مقدمه: برخی واژه ها و مفاهیم هستند که بدیهی به نظر می آیند از جملۀ آنها هویت بوده که در نگاه نخست صحبت از آن سهل و آسان مینماید. هویت در زمره مفاهیم پرمناقشه ایست که هم سهل بوده و هم ممتنع. سهل از این نظر که بسیاری به صورت متداول از آن استفاده می کنند و اکثریت استفاده کنندگان متعارف فهم نسبتا درستی از آن دارند. ممتنع؛ از این نظر که در کنکاش پژوهشگرانه و مصداقی، به راحتی نمی توان به توضیح موضوعات مربوط پرداخت( بهزادفر، ۱۳۹۰: ۱۵). علاوه بر این می توان ردپای این مفهوم را در گفتمان های علوم انسانی به ویژه در رشته های روانشناسی، جامعه شناسی و انسانشناسی یافت. این مفهوم حتی با کنار گذاشتن چالشی که در تعاریف خود با آن مواجه شده، در روند ناگزیر جهانی شدن و تعامل فرهنگها و تمدنها و نیز تبادل باورها، ارزشها و هنجارها و در برخی موارد نفوذ شیوه ها و سبکهای مختلف زندگی، تبدیل به یک دغدغه برای بسیاری از ملتها و دستاندرکاران گردیده است(غراب، ۱۳۹۰: ۲۲). در کل، این گستردگی معنایی و چندپارگی هویتی که اغلب از آن سخن به میان می آید را نمی توان بی ارتباط با چالشهای عصر نوین و سبکهای زندگی وابسته به آن دانست. بنابراین، شاید اولین مرحله از شناخت این مفهوم جست وجوی معنای لغوی باشد؛
در خصوص معنی و ریشه واژه هویت، نیکلسون معتقد است که هویت دراصل واژهای عربی بوده و از مصدر جعلی «هو» ضمیر مفرد غایب، گرفته شده است(نیکلسون، ۱۳۷۴: ۷).
نوشتههای مرتبط
در لغتنامه دهخدا نیز برای بیان ریشه و اصل کلمۀ هویت، از لفظ «هو» استفاده شده است. هویت اشاره به غایت است و آن درباره خدای تعالی اشاره است به کنه ذات او به اعتبار اسماء و صفات و با اشعار به غیبوبیت آن. هویت گاه بر وجود خارجی اطلاق می شود و گاه بر ماهیت با تشخص که عبارت است از حقیقت جزئیه (دهخدا، ۱۳۷۲: ۲۰۸۶۶).
در زبانهای لاتین، واژه هویت را در برابر واژه «identity » برگزیده اند. در فرهنگ وبستر در مقابل این واژه چهار معنا بیان شده؛ و در مدخل آن، ریشه «idem» به معنی مشابه و یکسان ذکر شده که در فارسی به «این همانی» ترجمه می شود.
(a) همانندی و تشابه ویژگی و خصیصۀ اساسی یا کلی در نمونه های مختلف (حداقلِ نزدیکی با افزایش شباهت)، (b) همانندی و تشابه در همه آن چیزی که به منزله واقعیت عینی از یک چیز باشد(شباهتی که تنها در برخی مواردِتصادفی قابل تشخیص است)(مانند اینکه با نامها، برداشتها یا زمان و مکان مختلفی تعیین شده باشند)، (c) یک نمونه از چنین همانندی.
وحدت و تداوم شخصیت: وحدت یا جامعیت فردی در زندگی و شخصیت
حالتی از همانندی و تشابه با چیزی بیان شده یا ادعا شده
قدیمی: وجود واقعی یا فردی(وبستر،۱۹۶۶: ۱۱۲۳).
بنابراین تنها موجودی که دغدغه هویت داشته و دارد انسان بوده که به منظور شناخت خود از دانشِ در دسترس استفاده می نماید تا بتواند به این سوال همیشگی: من کیستم؟ پاسخ گوید. با یک نگاه اجمالی در میان علومی که چالش هویتی را مطرح می نمایند میتوان به مفهوم مطلق هویت در فلسفه اشاره کرد، علاوه بر آن به این مفهوم به شکلِ اصطلاحی و در کنار دیگر مفاهیم مانند: هویت اجتماعی، هویت فرهنگی، هویت فردی، هویت جنسی و هویت شهری و… در جامعه شناسی، روان شناسی و انسان شناسی…. پرداخته اند. در جامعه شناسی، مقوله هویت به عنوان یکی از مهمترین ویژگی و خصوصیات افراد و گروه های اجتماعی از جایگاه بااهمیتی برخوردار است و دیدگاه ها و نظریات مختلفی در مورد آن ارائه شده است. به عقیده گیدنز، هویت در واقع همان چیزیست که فرد، به آن آگاهی دارد. و به عبارت دیگر، هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنشهای اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد، بلکه چیزیست که فرد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیتهای بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد. در مقابل این دیدگاه که هویتِ شخص را بازتابی از خودآگاهی شخص به خود تعریف می کند، عده ای دیگر از جمله جامعه شناسانِ نظریۀ کنشِ متقابلِ نمادین، اعتقاد دارند که هویت قبل از آنکه پدیده ای فردی باشد امری اجتماعی بوده که هویتِ قومی، ملی و دینی براساس همین تعریف شکل می گیرد(بهزادفر،۱۳۹۰: ۲۱-۲۲). نکته حائذ اهمیت این بوده که هویت به مثابه امری در حالِ شدن است. یعنی به دلیل شکل گیری اش طی یک فرآیند، دائما در حال تغییر و دگرگونی بوده و کاملا پویاست. در نگاهی روانشناسانه به هویت، می توان فهمید که بیشتر، تمرکز بر فرد بوده اما در عرصه اجتماعی ما با چیزی به نام انسان و اجتماع مواجه هستیم. نقطه اشتراک در این دو علم همان مفهوم شخصیت یا تشخص بوده که هویت اعتبار خود را از آن می گیرد. براین اساس، نخستین گام در راه تشخیص هویت، امکان بازشناسی پدیده مطابق شباهت های آن با پدیده های همسنخ و تفاوتهایش با پدیده های غیرهم سنخ در ذهن است. یعنی به طور کلی، هویت نوعی آگاهی و درک از «خود» است که از رهگذر تاسیس «دیگری» حاصل میشود(همان، ۲۳). از این رو میتوان نتیجه گرفت که هویت حاصل نوعی تعامل و کنش متقابل «من» با «غیر من» یا «دیگری» است. پس این مفهوم، بیش از آنکه خود را در یگانگی و شباهت بیابد، در تکثر و تفاوت مطرح می کند.
در مجموع می توان هویت را در چند جز تعریف نمود؛
هویت امری در حال شدن است و در خود نوعی دگرگونی، پویایی و استمرار را دارد.
هویت اعتبار خود را بیش از آنکه از تشابه بگیرد از تشخص گرفته، یعنی «خود» در برابر «دیگری». یعنی آگاهی «خود» نسبت به «دیگری».
هویت نوعی بازتفسیر خود بوده، یعنی با مفهوم هویت مساوی نبوده بلکه تعریف و شناسایی و بازشناسایی «خود» است از رهگذر ارتباط با «دیگری».
هویت تابعی از مکان(فضا) و زمان است. جامعه شناسان و به ویژه انسان شناسان همواره بر این نکته تاکید می کنند که مکان و سرزمین برای مردم بسیار بااهمیت است. چرا که آنها توانایی هویت سازی بسیار بالایی دارند. بی گمان هویت داشتن در درجه نخست به معنای خاص و متمایز بودن، ثابت و پایدار ماندن و به جمع تعلق داشتن بوده که مکان و فضا این نیاز هویتی انسان را برآورده می کنند. زمان نیز به این دلیل اهمیت می یابد که فرد می بایست برای کسب هویت از تداوم خود اطمینان حاصل نماید. این تداوم چیزی نیست جز احساس ثبات شخصیت در طول زمان. به دیگر سخن هویت بر تداوم استوار بوده و تداوم هم در چهارچوب زمان معنا مییابد(همان، ۲۹-۳۱).
منابع:
– بهزادفر، مصطفی، ۱۳۹۰، هویت شهر(نگاهی به هویت شهر تهران)، تهران: نشر شهر
– غراب، ناصرالدین، ۱۳۹۰، هویت شهری، تهران: انتشارات سازمان شهرداری ها و دهیاری های کشور
– نیکلسون، رینولد، ۱۳۷۴، تصوف انسانی و رابطه انسان و خدا، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن
– دهخدا، علی اکبر، ۱۳۳۴، لغت نامه، تهران: چاپخانه دانشگاه تهران
– webster, 1966