هانری ژیرو
برگردان عاطفه اولیایی
نوشتههای مرتبط
….فرسودگی فرهنگ مدنی ادغام نئولیبرالیسم و فاشیسم را تسریع کرده است. مفاهیم شهروندی و مسئولیت ناپدید شده و جای آن را استدلال و قضاوت نیروهای مدنی ناآگاه و نا آزموده می گیرد. در آمریکای ترامپ، حملات به وتحریم حقیقت ، واقعیت ها و علل علمی به رهبری شخص رئیس جمهور و از ورای رسانه ها هدایت می شود. شرکت ها و ابر شرکت ها کمر به کنترل فرهنگ عامیانه ، از ورای پخش ( و در نتییجه تماشای) بی وقفه خشونت بسته اند. نئولیبرالیسم دموکراسی را از هیچ چیز محروم نمی کند و با تجهیز آن به اعتقاد هایی غیر منطقی، به توانایی بازار در نمایاندن خود به عنوان حلال مشکلات یاری رسانده و مشکلات اجتماعی و شکل دادن به همه جنبه های جامعه را به بازار واگذار می کند. این تغییر اقتصاد بازار به جامعه ای مبتنی بر بازار، با حملات وحشیانه به مقررات و قرارداد های اجتماعی همراهاست، یعنی ضربه خوردن دستمزدها ، نابودی حقوق بازنشستگی و بیمه بهداشتی برای میلیونها نفر، امنیت شغلی ، و دسترسی به کالاهای اساسی و حیاتی مثل تحصیلات همگانی و تحصیلات عالی برای طبقات پایین و متوسط به میزان قابل توجهی تضعیف می گردد.
در برهه فعلی تاریخ، نئولیبرالیسم نه تنها نماینده نوعی از سرمایه داری منحط است بلکه همچنین مرگ دموکراسی را و دقیق تر پایان سیاست را علام کرده است. گفته ی انیس شویانی در مورد تهدید دمکراسی توسط نئولیبرالیسم، ارزش نقل قول دارد:
«نئولیبرالیسم به اکتفای خود به خودی بازار ها و عدم نیاز آن ها به مقررات معتقد بوده و بهترین ضمانت عملکرد آن را، رفاه انسان می داند. در نتیجه هر امر مروج بازار ، یعنی خصوصی سازی، رفع محدودیت و ضابطه ، تحرک مالی و سرمایه، رها کردن رفاه اجتماعی ارائه شده توسط دولت و نگرش به انسان صرفا به عنوان سرمایه انسانی، باید مورد تشویق قرار گیرد. در عوض هر آنچه که ظاهرا عرصه بازار را کاهش می دهد، یعنی خدمات دولتی، مقررات، محدودیت های مالی و سرمایه و تعریف انسان از دید تعالی وی، باید نادیده گرفته شود …. به طور خلاصه، نولیبرالیسم عبارت است از محدود کردن همه و همه چیز در تصویر بازار: از دولت گرفته تا جامعه مدنی و البته شهروندان. دموکراسی از دید بازار بازنویسی می شود و عمر سیاست نیز توسط تئوری های اقتصادی نولیبرالی خاتمه می یابد، بنابراین شاهد پایان سیاست های دموکراتیک ، بدان گونه که آن ها را از دو قرن و نیم پیش شناخته ایم، می گردیم.»(۱۱)
ارتباط نئولیبرالیسم با فاشیسم در این امر خاص نهفته است که ادغام آن ها در حال حاضر، آزادی کامل سرمایه را به قیمت حمله ناگهانی و بی دفاع بر جمعیت های ستمدیده و آسیب پذیر نژادی که به «یک بار مصرف» تیدیل شده اند، تضمین می کند. نه تنها ساختارهای سیاسی، اقتصادی و مالی سرکوبگری کازینوـ سرمایه داری بر زندگی مردم پنجه انداخته است، بلکه حمله ی بی مهابای آن بر آگاهی/دانش و عقاید مشترک است که مردم را به هم پیوسته است. یکی از نقاط حیاتی همگرایی نئولیبرالیسم و فاشیسم همانا تضعیف پیوندهای اجتماعی و مرزهای اخلاقی است. بی ریشگی، تجزیه، اتمیزاسیون، انزوای اجتماعی و انحطاط در ایالات متحده تاریخی طولانی دارد که به شدت و گستاخانه مورد بهره برداری ترامپ قرار گرفته واکنون از شکل خاص قرن بیست و یکمی اش برخوردار شده است. در اینجا مصائبی بسیار بیش از تلفات سنگین نولیبرالی و رها کردن مردم به حال خود در کار است. تحت تبلیغات مداوم رسانه های تحت کنترل شرکت ها، فرهنگی پر اشتها که بی رحمانه برای سرکوب ایجاد شده است، توانایی همدلی را تضعیف کرده، مردم را نسبت به رنج دیگران بی تفاوت و یا حتی بدتر، آنان را به عوامل خشونت در بیرون راندن «دیکران» از جمع شهروندان تبدیل می سازد.
فینتان اوتول، روزنامه نگار ایرلندی هشدار می دهد که فاشیسم تخریب اخلاقی را از طریق فرآیندی که در آن افراد را در نهایت به “یادگیری تفکر به غیر قابل تصور می کشاند” دنبال می کند… و ” قدم بعدی مهم، ومعمولا از همه سخت تر است”….« باید مرزهای اخلاقی را نادیده بگیرید، مردم را به پذیرش اعمال ظلم و ستم برانگیزانید….تا همانند خون آشام ها به جان یکدیدگر بیافتند…باید طعم وحشگری را به آن ها بچشانید.
فاشیسم این کار را با ایجاد احساس تهدید از طرف یک گروه ناخوشایند آغاز می کند. بدین شکل اعضای این گروه غیرانسانی می شوند. پس از این قدم، می توانید به تدریج به هدف بعدی نزدیک شده و از مراحل مختلف شکستن پنجره ها تا قتل ـ شهروندان معترض ـ بگذرید.» (۱۲)
آنچه که اغلب به عنوان یک بحران اقتصادی در جامعه آمریکا نامگذاری شده است، در عین حال یک بحران اخلاقی، اجتماعی نیرهست. از دهه ۱۹۷۰، سیر صعودی ضابطه زدایی، سرمایه داری را به نوعی از بنیادگرایی بازاری تبدیل ساخته است که با بازسازی نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه آمریکا، آن را آسیب پذیر نموده و در مقابل راه حل های فاشیستی ترامپ بی دفاع ساخته است . نولیبرالیسم، به عنوان سیستمی یکپارچه از ساختار ها، ایدئولوژی ها و ارزش ها، هر جنبه ای از زندگی را اقتصادی می کند. چنین نظامی فعالیت اقتصادی را از هزینه های اجتماعی جدا ساخته، و از طریق دستگاه های نظارتی تحت کنترل ابر شرکت ها، نه تنها شهروندان را تحت نظارت شدید قرار می دهد ، بلکه با سکه رایج روایت های پسا حقیقت ، تماشای خشونت و تحریف تاریخ، آن ها را هر گونه قدرت تخیل و احساس همبستگی تهی می کند.
با تعریف قلمرو سیاسی کاملا و مطلقا از زاویه اقتصادی، نهاد ها، خدمات عمومی، فرهنگ های تشکیل دهنده و شیوه های هویتی که برای دموکراسی ضروری است، ناپدید می شوند، و به همراه آن، شهروندان آگاه که برای حفظ دمکراسی ضروری اند.
ادامه دارد