(یک مجموعه مصاحبه)
قسمت ششم. ایستادگی ها و بازگشت ها بر سر زبان و لهجه غیرمعیار
نوشتههای مرتبط
لیلا حسین زاده، سپهر خدابخش
پیشگفتار: هنر و زبان مادری در ایران، مجموعه مصاحبه با هنرمندانی است که هنرشان به نحوی با زبان سر و کار دارد و فارسی معیار زبان یا لهجه مادری شان نبوده است. این مصاحبه ها پس از انجام، مورد تقسیم بندی تماتیک قرار گرفته اند و هر قسمت این مجموعه، بخش هایی از مصاحبه ها را ذیل یکی از فصل بندی های تماتیک می آورد. این مجموعه شامل ۱۱ قسمت می شود که عبارتند از : صفر. مقدمه ۱. درونی کردن فارسی معیار، پیش از خلق اثر هنری ۲. ذایقه مخاطبین هنر، ذایقه معیار ۳. اندوخته هنر، زبان و لهجه معیار ۴. زبان و لهجه غیرمعیار در جایگاه کهتری ۵. تجربه از خودبیگانگی برای هنرمندان با زبان/لهجه غیرمعیار ۶. ایستادگی ها و بازگشت ها بر سر زبان و لهجه غیرمعیار ۷. دشواری های خواندن و نوشتن در زبان و لهجه غیرمعیار ۸. مساله مجوز در تولید هنر به زبان و لهجه غیرمعیار ۹. یک مصاحبه کامل، مواجهه زبان مادری و هنر برای یک بازیگر سینما/تیاتر ۱۰. یک مصاحبه کامل، مواجهه زبان مادری و هنر برای یک شاعر عرب
قسمت ها به تدریج منتشر میشوند و بهتر آن است که برای دریافت بهتر توصیفات این مجموعه مصاحبه، سرفصل ها به ترتیب خوانده شوند. به طور ویژه خواندن قسمت “مقدمه” در شماره صفر برای درک بهتر قسمت های بعدی ضروری است.
برخی از مصاحبه شوندگان از لحظات موفقیت تلاششان برای خلق هنر با زبان یا لهجه مادری خود صحبت کردند و برخی دیگر از بازگشتشان به زبان یا لهجه مادری پس از مدتی تولید اثر به زبان و لهجه معیار یا درآمیختن این دو گفتند. توضیحات این دسته از مصاحبه شوندگان در این خصوص در ادامه طرح می کنیم:
علی اهل کازرون که در زمینه موسیقی کار می کند: «بعد از پایان تحصیلات و بعد از دوران سربازی به فعالیتهای هنری مشغول شدم و کم کم بواسطه ارتباط بیشتر با هنرمندان همشهری به این نتیجه رسیدم که بیشتر برای شناساندن تاریخ و فرهنگ و هنر شهرم فعالیت کنم.
سال ۹۷ با همکاری یکی از دوستان که کارشناس ارشد تئاتر هست و مسئول فرهنگسرای مردانی کازرون بود(پارسال به دلیل فشارهای دست های پشت پرده،شهردار و شورای شهر وقت،فرهنگسرا را که مهمترین پایگاه فرهنگی کازرون بود تعطیل کردند)یک کارگاه آموزشی با رویکرد موسیقی،ریتم و حرکت های نمایشی طراحی کردیم و در لابلای برنامه ها ی آموزشی از چند شعر با لهجه کازرونی برای کارهای نمایشی استفاده کردیم.روال این بود که من شعری محلی را که دوستم کاوه رییسی میسرود را آهنگسازی میکردم و برای هنرجو ها با پیانو اجرا میکردم و میخواندم،بچه ها یاد میگرفتند و با حرکات نمایشی اجرا میکردند.
یکی از مادر ها که در کلاس حضور داشته بر خلاف قواعد این قطعه را با موبایل رکورد کرد و دو روز بعد خیلی ها از گوشه و کنار ایران و از خارج از کشور پیام می دادند و از این کار تعریف میکردند.جالب اینجاست که کار با کیفیت صوتی پایینی ضبط شده بود و از طرفی من هم خواننده نیستم اما این فرم کار برای خیلی ها مقبول بود».
بامداد رپر اهل مریوان می گوید: «من از سال ۸۹ بود و به طبع (طبق) همین روندی که توی موسیقی پایتخت جریان داره و این فکری که باید حتمن، الزامن پیروی بشه از هنر پایتخت برای پیشرفت بیشتر، از سال ۸۹ تا تقریبن شاید بگم ۹۳-۹۴ من فارسی میخوندم و از اونجا به بعد بود که بیشتر سعی کردم برگردونم قضیه رو سمت زبان محلی خودمون و با کردی بیشتر آشنا بکنم گوش مردم و اطرافیانم رو.
من بعد از اینکه حتی از خوندن به زبان فارسی و نوشتن به زبان فارسی موقتن کنارهگیری کردم و از سال ۹۴ ۹۳ شروع کردم به رپ خوندن به زبان محلی خودمون، فارغ از همهی مباحثی که توی ویس قبلی گفتم، پیش اومده که حتی وسط آهنگ من جملههای فارسی به کار بردم و تا جایی که شده این تلفیق رو به وجود آوردم برای یکدست شدن زمینهای که تو فکرمه برای اون نتیجهای که خودم به شخصه انتظار دارم به درستترین حالت ممکن به دست بیاد.
{…} برای قضیه بازخورد مخاطبین خداروشکر تا اونجایی که تونستم تلاش خودم رو کردم و اوایل سیل وحشتناک انتقاد هجمه شدیدی به من وارد میشد و این هر روز بیشتر منو ناامید میکرد ولی تمام تلاشمو کردم که تداوم ببخشم به این قضیه و این آگاهی رو به مخاطب ببخشم که میشه یه حد واسطی از این دو طرف گرفت؛ اینکه یکسری از مخاطبین کرد میگن که تو اگر ارق ملی به کردستان داشته باشی و این باور رو داشته باشی نباید فارسی بخونی و از طرفی هم فارس زبانها میگن که تو چون توی ایرانی حق نداری کردی بخونی. پس مجبور بودم که یه حد وسطی رو رعایت بکنم و شکر خدا شده. الان پیش اومده کارایی که کردی خوندم رو چون تمام آهنگهارو زیرنویس فارسی میکنم شاید بگم ۵۰ – ۵۰ مخاطبین من تقسیم شدهن به فارس زبان و کرد زبان و این برای من به شدت خوشاینده یعنی تلاشی که کردم نتیجه داده الان و بیشتر هم خواهد شد، امیدوارم.
{…} اینکه من به زبان خودم میخونم از لحاظ زمان مکانی یکسری باگ این وسط هست که ما هنوزم درگیر فولکلور توی موسیقیمون هستیم و هنوز هم تو این فکرن که با خوندن آهنگهای فولکلور قدیمی میشه این هنر رو سرپا نگهداشت و هیچکس هم کتمان نمیکنه که قدمت هنر کردی، مخصوصن توی زمینهی موسیقیش برای خاص و عام شناخته شدهست و اصلن پوشیده نیست. ولی این سبکی که من میخونم، سبک رپ و قضیه هیپهاپ و اینها توی عامه مردم و حتی توی خواص مردم خیلی به گوش آشنا نیست و ما هنوز دارم آزمون و خطا میکنیم که یه حد وسطی از ذائقه مردم چه عام چه خاص و یه حد وسطی از افکار خودمون رو بیاریم روی ورق که تعادل رو یه جورایی رعایت کرده باشیم. ولی هنوزم متاسفانه این گارد گرفته میشه توی مردم خودمون که هنوزم بیشتر سمت و سوی فکریشون سوق داده میشه سمت موسیقی فولکلور. حالا به اقتضای وضعیتی که توشیم رسانههای کوچیکی که مربوط به صدا و سیما هستن تو هر استانی هستن و بیشتر موسیقیهایی رو پخش میکنن که فولکلورن و این یه روند طبیعیه که ما الان داریم، یه آلترناتیوی رو توی ذهن عموم مردم به وجود میاریم و یهذره تلاش بیشتری میخواد. نه اینکه غیر ممکن باشه، ممکنه ولی یهذره تلاش بیشتری نیازه و مرور زمان این قضیه رو بیشتر حل میکنه.
{…} به لطف باز بودن و وسیع بودن حیطه کاریای که من توشم مخصوصن این که میشه به لحاظ ساختاری خیلی راحت میشه چارچوب شکنی کرد توی سبک رپ، همین دلیل شده که این شعر و ادبیاتی که از قدیم با ما اومده و هنوز هم مونده از شعرای قدیم کرد زبان و حتی فارسزبان میشه از ادبیاتشون بهره گرفت و بهرهمند شد. ولی در کنار این تمام تلاشمون رو داریم میکنیم که محتوایی که تولید میکنیم عامهپسندتر باشه و پیچش ادبی خودش رو از دست نده و در کنار این قضیه همون شیوۀ گفتار عامیانه رو، که توی سبک رپ بهش میگن دانش خیابانی، همون گفتار رو آوردیم و از چند تا فیلتر عبورش دادیم و شده این محتوایی که الان به گوش مخاطب میرسه و روز به روز هم داره پیشرفت بیشتری میکنه و مطمئنن تا چند سال بعدی خیلی همهگیرتر خواهد شد این قضیه. به گوش عام برسونیم قضیهش این نیست که ما باید به فکر عام بچرخیم و مین استریم کار کنیم. قضیه اینه که ما تموم تلاش خودمون رو میکنیم که ذهنیت خودمون رو به همون شکل و فرمی که مردم حرف میزنن، همون محتوایی که به طبع رکگویی، حتی اگه رکیک حرف زدن هم هست، در صورت نیاز لابه لای شعرها گنجونده میشه و هنوزم مونده و میشه تا جایی که به قول معروف پا رو از گلیم درازتر نکنیم که حتی طبعن میشه و پا رو از گلیم درازتر میکنیم و همون سیستم فکری خودمون رو با همون شیوه گفتاری مردم وارد جامعه میکنیم به صورت MP3
و اینکه از اصالت ادبیات کوردی من بخوام به شخصه کاری کنم که کاسته بشه، نه. و اگر پیش اومده هم امری خودخواسته نبوده طبیعتن. ولی با این حال خیلی فرق داره اون دوتا قضیهای که توی قضیهی نوشتاری بین ما و شاعرها پیش میاد. چون اونها لیریک مینویسن و محتوا ادبیه و ما تکس مینویسیم و شعری که نوشته میشه خیلی به گوش آشناتره تا شعرهایی که قدیم شاعرها سرودهن. یعنی همون شعرهایی رو که شعرا سرودن الان با همون زبون طبیعتن بین مردم حرف زده بشه خیلی واکنشهای عجیب غریبی نسبت به این قضیه دیده میشه. ولی هیچوقت این قضیه پیش نمیاد که مخاطب بگه شما چرا شعراتون یهجوریه که انگار از صد سال پیش اومدید یا از n سال پیش اومدید. هیچوقت این قضیه پیش نمیاد. و همگامه. تمام حرفهایی که زده میشه آپدیت شده و به روز شدهی حرفهای مردمه. فقط اون چه اتفاق میفته اینه که از فیلتر ذهنی خواننده عبور داده میشه.
بامداد در پاسخ به این سوال که چرا زبان کوردی را برای رپ خود انتخاب کرده است می گوید : «حقیقتن من اول چند تا آهنگ به زبان انگلیسی و به طور غیر رسمی پخش کردم. و چون رشتهی دانشگاهیم ادبیات انگلیسی بود راحت بود نوشتنش. ولی همون قضیه شامل حال ادبیات فارسی هم میشه و همین شد که من کنار گذاشتم فارسی رو. چون احساس میکنم اگر قرار باشه اون دلیلی که به خاطرش شروع کردم به خوندن، همون آگاهی بخشی و توسعه دادنِ افکار اطرافیانمه، اگر بتونم. با زبان کردی، زبانی که خودم حرف میزنم، خیلی راحتتره رسوندن اون باورهای فکری. تزریقش خیلی راحتتره. مخصوصن اینکه قضیه بر میگرده سر mp3 بودن کارها و فایل صوتیه. تولید اثر صوتیه، خیلی راحته چون قضیه بر میگرده به همون دانش خیابانی که توضیح دادم. دلیل اصلیش همین بود. بزرگان زیادی هستن توی قضیه رپ فارسی که میتونن هندل بکنن این قضیه رو. ولی به نوبۀ خودم وظیفه دیدم که تمام تلاشم رو برای پرورش این قضیه توی لوکیشن خودم بیشتر بگذارم. تمام تلاشم رو به کار بردم و امیدوارم بیشتر هم بشه. اینکه اطرافیان آدم الویتاند برای یه جامعهی بهتر. هرچند برمیگرده سر اولنفر خودِ انسان. و بعد اون کسانی که نزدیکترین مراوده اجتماعی رو باهاشون داریم. این دیدگاه منه، امیدوارم درست هم باشه تا یه حدی، چون تمام تلاشم رو دارم براش میکنم.»
آسو اهل سنندج که در حوزه موسیقی کار میکند: «در این سالها یک ذره جریانی شکل گرفته است که به سازهای در حاشیه مانده بیشتر می پردازد و معتقد است بسیاری از این سازها خیلی از سازهای موسیقی سنتی قویتر بودهاند. خیلی سازهای تواناتری بودند. این سازها فراموش شدهاند. خیلی از ریتمها فراموش شدهاند. خیلی از موسیقیها از بین رفت به خاطر این دستگاه موسیقی ایرانی که بعدتر شد موسیقی ملی. موسیقی اصیل ایرانی! انگار موسیقی کوردی و … موسیقی قومی بودند، موسیقی محلی بودند.»
رامین اهل بهشهر که در حوزه نوازندگی و آهنگسازی کار می کند :«از آنجایی که زیست اینجانب تا دوران نوجوانی در مازندران بوده و آموزش موسیقیام نیز در آن شهر و دیار آغاز شد و همچنین نشست و برخاستها و حشر و نشرها با اهالی هنر و فرهنگ منطقه در آن روزگار شکل گرفت، ضمن اینکه تغذیهی شنیداری از موسیقی محلی مازندرانی در سبد فرهنگی نگارنده دائماً حاضر بود؛ بنابراین موسیقی منطقه همراه با لهجه و گویش مازندرانی به طور همزمان در ذهن و سلیقهی فرهنگیام شکل و شخصیت یافت. هرگاه نیز اقدام به اجرا و ضبط اثری با محتوا و لحن موسیقی زادگاهم کردم در مراحل پیشتولید ابتدا رجوع کردهام به منابع شنیداریای که از این نوع موسیقی موجود هست و پیش زمینهی ذهنی و حسی خود را همسو با حال و هوای آن کردهام؛ در حین مرحلهی تولید نیز با قرار دادن اِلِمانهایی از مناطق شمالی کشور اعم از عکسهایی از طبیعت سرسبز و مرطوبش، ساحل و دریای زیبایش و…؛ در محل اجرا، حواس خود را به فضای حسی آنجا متصل نگه داشته و عموماً از مخاطبانم هم نظرات مثبتی از ماحصل کار دریافت کردهام.»
بابک بازیگر اهل تبریز: «از چند سال پیش این مشکل حل شده است و ما کارهایی داشتیم که به زبان تورکی بودند. رفتند فجر و اجرا هم کردند و مشکلی برایشان پیش نیامد. همین الان که من دارم با شما صحبت میکنم یک نمایش روی صحنه به زبان تورکی است که درمورد آذربایجان است. خود من هم همین الان در حال تمرین نمایشی هستم که البته متنش مال منه که فارسی–تورکی است. یک سری به تورکی صحبت میکنند و یک سری به فارسی».
میلاد اهل تنکابن دانش آموخته ادبیات نمایشی : «بعد از این که (از دانشگاه) برگشتم زمانم را گذاشتم برای زبان مادری م که اولا درست یاد نگرفته بودمش و دوما از آن فاصله گرفته بودم. و تقریبا یک سالی است که درگیر آن هستم. ایده اصلی کار این بود که با ایده ژیل دلوز از کافکا ارایه می دهد که به واسطه حضور زبان مادری ش در ادبیاتش، به صورتی که می خواسته شکاف ایجاد کند در زبان اکثریت، با این ایده بازگشتم به زبان گیلکی ؛ ببینم که چه اتفاقی می افتد. قبلش سراغ زبان گیلکی رفتم اما می خواستم خالی از تیوری نباشد و اتفاقی با کتاب به سوی ادبیات اقلیت دلوز و گتاری آشنا شدم.» او در توضیحاتش جزییات ایده ی یک رمان را طرح می کند که در آن زبان مادری شخصیت اصلی در حال فراموش شدن است.»
مزدک شاعر اهل الیگودرز: «من در این وادی بسیار اذیت هم شدم اما چاره ای نبود. اما نهایتا در جزو اقلیتی در عرصه شعر شدم که لهجه و واژگان غیر فارسی را وارد شعرم کردم. کلمات الیگودرزی. حتی زبان عربی و کُردی. نه برای لج بازی یا اعلام اعتراض اجتماعی و شورش علیه نظم لهجه ای مسلط. برای اینکه اینها هم باید استفاده میشد چون درون من بود. اما تلویحا هم باعث شد که من از اجبار و ستمی که همیشه بوده که باید با لهجه معیار حرف زد و نوشت فرار کرد هباشم و به دیگران هم بگویم شروع کنید به استفاده از چیزها و لهجه ها و واژگانی که درون شما زنده هستند و میتوانید احساس خودتان را با ان بهتر بیان کنید و نگران دیگران نباشید. آنها هم باید زحمت کشیده و لهجه و واژگان ما را بیاموزند».
مهدی شاعر اهل سبزوار: «با گذشت زمان و ایجاد درک بهتر از ادبیات و زیبایی شعر در طول زمان به اندازه خودم متوجه زیبایی ها و دستور زبان متفاوت و البته جذاب تر لهجه ( که این جذایت شاید صرفا شخصی باشد اما به نظر بنده لهجه سبزواری بسیار مایع تر از فارسی معیار است که در شکل دهی یک موسیقی قابل انعطاف در راستای فرم شعر بسیار یاری دهنده است ) شدم از ان گذشته استفاده از کلماتی که بارها در طول روز از آنها استفاده می کردم و به نحوی در زندگی روزمره ام با آن درگیر بودم در شعر حسی بسیار خوب داشت به نحوی انگار شعر به زندگی ( آنگونه که من می بینم ) نزدیک تر بود . به عبارتی نوشتن با لهجه و توجه به آن ، شعر را از حالتی که پیش از ان در ذهنم داشت خارج کرد یعنی شعر دیگر برای من یک چیز عتیقه یا لوکس یا هر صفتی از این دست نداشت ، شعر بخشی از زندگی بود مثل خوابیدن ، غذا خوردن یا …. و بعد از نوشتن به لهجه ، در شعرهایی که به فارسی معیار می نویسم هم شعر جنبه تزئینی ندارد و پاره ای از زندگی است و اخیرا در شعرهایم مرزی میان شعر معیار و شعر لهجه وجود ندارد یعنی در یک شعر رفت و برگشت های متوالی از زبان معیار به لهجه و بالعکس وجود دارد و از لحاظ ذهنی هیچ مانع و حصاری از این رفت و برگشت ها و تغییرها جلوگیری نمی کند».
فرزاد داستان نویس اهل جهرم : «در داستان این فرصت وجود دارد که اگر بخواهی بعضی از کلماتی که به آهنگ زبان معیار نزدیک است و حتی نوع ساخت جملات در لهجهی خود را وارد زبان داستان کنی. البته خب نمیشود همینطور چشمبسته این کار را کرد. باید در آن زبان بنشیند و تعادلی جدید ایجاد کنی که برای مخاطب هم اغراقآمیز بهنظر نرسد و در زبان نهایی حل شده باشد و بخشی از آن باشد و دیگر از هم تفکیکپذیر نباشند. جدای از این، بسیاری از کلمات محلی مناطق مختلف ایران ریشه در کلمات پهلوی دارد و با این کار میشود خیلی از کلمات را دوباره زنده کرد. حتی اگر این همریشگی هم نباشد به ساخت زبان داستانی ویژه کمک میکند. و اگر با ظرافت پیش بروی مخاطب و منتقدها هم استقبال میکنند. البته بگویم در داستان تا حد زیادی این پذیرش از سوی مخاطب جدی وجود دارد و اصلاً شاید یکی از رسالتهای داستان باشد که هم زبان معیار را پربارتر میکند و هم بخشی از آن لهجه یا گویش را ثبت میکند و نجات میدهد.»
بهرام، شاعر اهل کرمانشاه : «از ابتدا با فارسی معیار کار را شروع کردم و سه جلد تالیف هم داشتم که به لطف خدا موفق بودند و مخاطبینِ حرفهای شعر فارسی مرا میشناسند
ما لهجه نداشتیم که وارد ادبیات کنیم ، کوردی یک زبانِ کاملا مستقل است.
پس از بیست سال فارسی نوشتن، حس کردم ادبیاتِ کوردی به من نیاز دارد، حس کردم لازم است تجربیات خود را در اختیار زبان مادری بگذارم تا هوایی تازه ایجاد شود.
{…} خب وقتی اولین کتاب غزلم به کوردی چاپ شد، همه شگفت زده شده بودند، شاعرانِ کورد نخست حضورِ مرا باور نداشتند و به چشمِ بیگانه به من مینگریستند، حتی فکر میکردند من همین یک کتاب را مهمانشان هستم و به سمت ادبیات فارسی برمیگردم.
آنها دنیای شعر کوردی را بومی کردهبودند ، از فاکتورهای بومی، جغرافیا نوستالوژی و… استفاده میکردند تا عاطفهی مردم را تحریک کنند.
من شعر اندیشه را به مردم معرفی کردم، شعری که وابسته به زمان و مکانِ خاصی نیست، زبان کوردی ست واژهها کوردی هستند، اما اندیشه جهانی ست.
واکنش مخاطبان عالی بوده و کتابهایم از پر فروشترینها هستند، اما اندکی زمان میبرد تا سطحِ سلیقهی مخاطب تغییر کند
یکی از کتابهایم موفق شد به عنوان کتاب سال انتخاب شود. تصمیمم این است که ، خودم را در استانِ کرمانشاه محدود و محصور نکنم، با منتقدینِ بزرگِ کورد، در سراسرِ جهان ارتباط گرفتهام که آثارم را ببینند و نظر بدهند
میخواهم صدای این ادبیات به سراسرِ جهان برسد».
کمال شاعر اهل مریوان در بخشی از حرف هایش اشاره می کند: «کم کم من از طریق ngoهایی که در سطح شهر وجود داشتند توانستم در حوزه ی هنریای که کار می کنم، با شاعران و نویسندگان بیشتری آشنا شوم و این بیتاثیر نبود.»
همچنین درمورد خلق اثر به زبان مادری می گوید : «حتی الان هم در این مقطعی که کار کردهام، شعرهایی که به فارسی دارم به ۱۰ تا نمی رسند. چون بعد از یک مدتی برای خودت تعیین میکنی که میخواهی در کدام نقطه حضور داشته باشی، و به چه قیمتی. وقتی من شروع کردم به کردی نوشتن، وقتی به ngoها رفتم و دیدم که کسانی که آن جا هستند نسبتا به موضوعات و محیط سیاسی آگاهی دارند و درکی از نقطهی تاریخی ای که در آن هستیم دارند، چنین چیزهایی را به صورت مستقیم و غیرمستقیم از آنجا برداشت می کردم.»
او برخی شعرهای خود را به کوردی دکلمه می کند: «آن شعرهایی را که دکلمه می کنم، چندین دلیل دارند. یکی این که باعث می شود بقیهی مناطق که کتابها نمیتوانند به آنجا برسند، فایلها راحتتر می توانند انتقال پیدا بکنند. بعد این که بعضیهایشان سواد خواندن و نوشتن ندارند. و یک دلیل دیگر هم این است که دکلمه مانند خیلی ابزارهای دیگری که تکنولوژی توانسته است با خودش بیاورد، تاثیری روی مخاطب می گذارد و جدا از خود متن، صدا هم میتواند جزو آن حسی باشد که کلمات را انتقال می دهند. چون به هر حال اگر شما نتوانید کتابی را با مجوز منتشر کنید، و حالت زیرزمینی پیدا کند، شکل پخش و توزیع آن هم متفاوتتر از روال عادی می شود. یعنی خودت باید کتابها را به کتابفروشیها و شهرهای دیگر برسانی و لینک پیدا کنی و خود این باعث می شود که تعداد زیادی از مخاطبین خود به خود از دست بروند».
لیلا داستان نویس اهل سپیدان فارس از تصمیمش برای نوشتن به زبان مادری اش می گوید: « اگر هدفم پویایی زبان زیسته ام باشد خودم را مسئول می دانم به زبان مادری ام بنویسم و اگر به زبان فارسی هم می نویسم زبان مادری خود را هم بتوانم منتقل کنم تا هم حافظه جمعی و هم حافظه فردی را تقویت کنیم.»