انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پاره های هنر(۲۷)، کاندینسکی: رقص جدید

یک حرکت ساده، ساده ترین حرکتی که بتوان متصور شد و هدف از آن ناشناخته است، به خودی خود اهمیتی رمزآلود و شکوهمند می یابد. این کنش تا زمانی که ندانیم دلیل بیرونی و عملی آن چیست، به همین صورت ادامه می یابد. در این حالت، چنین حرکتی همچون یک صدای خالص عمل می کند. هرکاری ، هراندازه هم که ساده و متعارف باشد (برای نمونه آماده شدن برای بلند کردن یک وزنه سنگین)، اگر دلیل آن را نشناسیم، اهمیتی خاص می یابد، رمزآمیز می شود، دراماتیک و شگفت انگیز. انسان ناخواسته، از حرکت باز می ماند، زیرا این منظره را دیده است، منظره ای متعلق به جهانی دیگر… حرکت ساده ای که به نظر نرسد هیچ چیز از بیرون، آن را برانگیخته باشد، گنجینه ای عظیم از امکان ها را در خود نهفته دارد…اما کافی است دقت داشته باشیم که در خیابان های ما، به محض آنکه یک حرکت معمای درون خود را از دست بدهد، علاقمندی مان به آن نیز از دست می رود: به عبارت دیگر معنای عملی هر حرکتی معنای انتزاعی آن را از میان می برد. «رقص جدید» باید بر اساس همین اصل ابداع می شده و چنین نیز بوده است، اصلی که به طور کلی معنای درونی حرکت را در زمان و فضا متحول می کند…( زبان باله)؛ این در حالی است که رقص تا پیش از این، زمان گویای عواطف مادی (عشق، ترس…) بود، اما اکنون باید جای خود را به زبان تازه ای بدهد که قادر باشد ارتعاش های روحی ِ ظریف تری را به وجود بیاورد… اینجا نیز هنوز، ما با قانون استفاده ضروری از معنای درونی حرکت به مثابه عنصر اصلی رقص سروکار داریم که تحول آن را نیز مشخص کرده و آن را به هدف می رساند. اینجا نیز، «زیبایی» متعارف حرکت باید کنار گذاشته شود. این زیبایی، سرانجام روزی بی فایده اعلام شده و چنین خواهد شد و حتی چیزی زیان بار: فرایندی که آن «طبیعی» خواهند دانست ( روایت – عنصر ادبی). همانگونه که در نقاشی یا در موسیقی چیزی به نام «صدای زشت» یا «ناهماهنگی بیرونی» وجود ندارد و یا به عبارت دیگر همانگونه که در این دو هنر، هر صدا و هر آکوردی زیباست یعنی سودمند است، زیرا یک «ضروروت درونی» آن را ایجاب کرده است، به همین دلیل نیز، در رقص هم، بزودی ارزش درونی هر حرکتی، حس خواهد شد. آنجا نیز، زیبایی درونی جای زیبایی بیرونی را خواهد گرفت. بدین ترتیب قدرتی که برای ما ناشناخته است، قدرتی زنده هدایتگر حرکت های «نا – زیبا» خواهد بود…

کاندینسکی در ویکیپدیا

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%84%DB%8C_%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%B3%DA%A9%DB%8C

درباره پاره های هنر

«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.

بخش های پیشین

پاره های هنر(۱)، برگسون: بینش «رها شده» هنرمند

پاره های هنر(۲)، باشلار: دعوت به سفری خیالین

پاره های هنر (۳)، دیدرو: طبیعت به مثابه منشاء هنر

پاره های هنر (۴)، دوراس: نوشتن، وقتی که زن هستی…

پاره های هنر (۵)، مرلو پونتی: احساس پایان نایافتگی

پاره های هنر (۶)، کامو: درباره رمان های رفتارگرا

پاره های هنر (۷)، دریدا:خوانش متن

پاره های هنر (۸)، بلاندیه: هنرهای از دست رفته، جمع نقاب ها

پاره های هنر (۹)، لوی استروس: اثر نقاسی و زبان، همسازی دوگانه

پاره های هنر (۱۰)، ارسطو: دست، مفید ترین ابزارها

پاره های هنر (۱۱)، بنیامین: سینما و نقاشی

پاره های هنر(۱۲)، کله: تمثیل درخت

پاره های هنر(۱۳)، دوشان: شناخته شدن هنرمند، شرطِ وجود هنرمند

پاره های هنر (۱۴)، ارسطو: طبیعت همواره بهترین ها را خلق می کند

پاره های هنر، (۱۵): روی لیختنشتاین: سبک هنر تجاری

پاره‌های هنر(۱۶)، لوکاچ: ایدئولوژی مدرنیسم

پاره‌های هنر(۱۷)، فوکو: مفهوم مولف

پاره‌های هنر(۱۸)، گوگن: هنر احساس

پاره‌های هنر(۱۹)، رومن: لذت هنر

پاره‌های هنر(۲۰)، پیکاسو: چرا به حزب کمونیست پیوستم؟

پاره های هنر(۲۱)، فوکو: دوین مایکلز، عکاسی در جستجوی امر ناپیدا

پاره‌های هنر (۲۲)، پازولینی: تتیس

پاره های هنر (۲۳)، دوسرتو: اسطوره تخیل شهری

پاره های هنر(۲۴):پاره های هنر(۲۴)، نیچه: هنر، بیان یک ضد طبیعت

پاره های هنر (۲۵)، گروپیوس: باوهاوس

پاره های هنر (۲۶)، رودن: هنر مرده است