انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پیشرفت‌های جدید در پژوهش جنسیت

پیشرفت‌های جدید در پژوهش جنسیت: چارچوب‌های چندبعدی، درهم‌تنیدگی و تفکر فراتر از دوتائی (۱)
William J. Scarborough، برگردان: فاطمه آقامیری

چکیده
در این فصل، من بخش‌هایی از کتاب را خلاصه می‌کنم. با مقایسه فصول در این کتاب با آنهایی که در ویرایش اول چافتز (۱۹۹۹) در کتاب جامعه‌شناسی جنسیت آمده است، تاکید من بر سه حوزه‌ای است که تحقیق در مورد جنسیت به طور چشم‌گیری توسعه می‌یابد. ابتدا، عمل رایج برای محققان جنسیت این است که کارشان را به‌صورت چندبعدی در میان حوزه‌های فردی، تعاملی و کلان زندگی اجتماعی قرار می‌دهند. دوم، محققان کمابیش در استفاده از تئوری تقاطعی توافق می‌یابند تا نشان دهند که چگونه سیستم‌های چندگانه نابرابری بر فرصت‌ها، پاداش‌ها و معایب در دسترس گروه‌های خاص تاثیر می‌گذارد و نیز اینکه چگونه سیستم‌های نابرابری می‌‌توانند هم ترکیبی داشته باشند. سوم، تحقیق در مورد جنسیت توجه زیادی را صرف تجربه زیسته آنهایی می‌کند که به‌عنوان ترنس و جنسیت کوئیر شناخته می‌شوند و ماهیت گیج‌کننده‌ای که جنسیت را دوتایی مطلقی در نظر می‌گیرد مشخص می‌سازد. در سراسر فصل، من چگونگی این پیشرفت‌ها در تحقیق جنسیت را نشان می‌دهم که توسط گذشتگان پژوهشگری فمینیست و نیز وقایع اجتماعی که در تاریخ اخیر رخ داده است شکل گرفت.

۱. مقدمه
تقریباً بیست سال پیش، جنت چافتز (۱۹۹۹) اولین ویرایش کتاب جامعه‌شناسی جنسیت را انجام داد. با ۲۷ فصل، این جلد جامع‌ترین بررسی تحقیق جامعه‌شناختی در مورد جنسیت در نوبت هزاره است. ویرایش کردن ویرایش دوم کتاب نیازمند Barbara Risman ، Carissa Froyum بود و من باید جا پای آنها می‌گذاشتم. ما این جلد را بعد از ویرایش اولیه چافتز با هدف ارائه گسترده تئوری جنسیت، معرفت‌شناسی و تحقیق در مورد مجموعه گسترده موضوعات تجربی الگو قرار دادیم. اما، خیلی زود به ازدیاد تحقیق در مورد جنسیت برخوردیم که در دهه ۱۹۸۰ شروع شد و به‌طور چشمگیری پس از آن افزایش یافت و ما را به گسترش شمار فصول تا ۴۰ ملزم ساخت تا پوشش تجربی و تئوریکی را گسترش دهیم. این خبر خوبی است. اکنون تحقیقات فراوانی در مورد نابرابری جنسیتی بیشتر از هر زمانی در تاریخ وجود دارد. اما، من معتقدم که در چگونگی با مفهوم‌سازی پیچیدگی جنسیت و در ارتباط با دیگر سیستم‌های نابرابری افزایش یافته است. خوانندگان زمانیکه ویرایش دوم کتاب را با ویرایش اول آن توسط چافتز مقایسه می‌کنند، پیشرفت‌های کنونی را در سه حوزه کلیدی می‌بینند که تغییرات گسترده‌تری را در مطالعه جامعه‌شناختی جنسیت در بیست سال گذشته نشان می‌دهند. دو پیشرفت ابتدایی با شکل گرفتن در ویرایش ابتدایی کتاب شروع شدند، در حالیکه سومین پیشرفت نسبتاً در جایگاه جدید قرار دارد. ابتدا، فهم جنسیت به‌عنوان ساختار چند بعدی نابرابری، با فشارهای همکاری/عملیاتی در سطوح فردی، تعاملی و کلان توسط همۀ نویسندگان این کتاب و به طور کل اندیشمندان جنسیت پذیرفته شده است. این روند مطمئنا در دهه ۱۹۹۰ در حال شکل‌گیری بود، زمانیکه اولین ویرایش در حال انتشار بود، اما پیشرفت‌های در تئوری و تحقیق جنسیت درک سودمند بیشتری از ساختار چندبعدی جنسیت را در نظر گرفت. دومین، در‌هم‌تنیدگی- مفهوم‌سازی رابطه متقابل سیستم چندگانه نابرابری به جای جنسیت یا نژاد به‌تنهایی- کاملا در مطالعه جنسیت رسمی می‌شود. دانشمندان معاصر به جای مفهوم‌سازی یکپارچه جنسیت اکنون جنسیت را آنگونه‌ای فهمیده‌اند که با دیگر سیستم‌های نابرابری مانند نژاد، طبقه، امیال جنسی و ملیت اساسا آمیخته‌‌اند و متقابلا با آنها ترکیب شده‌اند. سومین زمینه پدیدار شدن دومین ویرایش کتاب توجه روزافزون به عدم تطابق جنسیت و هویت تراجنسیتی به‌عنوان حوزه تحقیقی است که مستقیما به اندیشه‌های معاصر دوتائی‌های جنسیت و مرزهای جنسیت می‌پردازد. اندیشمندان نه تنها توجه بیشتری به تجربیات زیست‌شده ترانس‌ها و افراد خارج از جنسیت (genderqueer) می‌کنند، بلکه آنها بیشتر فرایندهای اجتماعی را به چالش می‌کشند که خودش دوتائی جنسیت را به‌عنوان مقوله گفتمانی تعیین هویت بازتولید می‌کند.
من، در این فصل مقدمه، سه زمینه‌ای را مرور می‌کنم که در این ویرایش دوم کتاب جامعه‌شناسی جنسیت پدیدار شدند. سپس، محتوای هر فصل در این جلد را خلاصه می‌کنم. من با توضیح در مورد مسیرهای بلقوه آینده برای پژوهشگری جنسیت و بحث در مورد نقش تحقیق ما در جامعه معاصر وارد می‌شوم.

۲. درک چندبعدی ساختار جنسیت
دانشمندان فمنیست مدت‌هاست جنسیت را به‌عنوان ساختار چندبعدی نابرابری مفهوم‌سازی می‌کنند (Connell, 1987; Lorber, 1994; Rubin, 1975). در واقع، درک چند سطحی جنسیت در بسیاری از فصول وجود داشت که در اولین ویرایش چافتز کتاب جنسیت گنجانده شده بودند. برای مثال Lopata (1999) دیدگاهی در مورد جنسیت ارائه می‌دهد که تاکید می‌کند چگونه نقش‌ها از ویژگی‌های تغییرناپذیر افراد نیستند، بلکه از لحاظ بافتی وابسته به تنظیمات تعاملی و ساختاری هستند. برای مثال، یک مدیر زن، نقش مدیریت را در جلسه توجیهی تیم صبح بر عهده می‌گیرد جائیکه او وظایف را برای زیردستان تعیین می‌کند، درحالیکه در بعدازظهر در حضور جلسه هیئت مدیره به‌عنوان تنها زن در اتاق با احترام عمل می‌کند. انتظاراتی که دیگران از او به‌عنوان مدیر در مثال اولی یا زیردست در مثال بعدی، همراه با تفاوت‌های ساختاری بین جلسه تیم و جلسه هیئت مدیره دارند، نشان می‌دهد که چگونه جنسیت از طریق تعاملات بافتی و شرایط ساخته می‌شود. برخی از نویسندگان در کتاب ویرایش چافتز ۱۹۹۹ درک چندبعدی از جنسیت را انسجام می‌بخشند با در نظر گرفتن اینکه انتظارات فرهنگی گسترده با زمینه‌های فردی تعامل می‌یابند تا الگوهای جنسیت‌یافته در رفتار را خلق کنند که به معنای تفاوت‌هایی در فرصت‌ها و پاداش‌ها است Biedly, 1999; Rideway and Smith-Lovin, 1999)).
در دهه ۱۹۹۰ اندیشمندان فمینیست برای به شمار آوردن جنسیت به‌عنوان یک سیستم پیچیده با ابعاد چندگانه به‌خوبی در مسیرشان قرار داشتند. تئوری چند سطحی Connell (1987) دربارۀ جنسیت، فرایند اجتماعی کار، قدرت و نیروی عاطفی را برجسته ساخت که درون نظام‌ها و نظم‌های جنسیت عمل می‌کند. نظریۀ جنسیت Lober (1994) به‌عنوان یک نهاد بررسی جامعی ارائه داد که چگونه از نظر اجتماعی از طریق ساختارهای اجتماعی، فرایندهای تعاملی و الگوهایی در توزیع پاداش‌ها و محدویت‌ها ساخته می‌شوند. دیگر تئوری‌های چند بعدی، در مفهوم‌سازی‌های مشابهی از جنسیت شریک هستند که بر فراگیری در فرایندهای اجتماعی و سطوح زندگی اجتماعی تمرکز دارد (Glenn, 1999; Martin, 2004).
دیدگاه‌هایی که در این کتاب ارائه شده‌اند از شالوده اندیشمندان جنسیت قبلی شکل می‌گیرد تا جنسیت را به‌عنوان سیستمی از نابرابری که در ابعاد فردی، تعاملی و کلان جامعه رخ می‌دهد، مفهوم‌سازی کند. این رویکرد براساس تئوری جنسیت Risman به‌عنوان یک ساختار اجتماعی (۲۰۰۴, ۲۰۱۷a, 2018)، در تحقیق نیم قرنی در مورد جنسیت درون سه بعد مفهومی ترکیب شدند. در بعد فردی، تمرکز بر اجتماعی شدن (Bem, 1993; Gansen & Martin, 2018)، درونی‌سازی هویت‌های جنسیت‌یافته (Cech, 2013; England, 2010; Castañeda & Pfeffer, 2018) و نقش بدن‌های فیزیکی (David & (Risman, 2015; Davis & Blake, 2018 در تقویت تفاوت‌های جنسیت و نابرابری است. در سطح تعامل اجتماعی، تمرکز بر این است که چگونه انتظارات و تعصبات در مسیری که مردان و زنان با یکدیگر تعامل دارند شکل می‌گیرد (Chavez & Wingfield, 2018; Fisk & Ridgeway, 2018; Hollander, 2018; Ridgeway, 2011; West & Zimmerman, 1987). سرانجام، در سطح کلان جامعه، تئوری ساختار جنسیت، مقررات نهادی فرایند را در نظر می‌گیرد مانند اینکه سیاست اجتماعی
(Mandel, 2009; Mandel & Semyonov, 2005; O’Connor, Orloff, & Shaver, 1999; Laperrière & Orloff, 2018; Randles, 2018).
و تاثیر همه‌جایی ایدئولوژی فرهنگی
(Budig, Misra, & Boeckmann, 2012; Chatillon, Charles, & Bradley, 2018; Inglehart & Norris, 2003)
بر الگوهای نابرابری جنسیت تاثیر می‌گذارند. تئوری ساختار جنسیت Risman این تحقیق معاصر را چارچوب‌بندی می‌کند زیرا از طریق درآمیختن نظم متنوع تئوری‌های جنسیتی توسعه یافته است که برخی از توضیحات در حمایت از دیگران را رد می‌کند. چارچوب Risman از طریق انسجام بخشیدن تئوری‌هایی که بر ابعاد اجتماعی جدا تمرکز دارند، محققان را برای آزمودن روابط بین فشارهای اجتماعی که در سطح مختلف جامعه رخ می‌دهد، برمی‌انگیزد.
درک ما از ابعاد فردی، تعاملی، کلان جنسیت در سازماندهی فصول در این کتاب توضیح داده شد بعلاوه روش تعداد زیادی از نویسندگان، همکاریشان را در این جلد ساختار‌بندی کرد. به وضوح، در بخش‌های ۲، ۳ و ۴ کتاب ابعاد فردی، تعاملی و کلان به‌ترتیب با هم تطابق دارند. فصول هر کدام از بخش‌ها، فرایندهای خاصی را برجسته می‌کنند که در آن سطحی از جامعه اتفاق می‌افتند که بر نابرابری جنسیت تاثیر دارند. فصول بخش‌های ۵، ۶، ۷ و ۸ بر کاربردهای تجربی تمرکز می‌کنند که هر یک درنظر دارند چگونه ابعاد مختلف جنسیت بر الگوهایی در آن بعد تجربی خاص تاثیر دارند. برای مثال، Emily Kane در مورد شیوه اصلاح سیاست اجتماعی نئولیبرال (سطح کلان)، انتظار فردی مادری/پدری (سطح فردی) و پویش‌های بین والدین (سطح تعاملی)، شکل دهنده روش مراقبت از کودک که بین زنان و مردان عمل و تقسیم می‌شود، نوشته است. Davis و Evans از تئوری ساختار جنسیت استفاده می‌کنند تا تحلیل‌شان را چارچوب‌‌بندی کنند که چگونه دکترها کودکانی را که با ویژگی‌های دوجنسی به دنیا می‌آیند، درمان می‌کنند. در سطح فردی، آزادی افراد دو جنسی برای خودهویتی هنگام تولد از آنها گرفته می‌شود، زمانیکه دکترها، اغلب با ابزارهای خودسرانه، که جنس کودکان برای باقی زندگی‌هایشان خواهد شد، انتخاب می‌کنند. دکترها، در تعامل با والدین کودکان تازه‌ به دنیا آمده، تولد کودک دوجنسی را به‌عنوان ”ضرورت پزشکی“ می‌سازند که جراحی فوری را الزامی می‌کنند. در سطح کلان، Davis و Evans نشان می‌دهند که چگونه گفتمان در حرفه پزشکی با فرضیات گسترده دربارۀ جنس و جنسیت عمل می‌کند که از لحاظ تاریخی ساخته شده است و در تناقض با پزشکی معاصر و تحقیق علوم اجتماعی است.
در حالیکه تعدادی از نویسندگان در این کتاب تئوری ساختار جنسیت را صریحا برای چارچوب‌بندی فصل‌شان استفاده کردند، در همۀ فصل‌ها انجام نمی‌شود. با این وجود دیگر رویکردها هنوز جنسیت را چندگانه مفهوم‌سازی می‌کنند. برای مثال، Hollandar (این جلد) تفسیر رایجی را اصلاح کرد که تئوری ساختن جنسیت West و Zimmerman (1987) منحصرا بر عملکرد تعاملی جنسیت تمرکز دارد. زمانیکه بادقت خوانده می‌شود، و با کمک گرفتن از اثر بعدی که این نظریه را با جزئیات شرح می‌دهد Fenstermaker & Budesa; 2015; Hollander, 2013)، ساختن جنسیت- درحال عملکرد تعاملی- بستگی به هویت عاملان فردی و بافت محیطی دارد که در آن تعامل رخ می‌دهد. حتی تئوری‌های زیست‌شناختی خارج از محدودیت‌های جامعه‌شناسان با اتکا بر رویکرد چندبعدی نسبت به جنسیت شروع می‌کنند. همانگونه که توسط Davis و Black (در این جلد) خلاصه شد، زمینه در حال ظهور اپی ژنتیک به شیوه عامل‌های محیطی توجه می‌کند که بر بیان ویژگی‌های ژنتیکی تاثیر دارد (همچنین Wade، ۲۰۱۳ را ببینید).
به طور خلاصه، یک سطح از رشد در مطالعه جامعه‌شناختی جنسیت در بیست سال گذشته توافق مشخص در حوزه‌ای است که جنسیت چندبعدی است. در نتیجه، محققان جنسیت معمولا اثرشان را در ارتباط با تئوری‌های چندبعدی نابرابری جنسیت چارچوب‌بندی می‌کنند یا قرار می‌دهند. تئوری ساختار جنسیت (Risman, 2004, 2018) استفاده شد تا مضامین ذهنی این جلد را چارچوب‌بندی سازد. ما با درآمیختن رویکردهای مختلف نسبت به مطالعه نابرابری جنسیت در چارچوب به هم پیوسته بهتر می‌توانیم شیوه پیچیده و به هم وابسته را تعیین کنیم و گاهی مکانیزم‌های متناقض در فرایندهایی همزیستی دارند که در الگوهای معاصر نابرابری جنسیتی قرار دارند.

ادامه دارد…

منبع:
Risman, Barbara J., Froyum, Carissa M and Scarborough, William J. (Editors) (2018). Handbook of Sociology of gender, Sprinder.

۱۵/۹/۹۹