انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پزشکی پست مدرن

پست مدرنیسم جنبشی معاصر است که تأثیر قابل ملاحظه‏ای در روند مطالعات اخیر داشته‏ است. از این جریان در تلقی عام و کلاسیک به عنوان مهم‏ترین عامل نسبیت‏گرایی یاد شده است و بسط آن با نقد جریان روشنگری و خردباوری مدرن، عینیت گرایی را که یکی از شاخص‏های علم در دوران مدرنیسم است به چالش می‏کشد. در این میان نگرش و عملکرد پزشکی نیز در جریان تحولات فکری و تحت تأثیر جهان بینی و فلسفه حاکم بر دوره‏های مختلف تغییر یافته است و در نهایت ظهور پست مدرنیسم در قرن بیست و یکم در علم پزشکی، تفاسیر جدیدی از سلامت،بیماری، مفهوم و رویکردهای پزشکی را به همراه داشته است. این رویکرد جدید، جامعه پزشکی و کارگزاران خدمات درمانی مدرن و نقش آنها را در بهبودمراقبت های بهداشتی و سلامت بیماران، مورد نقد قرار داده است. مقاله حاضر با مطالعه و بررسی این امر سعی در ترسیم سیر تحولاتی دارد که به تناسب تحول جریان‏های فکری مختلف، در حوزه پزشکی رخ داده است.

کلید واژه: پزشکی پست مدرن ـ پزشکی سنتی ـ پزشکی مدرن – پست مدرنیسم ـ مدرنیسم ـ مدل زیست پزشکی ـ مدل زیست فرهنگی.

مقدمه

مدرنیسم به عنوان یک دوران تاریخی پس از رنسانس فرهنگی در اروپا آغاز گردید. از ویژگی‏های مهم این دوران می‏توان به رشد شهرنشینی، گسترش وتوسعه علوم جدید، پدیدآمدن نهادهای جدید سیاسی، اجتماعی و آموزشی اشاره کرد. در این دوره به موازات از میان رفتن تدریجی نظامهای سنتی و پیشرفته سریع علوم و تکنولوژی، عقل به عنوان مرجع نهایی مشروعیت شناخته شده و ناگزیر شاهد افزایش تدریجی دین گریزی و گرایش به انسان باوری هستیم.

پیش از دوره مدرن دین از جایگاه ویژه‏ای در جامعه سنتی برخوردار بود؛ چرا که توجیه کننده نهایی رفتارها بوده و تصویر کلی از جهان را در اختیار فرد می‏گذاشته است. اما در دنیای مدرن این اندیشه جای خود را به اندیشه علمی می‏دهد و ایمان به علم جانشین ایمان دینی می‏شود. در این زمینه می‏توان از پوزیتیویسم به عنوان نمودی از دین گریزی مدرن نام برد. باور به کسب معرفت از طریق تجربه و منفعل بودن ذهن انسان در این روند از جمله اصول اساسی اندیشه پوزیتیویستی است. در واقع در این دیدگاه دانش درباره جهان عینی فقط از راه علوم تجربی امکان پذیر است و وحی و شهود به عنوان منابع کسب معرفت زیر سئوال می‏روند. همچنین در این اندیشه احکام و قضاوت‏ها به دو دسته حکم‏ها و داوری‏های واقعی و ارزشی تقسیم می‏شوند. بنابراین عقل و دریافت‏های آن جایگاه و اهمیت ویژه‏ای در این دیدگاه می‏یابند. به مرور و پس از مواجهه با بحرانهای ناشی از نوع نگرش و تفکر دوران مدرن، شاهد ظهور رویکرد جدیدی در تفکر هستیم که پست مدرنیسم نام دارد.(حقیقی؛۱۳۸۱)

اصطلاح پست مدرن حدوداً از سال ۱۹۵۰ یعنی بعد از اوج مدرنیسم و در پایان جنگ جهانی دوم ظهور پیدا کرد و در حوزه‏های فکری و فرهنگی گوناگون از جمله معماری، ادبیات، سینما و نقد هنر گرفته تا جامعه‏شناسی، مردم‏شناسی، سیاست و فلسفه به کار گرفته شد. این تفکر به تدریج دامنه خود را در زمینه‏های مختلف علمی نیز گسترش داد تا آنجا که ”ژان فرانسوا لیوتار“ در اثر معروف خود از “علم پست مدرن“ سخن می‏گوید.(همان)

پست مدرنیسم در واقع در نقد بنیادهای مدرن شکل گرفته است و از جمله نقدهای اساسی که به دوران مدرن وارد می‏کند، نقد روشنگری و خردباوری مدرنیسم است. در اندیشه روشنگری، عقل نیروی ضد اسطوره و سنت به شمار می‏رود و نیروی استدلال عقلی به عنوان مرجع مشروعیت پیشنهاد می‏گردد. به این ترتیب مدعی تحقیق شکل‏های عقلانی زندگی فردی و اجتماعی است.(همان) از سوی دیگر روشنگری با ادعای شناخت یقینی و ثابت عالم در چارچوب ایدئولوژی‏های نوین، نوید ظهور دنیای پیشرفته و مترقی را می‏داد. اما متفکران پست مدرن با نقد فراگیر و ریشه‏ای عقل این ادعای روشنگری را رد می‏کند و منکر پیشرفت در علم و بهبود اجتماعی یا هر تعبیر دیگری از پیشرفت می‏شود و در مقابل به جای اصطلاح ”پیشرفت“، واژه ”تغییر“ را به کار می‏برد.

فوکو در نقد مطلق باوری علم در دوران روشنگری معتقد است، حقیقت در هر جامعه‏ای براساس نوع رابطه قدرت و دانش ساخته می‏شود و بنابراین اعتبار حقیقی نسبی است. به این ترتیب متفکران پست مدرن بر این باورند که عقل همواره ریشه در شرایط اجتماعی، فرهنگی و تاریخی دارد و مقوله‏ها ومعیارهای ارزیابی آن در وضعیت‏های زمانی و مکانی مختلف، متفاوت است. لذا این نگاه با نسبی کردن شناخت و حتی با نسبی دانستن حقیقت و معرفت همه ادعیه‏های روشنگری را در معرض تردید قرار داد و نفی نمود.

پزشکی نیز همچون سایر شاخه‏های علمی متأثر از جهان بینی و فلسفه حاکم بردوران مختلف است. به این ترتیب در دوره‏های متفاوت با توجه به رویکردهای مختلف نسبت به انسان و نوع برداشت از حقیقت، فلسفه و نیز عملکرد پزشکی دستخوش تغییر شده است. مقاله حاضر نیز سعی در ترسیم تحول در رویکردهای علم پزشکی دارد و در پی یافتن پاسخ این پرسش است که پزشکی چگونه در جریان تحولات فکری مختلف، تغییر یافته است و در هر دوره چه رویکردی نسبت به یافته‏ها و برداشت‏های دوران قبل داشته است.

نگرش علم پزشکی از سنتی تا پست مدرن:

در جهان بینی سنتی «کل» حیثیتی مستقل از اجزاء داشته و هستی را صرفاً منحصر به اجزاء متکثر مستقل از یکدیگر نمی‏داند. طب سنتی نیز بر اساس چنین فلسفه‏ای به طبیعت می‏نگرد . لذا انگاره طب سنتی بدن انسان را مجموعه‏ای از اجزاء که فقط با یکدیگر ارتباط مکانیکی دارند تلقی نمی‏کند بلکه برای بدن انسان‏ شأن مستقل قائل است و اختلال اجزاء را ناشی از برهم خوردن حقیقت کلی می‏داند. در باور اطباء سنتی انسان تنها یک موجود زیستی و بیولوژیک نیست بلکه ترکیبی از روح و جسم است و بیماری نتیجه از بین رفتن تعادل در نظامی است که تمام ارکان و عناصر آن صرفاً مادی نیست. به این ترتیب طب سنتی از رهگذر باور به وحدت و پیوند بین جوانب مختلف انسان، یعنی جسم و نفس و روح، در روند درمان نیز توجه خود را معطوف به کلیت بدن بیمار می‏کند.

از سوی دیگر طب سنتی مبتنی بر طبیعت بوده و از گیاهان و مواد معدنی و حیوانی جهت درمان بیماری‏ها بهره می‏برد و برای تبدیل این مواد طبیعی به دارو غالباً دخل و تصرف زیادی در آنها اعمال نمی‏کند.

اما به مرور در پس تحولات اجتماعی، جمعیتی و پیشرفت تکنولوژی در دوره مدرن، نیازها و مطالبات افراد نیز تغییر یافت و در این راستا مراقبت‏های پزشکی پیش از دوران مدرن نیز، با پذیرفتن تکنولوژی جنبش مدرنیسم، به سمت مدرنیزه شدن پیش رفت. به این ترتیب، در سال‏های آخر قرن ۱۸ شاهد ظهور طب مدرن هستیم.

در حالیکه در طب سنتی سه مبنای اسطوره‏ای، مذهبی و تجربی ـ علمی در نظر گرفته می‏شود. طب مدرن با حذف مبانی اسطوره‏ای و مذهبی تنها تجربه، آزمایش و علوم عقلی را مبنا و پایه مفروضات خود می‏داند. لذا طب مدرن تجربه‏گرایی را مبنای اندیشه و عملکرد خود قرار داد. در این دوره اهمیت زیادی به کالبدشناسی آسیب‏شناختی داده می‏شد و به اعتفاد فوکو”نگاه“ در این دوره اقتدار می‏یابد به طوری در این روند چشم و عمل دیدن، سرچشمه وضوح می‏شود و این نگاه دقیق و هوشیاری تجربی گستره آزمایش را مشخص می‏کند.(فوکو؛۱۳۸۵)

بعلاوه طب مدرن برخلاف طب سنتی توجه دقیق خود را نه به تمام بدن به عنوان یک کل، بلکه بر عضو خاص معطوف می‏داد و آن عضو را مورد توجه و تجزیه دقیق قرار می‏دهد. فوکو در این باره از جایگزین شدن پرسش «کجای بدن شما آسیب دیده است؟» به جای پرسش «ناراحتی شما چیست؟» یاد می‏کند که هر یک دستور زبان و سبک خاص خودشان را دارند. به این ترتیب شاهد توزیع تازه‏ای از عناصر مجزای فضای جسمانی هستیم که در آن جدایی بافت در تقابل با توده عملکردی یک اندام قرار می‏گیرد. فرض فلسفی نهفته در این رویکرد این است که «کل» هیچ حیثیتی مستقل از اجزاء خود ندارد و در واقع خاصیت آن از برآیند خاصیت اجزاء حاصل می‏گردد.

علاوه بر اینها فوکو کلینیک را به عنوان یک واقعیت تاریخی پدیده‏ای مدرن می داند و پیدایش آن را در ارتباط با تجدید ساختار پزشکی قرار می دهد. از نظر فوکو پیدایش کلینیک در تاریخ پزشکی از اهمیت زیادی برخوردار است و اهمیت واقعی خود را مدیون این حقیقت است که نه تنها موجب تجدید سازمان عمیق در گفتمان پزشکی شده است بلکه اصولاً هر گفتمان ممکن درباره بیماری را تغییر داده است.(همان)

یکی دیگر از مبانی طب مدرن برخلاف طب سنتی به کارگیری داروهای شیمیایی ساختگی است. همچنین درنتیجه پیشرفت فن‏آوری جدید، به کارگیری ابزارها و وسایل فنی پیچیده در طب مدرن گسترش یافته است.

اما پزشکی مدرن علاوه بر دستاوردهایی که به همراه داشته، حامل آسیب‏ها و عوارض سنگینی نیز بوده و رفته رفته آن را با بحران مواجه کرده است. به طوری که در سال‏های اخیر شاهد هشدارهایی در این زمینه هستیم. تا آنجا که به گفته “روی شوارتز“، عضو انجمن پزشکی آمریکا، ”ما باید مردم را نسبت به بی‏ثباتی و عدم قطعیت پزشکی جدید آگاه نمائیم. در پناه چنین پزشکی است که بسیاری از مردم نه تنها درمان نمی‏شوند، بلکه در مواردی با مشکلاتی نیز روبرو می‏گردند. این یک واقعیت است که پزشکی امروز، بر پایه آزمایش و خطا بنیان نهاده شده است. (چارلز: ۲) به نظر می‏رسد در این میان دور شدن از درمان‏های طبیعی و گیاهی و در مقابل محور قرار دادن درمان‏های شیمیایی در بروز این آسیب‏ها و عوارض بی‏تأثیر نبوده است. در این زمینه می‏توان به بیماری‏های «پزشک زاد» یا «پزشک ساخته» اشاره نمود یعنی آن دسته از بیمار‏های که محصول جنبه‏های مختلف پزشکی مدرن هستند. این دسته از بیماری‏ها به مثابه خطری برای سلامت شناخته شده اند. بطوری که تعداد قابل توجهی از بیماران با مشکلاتی که محصول معالجات و یا تأثیرات نامطلوب داروها می‏باشد، مواجه شده‏اند. بیماری‏ها ی پزشک زاد می‏تواند محصول عواملی از جمله اشتباهات در تجویز و یا استفاده از داروهای نامناسب، سوانح ناخواسته، استفاده نامناسب از شیوه‏های تشخیص و درمان، آسیب‏ها و پیامدهای جانبی پزشکی مدرن و اعمال جراحی باشد. بسیاری از داروهای شیمیایی با آثار جانبی همراهند.(همان:۳) در این مورد می‏توان به برخی داروهایی که در درمان بارداری تجویز می‏شوند اشاره نمود .

به باور برخی از جامعه‏شناسان همچون ایلیچ (۱۹۷۸و ۱۹۷۴)، تأثیر بیماری‏زای خدمات سلامت کنونی مدام رو به افزایش است؛ به طوری که در استفاده از خدمات پزشکی برای مسأله‏ای نسبتاً جزئی، این خطر بیمار را تهدید می‏کند که در معرض معاینه‏ها و درمان‏هایی قرار گیرد که مسأله‏ای وخیم‏تر نسبت به مسأله اولیه را پدید می‏آورد. در حالیکه بسیاری نوشته‏های علمی در زمینه پزشکی مدرن بیشتر تمایل به تفسیر مثبت و خوشبینانه از اثرات داروهای جدید خود دارند؛ در پزشکی پست مدرن، خطرات و اثرات جانبی، جایگاه بسیار مهمی پیدا کرده و توجه به آن در اولویت قرار گرفته است. (آرمسترانگ وتوکل، ۱۳۸۷: ۲۸۵)

از سوی دیگر ایلیچ در استدلال خود از این هم فراتر می‏رود و به باور وی تأثیرات بیماری‏زای پزشکی چنان گستره‏ای یافته‏اند که نهاد پزشکی خود تبدیل به یک تهدید برای تندرستی شده است. ایلیچ معتقد است همگانی شدن و در دسترس بودن پیش از اندازه‏ی خدمات سلامت، برای سلامت جامعه مضر است و به آن آسیب می‏رساند. به طوری که موجب می‏شود مردم بیش از ‏آنکه ”واقعاً“ مورد نیاز است، از این خدمات استفاده کنند و این امر منجر به افزایش وابستگی به پزشگان گردیده است و این وابستگی شکلی از بیماری است که سلامت و شاداب انسان‏های مستقل و خود مختار را تضعیف می‏کند. (همان: ۲۸۷)

به مرور و در اواخر قرن بیستم و در پی گسترش رویکرد پست مدرن در حوزه‏های مختلف علمی، پزشکی مدرن نیز مورد بازنگری قرار گرفته و افرادی چون ایلیچ و توماس مک کئون ، نقش پزشکی مدرن را در بهبود مراقبت‏های بهداشتی و سلامت بیماران مورد انتقاد قرار دادند. به این ترتیب ظهور پست مدرنیسم در حوزه پزشکی، تفاسیر جدیدی از سلامت، بیماری و مفهوم پزشکی و رویکردهای آن را به همراه داشته است.

موریس در مقاله خود به سه ویژگی عمده تفکر پست مدرن اشاره کرده است که مستقیماً بر مراقبت‏های بهداشتی تأثیرگذار بوده‏اند:

اول اینکه دوران پست مدرن با دوره سرمایه‏داری مصرف گرا منطبق است و در آن مراقبت‏های پزشکی نیز همچون یک کالا از سوی افراد متقاضی خرید و فروش می‏شود. از سوی دیگر چنانچه گذشت، متفکران پست مدرن همه انواع علم را مربوط به تاریخ و تأثیرپذیر از فرهنگ می‏دانند و به باور آنها حتی دقیق‏ترین علوم نیز نمی‏توانند به طور دقیق بیانگر و نشان‏دهنده حقیقت باشند. به این ترتیب صفت نسبیت گرایی پست مدرن، علم باوری مدرنیسم را که بر مبنای آن عینیت گرایی یکی از شاخص‏های علم فرض می‏شود، به چالش کشیده و از این رهگذر خط بطلانی به باور قطعیت احکام علمی می‏کشد. در نهایت بحث‏ها و کدهای اجتماعی پست مدرن داده‏های علمی را به صورت داستان درنظر گرفته و از دیدگاه راویان به بطن فرهنگ راه پیدا می‏کند در باور متفکران پست مدرن تأثیر کدهای فرهنگی در نوع تجارب، سلامتی و بیماری اهمیت زیادی دارد و براساس این باور مطالعات جدیدی در زمینه «روای در مطالعات پزشکی» انجام شده است.

در دوران مدرن حقیقت بیماری فقط در دست پزشکان بود و توضیحات علمی بیولوژیکی و عینی تنها توسط پزشک انجام می‏شد و در نهایت تنها به تجویز صرف دارو می‏انجامید. اما راوی پست مدرن خود بیمار است. که داستان بیماری خود را شرح می‏دهد. (۸: ۲۰۰۰, Morris)‏

برخی دیگر از تفاوت‏های پزشکی پست مدرن نسبت به پزشکی مدرن مربوط به روند درمان است. در واقع برخلاف پزشکی مدرن که بر رضایت بیمار تأکید می‏کند، تأکید پزشکی پست مدرن بر تجارب بیمار است. (۱۵۵۲: ۱۹۹۹, Muir Gray) در این روند بیشتر توجهات معطوف به نوع روابط افراد در روند درمان است. به طوری که در رویکرد پزشکی پست مدرن ویژگی رفتاری پرسنل درمانی، مانند روابط کلامی و غیرکلامی، نوع مشاوره و مشارکت بیمار در روند تصمیم‏گیری مورد توجه قرار می‏گیرد.

«جورج انگل » در مقاله‏ای تحت عنوان «مدل زیست پزشکی » (۱۹۷۷)، تفکیک ذهن و جسم را از خصوصیات مدل زیست پزشکی مدرن می‏داند که طی آن با بیمار همچون موجودی کاملاً زیست شناختی برخورد می‏شود؛ به طوری که در این مدل انسان در حد یک بدن مکانیکی که فقط با زبان فیزیک و شیمی سروکار دارد، تقلیل می‏یابد. در مقابل پزشکی پست مدرن قائل به ”مدل زیست فرهنگی “ است؛ یعنی مدل‏هایی که به انسان و بیماری او نه به عنوان یک کارکرد معیوب بلکه به عنوان یک تجربه جدید از زندگی و ساختار فرهنگی ـ اجتماعی می‏‏نگرند.

(۸: ۲۰۰۰, Morris)‏

بنابراین به طور کلی دو دیدگاه در نظریه مربوط به سلامت مورد توجه است. دیدگاه اول ناهنجارگرایان هستند که معتقدند بیماری را می‏توان بدون ارجاع به ارزش‏ها و با توجه به ارزیابی تجربی کارکردهای بدن تعریف کرد. در مقابل دیدگاه هنجارگرایان قرار دارد، که سلامت و بیماری را مفاهیمی ذاتاً ارزش بار می‏دانند و معتقدند تصمیم درباره حالات بدن یا روان مستلزم آن است که چه چیزی مطلوب یا نامطلوب، مفید یا بی‏فایده، خوب یا بد است. به این ترتیب هنجارگرایان پیش داروی‏های ارزشی و فرهنگی را در تعیین سلامت و بیماری در پزشکی دخیل می‏دانند.

لذا از بارزترین خصوصیات مدل زیست فرهنگی که آن را از مدل زیست پزشکی متمایز می‏کند، اعتقاد به ارتباط عناصر فرهنگی و بیولوژی در ساختار انسان است. براساس این مدل دریافت‏های افراد که براساس باورهای آنها شکل می‏گیرد، فرآیندهای بدن آنها را تغییر می‏دهند. به این ترتیب در دنیای پست مدرن که همه چیز از تغییرات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی تأثیر می‏گیرد، بیماری نیز در مرکز ارتباط بیولوژی و فرهنگ در نظر گرفته می‏شود.

این تغییر دیدگاه از مدل زیست فرهنگی به مدل زیست پزشکی حتی در برداشتی که پزشکان از اصطلاح درد داشته نیز تأثیر گذاشته است و در رویکرد پست مدرن درد نیز اساساً توضیحی روانی، اجتماعی و فرهنگی، یافته است؛ به طوری که بنابر یافته‏های مؤسسه بین‏المللی مطالعات درد، احساس درد از فردی به فرد دیگر بنابر تفاوت‏های تجربه‏های فردی، احساسات، بارحافظه و شبکه‏های اجتماعی متفاوت است و دیگر آن را صرفاً انتقال عملکرد منفی عصب‏ها به حساب نمی‏آورند. (۹: ۲۰۰۰, Morris)‏

لذا توجه به این واقعیت که دنیای بیمار و تجارب زیست شده‏ی او در درک و کنترل بیماری او اهمیت دارد، موجب پیدایش پزشکی بیمار محور شده است. براساس این رهیافت این بیمار است و نه بیماری که باید در کانون توجه پزشکی قرار گیرد و برخلاف رویکرد پزشک محور مدرنیسم، وظیفه پزشک در دوران پست مدرن بیرون کشیدن علائم و نشانه‏ها و رسیدن به تشخیص هوشمندان نیست، بلکه گوش دادن به بیمار برای شناسایی مشکل ”واقعی“ اوست. پس این کار نیازمند برخی تصمیم‏گیری‏های مشترک بین پزشک و بیمار برای تعیین بهترین اقدامات است. یقیقناً پزشک مهارت لازم برای این بحث را دارد اما بیمار نیز به همان نسبت از این توانایی برخوردار است و از طریق توافق و همکاری هر دو طرف احتمال اینکه درمان مناسب به بیمار داده شود و بیمار به اجرای دستورات سلامت کاملاً پایبند باشد بیشتر خواهد بود. از این گذشته چنین استدلال شده است که این شیوه منجر به رضایت بالاتر، هم در بیمار و هم در پزشک خواهد شد. (مید و باور، ۲۰۰۰، به نقل از آرمسترانگ و توکل، ۱۳۸۷: ۱۹۹)

از جمله دیگر نکات مهم که باید مورد توجه قرار گیرد رابطه بین پزشکی جایگزین، پزشکی مدرن و پزشکی پست مدرن است.

در عین حال که پست مدرنیسم منبعی برای ایده‏های پزشکی جایگزین نیست اما برخلاف مطلق باوری علمی و عینیت‏گرایی مدرنیسم، رویکرد نسبیت گرای پست مدرن با پزشکی جایگزین سازگارتر است.

به طوری کلی مدافعان پزشکی جایگزین از سه نگرش پست مدرنیستی در بحث‏های خود استفاده می‏کنند: اول آنکه آنها ضمن ابراز تردید نسبت به کارایی زیست پزشکی مدرن آن را نوعی رشد زودرس در ذهنیت مدرن می‏دانند که در عین حال مادی گرایانه، مردسالارانه و سرد و بی‏روح است و از سوی دیگر پزشکی جایگزین را به عنوان محصول فرهنگ ”اقلیت حاشیه ای شده“ مطرح کرده و ادعا می‏کنند نقدهای مطرح شده درباره پزشکی جایگزین چیزی نسبت به جز قدرتی که از جانب نهادهای پزشکی شکل گرفته و کوشش می‏کند تا کنترل پزشکی به معنای عام را در دست بگیرد و در نهایت مدافعان پزشکی جایگزین در جستجوی یافتن جایگزینی برای مفروضات تجربی، منطقی و شی‏ء انگارانه هستند که بنیان آن بر تجربه شخصی استوار است.

علاوه بر مباحث مطرح شده، موریس در مقاله خود از ظهور مفاهیم جدیدی چون ”همدلی“ و ”التیام“ در حوزه‏ی پزشکی یاد می کند. همدلی از جمله مفاهیمی است که در پزشکی پست مدرن مورد توجه قرار گرفته است و منظور از آن درک احساسات بیمار در نیاز او به مراقبت‏های بیشتر است. اما این مفهوم بسیار چالش برانگیز است و در نظریه‏های پست مدرنیستی اخیر هیچ معنای ثابتی ندارد. در حالیکه برخی روند همدلی و درک احساسات دیگران را ممکن می‏دانند، برخی دیگر از متفکران، همچون امانوئل لویناس به واسطه مسأله دیگر بودن» دیگری در پذیرش این عقیده و چارتر دیده شده‏اند. (۱۱: ۲۰۰۰, Morris)‏

 

یکی دیگر از ویژگی‏های پزشکی پست مدرن تغییر نگرش پزشکی از درمان بیماری به التیام ناراحتی است. مفهوم التیام یافتن ریشه درخواسته‏ای درونی برای تغییر وضعیت بیمار دارد. به عقیده بیوک در فقدان بهبودی کامل التیام تجربه ای بس لذت بخش برای بیمار خواهد بود و البته این امر تنها محدود به بیماران در حال مرگ نمی‏شود. به این ترتیب الیتام به عنوان مفهومی در مراقبت‏های درد کاهی پست مدرنیستی به کار می‏رود.(همان:۱۲)

نتیجه‏ گیری:

بنابر آنچه گذشت جریان پست مدرنیسم که از دهه ۱۹۵۰ مطرح شد، امروز دامنه تأثیر خود را گسترش داده و در حوزه‏های مختلف فلسفی، علمی، اقتصادی، سیاسی شاهد حضور آن هستیم. گسترش رویکرد پست مدرن در حوزه های مختلف علمی با ایجاد تغییرت بنیادی، بار دیگر اهمیت پرداختن به فرهنگ را در مباحث علمی، به خصوص مباحث پزشکی یادآوری می‏کند. به طوری که در این رویکرد جدید بیماری و سلامت نیز در متن فرهنگی و اجتماعی مطالعه می‏شوند. نگرش پست مدرن بیولوژی را نیز در ارتباط با فرهنگ و تعامل متقابل با آن درنظر می‏گیرد؛ لذا عوامل تازه‏ای همچون شیوه زندگی، رفتارهای سلامت، شرایط اجتماعی، ساختار ژنتیک و… در این شیوه‏ نوین مورد توجه قرار گرفته و برآیند این عوامل اجتماعی را در بررسی سلامت افراد مورد ارزیابی قرار می‏دهند. در واقع در این روش، پزشک درباره بیمار می‏اندیشد و همچنین هر فردی می‏تواند هدف روش‏های نوین پزشکی قرار گیرد.

بنابر یافته‏های این پژوهش، پزشکی در دوره‏های مختلف تاریخ تفکر علمی و اجتماعی، اشکال جدیدی را به خود گرفته و در نهایت پزشکی پست مدرن با گسترش مفاهیم خود در سیستم خدمات درمانی در سال‏های اخیر به بحث‏های جدیدی پیرامون حوزه پزشکی و عملکرد آن دامن‏زده است. اما باید توجه داشت که پزشکی پست مدرن کاملاً از پزشکی مدرن و سنتی فاصله نگرفته است و در حالیکه تغییراتی در رویکرد کلی آنها ایجاد کرده اما همچنان از نگرش‏ها و دستاوردهای پزشکی سنتی و مدرن بهره می‏برد اما از آنجایی که پست مدرنیسم مطلق باوری و قطعیت را از یافته‏های علمی پزشکی حذف می‏کند؛ به نظر می‏رسد ظرفیت بیشتری را جهت پذیرش اشکال جدید و حتی اشکال تلفیقی داشته باشد.

 

منابع:

۱. آرمسترانگ، دیوید، توکل، محمد (۱۳۸۷)، جامعه‏شناسی پزشکی. تهران: مؤسسه فرهنگی حقوقی سینا.

۲. نفیسی، ابوتراب (۱۳۶۴)، پژوهش در مبانی عقاید سنتی پزشکی مردم ایران. انتشارات مشعل اصفهان.

۳. پارسانیا، حمید (۱۳۸۶)، هفت موج اصلاحات (نسبت تئوری و عمل). قم: بوستان کتاب.

۴. حقیقی، شاهرخ (۱۳۸۱)، گذار از مدرنیته. تهران: نشر آگه.

۵. فوکو، میشل (۱۳۸۵)، پیدایش کلینیک: دیرینه شناسی ادارک پزشکی. ترجمه یحیی امامی. تهران: نقش و نگار.

۶. ام چارلز، باری. جهان در بحران: بحران پزشکی مدرن. نشریه موعود. شماره ۵۹، صص۲۶-۲۹.

۷. B.Morris (2000). How to speak postmodern: medicine, illness, and cultural change. The hasting center report, 30,6-16.

۸. Muri Gray. J.A (1999). Postmodern medicine. The Lancet, 354. 1550-1553.