دوران ما، دوران مهندسان و کارخانه داران است.در زندگی مدرن، انسان ها به دنبال سودمندی و فایده هستند: همه تلاش می کنند وضعیت حیات مادی خودشان را بهتر کنند: علم و دانش هر روز راه های تازه ای برای بهتر کردن تغذیه، پوشاک یا حمل و نقل انسان ها ابداع می کنند: دانشمندان محصولانی تولید می کنند تا بتوانند به تعداد هر چه بیشتری از افراد لذت هایی پیش پا افتاده بدهند. و البته این را هم نمی توان انکار کرد که علم، نوآوری هایی دارد که به بهبود وضعیت ما و رضایت همگان منجر می شود. اما دیگر نه سخنی از روح است، نه از اندیشه و نه از رویاها. هنر، مرده است.
هنر یعنی تامل. هنر یعنی لذت ِ روحی که درون طبیعت جای می گیرد و در آن می تواند روح [دیگری] را متجسم کند که حیات خود را مدیون همان طبیعت است. هنر، شادی ِ هوشمندانه ای است که می تواند جهان را به روشنی ببیند و آن را در پرتو آگاهی خود، بازآفریند. هنر، والاترین رسالت انسان است، زیرا تمرین اندیشه ای است که فهم جهان و فهماندن جهان را هدف گرفته است.
نوشتههای مرتبط
اما امروز، بشریت تصور می کند می تواند هنر را کنار بگذارد. هنر دیگر نمی خواهد تامل کند، بیاندیشید و رویا داشته باشد، بلکه صرفا در پی ایجاد لذتی فیزیکی است. حقایق عظیم و عمیق دیگر اهمیتی برای هنر ندارند و برایش کافی است که خواسته های کالبدی را ارضا کند. بشریت کنونی به وضعیتی حیوانی دچار شده است و نمی داند با هنرمندان چه باید بکند.
هنر، هنوز معنای طعم و سلیقه دارد. در همه اشیائی که یک هنرمند می سازد، هنر بازتابی از قلب ِ خالق آنهاست. همچون لبخند ِ یک روح ِ انسانی بر خانه و اشیاء درونش. هنر، جذابیت اندیشه و احساس است که در همه چیزهایی مفید برای انسان جای می گیرد. اما از خود بپرسیم چه کسانی در اطرافیان ما هنوز هستند که برای آراستن محیط زیست خود به ضرورت هنر و سلیقه باور دارند؟ در دوران گذشته ، در فرانسه قدیم، هنر در همه جا حضور داشت. هر فرد بورژوای کوچکی، هر فرد روستایی، کمابیش دوست داشت در اطراف خود اشیائی را ببیند که دوستشان داشته باشد. صندلی ها، میزها، قابلمه ها، آبپاش ها یشان زیبا بودند. اما امروز، هنر از زندگی روزمره ما بیرون رانده شده و همه می گویند، هر چیزی که فایده ای داشته باشد دیگر چه نیازی هست که زیبا باشد؟ همه چیز زشت است، همه چیز با سرعت و بی ذوق و سلیقه با دستگاه های ماشینی به شکلی احمقانه ساخته می شود. هنرمندان هم در نقش دشمنان [جامعه] تصور می شوند.
رودن در ویکیپدیا
درباره پاره های هنر
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
بخش های پیشین
پاره های هنر(۱)، برگسون: بینش «رها شده» هنرمند
پاره های هنر(۲)، باشلار: دعوت به سفری خیالین
پاره های هنر (۳)، دیدرو: طبیعت به مثابه منشاء هنر
پاره های هنر (۴)، دوراس: نوشتن، وقتی که زن هستی…
پاره های هنر (۵)، مرلو پونتی: احساس پایان نایافتگی
پاره های هنر (۶)، کامو: درباره رمان های رفتارگرا
پاره های هنر (۷)، دریدا:خوانش متن
پاره های هنر (۸)، بلاندیه: هنرهای از دست رفته، جمع نقاب ها
پاره های هنر (۹)، لوی استروس: اثر نقاسی و زبان، همسازی دوگانه
پاره های هنر (۱۰)، ارسطو: دست، مفید ترین ابزارها
پاره های هنر (۱۱)، بنیامین: سینما و نقاشی
پاره های هنر(۱۲)، کله: تمثیل درخت
پاره های هنر(۱۳)، دوشان: شناخته شدن هنرمند، شرطِ وجود هنرمند
پاره های هنر (۱۴)، ارسطو: طبیعت همواره بهترین ها را خلق می کند
پاره های هنر، (۱۵): روی لیختنشتاین: سبک هنر تجاری
پارههای هنر(۱۶)، لوکاچ: ایدئولوژی مدرنیسم
پارههای هنر(۱۷)، فوکو: مفهوم مولف
پارههای هنر(۱۸)، گوگن: هنر احساس
پارههای هنر(۱۹)، رومن: لذت هنر
پارههای هنر(۲۰)، پیکاسو: چرا به حزب کمونیست پیوستم؟
پاره های هنر(۲۱)، فوکو: دوین مایکلز، عکاسی در جستجوی امر ناپیدا
پارههای هنر (۲۲)، پازولینی: تتیس
پاره های هنر (۲۳)، دوسرتو: اسطوره تخیل شهری
پاره های هنر(۲۴):پاره های هنر(۲۴)، نیچه: هنر، بیان یک ضد طبیعت
پاره های هنر (۲۵)، گروپیوس: باوهاوس