گئورگ زیمل ترجمه ی حمیرا بنایی فر
اشکال مختلف اجتماعی، آراستگی ها، داوری نسبت به امور مربوط به زیبایی و تمام آنچه که به سبک ظاهری یک فرد بازمی گردد، دائما توسط پدیده ی مد، انتقال می یابد و آخرین نسخه ی آن، فقط بر طبقه ی بالای اجتماعی اثر می گذارد. اما به محض اینکه طبقات پایین تر اجتماعی شروع به تقلید کردن از سبک طبقات بالا می کنند، از خطی که توسط آن ها (برای تمایز طبقات بالا و پایین) “علامت گذاری/demarcation” شده عبور کرده و انسجام و یک شکل بودن طبقات بالا را تخریب می کنند و بدین ترتیب، طبقه ی بالا، آن مد را کنار گذاشته و سبک جدیدی را جایگزین می کند که دوباره باعث تمایز آن ها از توده ی عام مردم می شود و این گونه است که این بازی همواره ادامه دارد. به طور طبیعی، طبقات پایین تر، به طبقه ی بالای خودشان نگاه می کنند و در برابر هوا و هوس پیروی از مد، کمترین مقاومتی از خود نشان می دهند و اینجاست که میبینیم تنها تقلیدهای ظاهری به آسانی میسر می شوند. روند مشابهی نیز در لایه های مختلف طبقات بالا وجود دارد اگرچه این روند به روشنی قابل مشاهده نیست اما برای مثال، بین دوشیزگان و بانوان در یک طبقه ی مشابه این روند وجود دارد. همچنین ممکن است اغلب مشاهده کنیم که هرچقدر یک لایه، بیشتر به دیگری نزدیک می شود، شهوت عجیبی برا تقلید از پایین و جستجو برای شکل جدید از بالا، به وجود می آید. افزایش ثروت باعث شتاب گرفتن این روند قابل تامل شده و آن را بیشتر نمایان می کند. چرا که چیزهای تشکیل دهنده ی مد، شامل زندگی خارجی (ظاهری) شده و بیشتر آن ها از طریق پول قابل دسترسی است و همسانی با لایه های بالاتر، نسبت به جنبه های شخصی زندگی که از پول و طلا تاثیر نمی پذیرند، نسبتا آسان تر است.
نوشتههای مرتبط
بنابراین ما مشاهده می کنیم که علاوه بر عنصر تقلید، عنصری دیگری به نام “علامت گذاری” نیز از عوامل تشکیل دهنده ی مد به شمار می آید. این امر به ویژه هنگامی نمایان است که ساختار اجتماعی، هیچ گونه از گروه های منطبق را دربر نگیرد که در این موارد، مد خودش را با نزدیک ساختن به آن ها مطرح می کند. در میان مردمان ابتدایی، ما اغلب گروه های بسیار نزدیک به یکدیگر را می بینیم که دقیقا در شرایط مشابه زندگی می کردند و هرگروه، همسانی خاصی را برای تمایز با دیگران به وجود آورده است. از طرف دیگر، تمایل گسترده ای برای صدور مد به خارج وجود دارد و اینگونه مدهای خارجی فقط به این دلیل که در آنجا شکل نگرفته اند، داخل چرخه ارزش بسیار بیشتری را پیدا می کنند. “صفنیای نبی/Zephaniah”، خشم خود نسبت به اشرافی که ظاهرشان بر دیگران تاثیر میگذاشت، ابراز کرده بود. در واقع، ریشه ی مرموز پدیده ی مد، قویا مورد توجه انحصاری گروه هایی است که آن را قبول می کنند. به دلیل وجود ریشه های خارجی، این مد های وارداتی، شکلی ویژه و مهم را در اجتماعی شدن به وجود می آورند که از میان روابط مشترک، به سمت خارج از چرخه حرکت می کند. این موضوع گاهی به صورت عناصر اجتماعی و درست مانند محورهای دید، به سمت نقاطی حرکت می کنند که زیاد هم نزدیک نیستند. پول رایج یا به عبارت دقیق تر، چیزی که نژادهای ابتدایی به وسیله ی آن مبادلات خود را انجام می دادند، اغلب شامل چیزهایی بود که از خارج آورده شده بود. برای مثال در جزایر Solomon و همچنین در Ibo واقع در نیجریه، صنعتی برای تولید پول از گلوله و غیره وجود دارد که به عنوان وسیله ی مبادله در آنجا به کار نمی روند اما به همسایه های خود صادر می کنند و آنجا مورد استفاده قرار می گیرند. مدهای پاریس، غالبا با هدف اشاعه به نقاط دیگر دنیا طراحی می شوند.
این انگیزه برای بیگانگی، که مد آن را روند تلاش برای اجتماعی کردن بکار گرفته است، توسط تمدن های بزرگ محدود شده است زیرا از چیزهایی که دارای ریشه های بیگانه باشد عمدتا توسط نسل های قدیمی تر با عنوان شیطان یاد می شود. دقیقا به همین خاطر است که شرایط نخستین یا قدیمی زندگی، تغییرات هرچند کوچکی که با آن تطابق داشته باشد را مورد توجه خاص خود قرار می دهد. غیرمتمدن ها، از ظاهر بیگانه می ترسند و مشکلات و خطراتی که آن ها را احاطه کرده است را حس می کنند و هرچیز جدید که آن ها نفهمند یا به نظرشان آشنا نیاید را در این دسته طبقه بندی می کنند. با این حال تمدن، ظاهرسازی خود را به نقطه ی کاملا مخالف انتقال می دهد. هرچیز استثنایی، عجیب، انگشت نما و یا هرچیزی که خارج از هنجارهای رایج باشد، فارغ از مواد سازنده ی آن، جذابیت ویژه ای برای انسان دارد. ازبین بردن احساس عدم امنیت با ارجاع دادن به تمام چیزهای جدید توسط پیشرفت تمدن صورت گرفت. همزمان، تعصب های به جامانده اگرچه به صورت رسمی و ناخودآگاه درآمده اند، در مواجهه با امنیتِ چیزهای استثنایی و عجیب حاضر، تلخ و زننده عمل می کنند. به این دلیل، مدهای طبقات بالا، قدرت خود را برای محروم کردن طبقات پایین در یک تناسب عمومی گسترش داده و این کار را تا زمانی که طبقات در جایی با یکدیگر درآمیزند و مرحله ای از دموکراسی خود را وارد نکند ادامه می دهند.
مد، به دلیل تفاوت استانداردهای زندگی که بسیار برجسته می باشند، نقش آشکاری را در عصر حاضر، بازی می کند و هرچقدر که این تفاوت ها متنوع تر و شدیدتر باشند، شانس بیشتری برای تاکید و برجسته سازی پیدا می کنند. در موارد بی شماری، این موضوع نمی تواند توسط یک رکود منفعل به نتیجه برسد اما به وسیله ی توسعه ی اَشکالی که توسط مد به وجود می آیند، این امر امکان پذیر می شود. و این موارد، از زمانی که محدودیت های قانونی مربوط به اشکال متنوع و ظاهر برداشته شد، بیشتر و بیشتر آشکار شدند.
دو تمایل اجتماعی برای به وجود آوردن یک مد جدید، ضروری به شمار می روند. نیاز به “هم شکل بودن یا اتحاد/union” از طرفی، و نیاز به “متمایز بودن یا انزوا/isolation” از طرف دیگر.اگر یکی از این دو مورد نباشد، پدیده ی مد شکل نخواهد گرفت و اگر چیزی هم شکل گرفته باشد به سرعت از بین خواهد رفت. در نتیجه، طبقات پایین تر از مدهای کمتری پیروی می کنند و آن هایی که پیروی می کنند نیز به ندرت چیزهای منحصر به فردی هستند. به همین دلیل مد میان اقشار پیرتر جامعه یا همان نسل های گذشته، امری باثبات تر نسبت به آن چیزی است که ما پیروی می کنیم. میان نسل گذشته، “انگیزش اجتماعی شدن/socializing impulse” بسیار قوی تر از انگیزش های ایجاد تمایز عمل کرده است. بنابراین مهم نیست که گروه ها چقدر از یکدیگر جدا باشند، بلکه این جدایی دشمنی است که انکار آن در طبقات متمدن، مد را امری معقول می سازد. جداسازی به وسیله ی تمایزات در پوشش، رفتار و منش، سلیقه و غیره، تنها در جایی مناسب است میان ملت های متمدن باشد و خطر جذب شدن و محو شدن وجود داشته باشد. جایی که این تمایزات وجود نداشته باشد، جایی است که ما سازگاری و مخالفت های فراوانی را مشاهده می کنیم. برای مثال، پیشرفت مد، میان گروه هایی از نژادهای ابتدایی که زیاد هم دوستانه به نظر نمی رسند، هیچ محلی از اعراب ندارد.
جالب است که ببینیم رواج این انگیزش های اجتماعی میان مردمان ابتدایی، چگونه بر رسوم مختلف مانند رقص تاثیر می گذارد. به طور عام به این مسئله اشاره شده بود که رقص میان افراد از نسل های گذشته، نشانگر اتحادی قابل توجه در سازماندهی کردن و ریتم است. یک گروه رقص مانند یک ارگانیسم یکسان احساس و عمل می کند. رقص، شماری از افراد را که دچار شرایط تردید هستند مجبور کرده و عادت می دهد تا به وسیله ی انگیزش های رایج و یا انگیزه های شخصی، هدایت شوند. حرکات، زمان، ریتم، ژست و غیره، همگی بلاشک از آن چیزی که پوشیده می شود تاثیر می پذیرند. افرادی که لباس های مشابه می پوشند، رفتارهای مشابهی را نیز انجام می دهند. این یکی از ارزش های ویژه ی زندگی مدرن و نفوذ فردگرایی است درحالیکه میان نسل های گذشته، اثر تولید شده به تغییرات مد وابسته نمی باشد. مد درمیان نسل های گذشته از تنوع کمتری برخوردار است و پدیده ایست که به نسبت ثبات بیشتری دارد چرا که در زندگی این افراد، نیاز به اثرگذار بودن و شکل های جدید زندگی، جدا از اثرات اجتماعی آن ، بسیار کمتر است. تغییرات مد، بازتاب کند بودن انگیزش های عصبی است: هرمیزان که انسان در سن و سال عصبی تر بودن قرار داشته باشد، به همان میزان مد سریع تر تغییر می کند و دلیل آن نیز اینست که اشتیاق برای متمایز بودن بالاست و این امر یکی از مهمترین عناصر پدیده ی مد است، عنصری که دست به دست می چرخد و عصبی بودن را تسکین می دهد. این مسئله به نوبه ی خود می تواند دلیل این واقعیت باشد که چرا مد بیشتر میان طبقات بالای اجتماع دیده می شود.
از دید کاملا اجتماعی، دو نژاد ابتدایی می توانند مثال خوب و روشنی برای توضیح دو عامل پدیده ی مد، یعنی هم شکلی و تمایز باشند. میان افراد “کافر/Kaffirs” (نام قبیله ای در آفریقای جنوبی)، سیستم طبقاتی بسیار توسعه یافته است و درنتیجه، با وجود این مسئله که نحوه ی پوشش و آراستگی در این منطقه دارای محدودیت های قانونی است، اما در آنجا تغییرات سریع و زیادی را در مد می توان یافت. از طرف دیگر، در میان “بوشمن ها/Bushmen” که دارای سیستم طبقاتی نیستند، نمی توان چیزی به نام مد را یافت و یا حتی چیز جالبی از لحاظ پوشش و آراستگی پیدا کرد. البته بعضی اوقات این عوامل منفی حتی در جوامعی که از لحاظ تمدن به شدت پیشرفت کرده اند، آگاهانه از بروز مد جلوگیری می کنند. گفته می شود که در سال های ۱۳۹۰(م.) و در شهر فلورانس، هیچ قانون خاصی برای پوشش مردان وضع نشده و هرکس به هر شیوه و سبکی که دلش می خواست لباس می پوشید. در اینجا اولین عامل یعنی هم شکلی، حضور ندارد و بدون آن نیز همانگونه که دیده ایم، پدیده ی مد نمی تواند رشد کند. اما بالعکس، گفته می شود که اشرافیان “ونیس/Venetian”، قانونی داشتند به این شکل که همگی آن ها باید لباس مشکی می پوشیدند تا هیچ گاه توجه طبقات پایین اجتماع را به تعداد اندک خود جلب نکنند. در اینجا نیز ما شاهد مد نیستیم چرا که عامل دیگر (تمایز)، وجود ندارد و داشتن یک تفاوت آشکار با طبقات پایین تر جامعه شدیدا نفی شده است.
ویژگی پدیده ی مد به گونه ایست که می خواهد در یک زمان تنها توسط بخشی از یک گروه به کار گرفته شود و بخش اعظم گروه در حاشیه قرار گیرند و سپس آن را اقتباس کنند. به محض اینکه موردی به صورت جهانی مورد پذیرش و استفاده قرار گرفت، یعنی آن زمان که چیزی که مورد استفاده ی بخش اندکی بود، فراگیر شد و مورد استفاده گروه های مختلف اجتماعی قرار گرفت، ما دیگر درباره ی مد حرف نمی زنیم. مد هرچقدر که بیشتر فراگیر شود، زودتر به سرنوشت بد خود دچار می شود. تمایزی که مد در مراحل اولیه اطمینان می دهد که آن را برقرار می کند، هرچقدر که بیشتر اشاعه پیدا کند، بیشتر رو به نابودی می رود و هنگامی که این عامل به آخر برسد (مد در همه جا و میان همه فراگیر شود)، مرگ مد نیز فرا خواهد رسید. به دلیل این بازی خاص بین تمایل به سمت مقبولیت عمومی و تخریب اهداف اصلی مد که درصورت مقبولیت عمومی اتفاق می افتد، مد جذابیت خاصی در محدودیت، همزمانی آغاز و پایان و تازگی دارد که با “ناپایدار بودن” آن ارتباط دارد. توجه به هردو قطب این پدیده ها در مد اتفاق می افتد و همچنین نشان می دهد که آن ها اگرچه در طبیعتا متناقضند، اما بدون قید و شرط، متعلق به یکدیگر هستند. مد همواره خطی برای جدا کردن گذشته و آینده است و احساس قدرتمندی از حال حاضر را به نسبت دیگر پدیده ها (حداقل تا آن زمان که در اوج است)، منتقل می کند. چیزی که ما آن را حال حاضر می نامیم، معمولا چیزی به جز ترکیب تکه هایی از گذشته به اضافه ی تکه های از آینده نیست.
تعداد اندکی از پدیده های اجتماعی هستند که دارای پیچ و خم های آگاهانه ای می باشند و مد، یکی از این پدیده هاست. به محض اینکه آگاهی اجتماعی به بالاترین میزان خود که توسط مد معین شده برسد، نشانه ای برای آغاز افول آن است. این ویژگی ناپایدار مد، آن را کاملا نمی فرساید اما عامل جدیدی به جذابیت آن می افزاید. در تمام مراسم ها و رویدادها، چیزی با اینکه آن را “روی مد” بخوانند فرسوده نمی شود مگر اینکه آن را مورد بی توجهی قرار دهیم یا آن را در نزد دیگران بی ارزش و پست بشماریم زیرا از لحاظ مادی، مد ایده ای برای ارزش گذاریست. در زندگی عادی، وقتی که درباره ی تداوم داشتن چیزی قانع شدیم و توجیه مادی آن نیز برایمان پذیرفته شد، حتی اگر چیز جدیدی باشد و به سرعت فراگیر شود، جزو مد به حساب نمی آید. اما از طرفی اگر احساس قطعی داشته باشیم که این چیز به همان سرعت که آمده، ناپدید خواهد شد، می توانیم آن را مد بنامیم. ما می توانیم یکی از دلایل این مسئله را که چرا این روزها، در شرایطی که اعتقادات راسخ، دائمی و غیرقابل پرسش، به تدریج درحال از دست دادن قدرتشان هستند، در این مسئله بیابیم که مد با توانایی بی مثالی بر آگاهی ما اثر می گذارد و پیامد آن، عناصر ناپایدار و زودگذری در زندگی هستند که فضای بیشتری را برای نشان دادن فعالیت هایشان طلب می کنند. بیش از یک قرن است که بشر متمدن به طور مداوم درحال کار کردن بوده است تا آگاهی بیشتری را برای زمان حال بیافریند. این تاکید بر زمان حال، ظاهرا به طور همزمان به عامل تغییر نیز اشاره دارد. این مسئله حتی می تواند از این لحاظ مورد توجه قرار گیرد که قدرت مد، روز به روز در حال افزایش است و حتی قدم را از مرزهای اصلی خود که همان ظاهر شخصی بود، فراتر نهاده و به دنبال اثرگذاری بیشتر بر سلیقه، اعتقادات نظری و حتی ساختارهای اخلاقی زندگی است.
از این حقیقت که مد، عموما هیچ گاه نمی تواند پدیده ای مبهم باشد، فرد می فهمد چیزی را که به عنوان مد اقتباس کرده، هنوز بازگو کننده ی موردی خاص و برجسته است و بدین ترتیب نوعی رضایت از خود به دست می آورد و درعین حال باطنا احساس می کند که از حمایت افراد و گروه های دیگری که مانند خودش برای امری مشابه تلاش می کنند و یا آن را انجام می دهند، برخوردار است. فردی که از مد پیروی می کند و اصطلاحا “روی مد” است، برای دیگران، آمیخته به حسی از تایید و در عین حال مایه ی غبطه خوردن است. ما به عنوان یک فرد به او غبطه می خوریم و به عنوان عضوی از یک گروه او را تایید می کنیم. حتی این غبطه خوردن رنگ ویژه ی خود را دارد. هاله ای از این غبطه وجود دارد که دربرگیرنده ی گونه هایی از شرکت ایده آلانه در آن چیزی است که بدان غبطه خورده می شود. برای مثال می توان مرد فقیری را در نظر گرفت که به وعده ی غذایی همسایه ی ثروتمند خود نگاه سریعی می اندازد. لحظه ای که ما به شئ یا فردی غبطه بخوریم، قطعا دیگر از آن گذشته ایم و روابط یا چیزهای دیگری، اگرچه کاملا متفاوت از لحاظ طبقه بندی و شکل – میان هردو محتوای ذهنی مشابه که وجود دارد- رخ داد است. این غصبِ کاملا شخصی چیزی که مورد غبطه خوردن واقع می شود، دربرگیرنده ی نوعی درمان است که گاها برعکس اثرات شیطانی (منفی) که براثر احساس غبطه به وجود می آید، عمل می کند. محتوای مد، موجب به وجودآمدن موقعیت ویژه ای برای فرونشاندن این احساس غبطه شده و همچنین باطن شخصی که مورد غبطه قرار گرفته است نیز آسوده تر می شود چرا که از شانس خوب خود، راضی است. این بدین خاطر است که این گونه محتواها برخلاف انواع دیگر محتوا، ذهنی نیستند و همچنین برای دیگران ممانعتی از لحاظ تغییراتی که قابل پرسش نباشد به وجود نمی آورند و ممکن است حتی میان افرادی که در گذشته به نحوی از محدودیت رنج برده و غبطه می خوردند نیز رایج شود.
با توجه به تمامی این مسائل، ما شاهد این هستیم که مد، زمینه ی ایده آلی را برای افرادی با طبیعت وابسته می آراید اما با این وجود، خودآگاه این افراد، نوعی برتری، جذابیت و منحصربه فرد بودن را طلب می کند. مد حتی افراد غیرمهم را نیز برمی انگیزد چرا که از آن ها بازنماگر یک طبقه و حلقه ی اتصال به بیرون، می سازد. و اینجاست که دوباره شاهد اختلاط ارزش های متناقض با یکدیگر هستیم. اگر بخواهیم به صورت عام بنگریم، منظور ما اینست که این مسئله(اختلاط ارزش ها)، خصلت یک مجموعه ی استاندارد و یک بدنه ی عام می باشد و مقبولیت افراد در این مجموعه بدین معنا نیست که به این فرد توجه خاصی می شود. به عبارت دیگر، اقتباس مثبت هنجارهایی که توسط این بدنه داده می شود، دلالت بر موضوع خاصی ندارد. نمی توان گفت هرکسی که قوانینی را که شکست آن تنبیه در پی دارد را رعایت کند و هرکسی که در چارچوب هنجارهایی که طبقه اش برای او مشخص کرده زندگی کند، شهرت و یا برجستگی خاصی به دست می آورد. اما کوچکترین نقض قانون یا تخلف، توجه عموم را به سوی فرد جلب کرده و او را در موقعیتی استثنایی نسبت به سایر افراد قرار می دهد. تمامی هنجارها، تا زمانیکه فرد از آن ها فاصله نگیرد، به عنوان چیزی که دارای اهمیت خاص و مثبتی باشد درنظر گرفته نمی شود. این امر به طور خاص از ویژگی های مد است که اطاعت اجتماعی را تسلیم جامعه می کند و در عین حال شکلی از تمایز در افراد را ایجاد می کند. مد این کار به دلیل طبعیت و سرشت خاص خود انجام می دهد که آن، ارائه دادن و بازنمایی کردن استانداردهایی است که بعضا مورد قبول همه ی افراد قرار نمیگیرد. درحالیکه مد، مقدار خاصی از مقبولیت عمومی را بدیهی می شمارد، اما به معنای بی اهمیت شمردن توصیف اشخاص نیست، چرا که بر شخصیت خود نه فقط از طریق حذف بلکه از طریق مشاهده نیز تاکیید می ورزد. در افراد شیک پوش، تقاضای اجتماعی مد، غالبا با بزرگ نمایی همراه است و از آن ها می خواهد تا شخصیتی کاملا منحصربه فرد و ویژه را ارائه دهند. این یکی از ویژگی های افراد شیک پوش است که عناصر مد را به صورت افراطی در خود ایجاد می کنند. مثلا وقتی کفش نوک تیز مد است، او کفشی می پوشد که شبیه دماغه ی کشتی است و یا وقتی آویزان کردن مهره، در نظر عام امری ناپسند است، او مهره هایی آویزان می کند که تا نزدیکی گوشش پایین می آیند یا وقتی سخنرانی های علمی درباره ی مد باشد، شما نمی توانید او را هیچ جای دیگری پیدا کنید. بنابراین این فرد چیز منحصربه فردی را بازنمایی می کند که دربردارنده ی افزایش کمّی عناصریست که طبقه اش به او داده است. او می خواهد رهبر این راه باشد در حالیکه همگی در یک راه مشابه حرکت می کنند. او این راه را طوری نشان می دهد که انگار بر قله های جذابیت عمومی غلبه کرده و جلوتر از بقیه در حال انجام مارش پیروزی است. در حقیقت، آنچه که در این موقعیت، بسیار صحیح به نظر می رسد اینست که رابطه ی بین اشخاص و گروه ها را می توان به این فرد تعمیم داد: در واقع رهبر خود اجازه می دهد تا او را راهنمایی کنند.