راز مقبولیت و اسرار محبوبیت فوتبال
میزگردی با حضور دکتر ناصر فکوهی و دکتر جبار رحمانی
نوشتههای مرتبط
مهسا رمضانی
روزنامه نگار
جام جهانی فوتبال را فرصتی مغتنم دیدیم تا فارغ از هیجانها و حواشی این رخداد جهانی، این ورزش را از دو زاویه «انسانشناسی» و «جامعهشناسی» به تأمل بنشینیم. هدف ما در این میزگرد بررسی این نکته است که در پس این رشته ورزشی چه مکانیسمهایی وجود دارد که آن را چنین «جذاب» و «فراگیر» کرده است؟ دکتر ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی و فرهنگ دانشگاه تهران و دکتر جبار رحمانی، عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فرهنگی، ما را در این نشست همراهی کردهاند.
چه چیزی فوتبال را از سایر رشتههای ورزشی متمایز و آن را به پدیدهای فراتر از یک ورزش بدل میکند؟
دکتر ناصر فکوهی: فوتبال، یکی از ورزشهای جمعی است که قابلیت «نمایشی شدن»، «مردمی شدن» و «دموکراتیزه شدن» دارد. علاوه بر اینکه به لحاظ اقتصادی و فیزیکی برای بسیاری از مردم قابل دسترس است. این در حالی است که ورزشهای دیگر همچون اسکی، تنیس، گلف و شنا، به ابزار، زمین و وسایل خاص و صرف هزینههای جانبی نیازمند است. اما فوتبال ابزار زیادی نیاز ندارد و هر کسی با یک توپ میتواند در محله و تقریباً در هر زمینی به این ورزش بپردازد؛ اتفاقی که شاید کمتر در مورد ورزشهای دیگر ممکن میشود. اینکه چرا فوتبال این قابلیت را دارد لزوماً به خود فوتبال ربط ندارد، به گروهی از این مشخصات ربط دارد که خاص فوتبال هم نیست و در ورزشهایی همچون بسکتبال، والیبال و فوتبال امریکایی نیز میتوان این مؤلفهها را دید.
اما خصوصیت «نمایشی شدن» این ورزش و «قابلیتهای فیزیکی» که در فوتبال وجود دارد، آن را به یک حوزه بزرگ «دیده شدن» و «هویتیابی» بدل کرده است که طی آن گروههای بسیاری میتوانند از آن سود برده و با آن همذاتپنداری کنند. این ویژگی نمایشی در فوتبال به حدی است که اگر آن را تنها به زمین فوتبال محدود کنیم و از حواشی آن چشم بپوشیم، ۸۰ درصد مقبولیتهای خود را از دست میدهد.
در حقیقت فوتبال ورزشی است که بیشتر «بیرون» از زمین ورزش (حتی درون ذهن تماشاچیان یا در خیابانها و روی نیمکتهای ورزشگاه) انجام میشود تا داخل کُنش ورزشی. بیشتر حواشی، شرط بندیها، اعمال نفوذها، مسائل سیاسی، صنعت خرید و فروش بازیکنان و… است که در جلوی صحنه این ورزش قرار میگیرد. این یک واقعیت است که چیزی از ارزش این ورزش، بازیکنان و علاقهمندانش نمیکاهد اما همه آنها را تهدید میکند.
چه چیزی باعث شده که فوتبال از یک «بازی» به یک «صنعت» بدل شود؟
دکتر جبار رحمانی: نخست باید فوتبال به مثابه «ورزش» را از فوتبال به مثابه یک «امر اجتماعی» تفکیک کنیم. به نظر میرسد که در جهان جدید ورزشهای توپمحور اولویت قابل توجهی یافتهاند.
فوتبال چه در مقام «صنعت ورزش»، چه در مقام «صنعت فراغت» و چه به مثابه «صنعت فرهنگ» با نظامِ جهانِ جدید در پیوند است.
واقعیت این است که نخستین آشنایی ما با جغرافیای جهان، با «فوتبال» شکل گرفت؛ نسل دهه شصتیها و اواخر دهه پنجاهیها با فوتبال، جهان را شناختند. به همین دلیل، من فوتبال را جایی میبینم که فرهنگِ جدیدِ جهانی خود را در مخاطبانش درونی میکند و جام جهانی هم یکی از همین فرصتهای طلایی است.
این فرهنگ جدید جهانی، از طریق فوتبال، سوژههای خود را میسازد و اتفاقاً در چند دوره اخیرِ جام جهانی، با ورود «پیشگوها»، فوتبال منطق دینی، کلاسیک و جادویی نیز پیدا کرد که خود نشاندهنده این است که فوتبال محمل خوبی برای فرهنگ جدید است. به همین خاطر است که جام جهانی فوتبال تا این اندازه برجسته میشود چون هر کسی میتواند با آن درگیر شود.
نکته دیگری که فوتبال را به فراتر از ورزش ارتقا میدهد، فراهم کردن بستری برای «هویتیابی» است؛ به تعبیر یکی از تحلیلگران، ما اگر امسال در جام جهانی، خوب و منحصر به فرد بازی کنیم و بتوانیم حتی یکی از تیمهای اول همگروهمان را ببریم، نه تنها تصویر جهانی از ما عوض میشود بلکه تصویر خودمان هم از خودمان عوض میشود. به نظر میرسد که فوتبال حتی قابلیت خوبی برای تغییر هویت ما را نیز دارد. به همین خاطر، باید فوتبال را یک امر اجتماعی فراگیر دانست که باید آن را جدی گرفت.
مکانیسمهایی که فوتبال را «ورزش جهانی» کرده است، چیست؟ به عنوان مثال چرا بسکتبال تا این اندازه جهانی نشد؟
فکوهی: یکی از دلایل این امر، ارتباط بین «ورزش» و «حوزه سیاسی» است. از زمانی که دولتهای ملی به وجود آمدند، دولت خود را نماینده مردم معرفی کرد و بر این اساس، مشروعیت دولت، از پایین و از سوی مردم محقق شد. اینجا بود که گروهی از ساز و کارهای عمومی باید به کار گرفته میشد؛ مثل، ورزش، سیستم آموزشی، دانشگاه و…
اگر از یک پیشینه باستانی دورادور بگذریم، فوتبال در انگلستان شروع شد اما خیلی زود قدرتهای سیاسی دریافتند که فوتبال به عنوان یک رشته ورزشی، خاصیت «اجتماع مردم» و ایجاد حس «همذاتپنداری» بین بازیگر و تماشاچی را دارد. همذاتپنداری که در جریان این رقابتهای ورزشی به وجود میآید، میدانی را شکل میدهد که به نوعی بازسازی میدان جنگ است، منتهی این جنگ یک شکل تلطیف شده است که در انتهای آن مرگ اتفاق نمیافتد؛ به تعبیری، گونهای از مناسک است؛ دو گروه با هم درگیر میشوند و این باعث به وجود آمدن دو گروه در بین تماشاچیان نیز میشود.
بازیهای فوتبال در یک محیط نیمهباز یا باز انجام میشود برخلاف بازیهایی چون والیبال. زمین در بازی والیبال کوچکتر و جمعیت کمتر است، در حالی که در فوتبال زمین بزرگتر و جمعیت بیشتر است؛ چند ده هزار و گاه حتی بیش از صد هزار نفر، گونهای از «قدرت» را ایجاد میکند. به همین جهت است که ما میبینیم این قدرت وقتی از باشگاه بیرون میآید، یک بخش بزرگی از مشکلات شهری را رقم میزند و خود این امر به یک موقعیت سیاسی بدل میشود. به همین جهت است که ورزش خیلی زود به یک «امر سیاسی» در سیستمهای جهانی بدل میشود و اتفاقاً سیستمی که غیردموکراتیکتر و تودهوارتر است، از ورزش بیشتر استفاده میکند. در کشورهای دموکراتیک، ورزش اهمیت کمتری دارد.
البته معمولاً جایی که فوتبال و ورزشهای جمعی و مردمی تقویت میشود، ریشههای قوی از پوپولیسم نیز وجود دارد؛ مثلاً امریکای جنوبی، آرژانتین، اسپانیا و برزیل، اینها کشورهایی هستند که پوپولیسم در آنها بسیار برجسته است. بنابراین، یکی از دلایل فراگیر شدن فوتبال، پیوندهایی است که با حوزه سیاست پیدا میکند.
از ابتدای قرن بیستم و بویژه بعد از جنگ جهانی دوم که جنگها پرهزینه میشود، جوامع از ساز و کارهایی همچون ورزش به عنوان ابزارهای «ساخت هویت ملی» و تقویت آن استفاده میکنند. در کشور ما ببینید از زمان شاه تا به امروز چقدر از ورزش به عنوان عامل بازسازی هویت ملی و انسجام آن استفاده شده است. سوءاستفاده در شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق که پیروزی ورزشی را پیروزی سیستم سیاسیشان تلقی میکردند، برای همه آشنا است. اما همین روزها هنوز شاهد این امر مثلاً در اسرائیل هستیم که به دلیل مخالفت بازیکنان مهم آرژانتین (بویژه مسی) برای بازی در بیتالمقدس در اعتراض به کشتار فلسطینیان، با این کشور درگیر شده است.
اما فارغ از دلایل سیاسی، نسبت فوتبال با «اقتصاد» نیز از دیگر دلایل اقبال جهانی به این رشته ورزشی است. اقتصاد به دو دلیل به فوتبال ورود میکند؛ یکی به دلیل سیاسی، چون قدرت سیاسی با حوزه اقتصاد پیوند دارد و قدرت سیاسی هزینه دارد و میتواند روی فوتبال به عنوان یک منبع درآمد بزرگ حساب کند. دوم رسانهها هستند که در حوزه فوتبال سرمایهگذاری میکنند.
به این ترتیب «فوتبال»، «رسانه» و «قدرت سیاسی» به هم پیوند میخورند. فوتبال این امکان را میدهد که گروهی بتوانند انرژی تماشاچیان را به ابزار قدرتی برای قدرتهای سیاسی تبدیل کنند و در عین حال، فوتبال یک منبع درآمد بزرگ است که ابتدا به سیستم گردش اقتصادی و بعد به سیستمهای سیاسی ورود کرده و بتدریج این پیوند قویتر میشود.
اما آنچه که در این فضا اهمیت پیدا میکند، مسأله «سالمسازی» هم در ورزش و هم در سیاست است؛ این سالمسازی باید از طریق انتقال تدریجی «سیستم نمایندگی» به «سیستم مشارکت مستقیم» صورت گیرد؛ یعنی، ما دیگر سیاستمدار حرفهای نداشته باشیم، سیاست به وسیله سیستمهای کوچک شهری و بعد محلی انجام شود و به همین ترتیب ورزش هم میتواند سالمسازی شود و فساد از سیاست و ورزش بیرون رود و به ساختارهای قابل مدیریت بدل شود.
اما بین ساختار حرفهای (چه در سیاست و چه در ورزش) و آنچه لازمه دموکراتیزاسیون و سالمسازی است گاهی تضاد وجود دارد و این نکتهای کلیدی است. چراکه ساختار سیاسی و قدرتهای بزرگ، با هم رقابت میکنند و ابزار آنها هنوز ابزار جنگ است. در دنیای ورزش هم همین است وقتی ما بازیهای جهانی را میبینیم، علیرغم اینکه تمام جهان در آن مشارکت دارند اما در نهایت رقابت بین ۱۰ تیم است و این امر کاملاً به لحاظ ساختاری با سیستم جهانی قابل انطباق است.
باید مشخص کنیم که ما ورزش را به خاطر ورزش میخواهیم یا ابزار برتری نسبت به دیگران؟ دموکراتیزه شدن ورزش خوب است، اما این امر ما را از مدل اصلی دور میکند. بنابراین، ما گاهی باید از سیاسی شدن فوتبال انتقاد و گاه از آن بهره ببریم.
رحمانی: در فوتبال «مناسبات قدرت»، با همان منطق اما در سطحی خردتر، بازتولید میشود. نکتهای که در فوتبال وجود دارد پیوندش با هویتها است؛ در عین حال که مجموعه تقابلها و تمایزها را میسازد، انسجامها و همبستگیهایی نیز در گروه خودی ایجاد میکند؛ به تعبیری، فوتبال با رقابتها و خشونتهای نمادین، گروهبندیهای اجتماعی را، هم «تقویت» و هم «تخلیه» میکند. افراد در جریان رقابت فوتبال، تعارضها را تجربه کرده و «ما» بودن خود را درک میکنند و سپس مجدداً به حالت عادی زندگی بازمیگردند.
در دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، فوتبال مکانیسمی شد که میتوانست ضمن اینکه تودهها را بیرون آورد، در عین حال آنان را تعدیل کرده، از لحاظ مدنی کنترل کند، رفتارهای مدنی خاصی که نیازمند شهروند خوب است را به آنان یاد دهد و حتی از مکانیسمهای تنبیهی تیمها هم استفاده کرد.
فوتبال جایی است که «مردمیت مردم» آن طور محقق میشود که اتفاقاً سیاستگذاران میخواهند تربیت کنند. از همین رو، فوتبال این قابلیت را دارد که مردم را به «مردم» بدل کند. البته در ایران چون به لحاظ سنتی همواره پهلوانها از بار اخلاقی برخوردار بودند، سعی کردیم که در ورزشهایمان نیز بار اخلاقی را وارد کرده و از ورزشهای جمعی همچون فوتبال برای تأدیب اخلاقی جامعه استفاده کنیم که البته پروژهای شکست خورده است چون به هر حال بازیهای پشت پردهای که در فوتبال در حوزه اقتصاد و سیاست (در بحث مالی) هست، نشان میدهد که اساساً در فوتبال، مسأله اخلاق مطرح نیست و این اسطورهسازی اخلاقی ورزشکاران که به طور خاص در فوتبال مطرح شد، چندان نتیجه بخش نبود.
البته از قِبَل فوتبال میتوان بسیاری از مکانیسمها را پنهان کرد؛ مثل، روابط قدرت و ثروت. واقعیت این است که اگر قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی در عمیقترین لایههای پنهان خود شفاف شوند، فوتبال نیز شفاف میشود. لذا برای فوتبال همواره خصیصه پنهانگری وجود خواهد داشت چون امتداد همان بازی قدرت در دنیای واقعی است.
گویی قدرت کشورها بر قدرت تیمها نیز سایه میاندازد و هر کشوری که قدرتمند است تیمش نیز از قدرت کافی برخوردار است؛ به تعبیری، فوتبال «بازی قدرت» است و نمیتوان از این چنبره بیرون آمد و فارغ از این مناسبات قدرت آن را دید. در اینجا است که لزوم بازاندیشی در باب فوتبال اهمیت پیدا میکند تا در این زمینه سوژه منفعل نباشیم و نقش فعالتر و بهتری داشته باشیم.
با اینکه همه ما از پشت پردههای فوتبال و مناسباتش با «قدرت»، «سیاست» و «اقتصاد» آگاهیم اما باز آن را دوست داریم و در این «بازی» شرکت میکنیم؛ چرا؟
فکوهی: واقعیت این است که سیستمهای اجتماعی بسیار از طریق سیستمهای اسطورهای تغذیه میشوند، حال شاید واژه «اسطوره» در اینجا درست نباشد. بندیکت آندرسون در اینجا از واژه «تخیل» برای ملت و ملیت استفاده میکند و میگوید وقتی بحث دولت ملی در اروپا مطرح شد، کسی نمیفهمید ملت یعنی چه!؟ و افراد تنها دوستان و جایی که در آن زندگی میکردند را میشناختند؛ برای مثال، یک روستایی در غرب فرانسه اصلاً نمیدانست «آلزاس» کجا است؟ در چنین شرایطی دولتها چطور میتوانستند یک فرد روستایی را قانع کنند که به خاطر آلزاس بجنگد و کشته شود.
امروز ۲۰۰ سال از دولت ملی گذشته است و دولتهای ملی نیاز به «ساختارهای تخیل» دارند، در جوامع مختلف، این ساختارها را حوزههای مختلفی نمایندگی میکنند. برای مثال، ساختارهای تخیل در اروپا، از رمانها و داستانها بیرون میآید اما از قرن بیستم سینماها این ساختارها را نمایندگی کردند.
در این فضا، ورزش و بویژه فوتبال یکی از همین ساختارهای تخیل است. وقتی دو تیم ملی با هم بازی میکنند، خطی که در زمین ورزش کشیده میشود، درست مثل مرز بین دو کشور است و دو تیم واقعاً مثل دو ارتش با هم وارد رقابت میشوند و توپ، نمادی برای نتیجه بازی است. بحث توپ فقط نیست بلکه مسأله تجاوز توپ به زمین دیگر یا ورود توپ به دروازه است. فوتبال و نحوه امتیازگیری در آن به نوعی سلطه مردانه، جنگ و شکار را بازنمایی میکند و به همین جهت است که به رغم ورود زنان به این عرصه مردانه، فوتبال زنانه چندان جدی گرفته نشده است. چرا که این بازی، به دلایل گوناگون نمادین و معناشناختی «مردانه» است. درست مثل ورزش «بوکس».
«خشونت» در فوتبال به همان اندازه ورزش بوکس است اما تفاوت ورزش فوتبال و بوکس در این است که بوکس مشخصاً به اصل قضیه میپردازد و اصل قضیه «تخریب طرف مقابل» است. جنگ و آن جنبه مردانگی و سلطه مذکر در آن آشکارتر است. به همین دلیل است که برخی جوامع به ورزش بوکس چندان رغبت نشان نمیدهند. جوامعی بوکس را نمی پذیرند که با جنگ رابطه دورادور دارند و نمیخواهند جنگ را وارد گفتمان و رفتار اجتماعی خود کنند. اما بوکس در امریکا خیلی طرفدار دارد، چون جنگ و خشونت مثل اسلحه و تیراندازی، همیشه بخشی از تاریخ و زندگی روزمره امریکاییها بوده است. فوتبال امریکایی نسبت به فوتبال کلاسیک خشونت را کاملاً در خود نشان میدهد. در فوتبال اروپایی ظرافتهایی اتفاق افتاده که طی آن خشونت کم و به پشت بازی منتقل شده است. بر این اساس، فوتبال از سایر حوزههای اجتماع جدا نیست.
از این رو، به عنوان یک کشور مسئول که چشم به آینده دارد، از طریق تقویت ورزش المپیک در مقابل ورزشِ کاملاً تجاری و حرفهای، مناسبات موجود در فوتبال را تعدیل و تلطیف کنیم. این درست بحثی است که ما در حوزه علم هم داریم؛ غیر تجاری کردن علم در مقابل تجاری کردن علم، غیر تجاری کردن هنر در مقابل تجاری کردن هنر. کسانی که از تجاری شدن این حوزهها دفاع میکنند، از این نکته غافلند که رشدی که در نتیجه تجاری شدن به وجود میآید، به صورت نقطهای است و طی آن یک تیم قدرت پیدا میکند و کل آن مجموعه به شکل یک مجموعه تخریب شده درمیآید.
مردم با وجود آگاهی از مناسبات پشت پرده در فوتبال به آن اقبال نشان میدهند چون اسطورهای فکر میکنند. داستان موفقیت، ستاره شدن، سلبریتی شدن، یکباره به همه چیز رسیدن، داستانی است که هر قدر فرد کمتر سیستمهای جهانی را بشناسد، بیشتر برایش باورپذیر میشود. وقتی این نگرش به زندگی افراد وارد شود، به اسطورهای فکر کردن متمایل میشوند.
رحمانی: همه ما با وجود آگاهی از مناسبات موجود در فوتبال، باز از شرکت در آن خوشحالیم و نسبت به آن امیدوار هستیم. موضوع حاکمیت منطق شبه اسطورهای است. واقعیت این است که اسطوره قرار نیست به پایانش برسد، ما خیلی اوقات از پایان آن خبر داریم. افراد بارها رستم و سهراب را میخوانند و از پایان تراژدی آن آگاهند اما باز آن را میخوانند.
مسأله کارکردهای دیگری است؛ ما با حسها، امیدها یا حتی عواطفی که در جریان این رقابتها تجربه میکنیم، تخلیه میشویم و همذاتپنداری میکنیم، خود این فرآیند مهم است. همه میدانیم ایران در بهترین حالت تنها میتواند یک مرحله بالا برود و گروه ما گروه مرگ است اما باز از شرکت در آن خوشحالیم.
معمولاً کار ادیان حفظ جامعه و بازسازی نظم موجود در آن است. در این فضا، مفهومی با عنوان «دین مدنی» نیز وجود دارد که مکانیسمهایِ دینیِ عرفی شده را به هم پیوند میزند و جامعه را بازتولید میکند. فوتبال یکی از وجوه این «دین مدنی» است. گویا جام جهانی یکی از نظامهای آیینی اصلی جهان مدرن است؛ ظاهراً همه چیز آن غیرمقدس و عرفی است اما عملاً همچون یک «دین مدنی» جامعه و ستارههایش را میسازد.
بهطوری که وقتی فردی در این رقابتها شرکت میکند، گویی به بارگاهی قدسی ورود کرده و حسی از فربهی و فرهیختگی به او دست میدهد. خود این ترمولوژی نشان میدهد که ما با نوعی «منطق دینی» فوتبال را میفهمیم و مکانیسمهای رفتار ما عین مذهب ما است و عملاً فوتبال بخشی از آیین، دین یا کیش مدنی جهان جدید است.
نیم نگاه
دکتر جبار رحمانی: فوتبال چه در مقام «صنعت ورزش»، چه در مقام «صنعت فراغت» و چه به مثابه «صنعت فرهنگ» با نظامِ جهانِ جدید در پیوند است. نخستین آشنایی ما با جغرافیای جهان جدید با فوتبال شکل گرفت. این فرهنگ جدید جهانی، از طریق فوتبال، سوژههای خود را میسازد و اتفاقاً در چند دوره اخیر جام جهانی، با ورود «پیشگوها» فوتبال منطق دینی، کلاسیک و جادویی نیز پیدا کرد که خود نشاندهنده این است که فوتبال محمل خوبی برای فرهنگ جدید است. به همین خاطر است که جام جهانی فوتبال تا این اندازه برجسته میشود چون هر کسی میتواند با آن درگیر شود.
دکتر ناصر فکوهی: ورزش خیلی زود به یک «امر سیاسی» در سیستمهای جهانی بدل میشود و اتفاقاً سیستمی که غیردموکراتیکتر و تودهوارتر است، از ورزش بیشتر استفاده میکند. در کشورهای دموکراتیک، ورزش اهمیت کمتری دارد. البته معمولاً جایی که فوتبال و ورزشهای جمعی و مردمی تقویت میشود، ریشههای قوی از پوپولیسم نیز وجود دارد؛ مثلاً امریکای جنوبی، آرژانتین، اسپانیا و برزیل، اینها کشورهایی هستند که پوپولیسم در آنها بسیار برجسته است. بنابراین، یکی از دلایل فراگیر شدن فوتبال، پیوندهایی است که با حوزه سیاست پیدا میکند.
این مطلب در همکاری انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه ایران در روز ۳۰ خرداد ۱۳۹۷ در این روزنامه منتشر شده است