انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد…

زنان از قدیم الایام تا کنون بیشتر متعلق به حوزه خصوصی بوده‌اند و با آن تعریف می‌شدند و کار خانه از جمله وظایف آنان بوده که ارج و قربی هم نداشته است. اما با اوج گرفتن مباحث فمینیستی در قرن بیستم کار خانه از حاشیه به مرکز توجهات بحث‌های فمینیستی قرار گرفت. هام در کتاب فرهنگ نظریه‌های فمینیستی معتقد است تاکنون ثمربخش‌ترین بحث در نظریۀ فمینیستی بحث کار خانگی بوده و تحلیل کار خانگی در اقتصاد، تاریخ و انسان‌شناسی فمینیستی، مسئله‌ای محوری هست. (فرهنگ نظریه‌های فمینیستی، هام: ۱۲۶) این موضوعی مهم برای بسیاری از فمینیست‌ها بوده است؛ مارگارت بنستن در «اقتصاد سیاسی زنان» که کار در خانه در هر تحلیلی از کارهای اقتصادی باید در نظر گرفته شود. چرا کار خانگی را می‌توان هم کاری تولیدی و هم یکی از حوزه‌های بهره‌کشی و هم‌چنین منبعی برای انباشت سرمایه در نظر گرفت. (همان: ۱۲۷)

عمدتا در کنار کار خانگی، هویت زن را مادری کردن شکل می‌دهد، مادری مهم‌ترین و اساسی‌ترین نقش یک زن در زندگیش تعریف شده است. فداکاری برای فرزندان از کودکی در یک دختر نهادینه می‌‌شود که این نیز مورد بحث‌های چالش‌برانگیزی از سوی برخی از فمینیست‌ها قرار گرفته است. چرا که معتقدند مادری فردیت زن را از او می‌گیرد و کسانی مانند آدرین ریچ، درتی دینرستن و نانسی چدرا با نگاهی متفاوت از ذات‌گرایی که مادری را امری طبیعی در هر زنی می‌داند بر این باور هستند که «مادری در جامعه ساخته می‌شود، و تحت تأثیر الزامات فرهنگی قرار دارد و با کاهش نرخ زاد و ولد، مشارکت زنان در تولید و انزوای خانوادۀ هسته‌ای تغییر می‌یابد.» (همان: ۲۹۱)

این اندیشه‌های فمینیستی در آثار فرهنگی مانند رمان‌ و داستان‌ و نمایش‌نامه‌ و تئاتر و سینما راه خود را یافته است؛ خستگی از خانه‌داری و مادری زن و حس یکنواختی او در زندگی سوژه برخی از آثار قرار گرفته و اتفاقاً مخاطبان زیادی را نیز به خود جلب کرده است. در این یادداشت به دو فیلم مهم در این زمینه یکی خارجی و دیگری داخلی خواهم پرداخت.

«ژان دیلمان، شماره ۲۳ که‌دو کومرس، ۱۰۸۰ بروکسل»، اثر شانتال آکرمن در سال ۱۹۷۵ ساخته شد که ۲۰۱ است. شانتال آکرمن این فیلم را در ۲۵ سالگی ساخت. این فیلم در نوع خود چه از محتوی و چه از لحاظ روایت متفاوت است و آن را یکی از فیلم‌های مهم و تاثیرگذار در جریان فمینیستی می‌دانند. داستان فیلم در مورد زندگی روزمره مادر و پسری است که در سه روز اتفاق می‌افتد.

لوری مارسو معتقد است سال اجازه صدور فیلم، تصادفا، همان سالی بود که سیلویا فدریسی مقاله تاثیرگذارش، ”دستمزدها در مقابل کار خانه“ را چاپ کرد. در این مقاله، فدرسی بحث کرد که ”نه تنها دستمزدها برای کار خانه یک دیدگاه انقلابی است، بلکه تنها دیدگاه انقلابی از نقطه نظر یک فمینیست“ است. (پنجاه و یک متفکر اصلی فمینیست، ۲۰۱۶: ۵)

ژان دیلمان بیوه زنی است که از صبح تا شب به کار خانه می‌رسد و عصر با پسرش (سیلون) شام می‌خورد و به پیاده‌روی شبانه می‌روند و برمی‌گردند و می‌خوابند. پسر نوجوانش هم هر روز از صبح تا عصر به مدرسه می‌رود. مسئله مورد توجه فیلم، ارتباط ژان با سه مرد متفاوت در سه روز است. او مردها را در خانه خود ملاقات می‌کند و در اتاق خواب خود با آنها ارتباط جنسی برقرار می‌کند، ما ارتباط با مرد اولیه را نمی‌بینیم و فقط در روز سوم است که بیننده اجازه ورود به اتاق خواب ژان را پیدا می‌کند.

ژان هر روز بیدار می‌شود و کارهای مشخصی را بادقت و وسواس خاصی انجام می‌دهد، صبحانه پسرش را آماده او را بیدار و راهی مدرسه می‌کند و پول توجیبی می‌دهد. غذا درست می‌کند و به خرید می‌رود و کودک همسایه را برای مدتی نگه می‌دارد تا همسایه به خرید رود و برگردد، به مشتری‌اش سرویس جنسی می‌دهد و منتظر می‌ماند تا پسرش برگردد. کارهایی هم که با پسرش انجام می‌دهد روتین و تکراری است، با هم در سکوت شام می‌خوردند و به رادیو گوش می‌دهد و به پیاه‌روی شبانه می‌روند و برای خواب آماده می‌شوند.

آکرمن برای نشان دادن مفهومی که به دنبال آن بود، این روزمرگی و انجام دادن کارها را با زمان واقعی خودشان نشان می‌دهد. به‌عنوان مثال سکانسی را نشان نمی‌دهد که ژان در حال شستن بشقابی است و بقیه ظرف شستن قطع شود بلکه آکرمن از ابتدا تا انتهای ظرف شستن ژان را به تصویر می‌کشد. در بقیه کارها هم این مسئله وجود دارد، پوست کردن سیب‌زمینی، مرتب کردن رختخواب، آماده کردن لباس پسرش و واکس زدن کفش‌هایش. مخاطب کل فرایند درست کردن غذا را مشاهده می‌کند و یا حتی شام خوردن او با پسرش را و این به تصویر کشیدن واقعی موجب شده است که فیلم بیش از سه ساعت باشد، این در حالی است که مکالمات فیلم بسیار محدود است و حتی مکالمه محدودی هم که با پسرش دارد گاه تکراری است مثل اینکه به پسرش می‌گوید هنگام غذا خوردن مطالعه نکن، و یا هنگام صبحانه می‌پرسد که دست‌هایت را شستی؟ به همین دلیل، مخاطب کاملاً طولانی و تکراری بودن کارهای خانه را لمس می‌کند. ‌ساعت‌ها به‌کندی می‌گذرد. هدف خاصی غیر از خانه‌داری دنبال نمی‌کند و به کفاش می‌گوید بدون پسرم هدفی ندارم.

ژان شخصیتی پیچیده‌ دارد، زنی است که احساساتش را نشان نمی‌دهد و چهره‌ای مجسمه‌گونه دارد. او نه می‌خندند و نه گریه می‌کند. کارهای خانه را با وسواس خاصی انجام می‌دهد و حتی هنگامی که پسرش به مدرسه می‌رود و او را می‌بوسد، در بوسیدنش نمی‌توان احساسی را مشاهده کرد، انگار این کار را از روی عادت انجام می‌دهد. مانند ماشینی که برنامه‌ای به او دادند تا آن را انجام دهد. آکرمن چندان قصد ندارد دلایل گسترده‌ای از این حالات ژان به ما نشان دهد. اما سرنخ‌هایی را هم به جا می‌گذارد تا خود مخاطب به کنه مطلب پی ببرد. در دو سکانس از فیلم یعنی پایان شب اول و پایان شب دوم، مکالماتی بین ژان و سیلون رد و بدل می‌شود که تاحدودی روشن‌کننده برخی از ابهامات مثلاً سردبودن ژان است.

در شب اول پسرش از او می‌پرسد که «چطور با پدر آشنا شدی؟» و ژان ابتدا توضیحاتی در مورد آشنایی می‌دهد و بعد می‌گوید «مطمئن به ازدواج نبودم، اما همان کاری را کردم که همه می‌کردند، اگر خودت بودی همین کار را می‌کردی» ژان در آن زمان پدر و مادرش را از دست داده بود و با خواهرانش زندگی می‌کرد و از زندگی با آنها راضی نبوده و از سویی هم به دنبال سرپناهی بوده است. ادامه می‌دهد که خواهرانش معتقد بودند که حق او بیش از اینها بوده و می‌توانسته با کسی ازدواج کند که زندگی بهتری برای او بسازد، می‌گفتند شوهرش زشت است.

سیلون می‌پرسد: «با اینکه زشت بود می‌تونستی با او هم‌بستر شوی؟»

ژان پاسخ می‌‌دهد: «می‌خواهد زشت باشد، می‌خواهد نباشد، مسئله این نیست. هم‌بستری با او تنها جزئی از زندگی بود. من تو رو داشتم، در ضمن او آنقدرها هم زشت نبود.»

سیلون ادامه می‌دهد: «دوباره قصد ازدواج نداری؟»

ژان: «نه، نمی‌توانم دوباره به یک نفر وابسته بشوم.»

سیلون: «به کسی که عاشقش باشی؟»

مادر سکوت می‌کند و می‌گوید خوب..

سیلون:«اگر من یک زن بودم هیچ‌وقت نمی‌توانستم با کسی که عاشقش نیستم همبستر بشوم»

ژان: «حالا که زن نیستی نمی‌توانی نظر بدهی»

زن‌ها ازدواج می‌کنند که ازدواج کرده باشند، اهمیتی ندارد که زن عاشق باشد یا نه. ژان می‌گوید من کاری را کردم که دیگران می‌کنند.

در شب دوم مکالمه‌ دیگری رخ می‌دهد؛

سیلون: «جان (دوستش) یک کتابی دارد که خیلی چیزها در آن توضیح داده شده، طول لذت جنسی، ارگاسم. جان می‌گوید آلت مرد مانند شمشیر است که تا عمق باید فرو بکند. گفتم: شمشیر درد می‌آورد. گفت: درسته.» ادامه می‌دهد: «درست مثل آتش، آخر چه لذتی دارد؟»
ژان: «از این حرفا نزن» و می‌خواهد از بلند شود برود و سیلون بخوابد.

امّا سیلون دوست دارد از ترس ها و دغدغه‌های چندین ساله که در وجودش لانه کرده است سخن بگوید: «او همه چیز را وقتی من ده سالم بود به من گفت. از او پرسیدم: بابا هم با مامان همین کارها را می‌کند؟ به خاطر همین از پدر متنفر بودم… فکر می‌کردم مرگ او دچار شدن به مرگ خدا بود. دیگر به خدا هم اعتقادی ندارم. او گفت تازه همان یک بار و برای به وجود آمدن من نیست. برای همین خودم را به دیدن کابوس می‌زدم تا بابا را بکشانم پیش خودم که یک وقت با تو رابطه جنسی نداشته باشد.»

ژان: «نیازی به این کار نبود» ما از اینکه شوهر ژان چگونه آدمی بوده است و رابطه زناشوئی و یا جنسی آنها به چه شکلی بوده اطلاع چندانی نداریم در این حد می‌دانیم که زیاد مطالعه می‌کرده است. امّا در لفّافه می‌فهمیم که ژان گویی زندگی زناشوئی رضایت‌بخشی و حس خوشایندی به مردان نیز ندارد.

حال می‌توان درک کرد چرا سیلون همچون مادرش درون‌گرا و ساکت و افسرده است. سئوالات مبهم جنسی نوجوان در سن بلوغ آزارش می‌دهد مانند هزاران نوجوانی که در دنیا با این حس ترس و نگرانی با این مسائل آشنا می‌شوند و باعث انزجار از این میل می‌شوند و البته در ایران نیز یکی از موضوعات مهم است. او نگاهی زن‌محورانه دارد و صرفاً ابژه جنسی بودن زن برایش ناخوشانید است. این در حالیست که از سرویس جنسی دادن مادرش و پذیرفتن مشتری در اتاق خوابش آگاه نیست. ژان با پولی که از مشتریان می‌گیرد امرار معاش می‌کند و درست از پولی که از مشتریان می‌گیرد و در سوپ‌خوری قرار می‌دهد به پسرش پول توجیبی می‌دهد.

در روز سوم ژان حوصله روزهای اول و دوم را ندارد، با بی‌حوصلگی کفش‌های پسرش را واکس می‌زند. ظرف‌هایی را که می‌شوید هنوز کف دارند. این به‌هم‌ریختگی ذهنی و آشفتگی می‌تواند تاثیر حرف‌های شب قبل پسرش باشد. در سومین روز دیگر ببینده محرم اتاق خواب ژان می‌شود و دوربین ژان و مشتری‌اش را در حال آمیزش نشان می‌دهد و ژان به ارگاسم می‌رسد. گویی این موضوع خوشایند ژان نبوده و این لذت موردپسندش نبوده است و در آنی با قیچی که کنار آینه است، مشتری‌اش را می‌کشد و انتقام خودش را از جنس مرد می‌گیرد. صحنه آخر فیلم ژان در اتاق نشیمن در فضایی نیمه روشن با بلوز سفید آغشته به خون و دست خونی نشسته است با همان چهره سرد.

«به همین سادگی» ساخته رضا میرکریمی (۱۳۸۶)، بهترین فیلم بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر است. داستان در مورد زندگی یک روز زنی شهرستانی خانه‌دار به‌نام طاهره است که به همراه شوهر مهندس و دختر و پسرش در تهران زندگی می‌کنند. تیتراژ آغازین فیلم صدای مدادی است که بر روی کاغذی کشیده می‌شود و نام‌ها را می نویسد، این صدای نگارش با صدای کشیدن چوب کبریت بر روی جعبه آن و روشن کردن آن و ریختن آب در سماور آمیخته می‌شود. در واقع کارگردان تیر اولیه را خوب به ذهن مخاطب نشانه می‌رود. و در ادامه فیلم می‌فهمیم که آن دو صدا ترکیبی از وظیفه و استعداد و علاقه زن هستند. از ابتدای فیلم متوجه می‌شویم که طاهره تصمیمی برای رفتن به شهرستان برای دیدن پدر و مادرش دارد، و در ادامه می‌بینیم که طاهره خسته است و این تصمیم نه صرفا برای دیدار پدر و مادر بلکه برای تنها ماندن خودش و برای مدتی خانواده را به مسئولیت خودشان گذاشتن می‌رود. به شوهر و فرزندان در مورد تصمیم رفتنش به شهرستان چیزی نمی‌گوید.

حلقه زرد طاهره که بارها در جلوی دوربین در نمای نزدیک خودنمایی می‌کند، نشان از زنی متاهل و متعهد دارد. سنتی و چادری است؛ غمگین است و دل‌خسته و افسرده. انگیزه به خود رسیدن ندارد و تیره می‌پوشد. طاهره خسته از زندگی یکنواخت زناشوئی و رسیدگی به فرزندان است، ذوق هنری دارد و کلاس شعر می‌رود، قبلاً هم کلاس نقاشی می‌رفت. بین او و فرزندانش فاصله زیادی است. نام طاهره هم به نظر می‌رسد تعمدا گذاشته شده است، تا پرهیزگار و خاکی و سنتی بودن شخصیتش برجسته‌تر شود.

اگرچه ژان و طاهره از دو فرهنگ جدا هستند، اما یکنواختی‌هایی شبیه به هم دارند؛ پختن، خرید کردن، کمک به همسایه، روزمرگی، کسلی، خستگی، بی‌انگیزگی. در عین حال احساسات طاهره در چهره و حالات و بیانش مشهود است برخلاف ژان. طاهره لبخند می‌زند، بغض می‌کند، غمگین می‌شود و اشک می‌ریزد. طاهره دو‌دل است از رفتن یا نرفتن، توان انتخاب بین خود و خانواده را ندارد. اما ژان در لحظه‌ای تصمیم می‌گیرد مشتری را بکشد و می‌کشد.
طاهره هم گویی مانند ژان بدون عشق ازدواج کرده است. طاهره بالقوه شاعر است و نقاش و صدای خوبی هم دارد، اما بالفعل یک زن خانه‌دار است و خسته. از طاهره افسرده و رنجور برنمی‌آید که رابطه جنسی عاشقانه و سالمی داشته باشد و اگر رابطه‌ای وجود دارد مانند دیگران کارهای خانه از روی وظیفه این کار را می‌کند. مراسم عروسی همسایه طبقه بالایی به موازات نشان دادن زندگی یکنواخت طاهره حاکی از این است که از رسیدن آن مراسم به رسیدن چنین زندگی فاصله چندانی نیست. طاهره آخر شب با اصرار مادر عروس بر روی سفره عقد برای عروس استخاره می‌گیرد بغضش می‌گیرد، گویی یاد عقد خود می‌افتد مخصوصا وقتی همسایه می‌گوید که دوست دارم یک سفیدبخت قرآن برایش باز کند انگار داغ دل طاهره تازه می‌شود.

انتهای فیلم در حالیکه آماده بر روی مبل نشسته است و چمدانش کنارش هست و برادرش که قرار بود بیاید از پایین بوق می‌زند، برف هم می‌بارد، شوهرش که بر روی تخت دراز خوابیده است از اتاق خواب صدایش می‌زند: طاهره. طاهره جواب می‌دهد: جانم. شوهر: کجایی؟ طاهره: من همینجام. می‌پذیرد که باز بماند. او با این نوع جامعه‌پذیری خو گرفته است و آسان نمی‌تواند کنارش بگذارد.

هر دو فیلم در زمستان است، فضای سرد بیرون با سردی درون ژان و طاهره هماهنگ است و یادآور شعر فروغ «و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد…»
منبع
هام، مگی (۱۳۸۲). فرهنگ نظریه‌های فمینیستی ترجمۀ فیروزه مهاجر، نوشین احمدی خراسانی، فرخ قره‌داغی، تهران: توسعه.
Marso, Lori J (Editor) (2016), Fifthy- one key feminist thinkers, New York: Routledge.