بحث تقسیمات کشوری چه در سطح شهرستان و شهر و چه به ویژه در شهر استان، همواره در ایران مسائل بسیار و مناقشه های فراوانی را به همراه خود داشته و موافقت ها و مخالفت هایی را برانگیخته است. آنچه بیش از هر چیز مخالفت را بر می انگیزد، ایجاد اختلال در نظام های آماری، سنگین شدن بار تشکیلات اداری و دیوان سالارانه و به همین میزان بار هزینه های مالی در این حوزه و در کنار این ها، احتمال ایجاد زمینه هایی برای شکاف های فرهنگی در استان ها یا شهرستان ها بوده است. همچنین عدم توجه به لزوم تغییر ساختارهای اداری – کشوری با سایر ساختارهای کشور نیز عاملی برای مختلفت ها بوده است.
با وجود این، برای کشوری جوان و پهناوری همچون ایران که در حال رشد سریع است، نیاز به تقسیم های کشوری امری بدیهی به نظر می رسد. واحد های بزرگ سرزمینی مدیریت را بسیار مشکل کرده و لزوما بهترین موقعیت های جغرافیایی و فرهنگی را برای تامین امنیت، زمینه های توسعه ای و حتی رشد و انسجام فرهنگی در یک استان نمی سازند. هم از این رو است که استان های بزرگ کشور که آذربایجان و خراسان از آخرین آنها بودند، به استان های کوچکتر با حفظ نام اصلی تقسیم شدند.
نوشتههای مرتبط
اگر مدل های اروپایی و امریکایی را نیز در نظر بگیریم، می بینیم که آنجا نیز تمایل و گرایش به کوچک کردن واحدهای مدیریتی است زیرا در این نوع از مدیریت می توان رابطه نزدیکتری میان مردم و مسئولان ایجاد کرد و میزان مشارکت مردمی را در اداره پهنه خود بالا برد. روند عمومی نظام های دموکراتیک نیز در همین جهت قرار دارند یعنی تقویت حوزه های کوچکتر مدیریتی و سیاسی یا حکومت های ملی(شهرداری ها) در برابر تمرکز سیاسی (حکومت مرکزی). از این رو به نظر می رسد که تقسیم استان بزرگی چون سیستان و بلوچستان که در حال حاضر با بیش از ۱۸۷ هزار کیلومتر مربع بزرگترین استان کشور به حساب می آید، امری به خودی خود، منطقی باشد. اما بزرگی پهنه به خودی خود تنها دلیل در این زمینه نیست که می توان مطرح کرد و دلایل دیگری نیز به نظر ما می توانند چنین تقسیمی را توجیه کنند.
نخستین دلیل، که آن هم به امری جغرافیایی و سیاسی بر می گردد، طولانی بودن مسیرهای مرزی این استان است که شامل ۱۱۰۰ کیلومتر مرز خشکی با دو کشور افغانستان و پاکستان و ۳۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریای عمان می شود. این طولانی بودن مرزها، در استان دارای تبعاتی بیشتر منفی بوده است زیرا مناطق همجوار خشکی، عموما مناطق آسیب زا (قاچاق مواد مخدر، تاثیر نامطلوب روابط قبیله ای، فشارهای سیاسی و حتی امنیتی) هستند. مرزهای آبی نیز برای آنکه از موقعیت آسیب زایی (قاچاق) خارج شده و به یک فرصت اساسی برای استان تبدیل شود، نیاز به آن دارند که زیر مدیریت مناسبی قرار بگیرند. اما در حال حاضر ، با توجه به محروم بودن و مشکلات متعددی که این استان دارد، این مرزهای طولانی به خودی خود یک امر منفی به حساب آمده و هزینه بسیار سنگینی را به کشور و به خود آنها، تحمیل می کنند، در نتیجه تقسیم آنها در دو استان متفاوت می تواند موقعیت بهتری را برای مدیریت استان به دست بدهد.
نکته دیگر که بسیار حائز اهمیت است، ناهمگن بودن فرهنگی سیستان و بلوچستان است: دو بخش این استان از لحاط زبانی، قومی، دینی و طبعا آداب و رسوم و سبک زندگی با یکدیگر تفاوت زیادی دارند و اصولا همین نام گزاری «سیستان و بلوچستان» گویای آن بوده و هست که نمی توان برای آن دو یک نام مشترک پیدا کرد چون هر دو بخش به مثابه دو پاره اساسی و ارزشمند از تاریخ و جغرافیای ایران، بر نام هایی باستانی تکیه زده اند که حفظ آنها به مثابه میراث فرهنگی کشور ایران، اهمیتی بسیار بالا دارد. احساس تعلق محلی در کنار احساس تعلق ملی، در هر دو استان قوی است و بنابراین سیستانی ها خود را بیشتر با هویت سیستانی خود می شناسند و بلوچ ها نیز به همین صورت. این امر به خودی خود هیچ اشکالی نداشته و برعکس بخشی از تنوع قومی، فرهنگی، زبانی، اقلیمی ایران است که کشور ما را به چنین درجه ای از جذابیت و استثنایی بودن در جهان رسانده است. اما قرار دادن دو پهنه با یکدیگر که چنین تفاوت های مهمی از لحاظ فرهنگی دارند همواره می تواند منشاء سوأ تفاهم ها و مشکلاتی شود که هم اکنون نیز استان با آنها بیگانه نیست.
هم از این رو، به گمان ما تقسیم استان در صورت انجام تمام اقدامات کارشناسی لازم و تایید متخصصان در این زمینه، می تواند امر مهم و عاملی برای تقویت توسعه و رشد بیشتر احساس تعلق محلی باشد که خود به نظر ما یکی از مهم ترین پایه های احساس تعلق ملی است. در حالی که اصرار به تداوم این همزیستی تصنعی به سختی ممکن است ایجاد سنخیت فرهنگی در این استان بکند و برعکس همواره ممکن است سبب تقویت سوء تفاهم و حتی سوء استفاده شووینست های قومی برای ایجاد تفرقه و از میان بردن وحدت ملی در استان گردد. بدین ترتیب اگر پیشنهادهایی که برای تفکیک دو استان به وسیله مقامات مطرح شده و ظاهرا مورد تایید مردم نیز هست، تایید شده و با مطالعات فرهنگی، سیاسی، ژئو پلیتیک و اقتصادی و راهبردی تایید شوند، به گمان ما تقسیم این استان به دو استان «سیستان » و «بلوچستان» می تواند امری بسیار مفید از لحاظ فرهنگی تلقی شده و به هر دو استان جدید در زمینه رشد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شان یاری رساند.
اما نکته آخر به اسم استان های جدید باز می گردد که به نظر ما با توجه به پیشینه تاریخی، تمایل خود مردم و تمام استدلال های فرهنگی ای که می توان در این زمینه مطرح کرد، قاعدتا باید همین دو نام مشهور و پسندیده «سیستان» و «بلوچستان» باشد. در این میان شاید وجود استان «بلوچستان» در پاکستان شاید برای برخی بهانه و یا واهمه ای باشد که ما نباید چنین نامی را بر استان تازه تاسیس خود بگذاریم. اما درست برعکس، همانگونه که در سایر موارد در مناطق مرزی ایران مشاهده می شود، بسیاری از پهنه های ایران امروز نام هایی بر خود دارند که آن سوی مرزهای کشور نیز نامهای مشابهی را نشان می دهند. دلیل روشن است، تقریبا تمام مناطقی که امروز در خارج از مرزهای ایران قرار دارند، زمانی نه چندان دور یعنی تا قرن نوزده بخشی از ایران بوده اند بنابراین نام هایی که ما بر استان های خود می گذاریم ربطی به آن کشورهای تازه تاسیس ندارند، بلکه درست برعکس، آنها باید ریشه خود را در سرمین مادری ایران بیابند. در چنین حالتی انتخاب نام بلوچستان برای بخش جنوبی استان کنونی، نه تنها نادرست نیست، بلکه یک ضرورت تام به شمار می آید، زیرا عدم انتخاب این نام، بدان معنا است که ما بپذیریم پهنه فرهنگی ایرانی که امروز از لحاظ سیاسی در کشور پاکستان قرار گرفته است، جزئی از تاریخ کشور ما نبوده است. آیا ما می توانیم چنین کاری را در سایر موارد مشابه نطیر ترکمنستان، آدربایجان یا کردستان انجام بدهیم؟ پاسخ روشن و کاملا منفی است، این نام ها نامهایی هستند که پهنه اصلی مادری و اصلی بر چنین پهنه هایی گذاشته است و بنابراین کنار گذاشتن آنها به معنای عقب نشینی در برابر حوزه های سیاسی است که امروز حوزه های فرهنگ ایرانی را درون خود جای داده اند.
البته روشن است که کشور ایران به مثابه یک کشور یا یک دولت ملی سالیان سال است که مرزهایی مشخص و دقیق داشته و به هیچ عنوان به دنبال خیالبافی ها و کشورگشایی و آنچه «ایران بزرگ» نامیده می شود نبوده و نیست، اما این بدا معنا نیز نیست که ایران به مثابه یک واقعیت تمدنی باستان موجودیت فرهنگی خود را در عرصه های فرامرزی نفی کند. هم از این رو ضرورت تام دارد که نام بلوچ و بلوچستان به مثابه نام هایی ایرانی و بخشی از هویت تفکیک ناپذیر ملی همواره حفظ شده و در صورت تقسیم استان «سیستان و بلوچستان» به دو استان این دو نام با پیشینه قدرتمند تاریخی و فرهنگی شان دو استان جدید و متحد در قالب وحدت کشوری و فرهنگی و ملی و اسلامی ایران را بسازند.