پیوسته می گویند دنیای مجازی عرصه را بر دنیای واقعی تنگ کرده است و زندگی مجازی، واقعیت را از ما گرفته است و در فرجام، آسیب های جدی این داستان، دامن ما را می گیرد.
اما من می خواهم بگویم دنیای مجازی، قبایی است که دست کم بر قامت ما ایرانیان بسیار برازنده است و از آن بیشتر، محیط بیگانه ای نیز برایمان نیست و بسیار پیشتر از این، زندگی ما بر پایه این دوتایی «بود» و« نمود» بوده است که گاه بسیار هم از یکدیگر متفاوت بوده اند.
نوشتههای مرتبط
وانمود کردن، از آن چیزهایی است که ما خوب یاد گرفته ایم و پشتوانه های فرهنگی آن را در چنین گفتمان های روزمره ای می توان یافت:
«خودم رو از داخل سوخته، مردم رو از بیرون.»
«با سیلی صورتش رو سرخ نگه داشته .»
«مبادا دشمن شاد بشیم.»
«این کار رو می کنم تا چش بقیه درآد.»
«تا کور شود هر آنکه نتوان دید.»
به سادگی می توان بدین نتیجه رسید که فضای مجازی، رسیدن با آرمانهای فهرست بالا را برای ما آسانتر کرده است. بسیاری از ما علاقه مندیم، نمود کامل و بی نقصی به دیگران نشان دهیم و در این کار تا بدانجا پیش می رویم که نه تنها تصویر بزک شده فردی و خانوادگی خود و اشیای در تملک خود را به نمایش عمومی می گذاریم، که گاه بیماران جسمی(با نقص مادر زاد) و روحی خویشاوندِ خود را نیز از دید عمومی پنهان می کنیم تا به پیشانیِ وجهه و نمای عمومی خانوداه مان، داغ اجتماع نهاده نشود.
اکنون دنیای مجازی ویترین تمام عیارِ بازنمود این کمال ما شده است که از برخی جهات کار را برایمان راحت کرده است. دیگر لازم نیست با شنیدن صدای درِ خانه، پتو ها و ملافه ها و چادر رنگی را با پا به اتاق خواب پرت کنیم و تند و تند لباس مهمانی بپوشیم و سپس در اتاق را ببندیم تا چشم مهمان به پشت صحنه مان نیفتد و جلوی صحنه آراسته شده را در برابر دیدگان خود داشته باشد.
اینک ما سوژه فعالی هستیم که دیگران را به تماشا می خوانیم. اما به تماشای آنچه در کادر گزینش کرده ایم. ویژگی های فضای واقعی، گاه مجال این عرضه بی نقص را بر ما می بندد. گاه عناصری از پشت صحنه به جلوی صحنه ورود می کنند و گاه دیگری در زمان نامناسبی به تماشا می آید و از اینها گذشته، دیگری می تواند ما را باور نکند و ما را این ناباوری خویش نیز آگاه کند. چرا که وی نیز نقش مقابل ما را بازی می کند و می کوشد در صحنه این بازی، گفتمان خودش را وارد سناریویی کند که از پیش نوشته نیست. چرا که در تعامل من با دیگری سناریو شکل می گیرد. اما در دنیای مجازی، سناریوی ما از پیش آماده است، مخاطبانمان گلچین شده اند، صحنه را طراحی کرده ایم و زاویه دوربینمان، نمایی بسته به دیگران می دهد. اکنون تنها به یک گوشه آراسته نیاز است که در زاویه دوربین قرار گیرد و با فیلتر و انواع برش می توانیم محدوده دید دیگران را تا جایی که دلمان بخواهد تنگ کنیم.
از سویی دیگر، فضای دنیای مجازی، ادب ویژه خود را می خواهد. برای نمونه از دوست قدیمی که اکنون در این فضا یافته ایمش، نمی توانیم بپرسیم چرا در هیج یک از عکسها، خواهرت حضور ندارد؟ پس این کنجکاوی را به دنیای واقعی می بریم و با دوستان دیگر درباره اش به بحث می نشینیم و از آنجا که چنین کنجکاویهایی در دنیای مجازی مرسوم و معمول نیست پس ما می توانیم هر آنچه که می خواهیم به دیگران زورچپان کنیم و در ازای آن لایک و گل و قلب دریافت کنیم. شما انتخاب نمی کنید که چه زاویه و چه حالتی از چهره مرا ببینید. بین من و شما رفت و برگشتی از این نظر وجود ندارد بلکه این منم که در میان دهها عکس، زاویه و لبخندی را که برگزیده ام به تماشاگه شما می گذارم و گاه چنان به یک حالت انجمادیِ آزمون شده تایید شده، از خودم دل خوش می کنم که در فضاها و مکانهای مختلف می توانم بیافرینمش. می توانم همان ثانیه را خلق کنم. من خالق ثانیه تکراری می شوم. همان ثانیه ای که به شما حق دیدن آن را داده ام. من در کوششم تا رویایی از خود برای شما بسازم و شاید برای خودم نیز. رویایی که مرا خندان، در سفرهای مختلف، در طبیعت و گاه با یک نوشیدنی گرم در کنار کتابی تحسین شده، نشان می دهد.
و اما روز پدر امسال:
در دنیای واتساپ و تلگرام( پروفایلها) و اینستاگرام نیز روز پدر گرامی داشته شد. روزی که گاه در این فضا با بزرگ کردن زنده ها و تقدیس مرده ها، همراه بود. متنهای اینستاگرام و تغییر وضعیتها در واتساپ برای تقدیس پدر، به ویژه پدران از دست رفته ای که ما نیز می شناسیمشان احساس دوگانه ای به بیننده می داد. از یک سو احساس غم در روزی که قرار است به شادی شناخته شود در کمیابی شادیِ جامعه ما و از یک سو احساس شگفتی که این متن پر از احساس در مورد همان شخصی است که هفته ای پیش از مرگش زن و فرزندان از دست او به ستوه آمده بودند، چه مرد مقدسی. ولی آیا این همان مردی نیست که اهل محل جمع شدند تا با ترس و لرز از او بخواهند زن و فرزندانش را کمتر زیر باد کتک بگیرد ؟ مردی که برای انتقام از زن رنجورش، با نفشه قبلی، آبروی پسرش را در محل کار پیش مدیرش برده است؟ هموست که اکنون با دو بال سفید روی ابرها نشسته است و باران را به گلهای رز حیاطی که یادگار مهربانیهایش است می آورد. لحن سوگناک این وضعیتها و این پستها، غم سنگینی به دل خواننده وارد می کند. اما در واقعیت، پس از رفتن بسیاری از این مردهای مقدس، زنانشان دوباره خود را یافته اند صدایشان بیشتر به گوش رسیده است و حتی پولهایشان را با خیال راحت تر خرج کرده اند و مسافرتها رفته اند و …
از سویی دیگر در این فضا، پدران زنده، بزرگ شده بودند و جلوه کاملی داشتند و گاه رابطه نویسنده با پدرش بسیار رشک بر انگیز می نمود. چیزی که دنیای واقعی آن را تایید نمی کند. پدرانی که من می شناسم درست مانند مادران، آدمهای معمولی هستند که هم خوبی دارند و هم بدی. اما بافت فضای مجازی چنین چیزی را برنمی تابد. فضای مجازی، جلوه گه اغراق است.
اما شاید بتوانیم دوستانه تر بگوییم که فضای مجازی، مکانی برای ابراز احساس هم هست. ابراز احساس برای کسانی که نیازمند آنند اما در فضای حقیقی، نه آموزشی برای آن دیده اند و نه فرصتی برای گفتنش…..