انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

وکالت : از استعاره تا کنایه

یادداشتی  پیرامون  “جامعه شناسیِ حقوقیِ رفتار وکلا به عنوان کارگزاران حقوق ”

تابلوی یکم ) فرشته ایی با لباسی بلند که در یک دستش شمشیر قرار دارد و در دست دیگرش ترازو است.

یک روی سکه همان شأن وکلا ، استقلال وکلا ، رازداری وکلا ، شرافت وکلا ، شجاعت وکلا و … است. بر این روی سکه همواره تصویر بزرگانی هم چون دکتر مصدق ، داوود پیرنیا ، دکتر احمد متین دفتری و … ضرب شده است. صحبت از لیسانسه ی حقوقی است که قرار است منجی مظلومان و حامی ستمدیده گان شود. صحبت از وکیل صحبت از یک ” استعاره ” است : ” بازوی فرشته ی عدالت” . اما همه ی ادبیات وکالت به این ” استعاره” ختم نمی شود. همه ی ادبیات وکالت این نمایش عظمت وکالت و اسطوره سازی از وکلا نیست.

آن روی سکه صحبت از یک ” کنایه ” است.

تابلوی دوم ) گاو بزرگی که یک نفر در حال کشیدن دُم آن گاو است و یک نفر در حال کشیدن شاخ آن و بالای سر هر دوی آنها نوشته شده : ” اصحاب دعوی”. یک نفر  دورتر ایستاده و نظاره گر است و بالای سرش نوشته شده : ” قاضی” و یک نفر هم در حال دوشیدن شیر گاو است و بالای سرش نوشته شده : “وکیل”.

اینجا صحبت از “کنایه” است. همه ی آن مفاهیم انتزاعی و کلی همچون حق و درستکاری و شرافت و شان و … جای خودرا به یک ” کنایه ” می دهد. کنایه ایی که نگارنده را وادار می کند از یک زاویه دید انتزاعی  فاصله گرفته و به انتخاب یک زاویه دید انضمامی برای تحلیل این فهم نزدیک شود.

خب ، دو سوال پیش می آید. ۱ ) این زاویه دید انضمامی که از آن صحبت می کنیم کدام است ؟ ۲) این ” فهم” چیست که قرار است تحلیل شود؟

پاسخ سوال نخست ” جامعه شناسی حقوقی ” است.

” هانری لو برول” ، چهار وظیفه یا کارکرد عمده برای جامعه شناسی حقوقی در نظر می گیرد که در این یادداشت  نگارنده همسو با وظیفه یا کارکرد چهارم از نظر وی ، تلاش می کند به تحلیل یک فهم اجتماعی بپردازد.

وظیفه یا کارکرد چهارم از نظر برول ، بررسی نقش متغیر گروه های حقوق دانان در زندگی حقوقی و حیات اجتماعی طبقات مردمی ، دولت ، سازمان مذهبی، موسسات اقتصادی ، سندیکاها و غیره است. در این کار ویژه  ، جامعه شناسی حقوقی به مطالعه ی  ” کارگزاران حقوقی” می پردازد. قضات ، حقوق دانان، وکلا و کسانی که جامعه علمی حقوق را تشکیل می دهند ،  در این رویکرد مورد بررسی قرار میگیرند.

خب ، حالا  قرار است چه  ” فهم ” ی را در این یادداشت تحلیل کنیم؟ ( سوال دوم)

پاسخ به این سوال بر میگردد به تابلوی دوم. پاسخ برمیگردد به همان ” کنایه”.

فهمی از نهاد وکالت و رفتار وکلا وجود دارد که وکالت را حرفه ای  در راستای تحقق  آزادی و حق  میداند و  وکیل را فردی آزادی خواه  و حق طلب.( که حکایت از همان استعاره ی بازوی فرشته ی عدالت در تابلوی اول  می کند ). اما در کنار آن  ، فهم دیگری نیز  از نحوه ی مناسبات یا رفتارهای این کارگزاران حقوقی شکل گرفته است که نمی توان با غفلت و بی اعتنایی از کنار آن گذشت و یا با کج خلقی و غضب در مقابل آن ایستاد.

فهمی که وکیل را یک ” کار چاق کن ” ، یک ” پول مفت بگیر ” و نهایتا  یک ” دلال”  می داند.( که حکایت از همان کنایه ی  شیر دوشی گاو در تابلوی دوم می کند ).

اینکه  ” آیا این فهم به واقع است یا نه ” ، سوال این یادداشت نیست و نگارنده هیچ تصمیمی در این باره ندارد. نه قرار است رگ گردن را قوی کنیم که  ” نه ! واقعیت ندارد”  و نه قرار است منطق به خرج بدهیم و استدلال کنیم که ” این قضاوت اجتماعی صحیح است”  . پرسش پیش روی این یاداشت چیز دیگری است . پرسش این است که چگونه این فهم اجتماعی درباره وکالت یا وکلا شکل گرفته است و چه مولفه هایی در این فهمم تاثیر گذار بوده اند..

این پرسش که چگونه این فهم درباره وکالت و وکلا شکل گرفته است نیازمند یک کار پژوهشی است اما به نظر میرسد میتوان در یک یادداشت توصیفی و تحلیلی کوتاه ، به  مواردی اشاره کرد که دریچه ها یی را  برای یک کار پژوهشی دیگر  بگشاید.

اولین واقعیتی که ذهن را به سوی خود می کشاند ” رفتار وکلا ” ست. رعایت یا عدم رعایت اخلاق حرفه ایی صنف.  اینکه کجاهاست که مفاهیمی چون یاری به اجرای عدالت جای خودرا به مفاهیم دیگری میدهد و  در پی  این تغییر ، فهمی که در تابلوی دوم از آن صحبت کردیم  شکل گرقته میشود .

•         حق الزحمه و هزینه ها

چگونگی رابطه ی مالی بین وکیل و موکل از موثرترین مولفه ها  در شکل گیری این فهم کنایی است. موضوع وکالت ، حوزه ی نمایندگی ، مبلغ حق الوکاله و نحوه ی محاسبه را وکیل به صورت شفاف برای موکل روشن نمی کند و یا در زمانی غیر متعارف از روند دادرسی به اطلاع موکل می رساند یا به گفتن شفاهی و کلی آن بسنده می کند.  حتی گاها  وکیل برای دور زدن مقررات و تعرفه ها به استقراض وجه نقد از موکل روی می آورد. با چنین رفتاری بستر مناسب برای دریافت حق الوکاله ایی غیر منصفانه و نامتعارف فراهم میشود. واین یعنی عدم اطلاع دقیق و معین موکل از میزان حق الوکاله و دستمزد که ممکن است متضمن خدعه و فریب در وکالت گردد.

 

•         مراوده با موکل

وکیل پس از بستن قرارداد وکالت  ، از موکل گریزان می شود. درحالی که حق موکل است که وکیلش جدی ، سخت کوش و صادق باشد. موکل حق دارد که از سوی وکیلش در جریان پرونده ایی که در آن ذینفع است قرار بگیرد. موکل حق دارد که بتواند درباره ی پرونده اش از وکیل به صورت منطقی کسب اطلاع کند. این تعقیب از سوی موکل و گریز از سوی وکیل( بخشی از آن به همان مولفه ی قبلی یعنی ” حق الوکاله محوری” برمیگردد) باعث نارضایتی موکلین و تصمیم به گرفتن وکیل دیگر و صرف هزینه ی دیگر و اطاله ی دادرسی می گردد. این نارضایتی موجب می شود که موکل از دستگاه قضایی و دادرسی نیز احساس و فهم عدالت نداشته باشد.

 

•         تعارض منافع

 

گاهی وکیل با تعارض منافع بین چند موکل مواجه می شود ، یا بین منافع مالی ، تجاری یا شخصی خود وکیل با موکلش تعارض پیش می آید، یا بین منافع موکل با منافع همکاران یا بستگان وکیل تعارض پیش می آید ،  یا منافع موکل  با منافع وکیل در شغل پیشین اش در دادگستری به واسطه حضورش در پرونده به عنوان قاضی  یا هر سمت دیگری ممکن است این تعارض اتفاق بیفتد. وکیل تعارض منافع را از موکل خود پنهان می کند و به جای خودداری از وکالت با وجود این تعارض در منافع همچنان به کار خود ادامه میدهد.

اما این حق موکل است که عینا از تعارض منافع وکیل مطلع شود و حق مشاوره با وکیل و  حق تصمیم گیری و اعلام رضایت یا عدم رضایت  در این خصوص داشته باشد.

این پنهان کاری در تعارض منافع از سوی وکیل موجب خدشه دار شدن ” استقلال” وکیل – به عنوان یکی از مهم ترین اخلاق حرفه ایی یا صنفی وکلا  –  در نزد موکل می شود.

 

اما ساده انگارانه است که همه ی ماجرا را صرفا به  رفتار شناسیِ وکلا و در حوزه ی آسیب شناسی اخلاق فردیِ وکلا تبیین نماییم. این نگاه منجر به نازل شدن تحلیل در این سطح می شود که ” خب ، در هر شغلی هم  آدم شریف هست هم آدم سود جو “. – همانطور که در صنوف دیگر مثل پزشکی نیز همین بحث صادق است – .

اما به همان مقدار که رفتار وکلا زیر ذره بین اجتماع است. و به همان مقدار  که پیکان انتقاد به سوی اخلاق آنها نشانه می رود و کنایه ها بیشتر متوجه کارگزاران قضایی است ، به همان مقدار ساختارها و مناسبات  پنهان و سازو برگ های بوروکرات محور و کارکردهای رابطه پیشگی و اصطلاحا ” آشنا بازی” و…شاید کمی آنطرف تر هنوز زیر ذره بین اجتماع ، درشت نشده اند .  اما محور یادداشت کوتاه  پیش رو ، تحلیل جامعه شناختی رفتار کارگزاران قضایی در یک فهم اجتماعی و پیوند آن با  بحث اخلاق صنفی یا حرفه ایی  وکلا بود و   انتخاب یک تحلیل ساختاری –  به عنوان مولفه ایی بسیار تاثیر گذار بر شکل گیری این فهم اجتماعی –  مجال   دیگری را می خواهد.

 

این یادداشت در چهارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ با مجله ی ” وکالت” منتشر می شود و نسخه نخست آن در شماره بهمن ۱۳۹۰ به انتشار رسیده است.