراردادی به چوپانی اجاره میدهند که تا حدی شبیه به مزارعه است (ص ۸â۶). دو نوع قرارداد معمول است «دندانی» که چوپان همان تعداد حیوانات گرفته شده در ابتدای پیمان را به مالک تحویل میدهد و مازاد را خود صاجب میشود (ص â۶۱).و «تراز» که بابت هر دامی سالی فلان من از محصول دام به مالک میدهد و پس از انقضای مدت قرارداد دامها را به مالک بر میگرداند و تولید مثل اضافه بین مالک و چوپان تقسیم میشود (ص ۹â۶). حداکثر تعداد یک گله از ââ۵ رأس تجاوز نخواهد کرد و حد معمول در بیسشتر نواحی â۲۵ تا ââ۳ رأس است» (فرهادی، ۱۳۷۹ش، ص ۱۳۹). هر گله گوسفند و بز در ایل باصری شامل ââ۴-ââ۳ رأس دام است که یک نفر چوپان با سگش آن را اداره میکند(بارث،۱۹۶۵، ص ۶). اگر به علت عوامل مختلف مثل گرگ به گله زدن یا مریض شدن و یا پرتاب شدن، تلفاتی به رمه وارد آید، چوپان متحمل هیچگونه خسارتی نیست و ضرر متوجه صاحب گله است. با این حال سرشکستگی ناشی از این خسارت را چوپان در اثر تربیت ایلی نمیتواند تحمل کند و غالبآ پیش آمده است که در اثر چنین حوادثی چوپان خجل شده و خودش از کلیه حقوق خود صرفنظر کرده و از پیش صاحب گله رفته است هرچند که مدتی بیکار بماند (کریمی، ،۱۳۵۲ ص â۵؛ اسمعیلپور، ص ۲۸۱).
در کرمان جیره چوپان برای تمام سال روزانه نیم من و سی سنگ (برابر با یک هشتم من= چهار سیر) آرد- جو و گندم بالمناصفه- است که سی سنگ آن مختص سگ و به آن خمیر سگی می گویند که چوپان آن را خمیر میکند و به سگ می دهد. در همین ناحیه سهم چوپان از پشم گوسفندان یک من و نیم برای درست کردن بالاپوش نمدی است. نمد چوپان پوشاکی با آستینهای بلد است که چوپان را در مقابل گرما و سرما ، صاعقه، نیش مار و کژدم و حمله گرگ محفوظ می دارد (باستانی پاریزی، گوهر، اردییهشت ۱۳۵۷، ص ۱۱۵) .
موقعیت اجتماعی و اقتصادی چوپان: در اجتماعات کوچنده دامدار، دامداری مهمترین شیوه تولید و در اجتماعات روستانشین، دومین منبع تولید (پس از کشاورزی) است. بنابراین چوپان در امور فنآورانه و در زندگی نمادین کلیه نظامهای معیشتی مبتنی بر اقتصاد حیوانی متشکل از دامهای کوچک، به عنوان یک شاخص مرکزی شناخته میشود. چوپانان اغلب پس از مدتی رمهدار میشوند و گرچه صاحب زمین نیستند ولی وضع زندگی آنان بهتر از زارعان فقیر است. ضرب المثلهای روستایی نیز این امر را تأیید میکند و حاکی از تحرک افقی آنان است: «چوپان به چوپانی رفته، چوپان گرفته. دهقان به دهقانی رفته دهقان نگرفته». گاهی منشأ اجتماعی چوپان به خانوادههای خوشنشین میرسد. (خسروی، ص ۱۴۳). ولی همیشه اینطور نیست مثلا در ایل قشقایی هستند افرادی که بیش از سی سال چوپانی کرده و نمونه شده و بر سر زبانها افتادهاند اما از نظر مادی هرگز چیزی نداشتهاند (کیانی، ص ۶۱). بنابراین چوپان در روستا از نظر پایگاه اجتماعی و نظام مالکیت بر اراضی، جزو خوشنشینهای ده است و مالک زمین زراعی و باغ و غیره نیست و در جامعه کوچنده نیز، مثلا در نظام ایلی و طایفهای ایل بختیاری، صاحب مرتع نیست، بلکه گلهچران مزدور افراد صاحب دام و مرتع است. چوپان در ایل قشقایی نیز مرتع ندارد ولی دارای تعدادی مختصر دام است که به خاطر چرای آنها محتاج افراد صاحب مرتع میشود و مجبور است چوپان گوسفندان وی باشد. او با زن و فرزندان، گرفتار کار دامداری در طول سال است. قشقائیها بیشتر مایلند چوپانانی را استخدام کنند که زن و فرزندان بیشتری داشته باشند، چون زن و فرزند کمک خوبی برای چوپان خواهند بود. قراردادی که برای کارمزد او نوشته میشود، بستگی به تعداد دام، کار چوپان و فعالیت او، تعداد افراد خانواده وی و تعداد دام خود چوپان دارد (کریمی، ۱۳۵۲ش؛ کیانی، ص ۵۹-â۶).تنها دارایی چوپان از یکسو تجربه و تبحر فنی او در کارچوپانی و شناختی است که از پدیدههای طبیعی دنیای وحش یعنی گله دارد، منتها گلهای که بطور بنیادی تغییر شکل یافته و تحت مدیریت واحد قرار گرفته است. این گله در چنین حالتی به مثابه مکان مرکزی مجموعهای از فنون پیچیده و آگاهی و شناخت است که در آن چوپان امانتدار و عامل اجرای آن است. در ایل بختیاری گلههای بزرگ گوسفند باید در جستجوی مراتع دورتری باشند که مناسب پرورش آنهاست. این مراتع معمولا در دهها کیلومتری قرارگاه موقتی جامعه کوچنده واقع شدهاند. همین گلهها باید بتوانند ماههای زیادی (گاهی از مرداد تا دی) بدون این که به قرارگاه برگردند در آنجا بمانند. دامداران بزرگ بر این عقیدهاند که واگذاری چنین برنامه مهمی در مدتی چنین طولانی به شخصی که قادر به تأمین این گله از نظر آگاهیهای مناسب فنی نیست و دارای تجربیات لازم و کافی نمیباشد، کار خطرناکی است (دیگار، ۱۳۶۶ش، ص ۸۸). بنابراین سرمایه چوپان از سوی دیگر امین بودن و احساس مسئولیت او در مقابل اموال دیگران است. او همیشه در کوه و کمر به دنبال رمه است و شب و روزش در بیابان میگذرد و مونسش گوسفندان و سگ نگهبان و گاهی هم نی هفت بندش. چوپان پیشه چوپانی را از کودکی شروع میکند (کریمی، ۱۳۵۲ش، ص â۵؛ دیگار،۱۳۶۶ش، ص ۸۶).
در ایل پاپی، یکی از ایلات لر لرستان، با توجه به اهمیتی که گله به عنوان عامل اقتصادی دارد، چوپان جای مهمی را در اجتماع اشغال میکند. او رعیت است و غالبآ مرد سالمند ازدواج کردهای است که با خانواده خود در نزدیکی خانواده خان مسکن دارد. گاهی نیز مرد جوانی است (فیلبرگ، ۱۳۶۹ش، ص ۱۱۸ و ۱۱۹).
جشنها و آئین ها و باورهای مرتبط با چوپان: جشن کوسه که مختص چوپانان است جزو جشنهای ملی و عمومی است که تقریبآ در سرتاسر ایران معمول است (انجوی، ج۲، ص â۱). انجوی مینویسد: «بنا به افسانهای قدیمی، حضرت موسی که در خدمت شعیب چوپانی میکرد، یک بار پنجاه روز مانده به آخر زمستان، سری به گوسفندانش زد و دید همه دوقلو زائیدهاند، خوشحال شد و در خانهاش فقیران را ولیمه داد و همین امر بنمایه جشن زمستانی کوسهگلین در میان چوپانان شد» (همو همان، ص ۱۳۹). همو مینویسد مردم روستاهای استانهای آذربایجان و زنجان معتقدند رسم کوسه گلین از زمان ابراهیم خلیلالله باقی مانده است (همو همان۲، ص â۱۵).
گوسفندداران روستاهای اراک، محلات، آشتیان، خمین، فراهان که برای گلههای دامهای خود چوپان اجیر میکنند، از چهلم تا پنجاهم زمستان چندنفر در کسوت لباس چوپانی طی جشنی به نام کوسه از زمستان خداحافظی و به پیشواز بهار میروند. یکی از آنها کپنک چوپانی بر تن، پوست بزغالهای بر سر و تعدادی زنگوله به کمر، پاتاوه چوپانی به ساق پا و چارق به پا میکند و چوبدستی چوپانی به دست میگیرد و بوتههائی در دو طرف سر به مثابه نمادی از شاخ میگذارد. با همراهی نوازندگان روستائی و همراهان خود شعری چوپانی میخواند و با زدن چوبدستی خود به در طویلهها آرزوی برکت و یمن برای صاحب خانه میکند و خلعت خود را میگیرد (همو، ج۱، ص â۱۳-۱۲۶). در دره میانه سفلی ملایر یکی از تقسیمات زمستان «ده بِرگ چوپان» نامیده میشود، یعنی ده برابر چوبدستی چوپان از زمستان رفته است که خودشان آن را هفتاد روز حاسبه میکنند (همو، ج۲، ص )۲۱۵. در روستاهای استان همدان نیز مراسم جشن کوسه چوپانی وجود دارد (همو، همان، ص ۲۴۹).
در کرمان آخرین شیر – ده روز آخر شهریور و اول مهر- را که خیلی چرب است اختصلاص به پختن نان شیری می دهند که به جای آب شیر می ریزند و اندکی زردچوبه به آن می افزایند و روی ساج می پزند و این ایام را کماچ چوپانی یا کماچی می گویند (باستانی پاریزی، اردییهشت ۱۳۵۷، ص ۱۱۶).
چوپانان لنجان که ناحیی بزرگی در جنوب غربی اصفهان است ترانه ای با مضمون زیر دارند
سری هووا سری هو گله ام رقته سری کو خورده برگی تنباکو یاری جونی صدا کون
میشا بره سوا کن میشی سفید قلمه شیرشا زدیم دلمه دلمه را نوشیدیم
کفشی زری پوشیدیم هله مشک و هله مشک جونم به قربونی مشک مشکی مو تله داره
یک منا نیم کره داره کره اش مال دیوونه چوبش مالی چوپونه هیهاش با ما میمونه
چوپانان دهکده پیلرگون همان ناحیه لنجان ترانه ای به شرح زیر دارند :
صد تا بره کرمونی کردم برات قربونی ابولقاسم نیمدی چشمی راسم نیمدی
تفنگی نو خریدم دسی ابول ندیم یه من برنج نم کردم دودشا هوا کردم
ابوالقاسم نیمدی پسر عمه ام نیمدی تفنگی نو خریدم دسی ابول ندیدم
در کوهستانهای کرمان مالک گله خیلی مواظب است که چوپانش راضی بماند، خوردن حق چوپان بزرگترین گناه محسوب می شود حتی در افسانه های این محل مرغ حق که شبها تا صبح حق حق می زند در ابتدا اربابی بوده که جیره چوپان و حق گوسفندان او را خورده است (باستانی پاریزی، اردببهشت ۱۳۵۷، ص ۱۱۵ و زیرنویسهای ۳ و ۴).
در کرمان، شیر باقیمانده از تغذیه بره ها تا چهل روز بعد از نوروز شهم سادات است و این ایام را سیدی می نامند، البته حمامیها، دلاکها، نجارها و آهنگران نِز از این شیر بهره ای دارند (باستانی پاریزی، گوهر، ش۱، ص ۴۱-۴۲). در روز چهلم بهد از نوروز، که مصادف با گاهنبار میدیوزیوم زردشتیان است، چوپانان پاریز در مراسمی «آش شیر» می پزند و میان مردم تقسیم می کنند (باستانی پاریزی، گوهر، ش۲، ص ۱۱۴-۱۱۷)
پیشینه: ظاهرا حرفه چوپانی همزمان با کسب مهارت در دامداری و منطبق با مدنیت و یکجانشینی انسان شکل گرفته است و قدمت آن به زمانی می رسد که انسان فنون مختلف حفظ و نگهداری از مواد فاسد شونده را فراگرفت. شاید همزمان با اهلی کردن غلات و سایر گیاهان و کاشت و داشت و برداشت آنها باشد، انسان به جای شکار کردن حیوانات وحشی گیاهخوار مثل گوسفند و بز وحشی، موفق به اهلی کردن و تکثیر و پرورش آنها شد تا در زمان و مکان لازم در دسترس او باشند و تخصص چوپانی شکل گرفت. نوشته اند بز بین سالهای ۷۵۰۰ تا ۷۰۰۰ قبل از میلاد، گوسفند در حدود ۶۵۰۰ قبل از میلاد، گاو بین ۶۳۰۰ و ۶۰۰۰ ۲۰۰۰ قبل از میلاد، شتر یک کوهانه حدود ۳۰۰۰ قبل از میلاد و اسب حدود ۲۰۰۰ قبل از میلاد( دیگار، ۱۳۸۵ش، ص ۲۵) . نوشته اند چوپانی از مهمترین و روحانی ترین کارهای عالم محسوب می شد (باستانی پاریزی، ۱۳۵۷ الف، ص ص ۴).
در اخبارالطوال آمده است که ساسان، نیای سلسله ساسانیان، گوسپندچران بوده است. (دینوری، ص ۱۳۳ ترجمه). میرخواند مینویسد (ج۴، ص ۲۳۷-۲۳۵) دقاق، پدر سلجوق، بزرگ شده دربار خزران، به بهانه چوپانی، با بستگان خود از توران به ناحیه زندق (جُند) در خوارزم ایران رفت و فرزندش سلسله سلجوقیان را بنا نهاد.
در داستانهای آفرینش به چوپانی یکی از فرزندان آدم (هابیل) و به چوپانی انبیا نیز اشاراتی شده است که روشنتر از همه آنها ده سال چوپانی حضرت موسی (ع) در نزد شعیب (ع) است. حضرت محمد (ص) نیز خود چوپانی میکرده و فرمودهاند کدام پیامبری است که چوپانی نکرده باشد (مجلسی، بحار، ج ،۱۱ ص ۲۲۴-؛۲۲۳؛قصص: ۲۶؛ طه: ۱۸؛ طبری، ج۱، ص ۱۳۷-۱۴۰، ۳۹۸، ۴۰۱، ۴۷۲؛ رسولی محلاتی، ص ۳۸۶Ä بلاغی، ۱۳۱-â۱۳). باستانی پاریزی (همانجا) از قول مجد خوافی از صفحه ۴۳ روضه خلد نقل میکند که «… در اخبار آمده است که موسی علیه السلام گفت : خداوندا چون مرا به رسالت و پیشوائی بنی اسرائل امر فرمودی، تعلیم ملک داری فرمای، که من شبانی کرده ام و امروز پادشاهی می باید کرد؛ خطاب آمد که ای موسی پادشاهی همان شبانی است چنانکه گوسفندان خود را از فتنه گرگ نگاه می داری، بندگان مارا نیز از گرگان در پناه دار».
منابع:
علاوه بر قرآن کریم؛
اسمعیل پور، جمشید، عشایر آذربایجان و ایلات مغان، تبریز، ؛۱۳۷۷
انجوی شیرازی، سید ابوالقاسم، جشنها و آدات و معتقدات زمستان، امیرکبیر، تهران ؛۱۳۷۹
برهان قاطع، چاپ محمد معین، امیرکبیر، تهران ؛۱۳۶۱
پاپلی یزدی، «چوپان»، فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، سال ششم، شماره ۴، شماره مسلسل ۲۳، زمستان â؛۱۳۷
پاپلی یزدی، محمدحسین، کوچ نشینان شمال خراسان، ترجمه اصغر کریمی، آستان قدس رضوی، مشهد ۱۳۷۱ش؛
خسروی، خسرو، جامعهشناسی روستای ایران، پیام، تهران ۱۳۵۸ش؛
دیگار، ژان-پییر، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمه اصغر کریمی، آستان قدس رضوی، مشهد ۱۳۶۶ش؛
دینوری، اخبار الطوال، ؛
ژان -پیر دیگار، انسان و حیوان، مردم شناسی انسان و حیوانات اهلی، ترجمه اصغر کریمی، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران ۱۳۸۵ش؛
رسولی محلاتی، سیدهاشم ، قصص فرآن یا تاریخ انبیاء، از آدم تا خاتم النبیین صلی الله علیه و آله، نشر فرهنگ اسلامی،تهران ۱۳۷۳ش؛
فرهادی، مرتضی، «نگاهی به انواع گله و شبان و یاریگری در چرانیدن دام چکنه (خردهمالکی) در ایران»، فصلنامه تحقیقات جغرافیائی، سال پانزدهم، شماره ۳ و ۴، پائیز و زمستان ۱۳۷۹ش، شماره پیاپی ۵۸ و ؛۵۹
فیلبرگ، ایل پایی، کوچ نشینان غرب ایران. ترجمه اصغر کریمی، فرهنگسرا، تهران ۱۳۶۹ش؛
فیلبرگ، سیاه چادر مسکن کوچ نشینان جهان در پویه تاریخ ، ترجمه اصغر کریمی، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، مشهد ۱۳۷۲ش؛
کریمی اصغر، «دامداری در ایل بختیاری»، در هنر و مردم، ، ۱۳۵۲ش؛
کریمی،اصغر، سفر به دیار بختیاری، فرهنسگرا، تهران ۱۳۶۸ش؛
کریمی، اصغر، «سی سخت(دهبزرگ)»، در هنر و مردم، شماره ۱۲۱، آبان ۱۳۵۱ش؛
کیانی، منوچهر، سیه چادرها، تحقیقی از زندگی مردم ایل قشقایی،تهران ۱۳۷۱ش؛
لمتون، آن، مالک و زارع در ایران، ترجمه منوچهر امیری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۴۵ش؛
مجلسی، بحارالانوار، ج ؛۱۳
مکنزی، د.ن.، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۳ش؛
میرخواند، حبیبالسیر، ج؛۴
BARTH Fredrik, Nomads of south Persia, the Basseri tribe of the khamseh confederacy, Oslo 1965.
BAZIN Marcel, BROMBERGER Christian, ASKARI Asghar, KARIMI Asghar; GILAN ET AZARBAYJAN ORIENTAL, carts et documents ethnographiques, Paris, 1982.
BAZIN Marcel, LE TALECH, une region ethnique au nord de l’Iran, Paris, 1980,
BECK Lois, NOMAD, a year in the life of a QASHQA’I tribesman in Iran, London, 1991;
DIGARD Jean-Pierre, L’homme et les animaux domestiques,Paris, 1990;
PAPOLI-YAZDI, LE NOMADISM DANS LE NORD DU KHORASAN,Paris-Teheran 1991.
[۱] Beck