شاید تنها تعدادی از مولفه های یک فرهنگ مکتوب و معرفی شده باشند و بجز تعداد انگشت شمار از این اساطیر که آن هم در کتب تاریخی و عرفان آمده است دیگر اساطیر عامه مردم به طور مکتوب ثبت نشده است، باقی این مولفه ها سینه به سینه در گذر عمر نسل ها، زمزمه شده، جریان یافته و شرایط گوناگونی را در زمان های متفاوت تجربه کرده و دگرگونی هایی در آنها ایجاد شده است که گاه بسیاری از آنها موضوعیت خود را از دست داده و انبوه قابل توجه از آنان با گذر زمان فراموش شده باشند.
اساطیر بخشی از فرهنگ عامه هستند که تعداد محدودی از آن در کتب تاریخی ثبت و ضبط گشته است. در بیشتر موارد این اسطوره ها از طریق مردم و به صورت سینه به سینه به نسل ها منتقل شده است و همین انتقال شفاهی آن باعث تغییرات در این روایتها شده که عبارتند از جا افتادن برخی از جزئیات، از بین رفتن موضوعیت و هدف روائی اسطوره، فراموشی بخش از روایت اسطوره ای، تحول در قسمت هایی از آن و…
نوشتههای مرتبط
در کشورمان کثرت فرهنگ های متفاوت با اشتراکات زیبایی را شاهدیم. یکی از الزامات شناخت این فرهنگ ها نسبت به یکدیگر، معرفی آنها است. چرا که معرفی و شناخت است که مسیر همزیستی را هموار می کند. حال برای آنکه همزیستی مستحکم تر و استوارتر باشد، این شناخت باید از طریق مقالات، گزارش ها و پژوهشهای متفاوت صورت گیرد.
یکی از جنبههای عام فرهنگ همین روایتهای اسطورهای است که با تنوع فرهنگهای محلی این روایتها نیز متعدد می شوند. یکی از راههای دستیابی به جنبهی فولکلور فرهنگ؛ استخراج همین روایتهای اسطورهای از زبان مردم است که هدف از آن ارائه تصویری روشن است تا مجال همزیستی میان فرهنگهای متعدد محلی را در یک محدوده بوم شناختی فراهم آورد. در ادامه به یکی از جلوه های فرهنگ فولکلور مردم جنوب غرب ایران که به صورت روایتهای داستانی میان کهنسالان قوم به نسل امروز منتقل شده میپردازیم و آن نوای «فاخته» (عمید، ۱۳۸۸، ۶۶۷)، (المصری، ۲۰۰۸، ۱۳۸) است.
ترنم صدای فاخته
پژوهشگران بر این باورند که فرهنگ تنها آن نیست که به صورت ژنتیکی برای آدمی به ارث می رسد بلکه آن دسته از جنبههای جوامع بشری است که آموخته می شوند.
فرهنگ جنبهای از زیست انسانی است که آموخته شده و با حفظ ساختارهای اصلی و تغییرات نمود یافته به نسل های بعدی منتقل می شود.
فرهنگ یک جامعه نیز شامل جنبههای نامحسوس، عقاید، اندیشهها و ارزشهایی که محتوای فرهنگ را می سازند است و هم جنبههای محسوس و ملموس که شامل ابزارها وسایل زندگی و کار، خوراک، پوشاک، مسکن و خویشاوندی است. (گیدنز، ۱۳۸۹، ۳۵) یکی از عناصر فرهنگ نامحسوس مردم عرب خوزستان، افسانه و داستانهایش است که سینه به سینه و به طور شفاهی نقل شده اند. از داستان ها و افسانههای این منطقه می توان به افسانههایی که در رابطه با پرندههای افسانهای و اساطیری است اشاره کرد.
پرندههای افسانهای و اساطیری در بسیاری از فرهنگها یافت می شود، سخن از فرهنگ عامه و باورهای مردم همواره مورد پسند بسیاری از فرهنگ ها بوده و هست. پرندهها از دیرباز در فرهنگ مردم جهان مورد توجه قرار داشتند، سیمرغ در عهد ساسانی و فرهنگ عرفانی (مولوی، عطار و..)، عنقا در فرهنگ عرب، ققنوس در فرهنگ یونانی و مصری نمونههای این پرندگان اساطیری هستند. توجه به پرنده در فرهنگ ایرانی، تاریخی دیرینه دارد حتی در دهههای اخیر کبوتر و نگه دارندگان کبوتر را بسیار در کوچه و برزنهای شهرهایمان دیدیم و در ادبیات و داستانها خواندیم.
پرندهها نیز بخشی از افسانهها داستانها و اسطورهای فرهنگ عامه هستند که از دیر باز در فرهنگ و باورهای مردمی نقش اساسی داشته اند.همچون سیمرغ در دیوان مولانا، ققنوس در فرهنگ یونان و مصر، عنقا در فرهنگ مردم جزیره العرب و نمونههایی بیش در این راستا که مجال ذکر آن نیست. اما انچه که شایان ذکر است این است که می توان علل بسیاری از رفتارهای روزانه ی مردم را در روایت های اسطوره ای جستجو کرد؛ مانند پدید آمدن پیشهای چون کبوتر بازان یا به عبارتی عامی تر «کفتربازان» که تمایل به نگه داری پرندهها در پشت بام منازل خویش را دارند.
داستان پرنده خوش آواز «فاخته» که بسیاری آن را با نام «کوکو» می شناسند. این پرنده در نیمه دوم اسفندماه و در ابتدای بهار در بیشه زارهای خوزستان خانه می کند. مردم شهرهای اهواز، شادگان، آبادان، خرمشهر، رامشیر، شوش و… داستانی را درباره این پرنده نقل می کنند گویی این پرنده جزئی از خانواده آنها شده و صدایش برای اهالی هر خانه آشنا و دلنشین است.
فاخته از جمله پرندگان محبوب مردم خوزستان است. بسیاری با شنیدن صدای آواز و ناله های کوکو خاطره های دوران کودکیشان تداعی می شود.
فاخته یکی از این گونه پرندگان است که بسیاری آن را به نام کوکو می شناسند. این پرنده در اوایل زمستان و اواخر بهار در بیشه زارهای خوزستان لانه می کند. آوای آن در این فصل در خانه و کاشانه اهالی به گونه ای دل نشین طنین انداز است و چنان است که گویی جزئی از زندگانی بهاره و نوید بخش آغاز فصلی نو برای مردمان دیار اهواز، شادگان،خرمشهر، آبادان، رامشیر و … است. صدای این پرندهی محبوب برای بسیاری از اهالی تداعی کنندهی نوستالژی دوران کودکی است.
برای آشنایی بیشتر با این داستان که در باور مردم به صورت سینه به سینه نقل شده باید پای حرف افراد سالخورده نشست.
«ام عدنان» یکی از پیرزن های شادگان است. او در این باره می گوید: پرنده فاخته در فصل بهار به این دیار می آید و مدتی مهمان ما است. البته این مهمان همچون صاحب خانه است چون صدایش در هر خانه ای شنیده می شود.
ُکنار میوه درخت سدر است. این درخت در ایام بهار در خوزستان میوه می دهد. فاختهی مادرهنگام رسیدن میوه درخت ُکنار، می خواهد در دهان جوجه اش میوه کنار بگذارد. فاختهی کوچک به دلیل وجود یک دانهی درشت در گلویش نمی تواند کنار را ببلعد. مادر این پرنده هر چه سعی می کند به جوجه اش غذا بدهد به نتیجه نمی رسد، به همین دلیل در رثای جوجه اش شروع به نالیدن می کند که این ناله در بین مردم به صورت شعری کوتاه حفظ شده است. (یا فاختی، یا فاختی، یا بنتی، طاح النبگ ما ذگتی).
این قطعه کوتاه را کوچک و بزرگ از پیرزن کهنسال کنار درب تکیده ی خانه نشسته تا کودک آوازه خوان هنگام بازگشت از مدرسه و مادری برای نوزاد شیرخواره اش به عنوان لالایی می خوانند.
«ام عدنان» در ادامه می گوید: پرنده مادر شعری را به صورت آواز برای فاخته کوچکش می خواند. پرنده مادر این شعر را به عربی این گونه تکرار می کند (یا فاختی، یا فاختی، یا بنتی، طاح النبگ ما ذگتی) به معنای ای فاخته، ای فاخته، ای دخترم، میوه کنار رسید و تو آن را نچشیدی.
این است که همه ساله این پرنده در فصل بهار برای جوجه اش می خواند که نشان از توجه مردم آن زمان به طبیعت را دارد. اما این شعر در بخش های دیگر عرب نشین به شکلی دیگر خوانده می شود و در آن مناطق به جای اینکه فاخته مادر به میوه کنار اشاره بکند، به درخت نخل و میوه رطب اشاره دارد و می گوید: « یا فاختی، یا بنتی، طاح الرطب ما ذگتی» یعنی ای فاخته، دخترم، رطب {میوه نخل} رسید و تو آن را نچشیدی.
تفاوت در میان هر فرهنگ(تفاوت میان فرهنگ ها)
برخی معتقدند محیط می تواند بر زندگی جمعی انسان ها تاثیر بگذارد، همان گونه که داستان فاخته در بهار بر مردم تاثیر گذاشته و گاه این تاثیر متقابل نیز بوده است. اینجاست که سخن مارک اوژه در کتاب انسان شناسی مصداق پیدا می کند که می گوید: در میان فرهنگهای مختلف شباهتهای فراوانی وجود دارد و درون ساختار فرهنگ نیز تفاوتهایی نمایان است. همچنین از دلایل تفاوت فرهنگی، تفاوت میان جایگاه های اجتماعی، موقعیت جغرافیایی و… است. این تفاوت در شعر فاخته نیز در بخشهایی از خوزستان که درخت سدر به وفور کاشته می شود به همین خاطر مردم از نام ُکنار در شعر استفاده می کنند، اما در بخشهایی که کاشت نخل بیشتر است در شعر با نام ُرطب روبرو هستیم.
از آن جا که ادبیات شفاهی یکی از از عناصر فلکلوریک، عناصری زبانگرد و شفاهی هستند واز شخص یا گروهی به شخص یا گروهی دیگر، نسل اندرنسل، بی واسطه هرگونه متن نوشته ای، به طور شفاهی تقلید و منتقل می شوند. توجه به این امر مهم است.
خواهری به نام کفو
جای تامل دارد که گاه جوامعی که در محیط های یکسان زندگی می کردند، تفاوتهای عجیبی با هم داشتند و برعکس، گاه جوامعی با محیط های متفاوت شباهتهای قابل توجهی با یکدیگر داشته اند. (اوژه، ۱۳۸۸، ۵۳) در این بین، داستانی شبیه به داستان پرنده «فاخته» در بخش غرب و شمال غرب کشورمان نیز شنیده می شود. داستان پرنده «کفو» در منطقه کردستان و سنندج که در باور عامه مردم کرد تکرار و سینه به سینه نقل شده است.
مردم کرد معتقدند در گذشته مادرشوهری بود که دائم از عروسش برای تکان دادن مشک شیر ایراد می گرفت و به عروس خود می گفت: چرا خوب مشک را تکان نمی دهی . شیر کف کرده است. در نهایت عروس به خاطر ظلم هایی که در حقش می شد تبدیل به پرنده می شود و همه ساله در نیمه دوم اسفند و اوایل بهار به این دیار می رود و بر روی هر درختی که می نشیند آوازخوان «کفو کفو» می خواند.
فولکلور ریشه در زندگی و حیات جامعه در طول قرنها با همه زیر و بالاهای پنهان و آشکار داشته و دارد. به گفته آنی ماری شمیل ساختار سرود و شعر روح آن ملت و تنها وسیله موفق برای ایجاد دوستی و تفاهم میان ملتها و اقوام است. همینها هستند که می توانند سرچشمه پیوستگیها و وحدت و دوستی همه ملل باشند و با شباهتهای گاه حیرت انگیزشان آنها را از درون و عمق به یکدیگر بپیوندند و صلای همدلی و صمیمیتی نهفته و غیرقابل انکار سر دهند. فولکلور با تمام جنبه های آشکار و پنهان خویش ریشه در زندگی مردم در طول قرون سپری شده دارد.
عنقای گردن دراز
فولکلور خصلتی پویا دارد (بلوکباشی، ۱۳۸۸،۶۴)، به عنوان مثال یک شعر یا ترانه مردمی، شوخی یا یک طنز و لطیفه سیاسی و اجتماعی که در یک جامعه و در زمان مناسب با وضع و موقعیت خاص آن زمان و جامعه ساخته و به کار برده شده است به طوریکه جنبه هایی از فرهنگ عامه به توجه به شرایط زمان، وضعیت خاص پیش آمده، شرایط سیاسی و اقتصادی تولید می شود، تغییر می یابد و یا رواج پیدا می کند. بنابراین فولکلور زنده است و شامل ترانههای مردمی، طنزهای اجتماعی، لطیفهها و اشعاز عامه پسند و … می شود.
در فرهنگ عامه مردم ایران پرندگان زیادی به صورت افسانه معرفی شده اند. «مرغ توفان» که پرنده یی اسطوره یی است و در فرهنگ های باستانی به آن اشاره شده است. بنا بر فرهنگ عامه، مرغ توفان پرنده بسیار بزرگی است که به خاطر جثه سترگش در حالت عادی قادر به پرواز نیست. «عنقا» نیز یکی دیگر از پرندگان است که از ریشه «عنق» و به معنای «دارنده گردن دراز» است. وجه مشترک سیمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانه یی بودن» آنها است. در واقع عنقا یک اسطوره عربی است و سیمرغ یک اسطوره ایرانی. شباهت های گفته شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطوره یی گاهی به هم مشتبه گردند، حال آنکه در حقیقت دو خاستگاه متفاوت در دو بستر فرهنگی متفاوت دارند. اما تنها فاخته است که در فصل بهار به مناطق مختلف خوزستان می آید و مردم عرب این استان این پرنده را نشانه زیبایی و حاصلخیزی و همچنین به عنوان هویت و نشانه فرهنگ خودشان می دانند.
فصل بهار فصل جفتگیری فاخته هاست. پرنده نر با سردادن آواز خود پیام هایی برای جلب توجه پرنده ماده می فرستد. به محض پایان گرفتن فصل جفتگیری، پرنده نر دیگر آواز نمی خواند. به همین دلیل است که فقط در فصل بهار آواز فاخته شنیده می شود. فاخته ها را هنگام تخمگذاری در بیشهزارها نزدیک شهرها و روستاها می توان دید. پس از اینکه فصل جفتگیری و تخمگذاری تمام شد، فاخته به سوی جنگل های انبوه پرواز می کند. او ترجیح می دهد روی درخت های بلند پوشیده از برگ های انبوه زندگی کند، چون آنجا به راحتی می تواند خود را پنهان کند. فاخته پرنده ای است خاکی رنگ و بسیار زیبا شبیه کبوتر، این پرنده «کوکو» هم نامیده می شود. نام کوکو از صدایش گرفته شده است.
این پرنده در بیشه زارهای خوزستان خانه می کند. مردم این منطقه داستان و ترانه هایی درباره این پرنده نقل می کنند و این نشان از تاثیر عمیق این پرنده در زندگی مردم این منطقه است. این پرنده جزیی از خانواده آن ها شده و صدایش برای اهالی هر خانه دلنشین و آشنا است.
پی نوشت
در لسان العرب آمده است که الفاخِته مفرد فواخت است و آن نوعی از کبوتران طوقی است. همچنین ابن بری و او از ابن جوالیقی ذکر کرده که کلمه فاخته از واژه َفختِ که به معنی نور مهتاب است گرفته شده.
منابع:
اوژه، مارک، ۱۳۸۸، (۱۳۸۸)، انسان شناسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران، نشر نی
بلوکباشی، علی، ۱۳۸۸،(۱۳۸۸)، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگ های دیگر نگریستن، تهران، نشر گل آذین،
گیدنز، آنتونی، ۱۳۸۹، جامعه شناسی، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نشر نی
منطق الطیر، عطار نیشابوری، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، ۱۳۸۳
عمید، حسن، فرهنگ عمید، ۱۳۸۸، نشر فرهنگ اندیشان، تهران
المصری، ابن منظور، ۲۰۰۸، لسان العرب، جلد ۱۲، بیروت، دار صادر، الطبعه السادسه
منابع اینترنتی:
درباره ققنوس، مقاله بهرام گرامی، وبگاه ققنوس. بازبینیشده در تیر ۱۳۸۹.
«لغتنامه دهخدا»، وب گاه لغتنامه دات او آر جی، سرواژه فاخته، بازبینی شده در تاریخ فروردین