انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پژواک تاریخ: فاشیسم نولیبرالی (بخش ۶)

سیری دوباره بر سیاست توتالیتارینیسم وارونه

هانری ژیرو برگردان عاطفه اولیایی

درک این مورد ضروری است که نولیبرالیسم در ایالات متحده نه مرحله ای شدیدتر از سرمایه داری، بلکه بازسازمان دهنده ی رادیکال قدرت، دولت و سیاست است و در نتیجه سبکی از فاشیسم را رقم می زند که برای آمریکایی ها سازگار است. نظریه پرداز سیاسی، شلتون وولین، در کتاب خود « شرکت سهامی دموکراسی» یکی از اولین کسانی بود که تحولات دموکراسی سرمایه داری را تحت نام و شکل متفاوتی از توتالیتاریسم ، یعنی توتالیتاریسم وارونه تحلیل کرد. طبق گفته ی وولین، دولت سیاسی توسط یک دولت ـ شرکت جایگزین شده است که همه را به جز طبقات حاکمه مورد سوءاستفاده قرار می دهد، انتخاب جعلی سیاست را از هر اصلی تهی کرده، به تعریف سرمایه از شهروندان (به عنوان مصرف کننده کالا) گردن می نهد، و از قدرت دولت ـ شرکت برای پیش برد سیاست هایی که قدرت را منحصرا در دست سرمایه متمرکز می کند، استفاده می برد.

برای وولین، ” نولیبرالیسم نقطه پایانی یک فرایند طولانی بود که هر چه را، از هر شیئ تا، هر موجود زنده، و هر واقعیتی بر روی این سیاره را – به تصویرش تبدیل کرده است.” (۳۵) او معتقد بود که این نوعس جدید از شکل گیری سیاسی است و زمانی که قدرت را در دست دارد، مخالف هزینه برای خدمات اجتماعی و نیز دولت رفاه است. وولین به درستی استدلال کرد که تحت حاکمیت نولیبرالیسم، حاکمیت سیاسی عمدتا توسط حاکمیت اقتصادی جایگزین می شود، زیرا شرکت ها حکومت می کنند.
پیامد ناگوار این امر، همانگونه که دیوید هاروی خاطرنشان می کند، این است که “قدرت پولی، به تنهایی تمام وجوه حکومت دموکراتیک را سائیده و تحت الشعاع قرار می دهد.” (۳۶) اکنون لابی گران به نمایندگی از شرکت های بزرگ مانند شرکت های داروسازی و بیمه بهداشتی، سیاست پردازی می کنند. به عنوان مثال شرکت های داروسازی برای بیشینه کردن منافع خود به بحران اعتیاد به مواد مخدر دامن می زنند. (۳۷)

تحت رژیم نولیبرال، دولت رفاه عملا تخریب شده و در عین حال قدرت نهاد های تنبیهی دولتی و پلیس گسترش یافته است و به یاری و همراهی فرهنگ فراگیر ترس ، قوانین و تعهدات قانون اساسی لازمه دموکراسی را ( هر قدر هم کم رنگ) پایمال می کنند. مشارکت وولین در نظریه پردازی در باره توتالیتاریسم ناشی از مهارت وی در آشکار نمودن افتدارگرایی اقتصاد نولیبرالی و خطر آن برای دمکراسی است، لیکن کوتاهی وی در امر نشان دادن چگونگی آماده سازی زمینه فاشیسم توسط نولیبرالیسم است و بدین لحاظ وی قادر به پیش بینی احیای دوباره سیاست « کیش مردان قوی» در ایالات متحده و سرمایه گذاری های فاشیستی در سیاست های سفید برتری گرایی، جدا سازی نژادی، ملی گرایی افراطی، جنگ علیه جوانان و حقوق باروری زنان، و سیاست های الهام بخش نژادپرستان، تبدیل شهروندان غیر سفید را به کالاهای یک بار مصرفی نبود. وی توجه کافی به این امر نداشته است که نولیبرالیسم نه تنها جامعه را به لحاظ اقتصادی تضعیف کرده است، بلکه با پراکندن گفتمانی کارآ، به سیاست زد گی شهروندان پرداخته ( زیرا مسئولیت تمام مشکلات اجتماعی را بر گرده افراد و نه دولت می گذارد) و با عادی سازی بی ثباتی، منافع ثروتمندان را تأمین می سازد(۳۸).
اسطوره نولیبرالی، کمبود های سیستماتیک مانند فقر، بی خانمانی وعدم اشتغال را به نقاط ضعف فردی، ضعف شخصیت و سرافکندگی اخلاقی تبدیل می کند. به این ترتیب، مفاهیم اجتماعی، سیستمیک و عمومی ناپدید می گردد. در چنین شرایطی تهی دستان و مظلومان بی صدا جذب افرادی مانند ترامپ می شوند.
وبا رخت بر بستن نیاز فقرا و رها شدگان از گفتمان سیاسی دموکراسی، سیاست معاصر «بی ثباتی و خشم» پاسخی است بر اشتهای ی پایان ناپذیر اقتدارگرایی و فاشیسم. (۳۹)

آزمون احتمال استقرار فاشیسم در عصر ترامپ

اوتول، روزنامه نگار ایرلندی، طی تحلیلی دقیق استدلال می کند که نولیبرالیسم شرایطی را فراهم می سازد تا آنچه را که وی آزمونی برای استقرار یک دولت کامل فاشیست معاصر می نامد، ایجاد کند.

برای درک شرایط حال حاضر جهان باید دو نکته را در نظر داشته باشیم: یکی آنکه در حال حاضر در دوره آزمون به سر می بریم. و دوم آن که، مورد آزمون، برقراری فاشیسم است. فاشیسم:– کلمه ای که باید با دقت مورد استفاده قرار گیرد، اما حالا که آن را به وضوح در افق مشاهده می کنیم، از رودررویی با آن نهراسیم. فراموشیِ “فاشیستی” را فراموش کنید! آنچه بر زندگیمان مسلط شده، پیش ـ فاشیسم است. به جای فرو پاشی دموکراسی با یک حرکت شدید، آن را از طریق انتخابات جعلی، ایجاد هویت های قبیله ای و تضعیف دمکراسی از طریق ماشین تبلیغاتی بسیار موثری که پیروان آن، سیر در دنیای “حقایق/واقعیات بدیل” ( آلترناتیو فکت) را بدون کوچکترین توجهی به واقعیت می پذیرند، پیش می برد…. فاشیسم به طور ناگهانی در یک دموکراسی موجود ظاهر نمی شود. نمی توان به آسانی مردم را به نادیده گرفتن ایده های خود از آزادی و مدنیت کشاند؛ بلکه باید ابتدا آزمون هایی کرد که با در صورت حصول نتایج خوب، به دو هدف خدمت خواهند کرد: مردم را به قبول آنچه که ممکن است در ابتدا از آن روی برتابند می کشانند و فرصت تطابق آنان با امر جدید، فرصتی نیر برای دولت است تا آن را اصلاح و آماده پذیرش سازد. این است آنچه که در حال حاضر اتفاق می افتد و ندیدن آن ناشی از حماقت است .(۴۰)
هم اکنون شاهد نسخه های فوق ناسیونالیستی و معاصر فاشیسم در سراسر کشورهای جهان هستیم. چنین حکومت هایی از یونان (طلوع خورشید) و مجارستان (Jobbik)، تا هند (حزب Bharatiya Janata) و ایتالیا (لیگ) و تعداد زیادی دیگر، در حال تکثیراند. نیازی به گفتن نیست، که ترامپ، با تحسین از رهبران اقتدارگرایی مانند ولادیمیر پوتین در روسیه، اردوغان درترکیه و شی جین پینگ درچین ، مشوق این سیاست است. اخیرا نیز به ستایش کیم جونگ یون، رهبر کره شمالی برای “خرد و شخصیت اش” پرداخته است: «او صحبت می کند و مردمش گوش می کنند. من هم می خواهم مردمم همین کار را بکنند.» (۴۱)
ترامپ همچنین از قدرت خود برای عفو راست گرایانی مانند دینش دسوزا و نیز رئیس پلیس سابق آریزونا که از دستورات دادگاه برای متوقف ساختن پرونده سازی نژادی لاتینی ها سرپیچی کرده بود، استفاده کرده است. او به طور علنی دموکراتهای کنگره رامتهم به عدم پیروی از موضع وی در مورد اتحادیه اروپا کرد، موضعی که در عین تبلیغ کیش «مردان قوی»، متحدین ایالات متحده را نیز سرخورده ساخته است.
علاوه بر این، ترامپ به طور مداوم در حال تبلیغ سیاست های افراطی است، و ایدئولوگ هایی از راست افراطی از قبیل جف سشن دادستان، جان بولتون، مشاور امنیت ملی و استفن میلر، مشاور ارشد ش، را به گرد خود جمع آورده است. حضور استیو بنن در دولت ترامپ خود نمادی از ورود سیاست های راست افراطی به کاخ سفید بود. بنن، که به عنوان مشاور ارشد سابق رئیس جمهور خدمت کرده بود، رسانه برایت بارت را به محل تبلیغات سفیدپوستان ملی گرا، تبدیل کرد. در حال حاضر، بنن به اشاعه نظرات سفید برترگرایانه خود از طریق روزنامه نگاری و سخنرانی می پردازد و ترامپ نیز به پیروی از وی به ترویچ سفید برتری گرایی و تحریک اضطراب اقتصادی طبقه کارگر سفید پوست مشغول است. چنین سیاست هایی اقتدارگرایی وی را با برنامه های مجموعه ای از گروه های فاشیستی که شامل ملی گرایان سفید، گروه های شبه نظامی و دیگران است، پیوند داده و تحقیر آشکار مهاجران و مسلمانان ، محو قوانین و مقررات مسالمت آمیز را در دستور کار قرار می دهد.(۴۲)
معجزات مختلف ترامپ برای ثروتمندان و قدرتمندان او را به عنوان مدافع سرسخت نولیبرالیسم شناسانده است: از ضابطه زدایی در حفظ محیط زیست ، در عرصه قوانین ایمنی کارگران، مقررات را به طور سیستماتیک نادیده گرفته و حذف کرده است. پس نقاب این “مرد برخاسته از توده” به غیر از سیاست مالیاتی هدیه عظیم یک و نیم تریلیون دلاری اهدایی به نخبگان مالی نیست. او تعدادی از بنیادگرایان نولیبرال را برای سرپرستی پست های مهم دولتی که در اصل برای خدمت به مردم طراحی شده بودند، منصوب کرده است. فساد و بی لیاقتی اکثریت منصوبین وی، مانند اسکات پروئت، رئیس سابق آژانس حفاظت محیط زیست، و بتسی دیواس، وزیر آموزش و پرورش، آشکار است. به یمن کنگره جمهوریخواه، بودجه نظامی ترامپ به میزان قابل توجهی به ۷۱۷ میلیارد دلار افزایش یافته است: بودجه و درآمد هنگفت مجتمع صنعتی نظامی/-امنیتی به سیاست های خنثی سازی دولت رفاه منجر شده و جنگ، رنج و مرگ پراکنده است.
کاهش کمک غذایی برای کسانی که مجبور به انتخاب بین خوردن و مصرف دارو هستند، و سیاست هایی که میلیون ها نفر را از دریافت مراقبت های بهداشتی مناسب ساقط کرده است از پیامد های معجرات ترامپ است. (۴۳).
تحت پوشش مقابله با تیراندازی ها در مدارس، این مشوق صنایع امنیتی تا خواست مسلح کردن معلمان و کارکنان مدارس پیش رفته است و البته منظور اصلی کنترل مبارزات نوجوانان در مدارس کشور است. همه این سیاست ها از احساسات ضد تروریسم، ضد دموکراتیک تا ترس، اضطراب و خشم ضروری است تا جریان فاشیسم پاگرفته و مسلط شود.

ادامه دارد.

Neoliberal Fascism and the Echoes of History

**********