هانری ژیرو برگردان عاطفه اولیایی
تحریک شور فاشیستی
نوشتههای مرتبط
فاشیسم یک لحظه ایستا و ثابت در تاریخ نبوده و شکل های آن لزوما تقلیدی از الگوی های تاریخی قبلی نیست. ایدئولوژی اقتدارگرایی است که رفتار های سیاسی اش را پکتسون، «مجموعه ای روش های «بسیج احساسات» نامیده است که شامل مستقیم به دموکراسی، کیش شخصیت «مردد نیرومند»، تحقیر ضعف انسان، وسواس بیش حد مردانگی، نیروی نظامی تهاجمی، بزرگداشت عظمت ملی، انزجار از زنانگی، اشاعه زبان انحطاط فرهنگی، محو حقوق بشر، سرکوب مخالفان، تمایل به خشونت، نفرت از روشنفکران، نفرت از خرد و تفکر و فانتزی های برتری نژادی و سیاست های حذف در راستای خنثی سازی اجتماعی می گردد.»
شبح فاشیسم باید از تاریخ به “محلی مناسب در بحث های محدودیت های اخلاقی و سیاسی آنچه که قابل قبول است” منتقل شود(۲۵). به ویژه در لحظه ای که بحران دموکراسی را نمی توان از بحران نئولیبرالیسم جدا کرد . میراث فاشیسم فرصت و ابزارشناسایی اشکال قدرت دولتی بوده و برای تشخیص نشانگرهای اقتدارگرایانه در افق سیاسی ابه کار می آید.
به عنوان مثال، رژیم ترامپ، همانا دوران غلبه نمایش در صحنه اجتماعی/سیاسی است؛ مانند زمانی که در گذشته، تظاهر به شجاعت، جهل مسلح و نمایش ،الگو های اجتماعی سرکوب و خفقان، فراموشی و کنترل افکار در بر پیروا ن رهبر گشود تا اینان نقش خود را نا دیده گرفته و به عنوان عوامل به قدرت رسیدن ترامپ یا لااقل تماشاچیان کورآن،عمل کنند. با توجه به شرایط حاضر، ترامپ نه در جهت خلاف جریان تاریخ، بلکه از دل آن زاده شده است.
فاشیسم در ایالات متحده به آرامی و از طریق فروپاشی درونی وارد صحنه شده است. ریشه های آن در طی دهه ها نشان داده شده اند : به خصوص و با وضوح بیشتر، با سیاست جنگ با ترورسشم بوش، سپس اوباما ظاهر شد. بوش به طور غیرقانونی و وقیحانه، با نمایش خامی از قدرت ، مجازات شکنجه، جاسوسی داخلی، زندان های مخفی، لیست های کشتار، بازداشت نامحدود، بازجویی های بدون مجوز و تهمت های جنایات جنگی را مشروع ساخت. اوباما چندان برای اصلاح این اعمال غیر قانونی به خود زحمت نداد و ترامپ روح جدیدی در آنها دمید. به جای ظهور ناگهانی اراذل و اوباش و پیراهن های قهوه ای ها در خیابان های آمریکا، فاشیسم با پاک سازی و خشونت شدید و فراگیر دولتی، خشونت های سازمان یافته علیه آمریکایی های آفریقایی تبار زد رسوخ کرد واز طریق نیروی توانمند کازینو ـ سرمایه داری قد علم کرده و بدین طریق بنیان گرایی اقتصادی، سیاسی، مذهبی و آموزشی را به جان جامعه تحمیل کرده است.
ارتدکسسی، به ویژه تحت حکومت ترامپ، آموزش و پرورش را به محمل جهل تبدیل کرده است که انضباط سختی به دانشجویان فقیر و غیر سفیدان ت تحمیل می شود. قدرت پول ، ضعف اخلاقی بانکداران، و غول های ابر شرکت کاملا سیاست را به منجلاب کشیده اند. بسیاری ازمذهبیون افراطی به دفاع از ترامپ و یا به همکاری با رئیس جمهوری که به زبان توظئه و خشونت سخن می گوید، پرداخته اند.
دولت ابر شرکتی که پرورده ی بنیادگرایی بازار و میراث طولانی تبعیض نژاد ی است، ظلم و ستمی تقریبا غیر قابل درک را بر جمعیت سیاه و سفید های آسیب ی پذیر وارد می کند.
نتیجه ادغام نئولیبرالیسم، فاشیسم سفید برتری طلب و نژادپرستی نظام مند، به ویژه در عرصه محیط زیست که دچار انفجار آلودگی هوای مسموم است، فاجعه قربانی کردن فرزندان فقیر سیاه پوست در فلینت میشیگان ، استفاده از سرب برای افزایش سود، و خودداری از یاری رساندن به جمعیت مصیبت زده ی پورتوریکو پس از طوفان ماریا بوده است، (۲۹)
درحال حاضر “حدود ۴۷ درصد از کودکان زیرپنج سال ، در خانواده های کم درآمد و فقیر زندگی می کنند”(۳۰) و در عین حال سیاست های مالیاتی ترامپ یک و نیم تریلیون دلار را به طرف بالا باز توزیع کرد.
تحت حکومت ترامپ، “دیکتاتوری نژادی”، آنچه دو بوئیس در متن کلاسیک خود “بازسازی سیاه در آمریکا” خواند بود، تجدید حیات یافته است.
به گزارش فیلیپ آلستون، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد، در ایالات متحده، در عین تمرکز شدید ثروت در دست یک درصد جمعیت، چهل میلیون نفر در فقر و هجده و نیم میلیون نفر در فقر شدید زندگی می کنند. آلستون چنین ادامه می دهد که سیاستهای نئولیبرالی ترامپ همچون تغییر شرایط مشمولیت برای دریافت کمک های رفاهی، کاهش برنامه های تغذیه کودکان فقیر در مدارس ، و جدا کردن کودکان مهاجر از والدین شان و زندانی کردن آن ها در مرز مکزیک، ” آشکارا و به شدت ارتجاعی ” هستند(۳۱).
از دهه ۱۹۷۰ دستمزدها رکود کرده ، بانک ها با استفاده از سیاست های وام مسکن، میلیون ها نفر را از مالکیت خانه های خود ساقط کرده و کارگزاران قدرت سیاسی سیاست های مالی ویرانگری بر اقلیت ها تحمیل کرده اند. (۳۲) جنگ علیه فقر که توسط لیندن جانسن آغاز شد ، توسط رونالد ریگان تشدید و به جنگ به سوی فقر تبدیل شده، و اکنون ترامپ روحی تازه به آن دمیده است.
نه تنها بسیاری از برنامه های رفاه اجتماعی قطع شده اند بلکه هم اکنون شرط برخوردا ری از بیمه بهداشت دولتی ، اشتغال است! حمایت از عدم تساوی اجتماعی، فقر ، خباثت اخلاقی، کیفری کردن مسایل اجتماعی و رشد فرهنگ تنبه ، مجازات نیز را نباید از یاد برد.
محرک جمهوری خواهان خواهان در رد دخالت دولت ریشه هایی قوی تر از عدم علاقه شان به نهاد دولت دارد.
بحران رو به رشد مواد مخدر، کیفری شدن اعتراضات مسالمت آمیز، مسمومیت زیست محیط مناطق مسکونی نژاد های مورد تبعیض، امید به زندگی کوتاه آمریکایی های میانسال و بالاترین تعداد زندانیان در دنیا از اثار مشهود سیاست های نولیبرالی است
جنگ با دموکراسی به جنگ با جوانان تبدیل شده است، زیرا هر چه بیشتر و بیشتر کودکان بی خانمان می شوند و در خطر مورد تیراندازی قرار گرفتن در مدارس هستند. سرنوشت اغلب نوجوانان « از مدرسه به زندان» ست. .
تاریخ طولانی نولیبرالیسم در ایالات متحده، شهروندان را به کالاهای یکبار مصرفی تبدیل کرده است.