انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چشم در چشم: تاملی بر نمایشگاه پرتره در هنر مدرن و معاصر (پاییز ۱۴۰۳)

چشم در چشم، شاید در ابتدا بهانه‌ای بود برای مواجهه با خود، از منظر فردی، اکنون وجوه دیگر آن، از بعد اجتماعی، فرهنگی تا فضایی. بازتاب‌های متعدد این نمایشگاه در فضای مجازی و تصاویر و فیلم‌های متعدد از صف‌های طولانی برای بازدید از آن، مورد توجه و تامل برانگیز است.گنجینه‌ای غنی با آثاری از هنرمندان به نام جهان و ایران، از پیکاسو، ونگوک، دالی، اندی وارهول و دیوید هاکنی تا تناولی و محصص و بسیار هنرمندان که فهرست اسامی آن‌ها در این نوشتار نمی‌گنجد. در بخش‌هایی از بیانیه نمایشگاه به موضوع گسترش مبارزات مدنی و تلاش برای بازشناسی هویت اشاره شده است، این‌ها توجه به تنوع و تکثر در فضای بین رشته‌ای مطالعات دهه‌های اخیر را نشان می‌دهد، از مطالعات فرهنگی، انتقادی، هنر، بودن‌ها در فضای شهر و … تمامی تحت تاثیر این اندیشه‌ها تنوعاتی را تجربه می‌کنند.

از پیکره‌های باستانی تا احجام به نمایش گذاشته شده در دوران مدرن، تمامی این‌ها بازتابی از بودن انسان در بستر زندگی روزمره‌اش هستند. بی راه نیست که در جهان مدرن و پس از آن، با فرم‌های دیگری که بیشتر تاکید بر درون و کژتابی‌های انسان معاصر دارند مواجه هستیم. تصاویری از خودِ ما که با گریز به فوکو می‌تواند یادآور ظهور ایده‌های بالقوه سرکوبگر مدرنیسم درباره خود[۱] باشد که تا به امروز به آن‌ها اعتقاد داریم. آنچه ما را به صورت ابژه درآورده، مقوله بندی می‌کند و بدین ترتیب تاثیری بنیادین بر تجربه ما از هویت شخصی و اجتماعی می‌گذارد.

شاید بیشتر نظریاتی که بن مایه فلسفی-روان شناختی “پرتره” را در هنر معاصر تبیین می کند، وام گرفته از ژاک لکان[۲] و نظریه مرحله آینه‌ای[۳] وی است[۴]. بهانه‌ای است برای شروع، اما این تمام ماجرا نیست. همانگونه که ما در فضای دورانی و حلزونی شکل موزه هنرهای معاصر تردد می‌کنیم، هم زمان شرایط اسپیرال[۵] وجودی را تجربه می‌کنیم. پایین می‌رویم و بالا می‌آییم و با تکثری از ابعاد وجودی خود مواجه می‌شویم. با زن گریان پیکاسو از زوایای گوناگون، با عریانی درون در اردشیر محصص، با لبخند اغواگر مرلینِ وارهول و با فشردگی دست‌های مستاصل مرد نشسته در دروازۀ ابدیت، قطعه ای از روایت انسان به بیان ونگوک، این‌ها هر کدام می تواند بخشی از ما یا دیگری‌هایی باشد که بی پرده به ما نگاه می‌کنند. در انتها شمایل برنزی جاکومتی همچنان ایستا و برقرار از پشت پنجره به ما می‌نگرد و دعوتی است به به سکوت،  ایستادن و نگریستن. آنچه در نحله‌های فکری شرقی نیز بر آن تاکید شده بود: “رنج”، جزوی است جداناشدنی از “زندگی”. حال شاید شاهد سرخوردگی‌های انسان مدرن و پس از آن باشیم، چرا که سودای محو کردن رنج‌ها، رفاهی نفوذناپذیر و سلطه بر هستی داشت، و البته که در این مسیر، بارها شکست خورد.

به بستر فضایی نمایشگاه بر می‌گردیم، به تاثیر پررنگش بر این روزهای حال شهر هر چند در فضای مجازی بیشتر بازتاب دارد تا در فضای واقعی شهر. زمانی که فضای عمومی شهر تهی از هنر است، این بودن‌ها و بازتاب‌های وجودی مجال کمتری برای بروز دارند. در اینجا باز هم فضای نیمه عمومی‌ای در شهر با قدرت، مظهری از دگربودگی[۶] را نشان می‌دهد اما این بار در پیوندی دیدنی با فضای کاملا عمومی که مدام این دیگری‌ها را پس می‌زند. اصلا نکته بر سر همین “دیگری” دیدن‌هاست. تنوعی که در فضای درون موزه هنرهای معاصر به بهانه این نمایشگاه می‌بینیم، نمایانگرهای گوناگونی از حضورهای متنوع انسانی را یادآور می‌شود. گروه‌های سنی مختلف، از کودکان نوپا تا جهان دیدگان، از حرکت کالسکه‌ها تا عصا و ویلچر، از اقشار فرهنگی گوناگون با پوشش‌های متنوع.

پیشتر در دهه‌های پیشین، امر فرهنگی، تاریخ، گردشگری و امثالهم در برخی شهرهای ایران مانند اصفهان، شیراز و یزد و … تعریف می‌شد. اما چرخش نگرش خصوصا در دهه اخیر، نشانگر بروز و ظهور ظرفیت‌های نهفته‌ای است که بسیاری از آن‌ها وامدار هنر و فرهنگ معاصر هستند. بی‌شک تهران، با روایتگری عناصری که بازتاب فضای معاصر هستند، نه تنها در فرم و کالبد بلکه در فضای اجتماعی-فرهنگی‌ای که در آن شکل می‌گیرد، و در اقتصادی که در این میان پویایی می‌یابد، همچنان ظرفیت‌های بسیاری برای بروز دارد. نمایشگاه چشم در چشم و موزه هنرهای معاصر یکی از همین توقف گاه‌هاست؛ جایی که تنوع در مفهوم موزه، و توجه به اهمیت بنای معاصر، برای ساکنین شهر و گردشگران، معنادار می‌شود. جایی که در میان تمام کدورت‌ها، آلودگی‌ها، خشونت‌های شهری و هجمۀ ناخوشی‌های جهان معاصر در این شهر، لازم است برای سلامت انسان معاصر جدی گرفته شود. فضایی غنی که ظرفیت‌های متنوع فرهنگی-اجتماعی ما را نشان می‌دهد. موزه هنرهای معاصر در این روزها، محدوده‌ای است قابل تامل، مشاهده، و آگاهی‌بخش خصوصا برای برنامه‌ریزان و مدیران، و تلنگری برای ایده پردازانِ محدودکنندگی‌های فضایی و تکثرِ بودن‌ها.

[۱] Self

[۲] Jacous Lacan

[۳] Mirror Stage

[۴] برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به Ecrits: The First Complete Edition in English ، مجموعه‌ای از نوشته‌های لکان که توسط پروفسور بروس فینک (Bruce Fink)، روان تحلیلگر آمریکایی و از مهم‌ترین مترجمان آثار لکان گردآوری و ترجمه شده است.

[۵] فرم اسپیرال یا حلزونی شکل که در راهروهای موزه هنرهای معاصر تجربه می‌کنیم، فرمی است نمادین وام گرفته شده از طبیعت که در فرهنگ‌ها و ادیان گوناگون شرق و غرب بسیار مورد توجه بوده است و در برخی نحله‌های فلسفی و روان شناسی و هنر نیز به طور نمادین آن ارجاع داده می‌شود. چرخه ای که در برخی متون نمایانگر تولد، رشد و مرگ است. این وبسایت بخشی از تاریخ و معانی آن را گردآوری کرده است: https://spiralspiritual.com/

[۶] Otherness

برای آشنایی بیشتر با این مفهوم و نظریه‌پردازی در فضای فرهنگی شهر تهران، رجوع کنید به (فراش خیابانی و پرتوی، ۱۴۰۰)، https://doi.org/10.22059/jfaup.2022.321781.672614