چزاره پاوه زه، نویسنده و شاعر ایتالیایی در سال ۱۹۰۸ در روستای کوچک سنت استفانو بلبو در شمال ایتالیا، در نزدیکی شهر تورینو به دنیا آمد. پاوه زه یکی از شناخته شده ترین چهره های ادبی قرن بیستم ایتالیا است که با سبک رئالیستی و نئورئالیستی اش شناخته می شود.
تپه های پیه مونته جغرافیای شاعرانه ی آثار چزاره پاوه زه را تشکیل می دهند. آتش هایی که در شب های مهتابی رو به سوی ماه روشن شده اند، موسیقی بومیان روی تپه ها که آتش را برای افزایش محصول تاکستان هایشان روشن کرده اند و روستاییان فقیر و خسته از کار روزانه در زمین های کشاورزی که گله به گله در تاکستان های روی تپه ها پخش شده اند.
نوشتههای مرتبط
پاوه زه در سن شش سالگی پدرش را از دست داد و ضربه ی روحی حاصل از این فاجعه تا پایان عمر با او باقی ماند. سختگیری های شدید مادرش در تربیت او در شکل گیری شخصیت به شدت درون گرای پاوه زه بی تاثیر نبود. اگر چه پاوه زه بیشتر دوران زندگی کوتاه خود را در شهرهای بزرگ ایتالیا سپری کرد، زندگی روستایی بلبو او را چنان تحت تاثیر قرار داد که بعدها به تم اصلی بسیاری از آثار او تبدیل شد. بلبو روستایی خشک و به دور از دریا و محصور در میان تپه های ریزی بود که روستاییان به تاکستان تبدیل شان کرده بودند. تصویر زندگی در روستا در نوشتار پاوه زه بسیار زنده و به توصیفی همزمان شبیه است. او در ماه و آتش جریان کند زندگی روستایی را به زیبایی توصیف می کند و نشان می دهد که چگونه آهستگی با آرامش و احساس خوشبختی همراه می شود:
قشنگی آن روزها به این بود که هر کاری به فصل خود بود و هر فصلی بسته به کار یا محصول، باران یا هوای خوش راه و رسم خود را داشت و بازی خود را. زمستان با کفش های چوبی سنگین از گل داخل آشپزخانه می شدی، با دست های زخم و زیلی، شانه های کوفته از خیش. اما بعد که زمین پوشیده از بن ساقه ها را گشت و رو می کردی کار تمام بود. برف می بارید. ساعت ها به خوردن شاه بلوط می گذشت. به شب زنده داری. به سرکشی طویله ها. طوری که انگار همیشه یکشنبه بود. آخرین زمستان و نخستین کار بعد از آخرین روزهای سرد چله یادم هست. آن کپه های خرمن سیاه و خیس، برگ ها و پوست ذرتی که می گیراندیم و در کشتگاه ها دود می کردند و بوی شب و شب زنده داری داشتند. یا هوای خوش فردا را نوید می دادند.
اگرچه پاوه زه خود به یک خانواده ی بورژوا تعلق داشت، تجربه ی کودکی او از زندگی در روستا او را از بسیاری از روشنفکران ادبی هم عصرش متمایز می ساخت. نوستالژی زندگی ساده ی روستایی و اشتیاق به بازگشت به آن یکی از درونمایه های تکراری رمان های پاوه زه است که از زندگی بورژوایی در شهر دلزده شده است.
در کتاب ماه و آتش که شاهکار ادبی پاوه زه محسوب می شود، واژه ی تپه ۵۰ بار و درخت انگور ۶۳ بار تکرار شده است. عنوان کتاب اشاره به مناسکی دارد که برای بیدار کردن و حاصلخیز کردن زمین انجام می شود. در این مراسم که در شمال ایتالیا برگزار می شود، آتش هایی روی تپه ها در میان تاکستان ها روشن می شود؛ این کار باید در شب هایی انجام شود که ماه کامل است. مردم محلی اعتقاد دارند ارتباط میان ماه و آتش سبب بیداری زمین و افزایش محصول می شود.
استفاده ی متوالی از تمثیل، استعاره و جان بخشی به اشیاء در ارتباط با عناصر طبیعی حضور طبیعت را در نوشتار پاوه زه پررنگ تر و پراهمیت تر می سازد.
رمان های پاوه زه به شدت اتوبیوگرافیک هستند. اگرچه قهرمانان و ضدقهرمانان هرگز با اسامی واقعی معرفی نشده اند اما به راحتی می توان چهره های واقعی زندگی او را پشت تصاویر ساخته شده اش شناسایی کرد. ماه و آتش با احساس تعلق و حس بی تعلقی و تنهایی بخش مهمی از ماه و آتش پاوه است. اولین جملات ماه و آتش نشان دهنده ی همین احساس است:
نمی دانم کجا به دنیا آمده ام. این دور و بر نه خانه ای هست نه تکه زمینی، نه استخوان مرده ای که بتوانم بگویم: «ببین پیش از به دنیا آمدنم چه بوده ام.» نمی دانم از تپه ام یا دره، از جنگلم یا خانه ای با مهتابی.
بازگشت های مداوم در طول زندگی و در آثارش به بلبو همه نشان از جست و جو برای بازیافتن همین احساس تعلق است که در دوران کودکی از دست داده است؛ احساسی که بیش از آن که در مردم بازیابد در عناصر طبیعی به آن می رسد:
این دهکده برای کسی که از دریا آمده ارزشی ندارد؛ برای کسی که از ماه و آتش چیزی نمی داند.
زندگی پاوه زه سرشار از تجارب دردناک در دوره ی خاص و بحرانی از تاریخ ایتالیا در قرن بیستم است. دغدغه های سیاسی او که عموما با جبه ی چپ ایتالیا همخوانی داشت (هرچند که هرگز به یک فعال سیاسی تبدیل نشد)، تبعید کوتاه مدت اش به دلیل نشست و برخاستی که با برخی اندیشمندان چپ داشت، همراه با مشکلات خانوادگی و شکست های عشقی پی در پی پاوه زه را در هم می ریزد. مدت زمان درازی به خودکشی می اندیشد اما اندیشه ی خودکشی مانع فعالیت های ادبی او نمی شود.
انعکاس تجربه های عشقی شکست خورده ی پاوه زه در آثارش یکی از جذابیت های رمان های پاوه زه است. این مساله ای است که گاهی به زن ستیزی در آثار پاوه زه هم تعبیر شده است. ولی بیش از آن که به نگاه او نسبت به زنان برگردد، به ویژگی اتوبیوگرافیک آثارش بر می گردد. تصویر زن در رمان های پاوه زه، تصویری بیش از حد طبیعی است. زن به طبیعت تعلق دارد و همانند آن ایستا و آرام است و می تواند به آفرینش جسمانی دست بزند؛ کاری که مرد از انجام آن ناتوان است. این همسویی زن با طبیعت او را از دانش و هنر دور کرده است. در ماه و آتش می خوانیم:
یک دختر زیبا به دنبال موسیقی نمی رود. به دنبال مرد می رود. هرگز دختری را نشناختم که نوازنده ی خوبی باشد.
زیبایی زن بخشی از زیبایی طبیعت است است. زیبایی منفعل و ذاتی که نیازی به تلاش در اثبات خود احساس نمی کند و تنها به دنبال شکوفا کردن خود در طبیعی ترین شکل ممکن است. در ماه و آتش سیلویا و ایرنه، دختران زیبای سورماتئو به گل ها و سبزه های خجالتی شبیه می شوند؛ تا این که سیلویا از انفعال خود خارج می شود و تلاش می کند به موقعیت بهتری دست یابد؛ یا سانتا، دختر دیگری که وارد بازی های سیاسی می شود و به بدترین شکل ممکن مجازات می شود. ادبیات پاوه زه سرشار از مجازات ها و انتقام جویی ها از زنانی است که در زندگی اش تنهایش گذاشته اند. آخرین و بهترین نمونه از این ادبیات شعر «مرگ می آید و چشمان تو را دارد» است. به نظر می رسد شعر به یاد آخرین عشق پاوه زه سروده شده باشد که ترک اش می کند؛ کسی که کتاب ماه و آتش نیز به او اهدا شده است.
فاصله ی میان سروده شدن شعر «مرگ می آید و چشمان تو را دارد» و خودکشی پاوه زه در هتلی در شهر تورینو کوتاه است. به نظر می رسد ایده ی خودکشی اش جدید نبوده. در رمان هایی که پیش از مرگ اش نوشته شده بود اشاراتی به خودکشی وجود دارد. یکی از بارزترین این اشاره ها در رمان «میان زنان تنها» است که صحنه ی خودکشی در آن به صحنه ی خودکشی خودش شباهت دارد. این رمان یک سال پیش از مرگ او نوشته شده است؛ بنابراین نسبت دادن مرگ او به تجربه ی شکست عشقی اش ممکن است نادرست باشد.
یادداشتی که پاوه زه پیش از مرگ به جای می گذارد نیز چیز چندانی از دلایل خودکشی نمی گوید «همه را می بخشم و از همه طلب بخشش می کنم»
منابع
پاوه زه، چه زاره (۱۳۷۰) ماه و آتش، ترجمه محسن طاهر نوکنده، تهران: قطره
e.mail ladan rahbari at: rahbari.umz@gmail.com