کنوانسیون دموکرات برای تعیین هیلاری کلینتون به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری در ماه نوامبر ٢٠١۶ آماده می شود. مسیری که او به عنوان وزیر امور خارجه پشت سر گذاشته و نیز اظهارات سیاسی اش پیش بینی بازگشت به یک مداخله گری قدرتمندانه تر در خاورنزدیک را ممکن می سازد که برپایه اتحاد با عربستان سعودی و اسرائیل قراردارد.
در نیمه ژانویه ٢٠١١، دستگاه مدیریتی اوباما در یک بحث عمیق فوری درگیر شد. از دوهفته پیش از آن، درقاهره انبوه مردم درشماری روز افزون درمیدان تحریر گرد آمده و خواستار کناره گیری حسنی مبارک رئیس جمهور خودکامه مصر می شدند. در کاخ سفید «پاسداران جوان» شورای امنیت ملی – سامانتا پاورز، بن رودز، دنیس مک دونو- رئیس جمهوری آمریکا را به موضع گیری به نفع «نیروهای تغییرطلب » ترغیب می کردند. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه برای جیمز تراوب حکایت می کند که نمایندگان دموکرات هوادار «مداخله» در سیاست خارجی برمبنای حقوق انسانی (اکثر آنان بعدا از اقدام مسلحانه آمریکا در سوریه حمایت می کنند) را ساده لوح می دانست. به ویژه، نظر هیلاری این است که سقوط رژیم حسنی مبارک – که به او و به ویژه همسرش نزدیک است – پیامی خیلی ناگوار برای متحدان ایالات متحده، در درجه اول اسرائیل (بنیامین نتانیاهو اعلام کرده بود که تنها گزینه حمایت بی قید وشرط از حسنی مبارک خواهد بود) و نیز عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج [فارس] خواهد فرستاد. ٢٨ ژانویه، هیلاری دربرنامه تلویزیونی «دیدار با مطبوعات» با صدای بلند گفت که تنها حسنی مبارک می تواند ازعهده «یک گذار مسالمت جویانه همراه با نظم به سوی یک دموکراسی واقعی» (١) برآید. دراین مورد، او از حمایت دو چهره؛ رابرت گیتز وزیر دفاع جمهوری خواه و جو بایدن معاون رئیس جمهوری برخوردار بود. با این حال، باراک اوباما خلاف نظر او عمل کرد. فردای آن روز، اوباما علنا اعلام کرد که به نظر او، گذار می باید «فورا» انجام شود. ده روز بعد، مبارک زیر فشار مردمی قدرت را ترک کرد.
نوشتههای مرتبط
یک محافظه کار درمیان دموکرات ها
هیلاری کلینتون، زنی که می پندارد می توان جریان زمان را متوقف کرد، ازسوی حزب دموکرات به عنوان نامزد ریاست جمهوری آمریکا معرفی می شود و همه نظرسنجی ها تا امروز نشانگراین است که بخت بسیاری برای راهیابی به کاخ سفید دارد (٢)، و این در شرایطی است که دنیای خارج برای آمریکائیا خطرناک و پرآشوب تر و بیش از همیشه غیرقابل درک است. آیا رفتار او درزمان «بهارعرب» در مصر می تواند نشان دهنده سیاست خارجی اش در خاور نزدیک پس از انتخاب به ریاست جمهوری باشد؟ او در خاطرات خود: «زمان تصمیم گیری ها» (انتشارات فایار، ٢٠١۴) پنهان نمی کند که از دید او نتیجه «بهار» مصر نشان داد که حق با او بوده است: سقوط حسنی مبارک به ظهور خودکامه ای بدتر از مستبد پیشین انجامید. درواقع، او این ایده را رد می کند که عقب نشینی اش اجتناب ناپذیر بوده است. یقینا، رفتاراو در آن زمان می توانست نتیجه یک برآورد غلط کادر دیپلوماتیکش در مصر بوده باشد. اما در اساس، او مدافع محافظه کارترین خط مشی، هم از نظر خطرپذیری و هم از جهت تعهد سیاسی بود.
این محافظه کاری، که برخی حتی آن را «محافظه کاری نو» توصیف می کنند، انتقاد اصلی چپ دموکرات به اوست. جفری گلدبرگ، روزنامه نگار آمریکایی در مقاله ای با عنوان «دکترین اوباما» در آوریل ٢٠١۶ بدگمانی اوباما نسبت به «کتاب نقش واشنگتن» را شرح می دهد ؛این «راهنمای» غیر رسمی که اکثر نخبگان پایتخت آمریکا و کارشناسان سیاست بین المللی را به هم پیوند می دهد، و اوباما نظرخوشی نسبت به آن ندارد. آنچه که اوباما رد می کند، این است که این راهنما، در همه شرایط درگیری برتری را به کاربرد زور می دهد: فشار دیپلوماتیک را بر کوشش برای دست یابی به مصالحه و تهدید بالقوه یا استفاده عملی از سلاح درصورت لزوم را ارجح می شمارد. با این حال، آشکار است که هیلاری کلینتون تجسم دستگاه مدیریتی است که مجتمع نظامی- صنعتی و اندیشکده هایی مانند «شورای روابط خارجی»، «بنیاد بروکینگز» و یا حتی «مرکز راهبرد و مطالعات بین المللی» را گرد می آورد و گذر اعضای آنها به دستگاه مدیریتی نشانگر نفوذی است که از آن برخوردارند.
«ژاندارم جهان»؟
در مطلبی اخیر، جفری ساکز (٣) گرایش اصلی نامزد دموکرات را چنین تشریح می کند: «او به قدرت آمریکا معتاد است». او هربار که درباره کاربرد زور اظهارنظر کرده: علیه صربستان اسلوبودان میلوسویچ در ١٩٩٩، برضد صدام حسین درسال ٢٠٠٣، معمر قذافی درسال ٢٠١١ و بشار اسد در ٢٠١٣ – ٢٠١٢ پاسخ او مثبت بوده، امری که دست کم در مورد عراق و لیبی عواقبی فاجعه بار داشته است.
دوما او لبریز از این ایده است که «آمریکا و تنها آمریکا باید رهبری جهان را داشته باشد» و این «استثنایی شمردن آمریکا» با تفرعن همراه است. به طور خلاصه، این اقتصاد دان بین المللی که تبدیل به هوادار محیط زیست شده می نویسد: «هیلاری کلینتون به درستی ترامپ را به غیر قابل پیش بینی بودن متهم می کند اما خود او، به شکلی خطرناک قابل پیش بینی است». او نگران آن است که وقتی هیلاری رئیس جمهوری شود، ایالات متحده به دیدگاه کلاسیک روابط بین المللی یعنی «راهنمای واشنگتن» بازگردد. حرف جیمز تراوب هرچند این تحلیل را تعدیل اما در نهایت حرکت در این مسیر را تائید می کند. او می نویسد: برنامه سیاسی هیلاری کلینتون به طور اساسی تفاوتی با برنامه اوباما ندارد، اما «روشی که او برای روابط بین حکومت ها درنظردارد به نظر کیسینجر شبیه و تجسم واقع گرایی سیاسی است».
الیزابت شاکمن هارد، سیاست شناس دانشگاه «نورث وسترن» نزدیک شیکاگو، به نوبه خود ازاین بیم دارد که حضور هیلاری کلینتون در کاخ سفید به جنگ های جدید آمریکا در خاور نزدیک بیانجامد. به نظر او، هیلاری کلینتون «هرگز محدودیتی برای توانایی ایالات متحده برای تغییر دنیا با معیار منافع خود قائل نبوده است» (۴). او هیچ گاه ترازنامه ای درمورد موضع گیری هایش، اعم از عراق (او به عنوان سناتور دموکرات درسال ٢٠٠٣ به جنگ آغازشده توسط جرج دبلیو بوش رای داد) و لیبی ارائه نکرده است. سیاست او درمورد لیبی – تلاش بسیاری کرد ستاد نیروهای مسلح آمریکا که نسبت به عملیات بنغازی، باعواقب شومی که می دانیم، اکراه داشت را به اقدام نظامی ترغیب کند – باردیگر تمکین او نسبت به راهنمای واشنگتن را نشان می دهد. این استاد دانشگاه یادآوری می کند که جو بایدن، معاون رئیس جمهوری با مشارکت آمریکا در سرنگونی قذافی مخالف بوده و گفته بود پیش از درگیر شدن در یک جنگ می باید«نه فقط به روز پس از آن، بلکه به یک دهه بعد فکر کرد».
دیدگاهی تنگ درباره منافع آمریکا
نگاهی سریع به افق رفتاری هیلاری کلینتون، درسال هایی که در راس وزارت امور خارجه (٢٠١٣ – ٢٠٠٩) بود، نشان می دهد که زنی که تحت سلطه دیدگاهی تنگ از منافع آمریکا است، به نوشته تراوب «بیش از آن که درفکر قابلیت واقعی تهدید باشد، به نمونه بودن ارزش خود باور دارد». به این دلیل بود که او از رئیس جمهوری آمریکا به خاطر این که پس از عبور سوریه از «خط قرمز» تعیین شده یعنی کاربرد سلاح شیمیایی از حمله به این کشور خودداری کرد به شدت انتقاد نمود. بنابر گفته های نزدیکانش او واکنشی تند داشت: «اگر گفته شود که حمله می کنیم، گزینه دیگری نداریم، باید این کار را کرد». به نظر اوباما، حمله هیچ مشکلی را حل نمی کرد و احتمالا وضعیت غم انگیز سوریه را – اگر ازاین وخیم تر نیز ممکن باشد – وخیم تر می کرد.
این نخستین باری نبود که اوباما و وزیر امور خارجه اش نظراتی متفاوت داشتند. نخستین اختلاف بین آنان درمورد افغانستان پیش آمد که ازسال ٢٠٠٩، هنگامی که ژنرال های آمریکایی حاضر در افغانستان خواستار حضور ۴٠ هزار سرباز آمریکایی اضافی در این کشور شدند. کلینتون در تقابل با اکراه اوباما با اشتیاق به حمایت از «برنامه ضد شورش» ژنرال ها پرداخت. او در خاطرات خود توضیح می دهد که ارزیابی اش این بوده که طالبان تا زمانی که در موضع قدرت است تن به مذاکره نخواهد داد. ازاین رو، پیش از مذاکره می باید بر آنها غلبه کرد یا به حد کافی آنها را تضعیف نمود. این نیز همچنان برمبنای راهنمای واشنگتن است. تراوب می نویسد: «در گذشته ژنرال ها درحدی زیاد توانایی آمریکا در تبدیل افغانستان به یک کشور خودکفا ازنظر سیاسی و نظامی را بیش ازمیزان واقعی ارزیابی کردند. حس غریزی اوباما مانند مورد عراق خوب بود. کلینتون اشتباه می کرد، چنان که درمورد عراق اشتباه کرده بود».
رفتار او درمورد «مذاکره با تهران» درباره توقف برنامه هسته ای نظامی دایما نقشی از سوء ظن و میل به سنگ اندازی در راه امضای توافق داشت. او در خاطراتش از امضای توافق حمایت می کند اما با اصرار بر نقش چندجانبه بودن تحریم ها برای واداشتن تهران به توافق تاکید دارد، درحالی که اوباما به نوبه خود همواره این نکته را درنظر داشته که در ورای تحریم ها، برای دست یابی به توافق هردوطرف می باید گذشت هایی بکنند. تراوب ادامه می دهد که اوباما «حاضر بود با ایرانی ها راه بیاید زیرا درک می کرد که آنها نیز به این توافق نیاز دارند. او درک می کرد که آنها نیز گذشته و سیاستی دارند و همواره نسبت به واداشتن آنها به عقب نشینی تنها با نشان دادن چنگ و دندان بدگمان بود». خلاصه، یک بار دیگر کلینتون درمورد ایران به «نقش واشنگتن» باورداشت و اوباما از آن پرهیز می کرد.
ترجیح ریاض بر تهران
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه دوره اول ریاست جمهوری اوباما درسال ٢٠١٠ رابرت کاگان، یکی از درخشان ترین نظریه پردازان محافظه کاری نو را به عضویت «هیات سیاست خارجی»، که گروهی از مشاوران دربیرون از وزارتخانه بود منصوب کرد. آیا وقتی رئیس جمهور شود از نظریه او پیروی می کند؟ شاید مهم تر و نشان دهنده تر ازاین که سیاست واقعی او وقتی انتخاب شود چه خواهد بود، این است که او با نظر باراک اوباما درمورد داشتن روابط کلی با تهران موافق نیست. رئیس جمهوری کنونی آمریکا ایران را به عنوان یک عامل ضروری برای ثبات خاورنزدیک می داند. ازنظر هیلاری کلینتون شرکای ممتاز (بجز اسرائیل) عربستان سعودی، رهبر دنیای سنی، و مصر هستند. در نوامبر سال ٢٠١۵، هیلاری اصرار داشت که بنیاد بروکینگز برای حفظ فاصله رادیکال با تهران مداخله کند و می گفت: «من در اجرای این توافق ایران را به عنوان یک شریک نمی دانم، ایران هدف این توافق است» (۵). ریاض از این امر خشنود بود. فزون براین، از هیلاری کلینتون در شبکه «العربیه» به خوبی پذیرایی خاص می شود. جویس کرم، نماینده واشنگتن روزنامه سعودی چاپ لندن «الحیات» می گوید می توان انتظار داشت که دست یابی هیلاری کلینتون به قدرت به وضعیت کنونی که «هیچ رهبر خاورمیانه ای دارای روابط نزدیک با کاخ سفید نیست» (۶) پایان دهد. او، وفادار به «عمل گرایی» خود امیدوار است که «روابطی شخصی» با رهبران منطقه برقرار کند.
آشکارا نزدیک به «آیپک»
در راستای بودن در «تفکر آرزومندانه»، نویسنده الحیات پیش بینی می کند که کلینتون قاطعانه خواهد کوشید ازاین پس رابطه ای گسترده با دنیای عرب سنی برقرار کند و خود را بیش از اوباما دربرابر «روسیه و ایران» «خشن تر» نشان دهد و تا حد «زنده کردن ابتکار صلح» اتحادیه عرب درسال ٢٠٠٢ درمورد درگیری اسرائیل- فلسطین پیش رود. این ابتکار، که توسط عربستان سعودی به پیش برده می شد و پیشنهاد صلحی کلی را با دنیای عرب برمبنای عقب نشینی کامل از مناطق فلسطینی اشغالی ازسال ١٩۶٧ را می داد در آن زمان با بی اعتنایی اسرائیل روبرو شد. در آن طرح، انتظارات اسرائیل دقیقا با طرح همخوان نبود. با این حال، هیلاری کلینتون همواره به عنوان یکی از نزدیک ترین رهبران دموکرات به «کمیته امور عمومی آمریکا- اسرائیل» (آیپک) ظاهر شده که لابی هوادار اسرائیل در واشنگتن است. او همواره فلسطینی ها را مسئول شکست مذاکرات صلح دانسته و به نفع یک رشته از انتظارت اضافی اسرائیل (به رسمیت شناخته شدن «دولت یهود» توسط سازمان آزادی بخش فلسطین، حفظ دره اردن تحت کنترل اسرائیل و غیره) موضع گیری کرده است. با این حال، به خلاف حزب جمهوری خواه که راهکار انتخاباتی آن موضع «دو حکومت که درکنار یکدیگر درصلح زندگی می کنند» (٧) است، هیلاری کلینتون همیشه، حتی در آغاز دوره اول ریاست جمهوری اوباما از ابتکار صلح مطرح شده توسط او درباره روند صلح (ماموریت اعزام جرج میچل) به این دلیل که به عنوان پیش شرط خواهان پایان گرفتن ساخت شهرک های یهودی نشین در قلمرو فلسطین، شرطی که او آن را برای اسرائیل «غیرقابل قبول» می دانست طفره رفته است. ماموریت جرج میچل شکست خورد.
طبقه سیاسی و رای دهندگان اسرائیلی هر رئیس جمهوری جمهوری خواهی را به هیلاری کلینتون ترجیح می دهند. اما، اگر قرار باشد که رئیس جمهوری دموکرات باشد، در این صورت هیلاری بهترین گزینه خواهد بود. احساس عمومی در اورشلیم چنین است. با این حال، رهبران اسرائیل نگرانی هایی درمورد تحول در وضعیتی دارند که از دید ایشان هشدار دهنده است: درمیان جوانان و جناح چپ حزب دموکرات مخالفت هایی رشدیابنده نسبت به سیاستی که اسرائیل درمورد فلسطینیان اعمال می کند به گوش می رسد. بنابر یک نظرسنجی اخیر «مرکز پژوهش پیو»، ۵۵ درصد از «دموکرات های پیشرو» («لیبرال دموکرات ها») در ایالات متحده نسبت به فلسطینیان احساسات مساعدتری از اسرائیل دارند. این یک تحول چشمگیر است زیرا درمیان ایشان بخش مهمی را یهودیان تشکیل می دهند. از دید این پیشروها – که برنی ساندرز نامزد مرحله مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که وزنی بیش از برآورد ابتدایی داشته – هیلاری کلینتون دست کم می باید بیش از حد اوباما به نفع فلسطینیان موضع قاطع بگیرد. این مانع داخلی هرچند کوچکی برای کلینتون در مسند ریاست جمهوری است اما او نمی تواند آگاهانه آن را نادیده بگیرد.
هیلاری کلینتون برای این که نشان دهد «قاعده گرایی» بر کارزار انتخاباتی اش چیره است، به عنوان معاون رئیس جمهوری مردی از «جناح میانه» را که نماینده جریان غالب بر سیاست آمریکا است برگزیده است. برای این سمت او می توانست یک سیاه پوست یا لاتین تبار را برای جلب نظر اقلیت های قومی- نژادی انتخاب کند یا کسی را برگزیند که بتواند رای جوانان، که در آن عقب مانده را جلب کند. «د فوروارد» روزنامه یهودی پیشرو نیویورک می نویسد: «او سناتور ویرجینیا تیم کین را برگزید که یک «پیشکسوت» سیاست آمریکا، عضو کمیسیون امور خارجه سنا و «میانه رویی است که نمی تواند کسانی را که به ساندرز تمایل داشته اند» (٨) جلب کند. همچنین کین به «دوستی با اسرائیل» شهرت دارد. با این حال، او از جمله نمایندگان دموکراتی بود که از حضور در کنگره در هنگام ایراد سخنرانی تحریک آمیز مشهور ٣ مارس ٢٠١۵ بنیامین نتانیاهو، به دعوت جمهوری خواهان، علیه اوباما درباره امضای توافق با ایران خودداری کرد. توافقی که کین از روز نخست هوادار سرسخت آن بود. امری که بی تردید از دید اسرائیلی ها، و سعودی ها، نقطه ای سیاه است.
١-
Cité par James Traub, « The Hillary Clinton’s Doctrine », Foreign Policy, 6 novembre 2015.
٢- بر اساس تمام ارزیابی ها هیلاری کلینتون بر حریف اش ترامپ پیروز می شود
٣-
Jeffrey Sachs,« Clinton Speech Shows That only Saunders Is fit for the Presidency », Huffington Post, 6 juin 2006.
۴-
« Will Hillary Clinton Lead us Into Another War in the Middle East ? », Huffington Post, 3 avril 2016.
۵-
Cité par Reza Marashi, « The Middle East is Changing. Hillary Clinton’s Policy Isn’t », Huffington Post, 30 novembre 2015.
۶-
Joyce Karam, « What a Hillary Clinton nomination means for the Middle-East », Al-Arabiya, 7 juin 2016.
٧- در برنامه انتخاباتی جمهوری خواهان برای دونالد ترامپ آمده :« ما از حق اسرائیل بمثابه یک دولت یهود دذ دفاع از مرزهایش دفاع می کنیم . در آینده بنظر ما دو دولت باید وجود داشته باشد: اسرائیل و یم دولت قلسطینی. بیت المقدس باید پایتخت اسرائیل باشد».
٨-
Nathan Guttman, « Tim Kaine, Clinton’s Pick for Vice-President, Is a pro-Israel Centrist », forward.com, 22 juillet 2016.
لوموند دیپلماتیک ژوییه ۲۰۱۶
٢۶ ژوییه ٢٠١۶
سیلون سیپل