برای هشتاد سالگی دکتر ناصر تکمیل همایون
ناصر تکمیل همایون، یکی از چهره هایی است که در تاریخ فرهنگ معاصر ایران جایگاهی نادر را به خود اختصاص می دهد. این موقعیت را می توان از دو چشم انداز و با دو ساختار تحلیلی به بیان آورد که در این یادداشت، نگارنده تنها به عنوان یک شاگرد و کسی که خود را مدیون دانش و اخلاق ایشان می داند، به پاس احترام و برای جای گرفتن در این مجموعه از نوشته ها، روایتی کوتاه از آن تقدیم می کنم. دو جنبه و چشم انداز و ساختار هست که می توان به ناصر تکمیل همایون از دریچه آنها نگریست: نخست نگاه به سهم ایشان در شکل گیری و تحول تاریخ شناسی اجتماعی و فرهنگی در ایران معاصر، با تاکید و تمرکزی بر چند حوزه خاص و دموکراتیزه کردن این دانش؛ و سپس سهم ایشان در به سرانجام رساندن و حفظ یک شخصیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تا دهه هشتم از زندگی خود که برای بسیاری باید الگویی در برخورداری از انسجام و وفادار ماندن به خویش، عقاید و دانش و آموزه های زندگی خود باشد.
نوشتههای مرتبط
دانش تاریخ، در معنای دانشگاهی آن در ایران نیز همچون در سنت های اروپایی، دارای ریشه های دینی و سپس فلسفه اجتماعی و ادبی بوده است. اصولا قرار گرفتن ایران در مجموعه بزرگ تمدنی هندواروپایی سبب شده است که حافظه تاریخی و ثبت آن به صورت هنجارمند از الگوهایی کمابیش مشابه از سایر نقاط این مجموعه تبعیت کند. البته با چندین تفاوت اساسی که باید به آنها توجه داشت:
نخست آنکه در ایران از دوران باستان تا دستکم قرون نخست اسلامی، ما با مجموعه ای جماعت های فرهنگی و تمدنی بیشتر «شفاهی» (یا گفتاری) سرو کار داریم تا نوشتاری. کمبود منابع ایرانی درباره تاریخ ایران از هخامنشیان تا پایان ساسانی از یک سو و وجود این منابع در آثار سایر پهنه های فرهنگی مجاور «درباره ایران» از آرامی و ارمنی و یونانی … گویای همین امر است. بر این استدلال می توان اهمیت یافتن سنت گفتاری «آهنگین» (ریتمیک) در قالب شعر و ترانه ها و ضرب المثل ها و دعا و سایر گونه ها، که گویای اهمیت ریتم در ثبت حافظه ای است، را افزود . بدین ترتیب است که شعر در ایران به چنین اوجی از زیبایی و پر بار بودن فلسفی و تاریخی و هنری و تخیل و حس های انسانی و حتی ثبت دانش می رسد. و باز اینچنین است که نثر نیز چنین آهنگین می شود و در سعدی به اوجی چون گلستان می رسد یا در تاریخ بیهقی الگوی مدرنیته زبان شناسانه ما می گردد. ادبیات پارسی میانه نیز که پس از ورود اسلام در ایران به ویژه در قرون نخست اسلامی رشد می کنند ، همپای نهضت های ایرانی که بهترین روایت و تحلیل را از آنها، زنده یاد دکترغلامحسین صدیقی در رساله دکترای خود عرضه کرده است، نقشی اساسی در انتقال دانش گفتاری و تاریخ اسطوره ای و در هم آمیخته با حافظه تاریخی واقعی به سنت نوشتاری دارند و سپس در سنت شاهنامه نویسی به شاهکاری چون شاهنامه منجر شده و زبان فارسی را تثبیت می کند. همین روند است که قرن ها بعد پس از شکل گیری دولت های مرکزی مقتدر همچون صفویه و در نهایت از مشروطه تا امروز (برغم برخی از انحراف ها) می تواند پایه و زمینه ساز فرایندهای ملت سازی و دولت سازی قرار بگیرد. زبان فارسی مدرن، زبانی که امروز به ما قابلیت های بالایی از لحاظ علمی می دهد را ما همان اندازه مدیون تلاش های یک صد ساله ادبا و شاعران و نویسندگان مدرن خود هستیم که مدیون فارسی نویسان قرون اول اسلامی و به ویژه شاهنامه نویسان و بیش و پیش از هر کسی مدیون شاهنامه فردوسی و پس از آن تاریخ بیهقی که پایه ها و ابزارهای ساخت این فارسی قدرتمند را به ما داده اند.
نکته دیگر آنکه در سیاسی بودن اساسی و جوهری تاریخ ایران به نسبت تاریخ های مشابه در یونان باستان (در دوره همزمان با امپراتوری هخامنشی) و رم (در دوره معاصر با ساسانیان) و سپس دوره های بیزانس تا اروپای معاصر است. این سیاسی شدن یعنی محوریت یافتن زندگی اجتماعی، بر اساس موقعیت های حاکمیت مرکزی از ویژگی های امپراتوری ها و تمدن های باستانی است که نقش دولت به مثابه کارگزار و حاکم مطلق در آنها بسیار پر رنگ بوده است . و در اروپا همانگونه که پری آندرسون در کتاب مهم خود درباره «دولت های مطلقه» مطرح می کند ، این دوره پس از رنسانس است که از راه می رسد و با تمرکز یافتن قدرت، تاریخ نیز سیاسی می شود. البته پس از انقلاب صنعتی و انقلاب های سیاسی اواخر قرن هجده و قرن نوزدهم، اروپا در سیاسی کردن تاریخ به شدت از ما پیشی می گیرد و این امر را تا ظهور تاریخ شناسی جدید مکتب آنال در فاصله دو جنگ جهانی ادامه می دهد. اما در دوران باستان محوریت سیاست و امر پادشاهی در تاریخ ما اهمیتی بسیار بیشتر از نظام های غرب ِ تمدن ایرانی دارد. نظام های شهری اروپایی عموما بر اساس شهر -دولت های کوچکی اداره می شود که جز در در مواردی چون اسکندر، روم و اطریش – مجار و سپس دوران استعمار، شکل امپراتوری به خود نمی گیرند و در این موارد نیز در این نظام ها میزان تمرکز امپراتوری در امر سیاسی کمتر از نظام ایرانی است. این در حالی است که در نظام ایرانی، شهر از ابتدا با نام «شاه» پیوند خورده و «پایتخت» جایی نیست جز «پای» ِ «تخت» شاه یعنی جایی که حاکم ساکن می شود، نیست.
اگر به این چند نکته دقت کنیم: یعنی غیر ایرانی بودن منابع اصلی مطالعه تاریخ ایران، گفتاری بودن این تاریخ، اهمیت ادبیات و شعر و روایت های اسطوره ای و بازنموده از تاریخ، برای دست یابی به آن، و سیاسی بودن و دخالت های بی شمار و اغلب مخرب حوزه سیاسی در فرایندهای تاریخی برای مثال با ویران کردن نشانه های باقی مانده از گذشته (همچون ساسانیان نسبت به دوران یونانی ایران) و تمایل به شروع دائم تاریخ با خود، متوجه می شویم که کار تاریخ شناس در این کشور، بسیار مشکل است و بیرون کشیدن آنچه فرنان برودل تاریخ «کوتاه مدت» و تاریخ «دراز مدت» می نامد از دل میلیون ها سند و روایت و داستان و اسطوره، از دل میلیون ها خط و گرافیک و نقش و نگارهایی قالی و معماری بناها و هنر های ظریف ساخت اشیاء، در کنار روایت ها و تاریخ نگاری های غیر ایرانی و اغلب متخاصم با ایران، کاری است بی نهایت دشوار. هم از این رو، شروع تاریخ شناسی مدرن در ایران بر اساس ترجمه ها و تالیف هایی انجام شد که از دهه ۱۳۱۰ به بعد و به قلم بزرگانی چون فروغی و کاظم زاده و تقی زاده و دهخدا و… دیگران ظاهر شدند. هدف در مرحله نخست و شاید با اندکی انحراف آن بود که هویت ایرانی بر اساس فرایند مشابهی با آنچه در اروپا ملت سازی را ایجاد کرده بود، اتفاق بیافتد. اما فشار سنت های استبدادی مانع این امر شد و گرایش های نژاد پرستانه و اغراق های غیر علمی در نهایت کار را به فروپاشی قدرت و اشغال کشور به دست بیگانه، کشاند. باستان گرایی به مثابه فرایند ساخت هویت ایرانی، نخستین شکست خود را در این دوران تجربه کرد که نتیجه آن مصیبت ِ احزاب پان ایرانیست و حتی تندروتری نظیر سومکا بودندو احزابی که از دشمنان اصلی نهصت ملی و زنده یاد دکتر مصدق بودند. مصدق بر آن بود که در یک هویت تالیفی میان گرایش های دینی و ملی ایرانیان، نوعی ملی گرایی مدرن و دموکراتیک را در ایران مطرح کند. اما ملی گرایان تندرو از یک سو و توده ای هایی وابسته به شوروی از سوی دیگر همدست با قدرت های بیگانه ای که کودتای بیست و هشتم مرداد را سازمان دادند و یک نظام دیکتاتوری بی ریشه، این کوشش را بی نتیجه گذاشتند.
در دوران بعدی ِ محمد رضا شاه، رویدادها بسیار شتابزده تر از آنچه تصور می شد، مستبد کوچک و به دور از ماجراها را به یک مستبد بزرگ اما کم هوش و بزدل بدل کردند؛ مستبدی که استبداد خود را چنان با سردرگمی و ترس از همه چیز همراه کرده بود که بی خبری از کشور و از جهان مهم ترین خصوصیتش بود, همان اندازه بی خبر که آلت دست نیروهای امنیتی و نظامی گرا و بی اندیشه و پلیدی که سرنوشت ایران را از اواخر دهه ۱۳۴۰ به دست گرفتند و به باد دادند. ایران، که همواره گونه ای از فرزانگی را حمل کرده بود می توانست با همین فرزانگی، فرهنگ خود را از میان طوفان سال های پایانی امپراتوری شوروی و تغییر جهن بیرون بکشاند و آن را نجات دهد. اما اندیشه نژاد گرایی در این سال ها، بار دیگر غالب شد و خود بزرگ بینی های ویرانگر، بار دیگر درون افسانه سازی های تاریخی مبتنی بر باستان گرایی فرو رفت. نتیجه نیز همان بود که دیدیم . شروع تنش هایی که سرانجام با انقلاب بزرگ اسلامی و فروپاشی نظام شاهی راهی برای بازیابی خویش یافت و هزینه بسیار زیادی برای ما به همراه داشت، هر چند گویی چاره ای جز انی هزینه سنگین برای دستیابی به آزادی و استقلال و دموکراتیزه شدن کشور نبوده و نیست. در این دوران یعنی چند دهه پیش از انقلاب، شاید بتوان گفت که تاریخ شناسی ِ دانشگاهی و اجتماعی در شخصیت دکتر صدیقی موقعیتی استثنایی را می یافتند، زیرا وی هم از لحاظ اخلاقی الگویی آرمانی بود، هم سیاستمدار بود و هم جامعه شاس و دکترای خود را نیز در فرانسه و دانشگاه پاریس درباره نهضت های ایرانی قرون اول پس از فروپاشی ساسانی گذرانده بود. و هر چند وسواس علمی بیش از اندازه استاد و رسالت سنگینی که در خود برای بر پا کردن فرانید دانشگاهی شدن تفکر اجتماعی، علوم انسانی و اجتماعی احساس می کرد، اجازه نداد که ادبیات گسترده ای را برای تاریخ شناسی ایران فراهم کند، اما بودند دانشمندانی که در حوزه های مختلف، کارِِ شناخت تاریخ ایران و بر پا کردن نظام دانشگاهی را به پیش برند و از آن جمله نقش بزرگی که سعید نفیسی و عبدالحسین زرین کوب و سپس ایرج افشار در طول بیش از پنجاه سال بر دوش داشتند و اهمیت کار عظیم شادروان باستانی پاریزی در دموکراتیزه کردن و جذابیت بخشیدن به علم تاریخ برای مردم با شیوه و سبک خاص او را نباید از یاد برد. و حتی نقشی را که شخصیت هایی چون غلامحسین مصاحب در تداوم سنت دائره المعارف نویسی دهخدا ، به انجام رساندند و با همکاری زنده یاد همایون صنعتی زاده و موسسه فرانکلین توانستند اثری را منتشر کنند که امروز پس از گذشت نیم قرن هنوز از ارزشمند ترین منابع علمی کشور ما است. فرانکلین و صنعتی زاده که خود کتاب معروف و ارزنده مری بویس درباره تاریخ دین زرتشت را نیز ترجمه کرد و برخی دیگر از موسسات انتشاراتی در این زمان، مثل بنگاه ترجمه و نشر کتاب و انتشارات امیرکبیر که بعدها ترجمه تاریخ بزرگ کمبریج را به انجام رساند و نهصت دایره المعارف نویسی در ایران که باید آن را در دوره جدید مدیون اندیشمندانی چون کامران فانی و بهالدین خرمشاهی و حسن انوشه بدانیم و امروز در دایره المعارف بزرگ اسلامی و سایر دایره المعارف ها در جریان است، باز هم ادامه های تاریخی این سنت ها بودند.
در این میان، گروهی از اندیشمندان و دست اندرکاران حوزه های ایران شناسی و مردم شناسی و تاریخ بودند که نقشی کلیدی بر دوش داشتند و ما را از نسل میانی، به نسل مدرن و جدید تاریخ شناسان اجتماعیرساندند. و دقیقا در همین نقطه است که تکمیل همایون را در همان جایگاهی می یابیم که معادل مردم شناختی اش را باید از آن علی بلوکباشی و خدمات بی نظیرش در طول هشت دهه زندگانی اش از اداره فرهنگ عامه تا دایره المعارف بزرگ اسلامی، و بدون شک در کار عظیم احسان یارشاطر و ایرانیکا، شاهد باشیم.
تکمیل همایون، در حقیقت به نوعی همه این سنت های بزرگ تاریخ شناسی را – که ما تنها به اشاره و با ذکر نام برخی از بزرگان و به ناچار بدون یاد کردن از بسیاری دیگر اما بدون از یاد بردن آنها، ذکر کردیم – در خود گرد آورده است. او که از دو سنت مدرن و دانشگاهی و علمی جامعه شناسی و تاریخ شناسی بیرون می آید، توانست با تحقیقات و تالیفات ارزشمند خود چندین راه را برای آینده بگشاید و از هم اکنون بتوان او را بخشی مهم از فرایند جدید تاریخ شناسی اجتماعی دانست که شروع به حرکت به سوی شیوه ها و رویکردهای مدرن در گرایش به تاریخ شناسی آنال و گرایش های تاریخ فرهنگی کرده است. این سهم را می توان به صورت های مختلف بررسی کرد، اما ما صرفا به چند نکته مهم اشاره می کنیم.
گشودن حوزه های تخصصی تاریخ شناسی اجتماعی از جمله با پژوهش هایی درباره گروه های خاص اجتماعی نظیر «زنان»، درباره سنت ها و فرایندهای نهادینه نظیر «آموزش و پرورش»، «سیستم های نظامی» و «تقسیم بندی های ارضی و مرزبندی»؛ گشودن راه برای تاریخ شناسی های اجتماعی منطقه ای به صورتی بسیار نزدیک به تاریخ فرهنگی از جمله در تاریخ جنوب و خلیج فارس و به ویژه در تاریخ اجتماعی و فرهنگی تهران که بخش بزرگی از آثار تکمیل همایون را در سال های اخیر به خود اختصاص داده است. و اگر ما تا چند دهه قبل تنها اثر جعفر شهری را در این زمینه داشتیم که در جایگاه و زمانه خود ارزشمند اما فاقد ساختارها و رویکردهای علمی بود، امروز شاهد ادبیات بزرگی در تهران شناسی هستیم و این را باید تا حد زیادی ناشی از توانمندی های استاد تکمیل همایون دانست.
نقش ارزنده دیگر ِ تکمیل همایون، در تحلیل های تاریخی او در زمینه رابطه ایران باستان و اسلام است. در این زمینه همانگونه که گفتیم در تاریخ ِ تاریخ شناسی در ایران، عموما شاهد بیشترین میزان از مبالغه ها به ویژه زیر فشار قدرت های سیاسی بوده ایم. چه پیش از انقلاب که تلاش می شد به صورتی مبالغه آمیز تاریخ ایران باستان و اصولا تاریخ ایران در قالب سیاست های حاکم برجسته و «طلایی» جلوه داده شود و چه پس از آن که در ده های نخست تلاش می شد که این تاریخ به طور کامل نفی شده و تصویری تیره از آن ارائه شود. تکمیل همایون برای نمونه با تحلیلی که از دلایل سقوط ایران ساسانی می کند، به خوبی نشان می دهد که همان اندازه میراث دار ِ ملی گرایی دموکراتیک نهضت مصدق است که از نوزایی ملی گرایی های افراطی فاصله و تمایز دارد. تلاش او برای پرداختن و عرضه تاریخ های منطقه ای، خود گویای این رویکرد نیز هست. نقد او بر ملی گرایی افراطی و تحلیل های سطحی که از اشغال ایران عرضه شده و پایه آنها نوعی ایران پرستی عرب ستیزانه است، گویای دید روشن او نسب به هویت ملی و چگونگی ساختن آن است.
نقش دیگر استاد تکمیل همایون در تاریخ شناسی و دامن زدن و گسترش بخشیدن این علم در ایران، دموکراتیزه کردن و ترویج شناخت تاریخی در قالب های مدرن و علمی است که گونه ای متفاوت از کاری است که باستانی پاریزی در جذابیت دادن به روایت تاریخی انجام داد. این کار را تکمیل هنمایون با نقش اساسی که وی در کنار و به کمک دکتر بلوکباشی در دفتر پژوهش های فرهنگی داشت، انجام داد. مجموعه مهم و ارزشمند انتشاراتی این مرکز یعنی «از ایران چه می دانم؟ » امروز دائما پربارتر می شود: کتاب های این مجموعه که خود وی بیش از ده مورد از آنها را به تالیف در آورده رفته رفته دسترسی به علم تاریخ را به صورتی سنجیده و البته در سطح درآمد برای صدها هزار نفر از ایرانیان ممکن کرده است. همان کاری که در زمینه آداب و رسوم ایران در این مجموعه دکتر بلوکباشی انجام می دهد. و این کاری سترگ بوه است. کمبود حافظه تاریخی از بزرگترین مصیبت های تاریخ معاصر ما به شمار می آمده و می آید.
و سرانجام باید به الگوی اخلاقی پر اهمیتی رسید که دکتر تکمیل همایون با زندگی خود به اندیشمنداند، دانشگاهیان و شاگردان کنونی و آتی خود عرضه کرده و می کند. تکمیل همایون در طول بیش از شش دهه از زندگی خود نه تنها چهره ای علمی بلکه چهره ای اجتماعی و سیاسی نیز بوده است. در این مدت، به ویژه در دوران نهضت ملی که دوران جوانی خود را می گذراند ، وی درگیر مبارزات برای انقلاب و آزادی ایران شد. از همان زمان این مبارزات و شخصیت او با تمام شخصیت های برجسته و ارزنده در تاریخ معاصر ایران، عجین شده است؛ به خصوص با دو نام دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر محمد مصدق. و در طول بیش از نیم قرن هرگز ندیدیم که خللی در باور او به خدمات و ارزش انسانی و علمی و سیاسی این دو شخصیت به وجود بیاید. و این درحالی بود که فشارها و سودجویی و فرصت طلبی ها بسیاری از دیگران را واداشت که خود را جریان آب سپرده و به ارزش های اخلاقی و شاخص های خود پشت کنند. این امر البته برای تکمیل همایون رنج ها و هزینه های زیادی نیز به بار آورد و هیچ چیز قابل انتظار تر از این نبود. اما در پایان این دوران می توان گفت که یادگار و ثمره علمی کار او را با الگویی از اخلاق و زندگی سالم در محیطی که شاید امروز بیشتر از دیروز سالم ماندن و قد برداشتن های درست را مشکل کرده است، برای ما به جای گذاشت.
باشد که سایه او بر سر دانش و اخلاق این مر زو بوم سال های سال تداوم یابد.
این یادداشت برای بزرگداشت استاد تکمیل همایون نوشته و در کتابی که به این مناسبت منتشر شد، در بهمن ماه ۱۳۹۵ به انتشار رسیده است.