هر چند هنرمندان «پاپ آرت» هرگز تلاش نکردند یک جنبش به وجود بیاورند (و تا سال ۱۹۶۱، حتی کمتر کسانی در میان این هنرمندان یکدیگر را می شناختند) ظاهرا آستانه ای در نقد وجود دارد که از آنجا به بعد باید خود را به بیان در آورد – و این همان چیزی بود که سبب می شد از جهت گیری های خود فاصله بگیریم و خود را با فرایند نقدی که ابعاد تجاری، محیط ما را هدف گرفته بود، انطباق دهیم.
شکی نیست که یک پدیده را می توان به شیوه های بی نهایتی ارزیابی کرد، به خصوص اگر با یک جنبش هنری مبهم سروکار داشته باشیم که می توان آن را در سطوح مختلف مطالعه کرد. البته مطمئن نیستم که هنرمند بهترین جایگاه را برای این کار داشته باشد – و اصولا قادر به بیان این امر با کلمات باشد – . این کاری است که شاید بیشتر بتوان وطیفه یک ناقد و یا یک تاریخ دان دانست. اما اگر اجازه بدهید، ابتدا به یکی از جنبه های این امر اشاره کنم.
نوشتههای مرتبط
برغم همه آثار تاثیر گذاری که ممکن است به آنها فکر کنیم – و در اینجا منظورم جنبش ها و آثار حقیقتا هنری است همچون «جام ابسنث» سه بعدی اثر پیکاسو، نقاشی ناب گرا ، اوزنفانت ، لوکوربوزیه ، استفاده از اشیاء زندگی روزمره در کولاژها، جنبش دادا، تابلوهای استوارت دیویس، له ژه، قوطی های آبجو، نشانه ها و پرچم های یاسپر جونز، کولاژهای راشنبرگ، استفاده از اشیاء آمریکایی در هپنینگ های کاپراو، اولدنبورگ، داین، ویتمن، سامارا و دیگران،… اگر همه این آثار تاثیرگذار را هم کنار هم بگذاریم که هرکدام دارای اهمیت زیادی بوده اند – به خصوص هپنینگ ها و محیط ها، زیرا اولدنبورگ و داین مستقیما از هپنینگ به پاپ آرت آمدند- باز هم در سطح دیگری است که می خواهم از این هنر صحبت کنم.
پاپ آرت را باید به مثابه محصول دو گرایش در قرن بیستم دانست: یکی از بیرون – سوژه و دیگری از درون: حساسیت ِ زیباشناسانه. سوژه، البته همان بازار گرایی و هنر تجاری بود، اما تاثیر آن در ایجاد انفراد و تقلیل دادن [اثر] به یک «چیز». هنر ِ تجاری، هنر ما نیست، بلکه سوژه هنر ما است و از این لحاظ «ماهیت» آن است؛ اما این هنر را باید در مخالفت کامل با گرایش های بزرگ هنری در نظر گرفت که در رنسانس ظاهر شدند و از آن زمان و به خصوص از زمان گسست از هنری که درست پیش از ما از راه رسید، یعنی اکسپرسیونیسم انتزاعی، تشدید شد. هنر تجاری خلاف جهت گیری هنر حرکت می کند، از این لحاظ که بیشتر بر شیئی تمرکز دارد تا بر محیط، بر شکل تا بر پیش زمینه.
اما حساسیت زیباشناسانه هم که به آن اشاره کردم در واقع یک ضد حساسیت است. این امر نیز در گسست با رویکرد های رقیب و بسیار اجتماعی تری چون تمایل به ژرف اندیشی و ظرافت، رمز و راز و زنانگی و غیره قرار دارد.
لیختنشتاین در ویکیپدیا
درباره پاره های هنر:
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
بخش های پیشین
پاره های هنر(۱)، برگسون: بینش «رها شده» هنرمند
پاره های هنر(۲)، باشلار: دعوت به سفری خیالین
پاره های هنر (۳)، دیدرو: طبیعت به مثابه منشاء هنر
پاره های هنر (۴)، دوراس: نوشتن، وقتی که زن هستی…
پاره های هنر (۵)، مرلو پونتی: احساس پایان نایافتگی
پاره های هنر (۶)، کامو: درباره رمان های رفتارگرا
پاره های هنر (۷)، دریدا:خوانش متن
پاره های هنر (۸)، بلاندیه: هنرهای از دست رفته، جمع نقاب ها
پاره های هنر (۹)، لوی استروس: اثر نقاسی و زبان، همسازی دوگانه
پاره های هنر (۱۰)، ارسطو: دست، مفید ترین ابزارها
پاره های هنر (۱۱)، بنیامین: سینما و نقاشی
پاره های هنر(۱۲)، کله: تمثیل درخت
پاره های هنر(۱۳)، دوشان: شناخته شدن هنرمند، شرطِ وجود هنرمند
پاره های هنر (۱۴)، ارسطو: طبیعت همواره بهترین ها را خلق می کند