انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چشم انداز خراسان و فرهنگ آن: خراسان از نظر سرزمینی

خراسان فراتر از یک نام، اصطلاحی سیاسی- فرهنگی و سرزمینی است(۱). از نظر تاریخی پیشینه این نام با تغییراتی حداقل به دوره ساسانی باز می گردد. قضایا از این قرار است که در اواخر دوره ساسانی ایران به چهار بخش کلی تقسیم می شده که یک چهارم شمال شرقی آن خووراسان (Xwarasan) خوانده می شده است. این تقسیم بندی کاربری سیاسی – نظامی داشته است(Daryaee and Safdari 2010, p.1). به نظر می رسد مبنای آن تقسیم قلمرو امپراطوری از مرکز به چهار بخش بوده است. یک چهارم شمال شرقی امپراطوری ساسانی با نامی خوانده می شده که اکنون تغییر یافتۀ آن نام، هنوز رایج و خراسان است. در طول دوره های پس از ساسانی بسته به اینکه این منطقه در قلمرو حکومت های محلی بوده یا بخشی از کشور ایران قلمداد می شده، نام خراسان با تغییرات و پیچیدگی هایی مورد استفاده قرار می گرفته است.

از نظر سرزمینی مناطق گسترده بین کویرهای قره قوم (درشمال) و دشت کویر(در جنوب غرب) کویر لوت و قهستان(؟) و کوه های هندوکش (در جنوب) فلات پامیر و کوه های ترکستان (در شمال شرق) خراسان خوانده می شود(نقشه). این تعریف سرزمینی البته چیزی کم دارد استقرارهایی(اعم از شهر و شهرک و روستا اعم از دائمی و فصلی و اعم از کشاورز و دامدار) که در این سرزمین واقع شده اند، مردمانی که در آن زندگی می کنند و شیوه های زندگی شان که فرهنگ خوانده می شود. لُسترج برای خراسان صدر اسلام چهار شهرعمده برشمرده این چهار شهر نیشابور، هرات، مرو و بلخ(نقشه) است(۱۳۶۷، ۴۰۸). اگر همین شهر ها و تقسیم سرزمینی را بطور مقدماتی مبنا قرار دهیم، خراسان صدر اسلام بر خلاف خراسان معاصر گسترشی شرقی – غربی داشته است. شهرهای عمده آن هنوز که هنوز است همان چهار قطب صدر اسلام هستند. نیشابور، سبزوار و مشهد در غرب این سرزمین واقع شده اند و در زمان معاصر در مرزهای سیاسی ایران هستند. هرات در جنوب و بلخ در شمال شرق هردو اکنون در افغانستان واقع شده اند. مرو قدیم و مرکز جدید تجن که نسبت به سه قطب دیگر چشم اندازی کویری دارند در شمال واقع شده اند.
از نظر چشم انداز طبیعی شهرهای نیشابور و هرات(مناطق جنوبی و غربی خراسان) در دره های میانکوهی واقع شده اند و به کویرهای شمال شرق فلات ایران نزدیک هستند. مرو در حاشیه کویر واقع شده و بلخ در کوهپایه ها و در دشتی گسترده قرار دارد(نقشه).

فرهنگ و مردمان پیشینه ای فراتر از دوره تاریخی دارد. منظورم از دوره تاریخی دوره هایی است که نام ها و نشان ها در متون بجا مانده است. در نتیجه بحث این مقاله فراتر از دوره هایی است که نام و نامجای هایی از منطقه در متون تاریخی یا منابع مکتوب بطور عمومی بجای مانده است. بحث این است که آیا بر مبنای مولفه های فرهنگی و انطباق های محیطی اعم از طبیعی و فرهنگی می توان مرزهایی برای منطقه پیشنهاد کرد! اگر می توان، مبانی این مرز بندی چیست؟ فرض براین است که برمبنای الگوهای فرهنگی می توان مولفه هایی از فرآیندهای فرهنگی بلند مدت استخراج کرد که منطقه ای در شمال شرق ایران را از نواحی اطراف آن بطور نسبی متمایز می کند. برای ارزیابی چنین فرضیه ای ناگریز نیازمند نگاهی فرامنطقه ای هستیم. نگاهی که برمبنای آن بتوان در مقایسه با مناطق همجوار منطقه را متمایز کرد. مولفه هایی را پیشنهاد کرد که همان چهار چوب برای مناطق همجوار نیز بکار می آید. چارچوب واحد و الگوها و انطباق هایی که مبنای مرزهای منطقه ای قرار می گیرند. مقیاس مکانی برای چنین ارزیابی ای سرزمین های شرقی خاور نزدیک، می تواند باشد. مقیاس زمانی یا متناسب با الگوهای فرهنگی، دوره های نوسنگی تا آهن پیشنهاد می شود. یعنی هزاره های ششم تا اوایل هزاره اول قبل از میلاد. یادآوری کنم اگر آغاز دوره تاریخی را عصر مفرغ بدانیم، مقیاس مکانی یاد شده بخشی از دوره تاریخی را نیز در بر می گیرد. تفصیل این بحث مجال و محتوایی دیگر می طلبد. به نظر می رسد زمان یاد شده شکل گیری انطباق های و ظهور الگوها و مولفه های فرهنگی است که پایه های فرهنگ معاصر در منطقه است.

الگوها و مولفه های فرهنگی

الگوهای فرهنگی تقسیم بندی مشخصی دارند: شیوه های معیشت یا الگوهای معیشتی، شیوه های سکونت یا الگوهای سکونتی و الگوها و سطح فن آوری، آنچه در ابزار و وسایل و مواد فرهنگی باقیمانده از آن قابل مطالعه و پیگیری است. منظورم در این نوشته از مولفه های فرهنگی پیگیری تغییرات الگوهای فرهنگی در دراز مدت است. یعنی در طول چند دورۀ پشت سرهم است. تغییراتی که در فرآیندها بلند مدت شاخص هایی برای معرفی بوم های فرهنگی فراهم می کند. برای مثال الگوهای معیشتی در منطقه ای کشاوری – دامداری و الگوهای سکونتی یکجانشینی است؛ تا اینجا الگوها هستند اما از انجا که فرهنگ ها پویا هستند و انطباق ها تغییر می کنند؛ نیازمند اصطلاحی هستیم که این تغییرات را در فرآیند(بلند مدت) معرفی کند. برای مثال فرض کنید الگوهای معیشتی در منطقه ای دامدار- کشاورزی و سکونت یکجانشینی است. چنانچه طی دوره ای چند ساله خشکسالی مستولی شود، که در حاشیه کویرها بسیار طبیعی است، استقرار در فرآیندی تدریجی از اهمیت کشاورزی در معیشت کاهش داده و بر نقش دامداری می افزاید. حال اگر خشکسالی ادامه پیدا کند بازهم در فرایندی تدریجی از نقش کشاورزی در معیشت کاسته شده و بر تعداد دام ها افزوده می شود. این فرایند تا انجا ادامه داده می شود که استقرار برای دسترسی به مراتع ناگزیر از تغییر شیوه معیشت از یکجانشینی به نیمه یکجانشینی نیز می شود. آنچه در این مثال شرح دادم مولفه فرهنگی است.
شیوه های معیشت یا الگوهای معیشتی در خراسان: محدوده خراسان منتهی الیه شمال شرقی، خاور نزدیک است. منظور از خاور نزدیک سرزمینی است که در بخش های مرکزی آن مانند زاگرس و توروس همچنین در مناطق غربی آن یعنی لوانت یا مدیترانه شرقی، قدیم ترین روستاهای تولید کننده غذا شکل گرفت. روستاهایی که کشاورز – دامدار بودند. روستاهایی که دامدار- کشاورز بودند. با این جملات می خواهم غلبه کشاورزی بر دامداری و برعکس غلبه دامداری بر کشاورزی را نشان دهم. برای همین دو جمله ذکر می کنم. اینکه کدامیک از این دو راهکار معیشتی بر دیگری غلبه داشته باشد به بوم و متغییرهای آن بستگی دارد.
برای مثال تپه ماهورها به سبب شیبی که دارند همچنین به سبب همجواری شان با کوهپایه ها (در اکثر موارد) بیشتر بوم جمعیت های دامدار- کشاورز هستند. چنین بوم هایی کشاورزی دیم دارند چون مزارع واقع در شیب قابل آبیاری نبوده است. کشاورزی دیم خطرپذیری بالایی دارد. وابستگی شدیدی به میزان رطوبت سالیانه دارد در نتیجه جمعیت های واقع در چنین بوم هایی بیشتر اتکایشان بر دامداری است. اینها دامدار- کشاورز هستند. کشاورزی با غلبه کشت دیم همراه با دامداری با قلمروی از مراتع.
سطح دشت ها یا حاشیه رودخانه های در دره های U شکل سرزمین های نسبتا مسطحی را برای چنین جمعیت ها فراهم می کنند. این بوم بویژه اگر از منابع آب سطحی بهره مند باشد؛ کشاورزی همراه با ابیاری را مدیریت می کنند و در نتیجه بوم مساعدی برای کشاورز- دامدارها است. جمعیت هایی که غلبه در معیشت شان با کشاورزی است. کشاورزانی که در کنار کشاورزی تعداد معدودی دام نیز نگهداری می کنند. دام هایی که مکمل کشاورزی بوده اند وعایداتشان مکمل رژیم غذایی خانوارها است.
شیوه های سکونتی یا الگوی سکونت: شیوه های سکونت همانند شیوه ها و الگوهای معیشت از متغییرهای محیطی تاثیر می پذیرند. استقرارهای یکجانشین یعنی استقرارهایی که تمام طول سال را در یک مکان سکونت دارند در اکثر موارد معیشت هایی با غلبه کشاورزی دارند. چشم انداز چنین استقرارهایی زمین های حاصلخیز همراه با دسترسی به آب با شیب ملایم یا متوسط رطوبت سالانه بالاتر از ۶۰۰ میلیمتر است. نیمه یکجانشینان استقرارهایی هستند که بیش از نصف سال را در یک مکان به سر می برند. چنین استقرارهایی اکثرا معیشت مبتنی بر دامداری با غلبه دامداری دارند. طیف های مختلفی بین این دو گونه کلی ممکن است وجود داشته باشد. شکل سوم از الگوهای سکونتی غیر یکجانشینی است، یعنی جمعیت هایی که حتی نصف سال را نیز در یک مکان به سر نمی برند. شیوه های معیشت چنین جمعیت هایی دامداری و رمه گردانی(stockbreeding) است. بوم های حاشیه کویرها خاصه در آسیای مرکزی: سرزمین های خشک با زمستان های سرد بوم چنین جمعیت هایی است.
با این زمینه به منطقه مورد مطالعه یعنی خراسان ایران بازگردیم. دو استقرار برج در ۲۵ کیلومتری شرق نیشابور و قلعه خان در ۲۳ کیلومتری غرب شهر معاصر آشخانه و حدود ۶۳ کیلومتری غرب شهر بجنورد مورد مطالعه قرار گرفته است. برج در بافتاری تپه ماهوری در دامنه های روبه جنوب رشته کوه بینالود واقع شده است. با اینکه استقرار منابع دائمی آب سطحی در اختیار داشته است اما نبود زمین های مسطح در اطراف آن موجب شده که غلبه معیشتی با دامداری است. حتی دامداری- شکار و در نهایت کشاورزی. تجزیه و تحلیل ابزارهای سنگی نیز این فرضیه را نشان داده است. اکثر ابزارهای سنگی بویژه در اوایل مس- سنگی فاقد جلا هستند. مطالعه روی لبه ابزارهای سنگی نیز استفاده بیشتر ابزارهای سنگی در فعالیت هایی مانند قصابی و پوست کنی را نشان داده است. یعنی استقراری دامدار- کشاورز یا حتی دامدار- شکارگر و کشاورز.
قلعه خان استقراری در دشتی میانکوهی است. در کنار سرشاخه های اترک واقع شده است. می دانیم آب سرشاخه های بالایی در صورت وجود زمین های کم شیب برای کشاورزی همراه با آبیاری یا در صورت وجود باران سالانه بیش از ۴۰۰ میلیمتر و در مواقع مساعد، بافتار مطلوبی برای کشاوری است. تجریه تحلیل ابزارهای سنگی (در همان دوره آوایل مس – سنگی) درصد بالاتری نسبت به برج ابزارهای دارای جلا را نشان داده است. یعنی ابزارهای بیشتری برای دروکردن غلات استفاده می شده است. در نتیجه هم بوم و چشم انداز استقرار و هم ابزارهای سنگی استقراری کشاورز- دامدار را نشان می دهند. غلبه کشاورزی بر دامداری.
حالا می توانم الگویی پیشنهاد کنم. الگویی که بسته به چشم اندازی که استقرار در آن شناسایی می شود می توان راهکار معیشتی اش را بطور فرضی پیشنهاد کرد. برای مثال در شمال و جنوب شهر معاصر قوچان دو گروه استقرار شناسایی شده است براساس موقعیتی که در چشم انداز طبیعی دارند می توان راهکار معیشتی شان را بطور فرضی بحث و بررسی کرد. از این هم فراتر می روم و پیشنهاد می کنم با فرض اینکه در فلان موقعیت استقراری وجود داشته باشد(می دانیم که می تواند استقراهایی وجود داشته باشد اما در زمان معاصر اثارش برای بررسی در سطح در دسترس نباشد) الگوی معیشتی ساکنانش بطور فرضی دامدار- کشاورز یا کشاورز- دامدار خواهد بود. روشی برای ارزیابی باسازی ها نیز پیشنهاد می کنم. آن بررسی استقرارهای معاصر و راهکارهای معیشتی شان است.
اما آیا الگوهای فرهنگی یعنی الگوهای معیشتی و سکونتی همچنین الگوهایی که در مواد فرهنگی نمود پیدا می کند برای مطالعه فرآیند ها و مولفه های فرهنگی بسنده است؟ آیا می توانیم متغییرهایی عمومی تر از یک استقرار باستانی را نیز به مجموعه اضافه کنیم تا بتوان بازسازی ها را ارزیابی کرد. رویکردهایی مکانی و فضایی (به معنی جعرافیایی) را طرح و در مورد آن بحث می کنم.
منابع طبیعی و فضا در محدوده خراسان (ظرف فرهنگ و خصوصیات و پراکنش آن)
از نظر مکانی در و با دیدی کلی خراسان بین کویرهای آسیای مرکزی و ایران واقع شده است. منطقه کوهستانی است. کوهستان هایی نسبتا خشک. حاشیه کویرهایی خشک تر از کوهستان ها که تنها در برخی از نواحی آب سرزمین های مرتفع واحه ها با منابع طبیعی را شکل می دهد. دره هایی میانکوهی مانند موقعیت هایی که شهرهایی هرات در جنوب تا مشهد، قوچان و شیروان و بجنورد در شمال واقع شده اند تحت تاثیر خشکی منطقه قرار گرفته اند.
استقرارهای انسانی بسته به سطح فن آوری و تراکم جمعیت در مکان هایی شکل می گیرد که منابع طبیعی (آب و خاک حاصلخیز) و فضا را بطور توام در اختیار داشته باشد. در خراسان بویژه در نواحی که امروزه در مرزهای ایران واقع شده است می توان الگوهایی را طرح کرده و تعمیم داد. در موقعیت هایی که منابع طبیعی وجود دارد یعنی در دره های کم و سعت و مرتفع کوهستانی فضا برای جوامع انسانی کافی نیست. و در موقعیت های حاشیه کویری و واحه ها که فضا وجود دارد منابع طبیعی در اختیار نیست. در نتیجه موقعیت های کمی باقی می ماند که در فرایند های فرهنگی بلند مدت دارای ثبات باشد یعنی هم فضا در مقیاس کافی و متناسب با استقرارهای انسانی در اختیار داشته باشد و منابع طبیعی در آن موقعیت ها در دسترس باشد. حتی در موقعیت هایی که چنین شرایطی فراهم است به سبب همجواری منطقه با کویرها در درازمدت بی ثباتی در آن وجود دارد.
موضوع فضا را در دوره های جدیدتر پیش از تاریخ (عصر مفرغ) لازم است در ارتباط با روابط درون و برون منطقه ای در نظر بگیریم. از این نظر واحه های حاشیه کویر مزیت نسبی دارند آن مزیت دسترسی به راه های در مقیاسی گسترده تر از یک منظومه استقراری(درون منطقه ای) است. این بحث در دوره تاریخی تحت عنوان جاده ابریشم طرح وبحث می شود.

حال می توان مسائل زیر را بر شمرد:
در خراسان در موقعیت هایی مانند دره های میانکوهی که منابع طبیعی در طول سال در اختیار است، فضا برای توسعه جوامع انسانی وجود ندارد. برعکس موقعیت هایی در حاشیه کویرها که فضا در اختیار دارند از نظر منابع طبیعی با محدودیت مواجه هستند. موقعیت های کمی در دره های پر وسعت میانکوهی یا واحه های حاشیه کویر وجود دارد که به سبب استفاده از منابع آب سطحی هر دو متغییر یعنی فضا و منابع طبیعی را در اختیار دارند. آن موقعیت ها همان هایی هستند که مراکز عمده خراسان در صدر اسلام شکل گرفته است. البته سرنوشت همین مراکز نشان می دهد که منطقه بی ثبات است. چون نیشابور در فرایندی تدریجی با مشهد به عنوان مرکز رتبه اول منطقه و مرو با تجن و بلخ با مزار شریف جایگزین شده است. همین بررسی کلی نشان می دهد که این استقرارها البته بجز هرات در بوم محدود شان جایگزین شده اند.
به نظر می رسد در منطقه موقعیت هایی مانند دشت شوشان در جنوب غرب ایران یا موقعیت شهرهایی مانند بغداد در بین النهرین وجود ندارد. بطور کلی ظرفیت ها زیست محیطی یعنی منابع طبیعی و فضا برای استقرار های انسانی در مقایسه با غرب منطقه محدود است. سئوالی که پیش می اید این است. آیا این محدودیت های در فرایند های فرهنگی موجب انقطاع فرهنگی یعنی ترک منطقه می شود. یا اینکه می توان الگوها و مولفه های فرهنگی دیگری را طرح کرد که متناسب با منطقه باشد.

مدل های پیشنهادی
بافتار طبیعی خراسان مولفه های فرهنگی متناسب با منطقه را در طول فرآیندهای فرهنگی بلند مدت موجب شده است. مدل پیشنهادی برای پیش از تاریخ منطقه انعطاف پذیری الگوهای فرهنگی است. انعطاف پذیری الگوهای فرهنگی به عنوان یک مولفه در مورد فرهنگ های پیش از تاریخی به این شرح پیشنهاد می شود. این مدل برای اکثریت نه برای همه استقرارها در منطقه مطرح است و در مقایسه با مناطق همجوار قابل طرح و بررسی و ارزیابی است.
از نظر راهکارها و الگوهای معیشتی طیف الگوها در یک استقرار متکثر از مناطقی مانند غرب ایران است. برای مثال استقرارها دامدار- کشاورز یا کشاورز دامدار هستند و بخشی در معیشت شان را ممکن است از شکار نیز تامین کنند. در فرایندهای فرهنگی بلندمدت و به عنوان مولفه ای فرهنگی ساکنان انعطاف پذیر عمل می کنند. اگر بارش سالیانه در طول چند سال کاهش یابد بطور تدریجی از طریق نگهداری دام های ماده بر تعداد دامشان می افزایند و تداوم کم بارانی که همراه با ریسک بالای محصولات کشاورزی به ویژه کشاورزی دیم است. موجب تغییر تدریجی راهکارها و الگوهای معیشتی از کشاورز محوری به دامدار محوری است. تداوم همین شرایط خشک موجب اتکای بیشتر به دامداری می شود. چنان که اشاره کردیم ظرفیت های زیست محیطی در منطقه محدود است. فشار بر زیست بوم موجب ترک تدریجی استقرارها می شود. یعنی به طبع الگوی معیشتی الگوی سکونتی نیز تغییر کرده از یکجا نشینی به نیمه یکجا نشینی تبدیل خواهد شد. بازهم تداوم شرایط خشک موجب تداوم تغییرات در فرایند های فرهنگی می شود. در نتیجه ممکن است استقراری همراه با ساکنانش از روستای یکجا نشین طی ده ها سال تبدیل به دامدارانی گردشی در منطقه ای گسترده شوند. مولفه فرهنگی مکمل این شرایط یعنی ترسالی طی چندین سال بازگشت استقرار بصورت کشاورزی- یکجانشینی را موجب می شود. نسبت انسان ها با جوامع همجوارشان همچنین با بومشان در این الگو با الگوهای غرب ایرانی تفاوت دارد. بهترین نمود این تفاوت این است که مرزبندی های قومی در منطقه آنچنانکه در فرآیندی تاریخی – فرهنگی در غرب ایران مشاهده می شود در شرق و خاصه در خراسان مشاهده نمی شود.
قسم دیگر مدل پیشنهادی برای دوره های تاریخی است. در دوره تاریخی بربنیان الگوهای فرهنگی پیش از تاریخ به اضافه ایفای نقش در روابط برون منطقه ای و در مقیاس گسترده شکل گرفته است. یعنی بر طیف راهکارهای معیشتی استقرارها و بر طیف انواع استقرارها در منطقه روابط تجاری نیز اضافه شده است. اما همچنان محدودیت ظرفیت های زیست محیطی در مقایسه با غرب ایران در منطقه وجود دارد. در نتیجه استقرارها در مقیاس گسترده در نظام مبادلات ایفای نقش کرده و جاده ابریشم را شکل داده اند.
مرز بندی های منطقه ای، نقش زمین و سیار یا ساکن بودن جمعیت های خراسان در طول فرایندهای فرهنگی بلند مدت مولفه های فرهنگی را برای منطقه شکل داده که متفاوت با غرب ایران است و نمی توان منطقه را با الگوها ومدل غرب ایرانی – بین النهرینی تحلیل و بررسی کرد.
کتابنامه
Daryaee and Safdari, 2010, Spahbed Bullae: The Barakat Collection, e-Sasanika, 12, PP1-16

عمران گاراژیان، متخصص باستان شناسی پیش از تاریخ شرق ایران و استاد یار گروه باستان شناسی مجتمع آموزش عالی نیشابور و مدیر صفحه فرهنگ حراسان در انسان شناسی و فرهنگ است.

۱ – تاریخی را به این ردیف اضافه نکردم چون ان را ذیل فرهنگی قرار می دهم. وجهی از فرهنگ سرگذشت آن است.