انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

واژگان یک فرهنگ (۲۱) پاتوق: در گرد و غبار قهوه خانه ها

واژه پاتوق ( که نگارش دقیق آن پاتوغ است) ریشه در فرهنگ مردمی دینی، محلی و شهری ایران دارد و به محل تجمع طرفداران یک گروه کنشی – فکری در اطراف «علم» یا «بیرق» ی خاص اطلاق می شده است که در ورزش باستانی یا در دسته ها و هیئت ها و هر جای دیگری بر پا می کردند. این واژه ظاهرا از دهه های ۱۹۴۰/۱۳۲۰ به بعد به تدریج با از میان رفتن یا کم رنگ شدن مکان های گرد هم آیی سنتی مردم و پدید آمدن مکان های جدید، به واژه ای ای متعارف در زبان فارسی تبدیل شد که گروه بزرگی از شهرنشینان از آن با همین معنی «محل جمع شدن گروهی خاص» در ساعات ، روزها و یا مناسبت هایی خاص استفاده می کردند. از سال های دهه ۱۳۴۰ این واژه به تدریح با ورود گروه دیگری از واژگان مردمی به زبان روشنفکران نیز راه یافت و در کنار «محفل» به وسیله خود آنها و به وسیله مخالفانشان علیه آنها به کار گرفته شد. از مهمترین واژگانی که در این زمان رایج شد و تا امروز کمابی ادامه یافته است: «کافه نشینی» و «روشنفکر کافه نشین» به معنای فردی است که بیشتر حرف می زند و هوش می گذراند و کمتر به عمل و تاثیر گزاری های واقعی اجتماعی فکر می کند و البته معادلی برای «غرب زدگی» در تعبیری که آل احمد در کتابش علیه «روشنفکران» به کار برد و بعدها نیز به صورت گسترده علیه اکثریت روشنفکران برای تحقیر و کاهش تاثیرگزاری اجتماعی آنها به کار گرفته شد.

در فرهنگ غرب نیز اگر خواسته باشیم معادلی نسبتا مناسب برای این واژه در اتریش اواخر قرن نوزدهم و یا فرانسه بین دو جنگ جهانی که شاید از آنها بتوان به عنوان مکان های اصلی مفهوم «روشنفکری» ی جدید یاد کرد، مطرح کنیم، «محفل ادبی»(cercle littéraire) «کافه ادبی»(café littéraire ) و بسیار بعد «کافه فلسفی» (café philo) به نظر مناسب ترین می آید، هر چند مورد اول، فضایی درونی و اعلب متمرکز بر یک شخصیت و یا به صورت دوره ای و با اتکاء به چند شخصیت داشت و موارد بعدی بیشتر در فضاهای باز و عمومی اتفاق می افتاد. «کافه» به منزله محلی برای تجمع، بحث و تبادل نظر که در فاصله ای از حوزه عمومی و حوزه خصوصی قرار می گرفت که جای «محفل» های قرون هجده و نوزده را که اشراف و شخصیت هایی خاص مرکز آن بودند را می گرفتند. «کافه» جایی بود که کنشگران می توانستند به گرد هم جمع شوند و یکدیگر در زمان هایی مشخص یا هر زمانی بیابند،، بدون آنکه «دیگران» را به چنین جمعی راهی باشد.

پس از جنگ جهانی دوم در اروپا و در کشورهای جهان سوم، سرنوشت لزوما یکسانی نداشتند: در اروپا کافه نشینی پس از جنگ به شکل پیشین خود باقی نماند و جای خود را به صدها محفل دانشگاهی و غیر دانشگاهی داد که البته می توانستند رابطه ای زنده و پویا را به ویژه در فرنسه با کافه را حفظ کنند. اما در کشورهای جهان سوم و از جمله در ایران، به دلیل وجود یک نظام آمرانه کنترل سیاسی – اجتماعی و افزون بر آن تداوم نهاد خانواده در اشکال سنتی اش در بخش بزرگی از جمعیت، که لزوما فضایی را در خانه برای چنین گرد هم آیی های ایجاد نمی کرد، «کافه» باز هم به عنوان محلی نیمه عمومی و نیمه خصوصی پاتوق های جدیدی را به وجود آوردند که کمابیش در کنار محافل خانگی(با پیشینه دراز مدتشان) تا امروز ادامه یافتند. معروفترین نمونه این گونه پاتوق های روشنفکرانه در سال های پیش از انقلاب، «کافه نادری» بود. این الگو نیز البته باز از عرب آمده بود و تجمع روشنفکران، قرار گذاشتن و حتی تبدیل افه به محلی برای بحث میان استاد و دانشجو که در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ (۱۳۵۰ و ۱۳۶۰) بسیار رایج بودند.

گونه ای از «محفل» ها به صورت موازی با یکدیگر در ایران پیش از انقلاب رشد کردند : از یک سو محفل های «هنری» یا «روشنفکرانه» یا حتی محفل های «مذهبی» خصوصی در خانه ها که برخی از آنها در دهه ۱۳۴۰ نطفه حرکت های میانه رو یا رادیکال سیاسی شدند و برخی دیگر به تشکیل جریان های ادبی و هنری و مجلات و نشریات خاص رسیدند. از لحاظ معنایی این زمینه خاص سیاسی رادیکال، میان واژه «محفل» و «خانه تیمی» که به آن خواهیم پرداخت رابطه ایجاد شد و در همان سال های سازمان امنیت کشور بسیاری از محافل را به عنوان محل تجمع و خانه تیمی معرفی می کرد که حقیقت نداشت. محفل های خصوصی هنری و ادبی نیز همانگونه که در دهه ۱۳۳۰ (۱۹۵۰) برنامه ای چون «گلها» در زمینه موسیقی از آن بیرون آمد، در دهه های یعدی به دموکراتیزه شدن موسیقی و به خصوص آموزش آن در حوزه های عمومی انجامید. محفل های عمومی نیز بدین ترتیب شروع به شکل گرفتن کردند که در آنجا نیز عنصر سبک زندگی و عنصر ایدئولوژی در هم آمیزی با یکدیگر، تعیین کننده نوع محفل بودند: از گالری های هنری (به ویژه هنر های تجسمی) گرفته تا هیئت های مذهبی، از محافل سخنرانی دانشگاهی و غیر دانشگاهی ، علمی و هنری نیمه خصوصی یا عمومی گرفته تا مساجد و موسسات و منبر های خاص دینی. از سوی دیگر رژیم پیش از انقلاب نیز تلاش می کرد محافلی را به صورت خصوصی و یا عمومی ایجاد کند تا گروه هی مختلفی را در آنها گرد آورد و یا حتی به دام اندازد، تشکیل محافل خصوصی با محوریت سیاسی یکی از شگردهایی بود که ساواک بارها برای شناسایی و سپس دستگیری مخالفان به کار می برد. این البته از محافل مرتبط به شبکه های غیر ایرانی یا بین المللی همچون لژهای فراماسونری، که روایت و حکایتی بسیار متفاوت و تفصیلی دارند، متمایز بود.

همه این محفل های خصوصی و عمومی ، پایه و اساسی بودند برای شکل گیری کمابیش سازمان یافته اقشاری از روشنفکران یا عموما نخبگان اجتماعی که در زمینه های فرهنگی وجوه مشترک داشتند هم از این رو بود که ورود ایدئولوژیک به محافل ، همچون اشکال سازمان یافته لژهای فراماسونری، به دلیل تداخل آنها با نظام در هم شکسته جهان سومی و فساد اداری و اقتصادی، عموما جنبه گرایش فرهنگی، هنری، یا حتی سیاسی را در آنها از میان برده و به روابط بیشتر مافیایی یا پبه مافیایی امکان می داد. در حالی که محافل از نوع نخست بستری بود برای شکل گیری بسیاری از انیشه ها و گرایش های هنری و فرهنگی جدید در ایران . در یک کلام در ابتدای دهه ۱۳۶۰ (۱۹۸۰)«پاتوغ» عمدتا در حوزه عمومی و در نزد گروه ها و اقشار خاصی از نخبگان معنا می داد و معنای قدیمی خود را به مثابه محلی برای تجمع مردم عادی از دست داده بود.