انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پس‌کرانه، شهری شده؟

تصویر: زیرساخت‌های کشاورزی-صنعتی بیابانی، عربستان سعودی، ۲۰۱۲

چاه‌های آب زیرزمینی به مدت چندین دهه از یک سیستم کاملاً مکانیزه و عقلانی پیرامونِ  کاربری اراضی کشاورزی-صنعتی در منظره‌ی بیابانی عربستان سعودی پشتیبانی می‌کردند. امروزه سفره‌های زیرزمینی تخلیه شده و نقش عربستان سعودی در تولید جهانی گندم به سرعت در حال کاهش است.

این متن ترجمه مقاله با مشخصات زیر است:

Neil Brenner, “The hinterland, urbanized?,” AD / Architectural Design, July/August (2016): 118-127.

 

چه چیزی معرف امر شهری است؟ و آیا لزوماً همیشه می‌توان امر غیرشهری را ذیل امر روستایی گنجاند؟ نیل برنر، مدیر لابراتوار نظریه‌ی شهری (Urban Theory Lab) در دانشکده‌ی تحصیلات تکمیلی طراحی (Graduate School of Design) دانشگاه هاروارد، در باب فقدان نظریه‌ای جامع برای توصیف این قلمروها تأمل می‌کند و بر آن است که آنچه ما حومه‌شهر یا پسکرانه می‌نامیم به عنصری اصلی در فرایند شهری‌شدن سرمایه‌دارانه تبدیل شده است.

این خطابه (که در عین حال چه بسا مقاله‌ای پژوهشی، گزارشی تحقیقاتی، خلاصه گزارشی از یک سیاست، پروپوزال طراحی یا فرم درخواست کمک‌هزینه‌ی پژوهشی باشد) با یادآوری آشنایی از یک واقعیت ظاهراً غیرقابل انکار آغاز می‌شود که در یک منبع قابل اعتماد ارائه شده: در سال ۲۰۰۷ (یا سال ۲۰۰۳ بود؟)، متخصصان آمار سازمان ملل (UN) روشن ساختند که بیش از ۵۰ درصد از جمعیت جهان اکنون در شهرها زندگی می‌کنند. امروز مفهوم جهانِ درحال شهری‌شدن به چارچوب تفسیری فراگیری تبدیل شده است، گرچه می‌توان تبار آن را در تلاش برای درک صنعتی‌شدن شتابان سرمایه در اروپا و آمریکای سده‌ی نوزدهم سراغ کرد. [۱] دلیل اینکه شما نحوه‌ی صورتبندی نویسنده را نمی‌بینید این است که نقطه‌ی شروع سخنرانی بسیار آشناست. وقتی منتظر شروع بحث واقعی- درباره‌ی نقش شهرها در دگرگونی‌های جهانی معاصر و بازساخت جاری شهرها- هستید افکارتان منحرف می‌شوند. این ارائه به‌زودی به این مسائل می‌پردازد و پس از آن بحثی راجع به شهرها خواهیم داشت. به نظر می‌رسد همه موافقند که شهرها برنمایاننده‌ی واحدهای فضایی اصلی عصر شهری معاصرند. مفهوم امر شهری چه دلالتی جز این می‌تواند داشته باشد؟

پروبلماتیک شهری‌شدن

مدت‌ها از مفهوم شهری‌شدن به اشکال یکسره غیرنظری استفاده شده است، بطوریکه نوعی مبنای توصیفی و تجربی محض برای اشاره به گرایش طبیعی بشر در سازمان‌یابی فضایی بوده است. بر این اساس، چنانکه روس اکسو آدمز(Ross Exo Adams) می‌گوید: «شهری‌شدن، از بسیاری جهات همچون هوا، امری‌ست که “آن بیرون” هست، وضعیتی بارها پیچیده‌تر از آنکه خود را در مقام ابژه‌ای برای بررسی عرضه کند، بنابراین امری‌ست که صرفاً می‌توان آن را نقشه‌نگاری، بازبینی، مقایسه و دسته‌بندی کرد.» [۲]  این فهم تجربه محور، طبیعت گرایانه و شبه-محیطی (quasi-environmental) از شهری شدن به اشکال مختلف در طول قرن بیستم ادامه یافت. در دهه‌های اخیر، مدل‌های طبیعت‌گرایانه شهری شدن، عرصه تازه‌ای در علم «داده‌های بزرگ» به دست آورده‌اند، که تمایل دارد تراکم شهری را به‌عنوان شرایطی در نظر بگیرد که اساساً شبیه به یک سیستم بیولوژیکی بسته است – مشروط به قوانین علمی بوده و قابل پیش بینی‌اند و بنابراین از منظر فنی قابل برنامه‌ریزی هستند. [۳]

به این ترتیب، بیانیه‌های معاصر سازمان ملل در مورد جهان غالباً شهری، و بسیاری از گرایش‌های عمده در جریان اصلی گفتمان جهانی سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی و طراحی شهری، پدیده‌ی شهری شدن را به واسطه نسخه‌ای از این حکمِ (dispositif) طبیعی، غیرتاریخی و تجربی درک می‌کنند. [۴] در این‌جا، فرض بر این است که شهری شدن مستلزم رشد و انتشار فضایی همزمان شهرها است که به عنوان گونه‌های کلی سکونت‌گاه انسانی تصور می‌شود که به طور جهان شمول قابل تکرار باشد. بر اساس این درک، عصر شهری معاصر مجموعه روندهایی را بازنمایی می‌کند که به طور انباشتی جمعیت مراکز شهری را افزایش داده است. به این ترتیب، فراروایت عصر شهری نه تنها به عنوان چارچوبی برای تفسیر، بلکه برای توجیه، پیرامونِ مجموعه عظیمی از مداخلات فضایی طراحی شده عمل می‌کند و آن ‌چیزی را رواج می‌دهد که تری مک گی (Terry McGee) جغرافیدان به طور کلاسیک «تسلط شهر» نامیده است. [۵] در سرتاسر جهان، هدف مشترک چنین راهبردهای شهری شدن، ساختن «شهر-هایپرتروفیک ( hypertrophic city)» است – چه با متراکم کردن و گسترش نواحی ابر-شهری موجود؛ با ایجاد مناطق سکونتگاهی جدید شهری در حومه شهر قدیمی یا در امتداد کریدورهای حمل و نقل اصلی که از پیش نبودند؛ یا با هماهنگ کردن جریان‌های مهاجرت از روستا به شهر از طریق مجموعه مضرِ برنامه‌های تعدیل ساختاری، ربودنِ زمین، تحکیم کشاورزی-صنعتی و غارت اکولوژیکی. [۶]

جنگل زدایی، ماتو گروسو، برزیل، ۲۰۰۶

از دهه ۱۹۹۰، بخش‌های عمده‌ی آمازون برای تسهیل کشاورزی-صنعتی و توسعه زیرساخت‌های پشتیبانی دور-دست پاکسازی شده‌اند.

با این حال، دیدگاه شهری شدن به مثابه رشد «شهر» چیزی جز امر بدیهی نیست. در سطح تجربه محور، محدودیت‌های داده‌های سرشماری سازمان ملل درباره شهری شدن به خوبی شناخته شده است. مشکل ساده، اما به ظاهر حل‌ناپذیر، که کینگزلی دیویس جامعه‌شناس قبلاً در دهه ۱۹۵۰ توجه انتقادی گسترده‌ای را به آن معطوف کرده بود [۷]، این است که هر اداره سرشماری ملی از معیارهای خود برای اندازه‌گیری شرایط شهری استفاده می‌کند که منجر به تناقضات جدی در داده‌های بین‌المللی مقایسه‌ای در مورد شهری شدن می‌شود. برای مثال، در دهه کنونی، در میان کشورهایی که انواع سکونت‌گاه‌های شهری را بر اساس آستانه‌ی جمعیت تعیین می‌کنند (۱۰۱ کشور از ۲۳۲ کشور عضو سازمان ملل)، این معیار بین ۲۰۰ تا ۵۰۰۰۰ نفر در نوسان است. کم‌تر از ۲۳ کشور آستانه ۲۰۰۰ را انتخاب برگزیده، اما ۲۱ کشور دیگر حد آستانه را ۵۰۰۰ مشخص می‌کنند. [۸]

به دلیل این که ممکن است موقعیت‌های «شهری» در یک حوزه‌ی ملی اشتراک مختصر با مکان‌هایی داشته باشند که با همان عنوان در جاهای دیگر طبقه‌بندی شده‌اند، بلافاصله انبوهی از مشکلات مشابه ادامه می‌یابد. استفاده ترکیب‌های مختلف از معیارهای فرعی در ۱۳۱ کشور عضو دیگر چندین لایه مبهم _ اداری، مبتنی بر تراکم، زیرساخت‌ها و اجتماعی-اقتصادی _ را به مجموعه داده‌های بین‌المللی بسیار ناهمگن می‌افزاید. آیا لازم است برخی نواحی اداری به طور خودکار به عنوان شهری طبقه بندی شوند؟ چه معیاری برای تراکم جمعیت، در صورت وجود، مناسب است؟ آیا سطوح اشتغال غیرکشاورزی باید در تعریف نواحی شهری وارد شود(همان‌طور که در هند، البته فقط برای ساکنان مرد انجام می‌شود)؟ به طور خلاصه، حتی این نگاه مختصر به جداول داده‌های سازمان ملل نشان می‌دهد که مفهوم جهان اکثریت-شهری به سختی به عنوان یک واقعیت بدیهی است. در عوض، این یک ساخته آماری بوده که از طریق تجمیع نسبتاً خامی از داده‌های سرشماری ملی ساخته شده که از تعاریف متناقض از پدیده سنجیده می‌شود.

فراروایت عصر شهری نه تنها به عنوان چارچوبی برای تفسیر، بلکه برای توجیه مجموعه عظیمی از مداخلات فضایی به کار رفته است.

درونی سازی برساخته بیرونی

در این‌جا یک مشکل نظری عمیق‌تر با گفتمان عصر شهری معاصر مطرح می‌شود. حتی اگر ویژگی رشد «شهر» نسبت به سایر اشکال بازسازی جمعیتی، اجتماعی-اقتصادی و فضایی را بتوان به نحوی منسجم تشریح کرد(مثلاً از طریق شاخص‌های تجمعی که به طور مداوم اعمال می‌شوند و از منظر جغرافیایی افزایش می‌یابند)، این پرسش همچنان باقی است: چگونه می‌توان فرایند شهری شدن را از نظر مفهومی تشریح کرد؟ [۹] علیرغم نمایش فراگیر آن به عنوان یک پارامتر پس‌زمینه عمومی و خنثی که روابط فضایی در درون آن قرار دارد، فرآیند شهری شدن باید خود در معرضِ بررسی نظری قرار گیرد. انجام این کار دست‌کم دو شکاف معرفت‌شناختی عمده _ مشکلات تحلیلی منطقاً غیرقابل حل و در عین حال دائماً تکرار شونده _ را در ساختار هژمونیک دانش شهری آشکار می‌کند.

نخست، در چارچوب تفسیری جریان اصلی، گفته می‌شود که شهری شدن مستلزم انتشار جهان شمول «شهرها» به عنوان واحدهای اولیه سکونت‌گاه انسانی است. با این حال، همان‌طور که به طور گسترده تشخیص داده شده، این واحدهای ظاهراً جهانی شکل‌های ﻣﻮرﻓﻮﻟﻮژﯾﮏ متنوعی را به خود گرفته‌اند؛ آن‌ها در طیف وسیعی از مقیاس‌های فضایی سازماندهی شده‌اند؛ آن‌ها از طریق طیف وسیعی از نیروهای نهادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی و محیطی میانجی‌گری شده‌اند؛ و آن‌ها در قلمروهای اطراف خود، مناظر و اکولوژی‌ها، و همچنین سایر مراکز جمعیتی دورتر به طور متفاوتی مفصل‌بندی شده‌اند. با توجه به ناهمگونی واقعی الگوهای تجمعی، آیا می‌توان مفهومی جهانی از شهر را حفظ کرد؟ و اگر منحصر به فرد بودنِ معادله هژمونیک شهر-بودگی (cityness) را رد کنیم، آیا نباید چشم انداز شهری شدن را به عنوان فرآیندی جهانی از انتشار فضایی نیز رها کنیم؟ در عوض، ناهمگونی، تمایز و تنوع باید به رسمیت شناخته شود، نه صرفاً به عنوان پیچیدگی تجربی بدون ساختار، بلکه به عنوان ویژگی‌‌های ذاتی و سیستماتیک تولید شده از خود فرآیند شهری شدن. [۱۰]

دوم، در حکمِ هژمونیک، شهری شدن به عنوان رشد «شهرها» تعریف می‌شود که به نوبه خود به عنوان واحدهای سکونت‌گاهی فضایی مرزدار تصور می‌شوند. این معادله مفهومی (شهری شدن = رشد شهر)، همراه با فرض به همان اندازه فراگیر مرزدار فضایی، از نظر منطقی نیازمند تمایز واحدهای شهرمانند مورد بحث از قلمروی غیر شهری فرضی واقع در خارج از آن‌ها است. با این حال، تعیین یک شکاف شهری/غیرشهری منسجم، به‌ویژه از زمان صنعتی شدن شتابان سرمایه در سراسر جهان در قرن نوزدهم، کاملاً مساله‌مند شده است. در واقع، در درون ساختار جریان اصلی شهری، ترسیم یک «برساخته بیرونی» غیرشهری به یک‌باره ضروری است، زیرا تنها بر این اساس است که تمایز شهرها به‌عنوان آن می‌تواند مرزبندی شود، و این غیرممکن است، زیرا (الف) هیچ معیار استاندارد شده‌ای برای تمایز «انواع» سکونت‌گاه‌های شهری از غیر شهری وجود ندارد، و (ب) مرزهای ظاهری بین سکونت‌گاه‌های شهری و ظاهراً بیرونی غیرشهری آن‌ها دائماً در تمام مقیاس‌های فضایی برون پاشی شده و دوباره بافته شده‌اند.

علی‌رغم طبیعی‌سازی مداوم گونه‌شناسی سکونت‌گاه‌های غیرتاریخی (شهری، حومه‌ای، روستایی، بیابانی) در گفتمان جغرافیایی اصلی، گسترش قلمرویی بی‌وقفه مراکز بزرگ تجمع به لبه‌ها و حاشیه‌های پیرامونی به طور گسترده توسط برنامه‌ریزان و طراحان قرن بیستم شناخته شد. در واقع، این امر اگرچه در روایت‌های تاریخی متعارف به حاشیه رانده می‌شود، فرآیند گسترش قلمروی شهری مسلماً یکی از دغدغه‌های شکل‌دهنده‌ای بود که رشته مدرن برنامه‌ریزی شهری در رابطه با آن ادغام شد. به عبارت دیگر، این حوزه مدت‌هاست که به جای تمرکز بر شرایط درونی واحدهای سکونت‌گاهی متراکم و مرزدار، دارای جهت‌گیری قلمریی بازتابی بوده است. [۱۱]

در طول تاریخ جهانی توسعه ناموزون سرمایه‌داری، فضاهای غیر-شهر به طور مستمر در پشتیبانی از فرآیندهای شهر-سازی (city-building) عملیاتی شده‌اند.

گودال‌های استخراج فسفات، فلوریدا مرکزی، ۱۹۸۶

در مقابل: فسفات، یک جزء ضروری کود مورد استفاده در کشاورزی صنعتی، از طریق ساخت یک منظر منطقه‌ای که از لحاظ زیرساختی گسترده بوده استخراج می‌شود که در آن می‌توان ذخایر را استخراج، پردازش و حمل کرد، که عموماً اثرات محیط زیستی زیادی دارد.

به همان اندازه مهم، خط سیرهای توسعه گرایانه تجمع‌های سرمایه‌داری همواره با دگرگونی‌های وسیع فضاهای غیر-شهر، که اغلب در فاصله قابل توجهی از مراکز عمده سرمایه، کار و تجارت قرار دارند، در هم تنیده بوده است. مامفورد این رابطه را به‌عنوان برهم‌کنش بین «گسترش ساخت و ساز» (خوشه‌بندی صنعتی-زیرساختی عمودی، افقی و زیرزمینی) و «گسترش تخریب» (آباو Abbau)، تنزلِ مناظر اطراف از طریق تشدید نقش آنها در تأمین سوخت، مواد، آب و غذا و مدیریت مواد زائد شهرها توصیف کرد. [۱۲] از سلب مالکیت اولیه جمعیت‌های روستایی سابق از طریق محصور کردن ارضی تا تشدید استفاده از زمین، ساخت سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی بزرگ مقیاس و صنعتی شدن پیش‌رونده اقتصادهای داخلی برای حمایت از استخراج، کشت، تولید و گردش، رشد شهر مستقیماً از طریق تحولات عظیم صنعتی و محیطی گرچه به طور ناموزون در سراسر سیاره زمین تسهیل شده است. از این نظر، روستاها، حومه‌ها و پسکرانه‌ها هرگز به یک «گستره شبح‌وار» صرفاً در پشت صحنه قابل تقلیل نبوده‌اند که از عملیات‌های ظاهراً در مرحله اول مراکز جمعیتی بزرگ پشتیبانی می‌کند. فضاهای غیر-شهر در طول تاریخ جهانی توسعه ناموزون سرمایه داری، با هر ترکیب جمعیتی، از شبکه های شهری متراکم دشت گنگ یا جاوه گرفته تا زمین‌های بایر سیبری یا استپ صحرای گوبی، به طور مداوم در پشتیبانی از فرآیندهای شهر-سازی عملیاتی شده‌اند. بنابراین، چنین فضاهایی از نظر راهبردی در فرآیندهای تخریب خلاقانه که زیربنای «شهری شدن سرمایه» است، مرکزی هستند، همان‌طور که مراکز شهری بزرگ و متراکم که مدت‌ها توجه شهردان‌ها(اوربانیست‌ها) را در انحصار خود قرار داده‌اند. [۱۳]

زیرساخت‌های شهری- صنعتی، سواحل بوهای، چین، ۲۰۰۰

در بالا: همان‌طور که این تصویر از تولید نمک و زیرساخت‌های پرورش صدف نشان می‌دهد، بافت فضایی شهری شدن صنعتی مستلزم منطقی‌سازی سازمان فضایی نه تنها در امتداد خطوط ساحلی، بلکه در سراسر سطح مشترک بین خشکی و اقیانوس است.

آیا در مواجهه با فعل و انفعال مدوام بین ساخت و ساز و تخریب ترتیبات فضایی، همراه با برون پاشی همیشگی شرایط شهری در سرتاسر مناظر متنوع سرمایه داری جهانی، می‌توان یک مفهوم سکونت محور از شهری شدن را حفظ کرد؟ آیا هنوز هم می‌توان «پدیده» شهری را منحصراً در داخل شهر به کرسی نشاند و به آن محدود کرد؟ [۱۴] در واقع، هنگامی که محدودیت‌های تحلیلی سفت و سخت تحمیل شده توسط چنین مفروضات نقطه‌گرایانه (pointillist assumptions) کاهش یابد، می‌توان به سرعت دوگانگی‌های ثابت جریان اصلی نظریه‌ی شهری (شهر/حومه، شهر/روستایی، درون/بیرون، جامعه/طبیعت) را جایگزین کرد. افق‌های تحلیلی جدیدی از این طریق باز می‌شود: جغرافیاهای شهری شدن را می‌توان به گونه‌ای دوباره مفهوم‌پردازی کرد که علاوه بر الگوها و خط سیرهای متنوع تراکم؛ تولید و دگرگونی مداوم بافت شهری ناموزون در سراسر بسیاری از عرصه‌های فعالیت صنعتی (کشاورزی، استخراج، جنگلداری، پشتیبانی و گردشگری) را روشن می‌کند که امروزه هنوز بر اساس مفاهیم موروثی حومه، روستایی، پسکرانه و بیابان به اشتباه طبقه‌بندی می‌شوند.

با توجه به عمومی‌سازی‌ها (totalisations)، نقاط کور و میدان‌های تاریک مرتبط با ساختار موروثی دانش شهری، شاید یک نظریه‌ی شهری بدون بیرون به خوبی برای باز کردن چشم‌اندازهای جدید مولد هم برای تحقیق و هم برای اقدام در مورد مناظر نوپدید شهری شدن سیاره‌ای مناسب باشد؟ [۱۵]

کشاورزی صنعتی، مینه سوتا، ۲۰۰۹

از طریق پذیرش گسترده کشاورزی دقیق در سراسر میانه غربی ایالات متحده، فن‌آوری‌های کاشت صنعتی، کوددهی و برداشت به‌جای این‌که به‌طور یکسان در مزرعه یا منطقه اعمال شوند، به شرایط مکانی در مقیاس مزارع فردی سفارشی شده‌اند.

شکل سرمایه داری شهری شدن گرچه به تولید الگوهای تجمعی ادامه می‌دهد که از لحاظ زمینه‌ای خاص هستند، اما همچنین بی وقفه فضاهای غیر-شهر را به مناطقی از مناظر صنعتی زیرساختی- عملیاتی با شدت بالا و در مقیاس بزرگ تبدیل می‌کند.

طراحی سایر شهری شدن‌ها

هدف مانورهای نظری ارائه شده در این‌جا صرفاً اجازه دادن به تشخیص پیچیدگی انضمامی و تجربی در درون، بین و فراتر از مراکز شهری نیست، بلکه به‌عنوان مبنایی معرفتی برای مفهوم‌پردازی مجدد ویژگی‌های اساسی فرآیند مورد بررسی، و در نتیجه گشودنِ افق‌های جدید برای درک و تأثیرگذاری بر شهری شدن معاصر است. همان‌طور که در جاهای دیگر به طور طولانی بحث شده، شکاف‌های معرفتی در گفتمان و عمل شهری معاصر را می‌توان تنها از طریق گسست رادیکال از وضعیت شهری موروثی، و از بینش یک سویه از وضعیت شهری که آن را بر کرسی می‌نشاند، فراتر برد. [۱۶] در هر زمینه‌ای از اندیشه و کنش، ویژگی‌های جدید تفسیری تنها زمانی پدید می‌آیند که شرایط تاریخی چارچوب‌های موروثی و عقیده‌ای را بی‌ثبات کند و جستجوی فشرده در راستای پایه‌ای جایگزین برای درک و دگرگونی جهان ایجاد کند. همان‌طور که در تشدید بحث‌های معرفت‌شناختی در میان شهردان‌های انتقادی مشهود است، به نظر می‌رسد که حوزه نظریه شهری در حال حاضر در تنگنای چنین جستجویی قرار دارد.

در مقابل این پس‌زمینه، احیای علاقه کنونی به روستاها، حومه‌ها و پسکرانه‌ها در میان بسیاری از معماران، نظریه‌پردازان منظر و طراحان نشان‌دهنده یک توسعه چشم‌گیر، اگر چه هنوز نسبتاً نامشخص است. آیا چنین تعامل‌هایی صرفاً مستلزم تغییر مکان برای عملیات طراحی است – یک تغییر راهبردی «بازگشت به زمین» توسط معماران در جستجوی مکان‌های جدید و جالب برای انرژی‌های خلاقانه‌شان؟ از طرف دیگر، آیا یک کاوش مبتنی بر معماری در فضاهای غیر-شهر جهان می‌تواند به پروژه توسعه تحلیل‌ها، تجسم‌ها و طرح‌های جدید بافت شهری سیاره‌ای نوپدید ما کمک کند؟ دو گزاره پایانی ممکن است جهت گیری‌هایی را برای چنین تلاشی ارائه دهد.

نخست، واژگان موروثی برای توصیف فضاهای غیرشهر _ روستایی، حومه، پسکرانه _ در چارچوبی برون‌گرایانه گرفتار شده‌اند که تلاش می‌کند آن‌ها را از نظر تحلیلی و فضایی از شهر متمایز کند. با این حال، امروز ما به روش‌های جدیدی برای تفسیر و نقشه‌برداری از قلمروهای متنوع، مناظر و اکولوژی شهری شدن سیاره نیاز داریم که به صورت دوگانه با شهر مخالف نباشند، و اهمیت عملیاتی خود را بر اساس معیارهای جمعیت‌شناختی بت‌واره بی‌ارزش نکنند. غیر-شهر دیگر خارج از امر شهری نیست؛ از نظر راهبردی به یک عرصه ضروری برای شهری شدن سرمایه داری تبدیل شده است.

دوم، شکل سرمایه‌داری شهری شدن به تولید الگوهای بافتاری خاص از تجمع ادامه می‌دهد، اما همچنین بی‌وقفه فضاهای غیر-شهر را به مناطقی از زیرساخت‌های صنعتی با شدت بالا و در مقیاس بزرگ – مناظر عملیاتی تبدیل می‌کند. برخلاف پسکرانه‌هایی که از لحاظ تاریخی به ارث رسیده‌اند، که در آن «موهبت‌های رایگان» طبیعت در زمین (مواد، انرژی، نیروی کار، غذا، آب) برای تولید کالاهای اولیه اختصاص داده می‌شود، چشم اندازهای عملیاتی دربرگیرنده طراحی مجدد صنعتی کشاورزی، استخراج و تدارکات فعالیت‌هایی برای مهندسی بهینه تر شرایط اجتماعی، نهادی، زیرساختی، بیولوژیکی و زیست محیطی برای انباشت سرمایه (به طور کلی صادرات محور) است. در حالی که پسکرانه‌ها صرفاً «میزبان» تولید کالای اولیه در یک زمین موروثی هستند، مناظر عملیاتی از طریق تولید فعال پیکربندی‌های فضایی عظیم شهری-صنعتی ادغام می‌شوند که به طور بازتابی برای تسریع و تشدید انباشت سرمایه در بازار جهانی طراحی شده‌اند.

معدن مس چوکاکاماتا (Chuquicamata)، شمال شیلی، ۲۰۱۶

تمام اشکال استخراج منابع صنعتی، مانند استخراج مس، مستلزم ساخت زیرساخت‌های صنعتی بزرگ و با تکنولوژی بالا در سطح زمین و زیرزمین برای تامین مصالح و مواد معدنی ضروری برای ابرشهرهای جهان است.

ملاحظات این ایده‌ها برای مداخلات معماری و طراحی در فضاهای متنوع غیر-شهر جهان همچنان باید توضیح داده شود. حداقل، آن‌ها در مورد هر رهیافتی که به دنبال پسروی‌های مستحکم یا عرصه خصوصی(خواه برای خدمات اکوسیستم، مصرف لوکس، لذت‌های خصوصی یا فعالیت‌های تخصصی صادرات صنعتی) در حومه سابق باشد، تردید ایجاد می کنند. درعوض، آن‌ها بر چالش ایجاد روش‌های ارتباطی بین مکان‌ها، مناطق، قلمروها و بوم‌شناسی‌های مختلف تأکید می‌کنند که به طور سیاسی مذاکره شود، از نظر دموکراتیک هماهنگ گردد، از نظر محیط زیستی عاقلانه باشد و از لحاظ اجتماعی معنادار شود که انسان‌ها در مجموع برای زندگی مشترک سیاره‌ای ما به آن‌ها وابسته هستند. همان‌طور که آن‌ها ظرفیت‌های خود را برای شکل دادن به این عرصه مداخله نوپدید تجهیز می‌کنند، طراحان با یک انتخاب اخلاقی مهم روبرو می‌شوند – کمک به تولید مناظر عملیاتی با سودمندی حداکثر برای انباشت سرمایه؛ یا به صورت جایگزین، کاوش راه‌های جدید تخصیص و سازماندهی مجدد جغرافیاهای غیر-شهر شهری شدن برای مصارف جمعی و برای منافع عمومی.

دیدگاهی که در این‌جا ترسیم گردیده به سمت یک پروژه ضد ایدئولوژیک سوق داده شده است، پروژه‌ای که طراحانی که در و روی عرصه‌های غیر-شهر کار می‌کنند، به طور خاصی در موقعیت خوبی برای مشارکت در آن هستند. چگونه می‌توانیم شبکه‌های ارتباطی فراگیر، اما عموماً نامرئی را تجسم نماییم که شیوه شهری زیست ما را به بیدادگری خاموش انباشت از طریق سلب مالکیت و تخریب محیط‌زیست در پسکرانه‌ها و مناظر عملیاتی جهان پیوند می‌دهد و در نتیجه آن را سیاسی کنیم؟ تا جایی که طراحان اشکال متمایز بینش فضایی و ظرفیت‌های تجسم را به موقعیت‌هایی که در آن مشغول هستند می‌آورند، نقش ارزشمندی در ساختن نقشه‌های شناختی جدید بافت شهری ناموزون سیاره دارند. برای همه کسانی که می‌خواهند آن بافت را به شیوه‌های اجتماعی ترقی‌خواهانه‌تر، از لحاظ سیاسی فراگیرتر، برابری‌خواهانه و اکولوژیکی طراحی کنند، چنین نقشه‌هایی ممکن است به نوبه خود، جهت‌گیری مورد نیاز بسیاری را فراهم کنند.

تا آن‌جا که این استدلال‌ها عقاید تعصب آمیز شهر هایپرتروفیک _ این پیش‌فرض رایج که شهرهای بزرگ‌تر نشان‌دهنده آینده گریزناپذیر بشریت هستند _ را به چالش می‌کشند، افقی را برای تصور شکل متفاوتی از شهری شدن، شهری شدن جایگزین می‌گشایند. در واقع بسیاری از شهری شدن‌ها امکان پذیر است. پروژه‌های شهری شدن به جای این‌که از طریق قوانین فناورانه یا ضرورت‌های اقتصادی از پیش تعیین شده باشند، انتخاب‌های سیاسی جمعی، میانجی و محصول قدرت، تخیل، مبارزه و آزمایش هستند. برای مثال، آیا می‌توانیم شکلی از شهری شدن را تصور کنیم که در آن الگوهای سکونت‌گاهی متعدد و ترتیبات زیرساختی متمایز در چارچوبی جامعی از توسعه قلمرویی، مدیریت موزون منابع و نظارت اکولوژیکی پرورش می‌یابد؟ و آیا می‌توانیم شکلی از شهری شدن را تصور کنیم که در آن خانواده‌ها و جوامعی که ترجیح می‌دهند در مناطق سکونت‌گاهی کم‌تراکم یا دورافتاده باقی بمانند، از دسترسی به زیرساخت‌های عمومی مناسب، معیشت پایدار و مقداری کنترل سیاسی بر شرایط اساسی که زیست روزمره آن‌ها را شکل می‌دهد، برخوردار شوند؟ شاید عاملیت طراحی در فضاهای غیر-شهر جهان دقیقاً در صدد تسهیلِ تخیل و تولید این شهری شدن و بسیاری دیگر از شهری شدن‌های جایگزین باشد.

Notes

  1. Neil Brenner and Christian Schmid, ‘The ‘Urban Age’ in Question’, International Journal of Urban and Regional Research, ۳۸ (۳), ۲۰۱۴, pp 731–۵۵. For the relevant UN data, see http://esa.un.org/ unpd/wup/.
  2. Ross Exo Adams, ‘The Burden of the Present: On the Concept of Urbanisation’, Society and Space, ۱۱ February 2014: http://societyandspace.com/2014/02/11/ross-exo-adams-the-burden-of-thepresent- on-the-concept-of-urbanisation/.
  3. Brendan Gleeson, ‘What Role for Social Science in the ‘Urban Age’?’, International Journal of Urban and Regional Research, ۳۷ (۵), ۲۰۱۳, pp 1839–۵۱.
  4. Brenner and Schmid, op cit.
  5. Terry McGee, The Urbanization Process in the Third World, Bell & Sons (London), 1971.
  6. Max Ajl, ‘The Hypertrophic City Versus the Planet of Fields’, in Neil Brenner (ed), Implosions/ Explosions: Towards a Study of Planetary Urbanization, Jovis (Berlin), 2014, pp 533–۵۰, and Mike Davis, Planet of Slums, Verso (London), 2006.
  7. Kingsley Davis, ‘The Origins and Growth of Urbanization in the World’, American Journal of Sociology, ۶۰ (۵), ۱۹۵۵, pp 429–۳۷.
  8. Chandan Deuskar, ‘What Does Urban Mean?’, World Bank Sustainable Cities blog, 2 June 2015: http://blogs.worldbank.org/sustainablecities/what-does-urban-mean.
  9. Neil Brenner and Christian Schmid, ‘Towards a New Epistemology of the Urban’, CITY, ۱۹ (۲–۳), ۲۰۱۵, pp 151–۸۲, and Neil Brenner, ‘Theses on Urbanization’, Public Culture, 25 (1), 2013, pp 86–۱۱۴.
  10. See Jenny Robinson, ‘Cities in a World of Cities: the Comparative Gesture’, International Journal of Urban and Regional Research, ۵۱ (۱), ۲۰۱۱, pp 1–۲۳, and Ananya Roy, ‘The 21st Century Metropolis: New Geographies of Theory’, Regional Studies, 43 (6), 2009, pp 819–۳۰.
  11. See John Friedmann and Clyde Weaver, Territory and Function, University of California Press (Berkeley, CA), 1979. In contrast, Peter Hall’s Cities of Tomorrow, Blackwell (Cambridge, MA), 2002, embodies a resolutely city-centric approach to urban planning history.
  12. Lewis Mumford, The City in History, Harcourt, Brace and World (New York), 1961, pp 446–۸۱.
  13. David Harvey, The Urbanization of Capital, Johns Hopkins University Press (Baltimore, MD), 1985.
  14. Henri Lefebvre, The Urban Revolution, trans R Bononno, University of Minnesota Press (Minneapolis, MN), 2003 (first published in 1970); and Brenner and Schmid, ‘Towards a New Epistemology’, op cit.
  15. Neil Brenner, ‘Urban Theory Without an Outside’, in Implosions/Explosions, op cit, pp 14–۳۵.
  16. Brenner and Schmid, ‘Towards a New Epistemology, op cit.