هنرورزی در سبک سازی به گونه ای خرده-نوشتار دامن زده است که از فلوبر ریشه گرفته، اما خود را با رویکردهای مکتب طبیعت گرا پیوند زده است. این، نوشتاری است چون نوشته های موپاسان، زولا و دوده که می توان آن را نوشتار واقع گرا نامید: ترکیبی از نشانه های شکلی ِ ادبیات (استفاده از ماضی مطلق، سبک غیر مستقیم، نوشتار دارای ضرب آهنگ) و نشانه هایی کمابیش به همان اندازه شکلی، از واقع گرایی ( پاره هایی از زبان مردمی، واژه های زمخت و گویش وار، و غیره). این نوشتار، با این ترکیب، به چیزی می رسد که برغم ادعاهایش، ترسیم طبیعت را تصنعی ترین موقعیت انجام می دهد. بی شک، شکست در اینجا نه فقط در سطح ِ شکل، بلکه در در سطح ِ نظریه نیز مطرح است: در زیبایی شناسی ِ طبیعت گرا، نوعی قرارداد نسبت به امر واقعی وجود دارد؛ همچون قراردادی که ساختن این نوشتار هم هست. تناقض اما، در آنجا است که تقلیل سوژه ها، به هیچ وجه سبب کنار کشیده شدن شکل نمی شود. نوشتار خنثی، امری متاخر است و بسیار پس از واقع گرایی، به دست نویسندگانی چون کامو ابداع می شود. در این کار نیز، بیشتر از آنکه تاثیر نوعی زیبایی شناسی ِ گریز و پناه جستن را ببینیم، باید در جستجویی برای نوشتاری سرانجام معصوم، را در نظر بگیریم. نوشتار ِ واقع گرایانه، ابدا خنثی نیست، برعکس آکنده از نشانه هایی برجسته از ساخته شدن در خود دارد.
بدین ترتیب مکتب طبیعت گرا، با در غلتیدن در سراشیب و با رها کردن نوعی طبیعت زبانی که که حقیقتا با امر واقعی بیگانه است، بدون آنکه مدعی بازیافتن زبان ِ طبیعت اجتماعی باشد – کاری که کونو می کند – به شکلی متناقض، یک هنر مکانیکی می آفریند که معنای آن، قراردادی ادبی همراه با یک خودنمایی بوده که تا آن زمان ناشناخته بود. نوشتار فلوبری اندک اندک، نوعی محسور شدن ایجاد می کند، چنانکه هنوز ممکن است ما در خوانش فلوبر همچون در طبیعتی آکنده از میان بر ها و نشانه هایی بیشتر مبهم تا بیانگر، گم شویم؛ نوشتار واقع گرا، به نوبه خود هرگز نمی تواند قانع کننده باشد؛ این نوشتار محکوم است همواره از یک باور جزمی حرکت کند که: تنها یک شکل بهینه برای «بیان» ِ یک واقعیت ذاتی به مثابه «موضوع» وجود دارد و بر اساس آن باید دست به ترسیم آن موضوع زد و قدرت نویسنده در این راه، به هنر او در هماهنگ کردن نشانه ها محدود می شود.
نوشتههای مرتبط
این مولفان بدون سبک – موپاسان، زولا، دوده و دنباله روان آنها – نوشتاری را به کار برده اند که برایشان جنبه یک پناهگاه را داشته است و به نمایش گذاشتن عملیات هنرورزانه ای که باور داشتند آنها را از یک زیبایی شناسی صرفا منعفل، بیرون رانده اند. ما نظرات موپاسان را درباره کارکرد شکل و تمام فرایندهای ساده انگارانه آن مکتب، می شناسیم، و به برکت همین ها است که یک جمله طبیعی به یک جمله تصنعی تبدیل شده است که هدفش شهادت دادن درباره غایت ِ صرفا ادبی اش است: در اینجا یعنی درباره کاری که برای ایجادش انجام شده است. می دانیم که در سبک موپاسان، توجه هنر صرفا بر نحو متمرکز است، واژگان باید در سطحی پایین تر از ابیات قرار بگیرند – این، یعنی با ساده پنداری جای یک مفعول را عوض کردن، این یعنی یک واژه را «برجسته» کردن، با این باور که می توان از این راه به یک ضرب آهنگ «بیانگر» رسید. در حالی که بیان گر بودن، [خود] یک اسطوره است و تنها در قراردادی که آن را تعیین کرده است، وجود دارد.
این نوشتار قراردادی، همواره محلی برای لذت جویی در نقد علمی بوده است که ارزش یک متن را در آشکار بودن کاری که برایش انجام شده است، می سنجد. این در حالی است که هیچ کاری پر طمطراق تر از تلاش برای ترکیبی از مفعول ها، نیست همچون کارگری که در حال ساختن یک بنای بسیار طریف باشد. آنچه این مکتب در نوشتار موپاسان و دوده تحسین می کند، نشانه ای ادبی است که سرانجام از محتوایش جدا شده و بدون هیچ ابهامی، ادبیات را به مثابه یک مقوله بی ارتباط با هر زبان دیگری مطرح می کند، و بدین ترتیب نوعی ادراک آرمانی از چیزها را بر پا می سازد. در نتیجه میان پرولتاریا (کارگران) که از هر گونه فرهنگی بیرون رانده شده اند، و گروه نخبگان روشنفکر که شروع به زیر سئوال بردن خود ِ ادبیات کرده است، مخاطبان بینابینی مدارس ابتدایی و متوسطه، یعنی به طور کلی خرده بورژوازی، در نوشتاری اشرافی – واقع گرایانه – که بیشترین رمان ها عامه پسند از آن جنس هستند – تصویری ممتاز از ادبیاتی را می یابد که همه نشانه های درخشان و درک پذیر هویت خویش را داراست . در اینجا، کارکرد نویسنده دیگر چندان آفرینش یک اثر نیست بلکه ارائه ادبیاتی است که از دوردست به چشم بیاید.
بارت در ویکیپدیا
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86_%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AA
مطالب «پاره های هنر»، برگردان ناصر فکوهی از تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
نوشته های پیشین:
پاره های هنر(۱)، برگسون: بینش «رها شده» هنرمند
پاره های هنر(۲)، باشلار: دعوت به سفری خیالین
پاره های هنر (۳)، دیدرو: طبیعت به مثابه منشاء هنر
پاره های هنر (۴)، دوراس: نوشتن، وقتی که زن هستی…
پاره های هنر (۵)، مرلو پونتی: احساس پایان نایافتگی
پاره های هنر (۶)، کامو: درباره رمان های رفتارگرا
پاره های هنر (۷)، دریدا:خوانش متن
پاره های هنر (۸)، بلاندیه: هنرهای از دست رفته، جمع نقاب ها
پاره های هنر (۹)، لوی استروس: اثر نقاشی و زبان، همسازی دوگانه
پاره های هنر (۱۰)، ارسطو: دست، مفید ترین ابزارها
پاره های هنر (۱۱)، بنیامین: سینما و نقاشی
پاره های هنر(۱۲)، کله: تمثیل درخت
پاره های هنر(۱۳)، دوشان: شناخته شدن هنرمند، شرطِ وجود هنرمند
پاره های هنر (۱۴)، ارسطو: طبیعت همواره بهترین ها را خلق می کند
پاره های هنر، (۱۵): روی لیختنشتاین: سبک هنر تجاری
پارههای هنر(۱۶)، لوکاچ: ایدئولوژی مدرنیسم
پارههای هنر(۱۷)، فوکو: مفهوم مولف
پارههای هنر(۱۸)، گوگن: هنر احساس
پارههای هنر(۱۹)، رومن: لذت هنر
پارههای هنر(۲۰)، پیکاسو: چرا به حزب کمونیست پیوستم؟
پاره های هنر(۲۱)، فوکو: دوین مایکلز، عکاسی در جستجوی امر ناپیدا
پارههای هنر (۲۲)، پازولینی: تتیس
پاره های هنر (۲۳)، دوسرتو: اسطوره تخیل شهری
:پاره های هنر(۲۴)، نیچه: هنر، بیان یک ضد طبیعت
پاره های هنر (۲۵)، گروپیوس: باوهاوس
پاره های هنر (۲۶)، رودن: هنر مرده است
پاره های هنر (۲۷)، کاندیسکی، رقص جدید
پاره های هنر (۲۸)، شن فو: آفرینش ِ خیال
پاره های هنر (۲۹) ، بوردیو: پویایی مصرف هنر
پاره های هنر(۳۰)، آراگون: جادوی لئو فره
پاره های هنر (۳۱)، یونسکو: زبان، گفتار و شکلک ها
پاره های هنر(۳۲)، هیوز: زبان ِ بافته ها
پاره های هنر(۳۳)، ژنه:خوشبختی ِ انگشتان ِ من
پاره های هنر(۳۴)، چایکوفسکی: جایگاه برتر موسیقی
پاره های هنر(۳۵)، رب گرییه: رمان نو، معنایی حاضر و آماده ارائه نمی دهد
پاره های هنر(۳۶)، متکین: سوررئالیسم و عکاسی
پاره های هنر(۳۷): ارتباطات و خلاقیت هنری
پاره های هنر(۳۸):پاره های های هنر (۳۸)، آلن: آنهایی که هنرمند نیستند: بیننده و دیوانه
پاره های هنر(۳۹) یانکلویچ : قدرت ِ سحر آمیز موسیقی
پاره های هنر(۴۰)، هانری وان لییه: امر زشت در هنر
«پاره های هنر» و «پاره های معماری» به صورت متناوب هر هفته شنبه ها منتشر می شوند.