ژوئل پروتن برگردان آریا نوری
چه اتفاقی خواهد افتاد اگر دیگر دانش آموزانی که وارد مدرسه می شوند متعلق به طبقات گوناگون اجتماعی نباشند؟ تحقیق گسترده ای که در مدارس راهنمایی مناطق حومه ای شهر بوردو صورت گرفته است نشان می دهد که شکست تحصیلی، انزوای هویتی و نژاد پرستی به چه صورت در مدارس مناطق دور افتاده تر در حال توسعه هستند. یک کلاس درس زبان انگلیسی در مدرسه ای در حومه ی پاریس : محمد که جنب و جوش زیادی دارد ، بی وقفه سر هم کلاسی ها و معلمش داد می کشد. معلم وی ، خانم سی. بی نتیجه تلاش می کند تا وی را آرام کند. به محض اینکه او سرش را برای نوشتن روی تخته بر می گرداند ، محمد داد می زند : « انگلیسی به هیچ دردی نمی خورد ، ما هیج علاقه ای به آن نداریم ، برای چه به ما عربی یاد نمی دهید؟» معلمش در پاسخ وی می گوید : « برای یاد گیری زبان عربی هم مثل انگلیسی نیاز به تلاش کردن داری ، تلاشی حتی بسیار بیشتر چون زبان سخت تری است.» محمد با عصبانیت می گوید : « این معلم چه می گوید؟ نکند عقلش را از دست داده است؟» معلم یک بار دیگر تلاش می کند وی را آرام کند و کنترل کلاس را در دست بگیرد ، در همین لجظه محمد با عصبانیت روی میز می کوبد و با صدای بلندی می گوید : « به هر حال مسلمانان از همه قوی تر هستند.» هر چند که در جمهوری فرانسه مدرسه آخرین سنگر به رسمیت شناسی و ارزش گذاری تفاوت ها به شمار می آید، صحنه ای که در اینجا حکایت شد نوعی نماد به حساب می آید : نمادی از چالش های هویتی در مدارس فرانسه که محصول تنش های قومی هستند که در کل جامعه به چشم می خورد. از طرفی دیگر این مسائل نشان دهنده ی بحران اعتماد سازی هستند که مدرسه با آن دست و پنجه نرم می کند ، مدرسه ای که دیگر محلی برای زندگی گروهی به حساب نمی آید چرا که توانایی پذیرش افرادی با قومیت ، هویت و تعلقات مختلف را ندارد. مدرسه ، نهادی با ماهیت آپارتاید تحقیقی که ما پیرامون ۳۳۳ مدرسه ی حوزه ی بوردو ( ۱۴۴۰۰۰ دانش آموز) انجام داده ایم نشان می دهد که مدرسه ی جمهوری فرانسه در حال گرایش به سمت ماهیتی آپارتاید است. احساس شکاف و انزوا امروزه دامن گیر بخش اقلیت دانش آموزان در مدارس شده است. برای یک لحظه در باب مشاهده ای ساده به تفکر بپردازیم : در حوزه ای مثل بوردو ( که تعداد اندکی دانش آموز مهاجر در آن تحصیل می کنند) ، تنها ۱۰ درصد مدارس میزبان ۴۰ درصد دانش آموزان خانواده های مهاجر مراکش ، ترک و کشورهای آفریقایی هستند. این مدارس بیشترین تعداد دانش آموزان خانواده های فقیر را هم در خود جای داده اند. بنابراین در این میان زنجیره ای از نابرابری شکل می گیرد که به هیچ عنوان نمی توان تاثیر منفی آن در روند پیشرفت تحصیلی برخی از دانش آموزان را ندیده گرفت. نتایج تحقیقات ما نشان می دهد که میزان یادگیری در این مدارس کمتر است ، نه به این علت که معلمانی که در آن ها تدریس می کنند به خوبی همکاران خود در سایر مدارس نیستند بلکه به این علت که نبود تنوع اجتماعی ، قومی و تحصیلی به درس دانش آموزان لطمه وارد می کند. به این ترتیب با علم به این مساله که دیپلم تحصیلی نقش پایه ای و اسای در موفقیت شغلی ایفا می کند ، متوجه خواهیم شد که عدم جا افتادن دانش آموزان مهاجر در مدارس جمهوری سبب می شود تا در آینده چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی موفقیت چندانی به دست نیاورند. محله های حاشیه ای اولین علت حرکت نهاد مدرسه به سمت آپارتاید را باید بیش از هر چیز در شهری جست و جو کرد که بیش از پیش در شکاف قومیتی و اجتماعی فرو می رود. همانطور که اریک مورن (۱) این مساله را به نحوی احسن توضیح داده است ، خانواده های طبقه ی متوسط و برتر جامعه بیش از پیش به برقرای رابطه با یکدیگر تمایل نشان می دهند ، این مساله سبب به حاشیه رانده شدن محله های فقیر نشین و خارجی نشین شهر می شود ، در نتیجه شکافی شهری مبدل به شکاف تحصیلی می شود. به محض اینکه مدارس دانش آموزانی از محل های خاص را ثبت نام می کنند باید منتظر آن باشیم که ترکیب اجتماعی و قومی مدرسه دقیقا مطابق همان محله باشد. به این ترتیب بسیاری از مدارسی که در مرکز شهر قرار می گیرند میزبان دانش آموزانی از خانواده های مرفه ، با سطح تحصیلی بالا می شوند که تعداد بسیار اندکی از آن ها خانواده های مهاجر هستند ( تنها یک درصد دانش آموزان در ۸۱ مدرسه ای که در تحقیق ما گنجانده شده بودند). بنابراین تنها خانواده های مرفه هستند که به ثبت نام فرزند خود در این مدارس تمایل نشان می دهند. بر عکس ، در ۱۰ درصد از مدارسی که بیشترین تعداد دانش آموزان خارجی را در خود جای داده بودند ، ۵۳ درصد دانش آموزان از خانواده های کم در آمد بوده و در تحصیل خود با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کنند. این مدارس اغلب در حومه ی شهر ها یا محله های نا مناسب قرار دارند که خانواده های مرفه و طبقه ی متوسط هیچ تمایلی به آن ها نشان نمی دهند. هر چند که تفکیک طبقاتی شهری نقشس اساسی در شکست تحصیلی دانش آموزان بازی می کند ، اما این مساله نباید مانع از آن شود که نقش خود مدرسه را نادیده بگیریم. چرا که خود مدرسه است که نمی تواندمانع والدینی شود که فرزندانشان را در برخی از مدارس که به نظرشان نا مناسب می آید – یا صراحتا بگوییم : برای سفید پوستان مناسب نیستند – ثبت نام نمی کنند.چالش مدرسه برای این والدین به جایی رسیده است که حاضر یه قبول هیچگونه ریسکی نیستند ، حتی اگر این وضعیت به ضرر مصلحت عمومی تمام شود.به این ترتیب هرچند که تفکیک طبقاتی شهری به میزانی زیاد تفکیک قومیتی در مدارس را توجیه می کند ، کاری که این والدین انجام می دهند مشکلات را دو چندان می کند. آنچه که امروز در مدرسه ی جمهوری در حال رخ دادن است ورای فرد گرایی یا رفتاری مصرف گرایانه نسبت به جامعه بوده و فرایندی طرد کننده نسبت به سیستم آموزشی به حساب می آید چرا که علاوه بر این حقیقت که دولت هزینه ی هنگفتی صرف نهاد مدرسه می کند رفتارهایی این چنین سبب شکاف هر چه بیشتر در جامعه ای می شود که بیش از پیش درگیر مشکلاتی روزمره است.در واقع ، رفتارجوانان در مدرسه و جوامع کوچکی که آن ها در بین خودشان شکل می دهند می تواند تضمین کننده ی اتحادی بزگتر در مقیاس یک جامعه باشد ، این فرصتی است که مدرسه می تواند برای جامعه فراهم کند ، اما نه مدرسه ای با شرایط فعلی. در شرایط فعلی هرکسی در مدرسه سعی می کند با افرادی رابطه برقرار کند که دقیقا شبیه به خود او هستند و شرایطی یکسان دارند.از این روست که شرایط فعلی مستقیما نهاد جمهوری و پیوند های اجتماعی را زیر سوال می برد. شدت گیری تنش های قومی نتایج تحقیقات ما – از مجموع ۶۰ خانواده و ۱۰۰ دانش آموز – نشان می دهد که انزوا در محیط مدرسه ، که منجر به انزوای اقتصادی و اجتماعی در حال و آینده می شود ، سبب می شود تا دانش آموزانی که در معرض آن قرار دهند بیش از بیش احساس ناعدالتی و طرد شدن داشته باشند. این احساس را تنها با یک واژه می توان توضیح داد : نژاد پرستی. برای مثال درخانواده های طبقه ی پایینتر فرانسوی که فرزندانشان را به مدارسی می فرستند که تعداد فرزندان خانواده های مهاجر در آن ها زیاد است ، بعضا هم والدین و هم فرزندان احساس حقارت می کنند. در دنیای مدرسه ای که شهرت و تصویری که از دانش آموز ارائه می شود اهمیت بسیار بالایی دارد مدرسه به نمادی از فقدان چشم اندازی رو به آینده و جنب و جوش در جامعه تبدیل شده است. خانواده هایی که در محله های حاشیه نشین زندگی می کنند خواسته یا ناخواسته مجبور می شوند فرزندان خود را به این مدارس بفرستند ، بنابراین آنها احساس محبوس بودن می کنند. مادر خانواده ای ساکن حومه ی بوردو می گوید : « این مساله که مسئولین به ما اجازه نمی دهند مدرسه ای را که مد نظر داریم برای فرزندمان انتخاب کنیم برای من کاملا غیر قابل قبول است ، زمانی که آن ها به ما اجازه ی جا به جایی مدرسه ی فرزندمان را ندادند بسیار ناراحت شدیم ، برداشت ما از این مساله این است که آن ها ما در مرز محل زندگیمان محبوس کرده اند.» عدم امکان ترک محله های حاشیه نشین و ثبت نام فرزندان در مدرسه هایی بهتر این خانواده ها را تا مرز نژاد پرستی پیش می برد در واقع محبوس بودن در محل زندگی خود به حبس هویتی می انجامد « من در انتخابات بعدی بدون شک به جبهه ی ملی (۲) رای خواهم داد. تعداد خارجیانی که امروزه در فرانسه زندگی می کنند بسیار بیش از آن چیزی است که باید باشد و این یک فاجعه است. برای مثال در محله ی ما تعداد خارجیان و مهاجران از فرانسوی الاصل ها بیشتر است. ما هم هیچ کاری نمی توانی بکنیم ! » دانش آموزان خانواده های مهاجر متهم به تعرض به مدارس جمهوری هستند ، درست همانطور که به خاک فرانسه تعرض کرده اند ، این طرز دید سبب شدت گیری تنش های اجتماعی می شود.یکی از آموزگاران این مدارس می گوید : « دانش آموزان فرانسوی که در این محله ها هستند امروزه می گویند : دیگر شهر ما به درد نمی خورد و به محله ی مهاجرنشین تبدیل شده ! اما من فکر می کنم خانواده هایی هستند که بدون هیچ مشکلی در این محله های زندگی می کنند. دانش آموزانی که این حرف ها را می زنند کسانی هستند که در درس خود موفق نبوده و علت آن را محیط مدرسه و درگیری های زیادی که بین دانش آموزان به وجود می آید می دانند.» این تنش های هویتی به طور خاص در چارچوب مذهب نمایان می شوند : مسائلی مثل تلاش برای نشان دادن چهره ای بد از اسلام ، تاکید بیش از حد بر ماهیت لاییک جمهوری فرانسه ، ممنوعیت سفت و سخت حجاب و . . .هم سبب افزایش تنش ها می شود. کار به جایی رسیده است که مسائلی کاملا پیش پا افتاده مثل منوی غذای مدارس هم نبدیل به مساله ای تنش آمیز شده است. یک دانش آموز فرانسوی می گوید : « زمانی که غذای اصلی غذاخوری گوشت خوک است ، برای مسلمانان غذای دیگری درست می کنند اما اگر چیزی باشد که ما دوست نداشته باشیم مجبوریم آن را بخوریم . . . دفعه ی قبل ، منوی غذا شامل گوشت خوک و استیک بود ، دوست من استیک می خواست ولی به او گفتند : نه ، این برای تو نیست! مثل اینکه دیگر زور گفتن به دانش آموزان فرانسوی از زور گفتن به دانش آموزان مهاجر آسان تر شده است ! » شکست سیستم آموزشی ، تحقیر قومیتی دانش آموزان خانواده های مهاجر به نوبه ی خود نسبت به مسائل قومیتی بسیار حساسند چرا که هویت آن ها بعضا شکننده است. در شرایطی که نهاد مدرسه این امکان را به آن ها می دهد تا خود را فرانسویانی با اصلیت خارجی بدانند و از نظر فرهنگی و تاریخی خود را با جامعه همسان سازند ، زمانی که تفکیک مدارس شدت بیشتری پیدا می کند این دانش آموزان در برقراری رابطه با ملیت ، مذهب و اصالت خود به مشکل بر می خورند. ابراهیم ، دانش آموزشی اهل موریتانی شرایط خود را اینگونه بیان می کند : « من فرانسه را دوست ندارم ، این کشور برای من کوچکترین جذابیتی ندارد ، اینجا به من می گویند تو فرانسوی هستی و این یعنی مسیحی بودن ولی من اصلا دلم نمی خواهد مسیحی باشم. وقتی با دانش آموزانی که مثل خودم هستند صحبت می کنم شرایط خیلی بهتر است ، چرا که هیچکدام در مورد دینمان از هم سوال نمی کنیم. اینجوری خیلی بهتر است چون در غیر این صورت ممکن است مشکل ایجاد شود.» مسائلی که عنوان شد در نهایت منجر به بروز نوعی جهت گیری علیه ملیت فرانسوی و در اصل نژاد پرستی ضد فرانسوی می شود. این مساله فقط و فقط نتیجه ی ” آپارتاید ” ی است که قبلا عنوان شده. دانش آموزان خانواده های مهاجر اعتقاد دارند که به اندازه ی کافی مورد توجه مسئولین مدرسه قرار نمی گیرند. آن ها فکر می کنند که از دو جهت مورد تحقیر هستند ، در وهله ی اول به علت ضعیف بودن درسشان و در وهله ی دوم قومیت. الگوی پذیرش خارجیان در جامعه ی فرانسوی برای آن ها نمونه ی کامل دورویی است . در اصل اکثر قریب به اتفاق آن ها فرهنگ فرانسوی و برابری مردم با یکدیگر را پذیرفته اند.همین مساله باعث می شود که آن ها نابرابری در مدرسه را اصلا تحمل نکنند ، نابرابری که مقدمه ی نتایج ضعیف درسی برای آن ها خواهد بود. در نتیجه آن ها اعتماد خود به نهاد های جموهری را از دست می دهند : به خصوص نهاد مدرسه که تمامی امید خود را به آن بسته بودند. من دانش آموزی دارم که اهل مراکش است ، وی یک بار به من گفت که دو دسته آدم وجود دارد : آن هایی که سایرین را اداره می کنند و آن هایی که اجازه می دهند دیگران آن ها را اداره کنند.او تصمیم گرفته بود که بر خلاف والدین خود در دسته ی اول جای بگیرد. از نظر او افراد یا باید مورد اتثمار سایرین قرار بگیرند یا سایرین را اتثمار کنند. حالت دیگری وجود ندارد. این نقطه نظر او ریشه در تبعیض دارد و نشان دهنده ی مقاومت قومی می باشد که در حال شکل گیری در مدارس فرانسه است. آن ها این مساله را واکنشی طبیعی به تحقیرهای روزمره ای می بینند که باید با آن دست و پنجه نرم کنند. موج تبعبض گرایی که جامعه ی فرانسه را در برگرفته به طور قطع روی پدیده های ذکر شده تاثیر دارد. این جوانان کم کم به این نتیجه می رسند که هر چقدر هم تلاش کنند قطعا در آینده در پیدا کردن شغل و فراهم آوردن زندگی ای مناسب با مشکل مواجه خواهند شد. این مسائل باعث می شود که نتوان دیگر مدرسه را مثل یک خروجی در نظر گرفت مخصوصا زمانی که از نظر کسانی که وارد آن می شوند درست به اندازه ی دنیای خارج سبب تبعیض و جدایی می شود.در مورد آپارتاید تحصیلی که در این مقاله به بررسی آن پرداختیم باید به این مساله اشاره کنیم که متسفانه نهاد مدرسه در فرانسه با توجه به تبعیض هایی که امروزه در آن به چشم می خورد دیگر نمی تواند نقش نهادی را ایفا کند که راه را برای پذیرش دانش آموزان مهاجر در این کشور باز می کند. مشکل اساسی تر این است که ما با سیکلی معیوب مواجه شده ایم. بدین معنا که آپارتاید آموزشی درفرانسه شرایط باز تولید خود را فراهم می کند : مدارس فرقه ای سبب بروز مشکلات تحصیلی و به حاشیه رانده شدن اقوام اقلیت می شوند ، خود همین مساله هم سبب جدایی بیشتر آن ها ازسایر دانش آموزان می شود. در اینجا خطر اصلی آن است که مدرسه ای که قرار بود ” برای همه ” باشد ، به نمادی از جامعه ی تجزیه طلب و تبعیض گرا تبدیل شود. زمانی که مدارس بزرگ در خود را روی دانش آموزان حومه ی شهرها باز می کنند به دنبال حرکتی که توسط مدارس علوم سیاسی صورت گرفت ، مدارس جدیدی اقدام به ثبت نام دانش آموزان مناطق حومه ای می کنند. آیا می توان این حرکت رو گونه ی جدیدی از تبعیض گذاری مفید دانست؟ جرکتی که هرچند فعلا برای تعداد بسیار اندکی از دانش آموزان به اجرا درامده ، اما نتایج خوبی داده است. استفن باد ( ۳) با بررسی سرنوشت جوانان ساکن شهرهای بزرگ این پرسش را مطرح کرد : « ۸۰ درصد آن ها به مرحله ی اخذ دیپلم متوسطه می رسند ، اما پس از آن چه ؟! » آمار نشان می دهد که از مدت ها پیش تا کنون ، پدر یا مادر ۷۵ درصد دانش آموزانی که به سال سوم دانشگاه راه پیدا میکنند ، کارمند هستند و تنها ۵ درصد از فرزندان قشر کارگر جامعه فرصت شرکت موفق به شرکت در دوره های آمادگی قبل از دانشگاه می شوند. تنها مدت اندگی است که نهاد های آموزشی که خود را ” نخبه گرا ” دانسته و کوچکترین تلاشی برای جذب دانش آموزان برامده از طبقه ی کارگر و فقیر جامعه نمی کردند ، شرایط تحصیل در رشته هایی مثل علوم سیاسی ، پلی تکنیک و . . . را برای این دانش آموزان و حومه نشینان فراهم آورده اند. مدرسه ی علوم سیاسی پاریس (L’IEP-Paris) ، اولین نهادی بود که در سال ۲۰۰۱ به ثبت نام دانش آموزانی پرداخت که در حوزه ی ZEP قرار می گرفتند. سیاستی که باعث شد این نهاد در مناطق محروم بیشتر شناخته شود. معیار پذیرش دانش آموزان برای آن ها نه تنها وضعیت تحصیلی فرد بلکه توانایی ها و ویژگی های شخصیتی وی هم بود. به این ترتیب شرایط جذب دانش آموز در این مدارس با توجه به شرایط خود دانش آموزان تغییر کرد بدون اینکه از سطح این شرایط کاسته شود. برای دانش آموزان جدید کمک هزینه های تحصیلی وضع شد. تنها شرط شرکت دانش آموزان حوزه ی ZEP در آزمون ورودی مدرسه ی علوم سیاسی پاریس ، امضای قرارداد بین این نهاد و مدارس حوزه بود. در سال ۲۰۰۱ ۷ مدرسه و در سال ۲۰۰۵ ، ۳۳ مدرسه ی حوزه ی ZEP با این نهاد قرار داد همکاری امضا کردند. در کل در طور ۵ سال ۱۸۹ دانش اموز این حوزه در مدرسه ی علوم سیاسی پذیرفته شدند.(۴) به نظر می رسد که این فرایند موفقیت آمیز باشد : نتایج امتحانات دانش آموزانی که از مناطق محروم آمده بودند با سایر دانش آموزان برابر بود. برنامه ی فوق نوعی پویایی کاری را در مدارسی که این دانش آموزان از آن ها می آمدند به راه انداخته بود. از آن زمان به بعد ، پروژه های جدیدی برای کمک به دانش آموزان محروم شکل گرفته است.برای مثال کلاس های آمادگی دبیرستان تیر دو مارسی (۵) ، مختص به دانش آموزان مناطق محروم تحصیلی از سال ۲۰۰۲ زیر نظر مدرسه ی علوم سیاسی اکس آن پرووانس (۶) تشکیل شده است. از آغاز سال تحصیلی ۲۰۰۶ دبیرستان هنری چهارم (۷) در پاریس ۳۰ دانش آموز دیپلمه ی مناطق محروم را جذب می کند و برای آن ها کلاس های آمادگی ورود به دانشگاه برگزار می کند. علاوه بر این نمایندگانی به ۵ مدرسه ی حومه ی پاریس فرستاده می شوند تا دانش آموزان آن را با شرایط ورود به کلاس های آمادگی دانشگاه و شرکت درآن ها آماده کتد. کمک به رشد استعدادها سیاست جدیدی که بر پایه ی شعار : « یک دوره کلاس آمادگی ، مدرسه ای خوب، چرا من نه؟ » از آغاز سال تحصیلی ۲۰۰۲ شکل گرفته است (۸) هم بر پایه ی اهداف عنوان شده بنا شده است. البته ماهیت این برنامه ( ESSEC) تفاوت زیادی با مدرسه ی علوم سیاسی پاریس دارد. هدف این سیاست دستچین کردن دانش آموزان استعداد درخشانیست که در مدارس مناطق محروم تحصیلی و مناطق حساس شهری قرار داردند و تحت قیومت گرفتن آن هاست. دانش آموزان داوطلب به این دانش آموزان تازه وارد کمک کرده و آن ها فعالیت های فرهنگی مشترکی انجام می دهند : موزه ، تئاتر و . . .این بار دیگر هدف به استخدام در آوردن این دانش آموزان در آینده نیست بلکه برداشتن موانع موجود بر سر راه این دانش آموزان و هموار کردن مسیر آن ها به سوی اینده است. ورود به مدارس بزرگ یا کلاس های آمادگی دانشگاه ها میتواند برای این دانش آموزان شوکی فرهنگی به حساب بیاید. ثمین لاشر (۸) با اندکی شوخی وضعیت تحصیلی کریم را اینگونه توصیف می کند : « او با صدایی بسیار آهسته صحبت می کتد ، به حرکات بدن و حرکت دست و پاهایش توجه بسیاری دارد و از خود رفتار دانش آموزی بسیار متمدن و با فرهنگ را نشان می دهد.» اولین نتایج به دست آمده از سیاست جدید : ۱۸ نفر از ۲۰ نفری که تحت سرپرستی دانش آموزان نهاد ESSEC قرار گرفته بودند توانستند دیپلم خود را با موفقیت اخذ کرده و به تحصیلات عالیه راه پیدا کنند. ( همانطورکه در مقاله ذکر شده است در نظام آموزشی فرانسه قبل از ورود به دانشگاه دوره های آمادگی اجباری برگزار می شود) مساله ی اصلی در آن است که پروژه های عنوان شده تنها شامل چند دبیرستان شده و به حدی نرسیده است که بتواند چهره ی جدیدی از نظام آموزش و پرورش فرانسه ارائه دهد. وانگهی در پس این تدابیر جدید ، گرایشی بسیار قوی به چشم می خورد که باید امیدوار باشیم سبب تحرک مسئولین شود : کمک به رشد استعداد دانش آموزان و ترسیم آینده ای موفق برای آن ها به منظور جلوگیری از بحران ها ی اجتماعی. NOTES (1) É. Maurin, Le Ghetto français, Seuil, 2004. (2) جناح راست تندروی فرانسه. رهبر این حزب ، مارین لوپن ، ریشه ی اصلی مشکلات کشورش را در وهله ی اول عضویت آن در اتحادیه ی اروپا و در وهله ی دوم مهاجرین می داند. گفتنی است که در زمان ریاست جمهوری نیکولا سارکزی سالانه ۲۰۰ هزار نفر به صورت قاونی به فرانسه مهاجرت می کردند. این عدد در آغاز دوران ریاست جمهوری فرانسوآ اولاند به ۱۰۰ هزار نفر کاهش یافت اما امروزه مجددا به ۱۵۰ هزار نفر رسیده است.نا گفته نماند که تعداد مهاجران غیر قانونی در فرانسه بسیار بالاست و سالانه هزینه ی هنگفتی صرف اخراج آن ها از خاک این کشور می شود.
(۱) É. Maurin, Le Ghetto français, Seuil, 2004.
(۲) جناح راست تندروی فرانسه. رهبر این حزب ، مارین لوپن ، ریشه ی اصلی مشکلات کشورش را در وهله ی اول عضویت آن در اتحادیه ی اروپا و در وهله ی دوم مهاجرین می داند. گفتنی است که در زمان ریاست جمهوری نیکولا سارکزی سالانه ۲۰۰ هزار نفر به صورت قاونی به فرانسه مهاجرت می کردند. این عدد در آغاز دوران ریاست جمهوری فرانسوآ اولاند به ۱۰۰ هزار نفر کاهش یافت اما امروزه مجددا به ۱۵۰ هزار نفر رسیده است.نا گفته نماند که تعداد مهاجران غیر قانونی در فرانسه بسیار بالاست و سالانه هزینه ی هنگفتی صرف اخراج آن ها از خاک این کشور می شود.
(۳) S. Béaud, 80 % au bac… et après ? Les enfants de la démocratisation scolaire, La Découverte, 2002.
(۴) Chiffres de décembre 2005 disponibles sur le site : www.sciences-po.fr
(۵) Thiers de Marseille
(۶)Aix-en-Provence
(۷)Henri-IV
(۸) École supérieure des sciences économiques et commerciales, située enVal-D’oise.
منبع: مجله ی علوم انسانی فرانسه : http://www.scienceshumaines.com/