یان ورنر مولر برگردان عاطفه اولیایی
سخن مترجم:
نوشتههای مرتبط
با یان ورنر مولر(۱) از ورای مطالعه دیوید هاروی آشنا شدم. مولر که استاد دانشگاه پرینستون در رشته علوم سیاسی است، کتب(۲) بسیاری منتشر کرده است ، منجمله «به چالش کشیدن دمکراسی: نظرات سیاسی در اروپای قرن بیستم» ، که در ۲۰۱۱ وارد باراز شد. در اوت ۲۰۱۶، «پوپولیسم چیست؟» را منتشر کرد. مولر با نگارش متنی تحلیلی و قابل درک، از دید تاریخی، و با بررسی کشورهای آمریکای لاتین ، اروپا و ایالات متحده، به ویژگی های پوپولیسم و دلایل عمیق موفقیت انتخاباتی آن می پردازد. با توضیحی در باره انواع پوپولیسم ( چپ و راست) و تفاوت هایشان، رابطه آن را با دمکراسی بررسی کرده و به ارائه استراتژی های لیبرال دمکراتیک برای مبارزه با پوپولیسم می پردازد.
به نظر وی جوهر پوپولیسم، رد تکثر گرایی است و در صورت برخورداری از قدرت کافی، در پی برقراری حکومتی استبدادی بر جامعه ای است که آن را مآوای «مردمی» همگون و سره می خواهد.
برگردان این کتاب زنجیره وار در این تارنما از نظرتان می گذرد.
پیشگفتارـ آیا همه پوپولیست اند؟
طی هیچ یک از کارزار های انتخاباتی ایالات متحده آمریکا تا این اندازه به «پوپولیسم» متوسل نشده بودند که در سال ۲۰۱۵-۶ . هم دونالد ترامپ و هم برنی سندرز را پوپولیست خطاب کرده و این واژه را به طور مرتب و بدون ارتباط با سیاستی مشخص، محتوی و برخورد هایی روشن، هم معنای واژه ضد نظام دانسته اند. در نتیجه، این واژه در درجه اول احساساتی مشخص را تداعی می کند: پوپولیست ها «خشمگین اند»، حامیان آنان «مستأصل» و لبریز از خشم و رنج اند. همین ادعاها را در باره رهبران سیاسی اروپا و پیروانشان نیز کرده اند. مثلا مارین لوپن و گیرت ویلدر را پوپولیست می دانند. هر دوی اینان در دست راست طیف سیاسی اند. اما با پا گذاشتن سندرز به میدان، شورش های چپ نیز پوپولیستی خوانده شده اند؛ سیریزا، اتحادی از چپ در ۲۰۱۵ در یونان به قدرت رسید، و نیرپودموس در اسپانیا. این جنبش با برنامه ریاضت آنگلا مرکل، به عنوان پاسخ به بحران یورو، مخالف اند و خود را ملهم از «موج صورتی» آمریکای لاتین و نیز از موفقیت های رهبران پوپولیستی همچون رافایل کوررا،اوو مورالس و مهمتر از همه هوگو چاوز می دانند. اما وجه مشترک آن ها در چیست؟ اگر به گفته هانا آرنت باور داشته باشیم که قضاوت سیاسی عبارت است از توانایی تمایز به طور درست، در آن صورت درآمیخت گسترده بین چپ و راست در مورد پوپولیسم ، باید ما را به فکر وادارد. ممکن است تشخیص انواع مختلف پدیده ها به نام « پوپولیسم» ناشی از عدم قضاوت سیاسی درست باشد؟
آن کتاب را با این نکته آغاز می کنم که ایوان کراستو، عالم سیاسی بلغاری که از توانایی تحلیل درخشان زندگی دمکراتیک دوران حاضر برخوردار است، دوران ما را «عصر پوپولیسم» می خواند. با همه گفتگویی که درباره پوولیسم می شود، روشن نیست که واقعا از جوهر آن باخبر باشیم! نظریه ای به نام پوپولیسم نداریم و نیز معیاری منسجم برای شناخت آن که چه امری سیاست مداری را در مقطعی به یک پوپولیست تبدیل می کند در دست نیست. بدون شک، تمام سیاستمداران، به خصوص در دمکراسی هایی که بر آمارگیری تکیه می کنند، خواست مورد توجه «مردم» قرار گرفتن را داشته، همه در پی ارایه داستان ها و روایاتی مورد توجه اکثریت شهروندان، نشان دادن حساسیت به افکار و احساسات مردم عادی هستند. آیا پوپولیست می تواند به سادگی آن سیاستمدار موفقی باشد که مورد علاقه نیست؟ آیا جرم «پوپولیسم» خود پوپولیست بودن نیست؟ و یا شاید در نهایت، به قول کریستوفرلش، پوپولیسم «صدای اصیل دمکراسی» باشد؟
این کتاب در صدد یاری به شناخت و برخورد با پوپولیسم است . در نظر دارم از سه راه ه این هدف دست یابم:
ابتدا بررسی ویژگی های بازیگران سیاسی /پوپولیست هاست. به نظر من انتقاد از نخبگان شرط لازم پوپولیست بودن است ولی نه شرط کافی آن. در غیر این صورت هر کسی که از اوضاع موجود مثلا در یونان، ایتالیا، ایالات متحده، انتقاد کند ، پوپولیست است. علیرغم نظرات متفاوت راجع به سوریه، جنبش پنج تاره ی پپه گریو، و یا سندرز، حملات همه اینان به نخبگان قابل توجیه است. به علاوه، تقریبا همه نامزد های ریاست جمهوری در ایالات متحده پوپولیست خواهند بود زیرا که مبارزات انتخاباتی همه در نهایت علیه واشنگتن است.
علاوه بر ضد نخبگی، پوپولیست ها همواره ضد تکثرگرایی اند. پوپولست ها ادعا دارند که آن ها و فقط آن ها نماینده مردم اند. به رجب طیب اردوان فکر کنید که در کنگره حزب، علیه مخالفانش ادعا کرد: « ما مردمیم، شما که هستید؟ » ولی البته به خوبی می دانست که مخالفانش هم ترک هستند. این ادعای انحصار نمایندگی ، تجربی نیست؛ بلکه همواره اخلاقی است. در مبارزات انتخاباتی، پوپولیست ها همواره رقبای خود را غیر اخلاقی ، و نخبگانی فاسد می خوانند و در زمان حکومت، هیچ نیروی مخالفی را مشروع نمی دانند. منطق پوپولیسم نیز ادعا دارد که هر آن کسی از حزب پوپولیست دفاع نمی کند، از مردم نیست، و مردم نیز همواره اخلاقا سره، و درستکار تعریف می شوند. پوپولیست خود را «٪ درصدی » نمی داند بلکه ادعا دارد « ما ۱۰۰ در صدی هستیم.». پوپولیست ها مابقی را همچو غیر اخلاقی و ناهنجار دانسته و به راحتی به دست فراموشی می سپارند. و بدین شکل، پوپولیسم همیشه نوعی از «سیاست هویتی» است ( در حالی که همه انواع سیاست هویتی پوپولیسم نیست.) . در نتیجه، پوپولیسم، به لحاظ فراموش کردن برخی از جمعیت، نوعی سیاست هویتی انزوایی بوده و خطری برای دمکراسی محسوب می شود. زیرا که لازمه دمکراسی تکثر گرایی، و قبول زندگی عادلانه در کنار دیگران ، همچو شهروندانی آزاد، مساوی با تنوعی غیر قابل نادیده گرفتن است. ایده مردمی واحد، همگون، و اصیل توهمی بیش نیست. به گفته هابرماس، واژه «مردم» فقط در شکل جمع آن معنی دارد. توهم پوپولیستی خطرناک است زیرا که اینان فقط در پی درگیری و اشاعه نظرات خود نبوده بلکه مخالفان سیاسی خود را« دشمنان مردم» دانسته و در صدد محو کامل آنان اند.
این به معنای آن نیست که همه پوپولیست ها، دشمنان خود را به گولاک فرستاده و یا دیوار پیرامون کشور می کشند، ولی پوپولیسم به گفتمان های انتخاباتی بی ضرر و یا اعتراضی که با قدرت رسیدنشان خاموش می شود، نیز محدود نمی شود. بر خلاف تصور عام که با پیروزی احزاب پوپولیست در انتخابات ، از آن جاکه نمی توان علیه حکومت خود معترض بود، این نیرو خنثی می شوند، پوپولیست ها به عنوان پوپولیست حکومت می کنند. حاکیمت پوپولیست سه خصوصیت دارد: ربودن دستگاه دولتی، فساد و «توده مشتریان» و کوششی بی وقفه برای سرکوب جامعه مدنی. توده مشتریان کسانی هستند که با منافع مادی و یا بوروکراتیک به حمایت سیاسی پوپولیست های حاکم می پردازند. البته بسیاری مستبدان نیز همچمنین می کنند با این تفاوت که پوپولیست ها ادعا دارند تنها نماینده مردم اند و به این لحاظ آشکارا چنین می کنند. بدین ترتیب می توان درک کرد که چرا پرده برداری از فساد پوپولیست ها، چندان آنان را نمی آرازد: به ادروان در ترکیه و یا یور هایدر راست گرای افراطی اطریش بیندیشید. به نظر پیروانشان، هر کاری می کنند برای خدمت به پایه های خود، یعنی تنها جمعیت اصیل کشور ، است.
فصل دوم این کتاب در مورد بازنویسی قانون اساسی توسط پوپولیست هاست (ونزوئلا و لهستان از مثال های مشخص این امرهستند) . بر خلاف تصویر ارایه شد از رهبران پوپولیست به عنوان سیاستمدارانی که مستقیما با مردم در تماس بوده و حکومت بر توده های سازماندهی نشده را ترجیح می دهند، پوپولیست ها در واقع در پی ایجاد محدودیت هستند، البته .محدودیت هایی که شکل حمایت سیاسی توده ها را به خود می گیرد.
فصل سوم کتاب، به دلایلی عمیق تر از پوپولیسم می پردازد، به خصوص تغییرات سیدسی اقتصادی اخیر در غرب. این فصل همچنین روش پاسخگویی موفقیت آمیز به رهبران پوپولیست و حامیان آن ها را می پروراند. من با برخورد پدرانه، روان شناسانه ، و لیبرالی که در پی درمان شهروندانی که « ترس و خشم شان باید جدی تلقی شود» مخالفم. به علاوه این مفهوم را که کنشگران میانهرو باید از پیشنهادات پوپولیست ها نسخه برداری کنند را رد می کنم . از سوی دیگر این افراط که پوپولیست ها را کاملا از مباحث خارج می کند نیز درست نمی دانم زیرا به سیاست “به انزوا راندن”، که پوپولیست ها در باره مخالفان خود اعمال می کنند، با سیاست “به انزوا راندنِ” ( این بار پوپولیست ها) پاسخ می دهد. به عنوان بدیلی به این سیاست ها، پیشنهاد به کار بردن چند اصطلاح سیاسی را در رویارویی با پوپولیست ها ارایه می دهم.
بیش از ربع قرن پیش، فرانسیس فوکویاما ، یکی از کارمندان امور خارجه ایالات متحده،مقاله ای به نام « پایان تاریخ» منتشر کرد که نادرست درک شد… البته منظور وی پایان درگیری ها با خاتمه جنگ سرد، نبوده استَ بلکه معتقد بود که در سطح نظری، برای لیبرال دمکراسی دیگر رقیبی وجود ندارد، و ابراز داشت که علیرغم آن که این جا و آنجا ، برخی نظرات به وجود آمده و رشد می کنند، نخواهند توانست با لیبرال دمکراسی ( و نیز با سرمایه داری متکی به بازار) که جذابیت جهانی دارد، رقابت کنند.
آیا چنین آشکارا به اشتباه افتاده بود؟ اسلام رادیکال، خطری جدی برای لیبرالیسم نیست. آن هایی هم که دم از «فاشیسم اسلامی » می زنند، نه درباره واقعیات کنونی، بلکه تنها در آرزوی یافتن خط و مرز هایی مشخص تر از آنچه دوران جنگ سر تحمیل کرد، هستند. آنچه امروزه گاهی « مدل چینی» سرمایه داری دولتی کنترل شده معرفی می شود، آشکارا الهام بخش برخی برای الگویی از نظام شایسته سالاری، است. شاید اینان خود را بیش از همه شایسته می دانند! ( به سرمایه داران سیلیکان ولی فکر کنید). نجات میلیون ها نفر از فقر، به خصوص در کشورهای رو به توسعه ( و البته تنها نه این کشور ها) نیز از منابع الهام این دسته است. با این حال، جایزه سیاسی که همه در پی آن اند، همانا دمکراسی است. حکومت های اقتدارگرا به طور مرتب با استخدام لابیست ها و متخصصین روابط عمومی سعی در شناساندن خود به غرب و سازمان های بین المللی به عنوان دمکراسی های واقعی هستند.
با این حال دمکراسی حال خوشی ندارد. خطری که امروز دمکراسی را تهدید می کند، ایدئولوژی همه گیری نیست که به طور نظام مند ، ایده های دمکراتیک را نفی می کند. خطر، پوپولیسم است. نوعی پست از دمکراسی که وعده حکومت با والاترین معیارهای دمکراسی را دارد :« بگذارید مردم حکومت کنند!» به زبان دیگر، خطر از درون دنیای دمکراتیک می آید. سیاستمدارانی که حامل این خطرند، خود به زبان ارزش های دمکراتیک سخن می گویند. این امر که در نهایت پوپولیسم ضد دمکراتیک است باید باعث نگرانی ما باشد، نیز باید الزام درک طیف سیاسی به معضل ما تبدیل شود: کجا دمکراسی ختم و خطر پوپولیسم آغاز می شود؟
ادامه در شماره آینده.
***************
یادداشت ها از مترجم
(۱)https://www.princeton.edu/~jmueller/
(۲)https://www.princeton.edu/~jmueller/books_mueller/books.html
***************************************
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با نگارنده/مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.