در جهان امروز، خطوطی که روزگاری میان هنرمند و سلبریتی کشیده شده بودند، حالا به تدریج محو میشوند. هنرمند کسی است که اثرش سخن میگوید، خلق میکند و جهان را از نگاه خود میبیند؛ اما سلبریتی کسی است که تصویرش حرف اول را میزند، و شهرت او اغلب مستقل از خلاقیت و اثرش شکل میگیرد. در شبکههای اجتماعی، به ویژه اینستاگرام، این دو هویت گاهی با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند؛ جایی که مخاطب بیشتر با تصویر و شهرت مواجه است تا با عمق اثر هنری. تصویر هنرمند در این فضا، بازنمایی میشود، از فیلتر میگذرد، و اغلب با منطق الگوریتم و «اقتصاد توجه» شکل میگیرد. لایکها، کامنتها، دنبالکنندگان و واکنشها به معیار ارزش بدل میشوند و این معیارها گاه هنرمند را از مسیر خلاقیت و اصالتش دور میکنند. مخاطب، بدون آنکه بداند، نقش قضاوتکننده و همزمان مصرفکننده را بازی میکند؛ و این تعامل، فشار روانی و اجتماعی ویژهای به هنرمند تحمیل میکند. در این میان، جامعه و فرهنگ نیز تغییر میکنند. ارزشهای زیباییشناسی و معیارهای نقد هنری جای خود را به معیارهای سطحیتر، فوری و رسانهمحور میدهند. شهرت و دیدهشدن، گاهی مهمتر از کیفیت اثر میشود و رابطهی بین هنر و مخاطب، از حالت گفتوگو و تجربهی مشترک، به نمایش و مصرف سریع تقلیل مییابد. این وضعیت پرسشهای مهمی به وجود میآورد: چه چیزی واقعاً ارزشمند است؟ چه کسی واقعاً هنرمند است و چه کسی صرفاً سلبریتی؟ و آسیبهای ناشی از این اشتباه گرفتن هویتها چه تأثیری بر هنر و جامعه میگذارد؟ پاسخ به این پرسشها نیازمند نگاهی دقیق به سازوکارهای فرهنگی، رسانهای و اجتماعی عصر دیجیتال است؛ نگاهی که فراتر از ظاهر و شهرت، به عمق تجربهی هنری و معنای آن در جامعه توجه دارد.
هنرمند، رسانه و فشار مسئولیت اجتماعی
نوشتههای مرتبط
در عصر شبکههای اجتماعی، هنرمند دیگر فقط خالق اثر نیست؛ او بهنوعی مدیر روابط عمومی و سیاستمدار دیجیتال نیز شده است. اینستاگرام و توییتر، علاوه بر فضایی برای نمایش اثر، به میدان سنجش شخصیت و موضع اجتماعی او تبدیل شدهاند. هنرمند، بهویژه اگر دنبال دیده شدن باشد، ناگزیر است درباره مسائل روز و رویدادهای سیاسی و اجتماعی اظهار نظر کند. اما این الزامات اغلب بیمعنا و تحمیلیاند. اظهار نظر یک هنرمند در مورد یک مسئلهی سیاسی میتواند چالش برانگیز باشد، هنرمند لزوما جامعهشناس نیست، تحلیلگر مسائل سیاسی نیست اما از او انتظار میرود که در اکثر اتفاقات اجتماعی و سیاسی اظهار نظر کند. این انتظار کمی دور از واقعیت است. هنر به زمان، تمرکز و تجربه شخصی نیاز دارد و دخالت مستقیم در جریانهای روزمره میتواند خلاقیت و اصالت اثر را تحت تأثیر قرار دهد. نمونههای ملموس در شبکههای اجتماعی نشان میدهند که هنرمندانی که از اظهار نظر اجتناب میکنند یا سکوت میکنند، گاه با انتقاد شدید کاربران مواجه میشوند؛ و آنهایی که واکنش سریع نشان میدهند، ممکن است با تحلیل و قضاوتهای سطحی، حمله و حاشیهسازی رسانهای روبهرو شوند. در هر دو حالت، فشار روانی محسوس است؛ اضطراب، نگرانی از قضاوت مخاطب، و ترس از کاهش محبوبیت، همه بخشی از تجربه روزمره هنرمند شدهاند.
این فشارها بهخصوص در فضای دیجیتال شدت مییابند، زیرا الگوریتمهای شبکهها رفتار کاربران را اولویتبندی میکنند؛ پستهای پر واکنش بیشتر دیده میشوند، و سکوت یا اثر عمیقتر، کمتر دیده میشود. به بیان دیگر، ارزش اثر هنری به جای کیفیت و عمق، با تعداد لایکها، کامنتها و میزان بازنشر سنجیده میشود. این وضعیت هنرمند را در شرایطی قرار میدهد که باید همزمان خلاق باشد و هم بازیگر قواعد رسانهای، و این دوگانگی میتواند منجر به خستگی روانی، کاهش خلاقیت و حتی فروکاستن هویت هنری به تصویر رسانهای شود. با این حال، برخی هنرمندان تلاش میکنند بین اصالت اثر و حضور رسانهای تعادل برقرار کنند؛ آنها با مدیریت هوشمندانه تصویر خود، تعیین مرز بین زندگی شخصی و فعالیت حرفهای، و انتخاب زمان و نحوه اظهار نظر، سعی میکنند از فشار رسانهای بکاهند و اثر خود را در مرکز توجه واقعی قرار دهند. اما این راهبرد، نیازمند مهارتهای اضافی، انرژی و مقاومت روانی بالا است و همهی هنرمندان قادر به انجام آن نیستند.
تفاوت بنیادین هنرمند و سلبریتی
در جهان معاصر، هنرمند و سلبریتی دو هویت متفاوت هستند که اغلب با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند. هنرمند کسی است که خلاقیت، تجربه شخصی و اثرش معیار ارزشگذاری اوست؛ او به دنبال خلق معنا و تأثیرگذاری فرهنگی است و استقلال خلاقانهاش برایش اساسی است.(بوردیو، ۱۹۹۳)
هنر او مستقل از شهرت و بازنمایی رسانهای ارزشمند است، حتی اگر مخاطب اندکی داشته باشد یا اثرش در زمان طولانیتر شناخته شود. در مقابل، سلبریتی هویتی رسانهای و نمادین دارد؛ شهرت، تصویر و حضور در رسانه معیار اصلی ارزش اوست. دایر[۱] نشان میدهد که سلبریتی بهعنوان یک «متن اجتماعی» معنا پیدا میکند: او نه از طریق آثارش، بلکه از طریق نحوه دیده شدن، برداشتها و روایتهای رسانهای اهمیت پیدا میکند. سلبریتی وابسته به اقتصاد توجه و الگوریتمهای رسانههای دیجیتال است و رفتار او بیشتر تابع تعاملات اجتماعی و رسانهای است تا خلاقیت مستقل.(دایر، ۱۹۷۹)
کریس روژک[۲] سلبریتیها را به سه دسته تقسیم میکند:
- سلبریتی مبتنی بر دستاورد: افراد مشهور به دلیل موفقیت در هنر یا ورزش شناخته میشوند، اما هویتشان هنوز با اثرشان گره خورده است.
- سلبریتی مبتنی بر رسانه: افراد مشهور به واسطه حضور مداوم در رسانهها و شبکههای اجتماعی شهرت مییابند، حتی اگر اثر مشخصی نداشته باشند.
- سلبریتی موروثی یا خانوادگی: شهرت به واسطه ارتباط با افراد مشهور دیگر ایجاد میشود.(روژک، ۲۰۰۱)
این دستهبندی نشان میدهد که هنرمند ممکن است به طور ناخواسته به سلبریتی بدل شود، وقتی مخاطب یا رسانهها او را صرفاً از طریق تصویر و حضور دیجیتال میبینند، نه اثر هنری. شیلز[۳] نیز تأکید میکند که کاریزما و نمادین بودن میتواند هویت هنری را تحت تأثیر قرار دهد؛ اگر تمرکز جامعه بر تصویر فردی و کاریزما باشد، هنر مستقل هنرمند گاه به حاشیه میرود.(شیلز، ۱۹۷۵)
از سوی دیگر پییر بوردیو[۴] مفهوم سرمایه فرهنگی و سرمایه نمادین را برای توضیح این تفاوت به کار میبرد. هنرمند با سرمایه فرهنگی خود اثر خلق میکند و ارزش آن به عمق و اصالت اثر وابسته است، در حالی که سلبریتی با سرمایه نمادین، یعنی شهرت و توجه رسانهای، ارزیابی میشود. در عصر دیجیتال، فشار شبکههای اجتماعی و الگوریتمها باعث میشود که سرمایه نمادین غالب شود و هویت هنری هنرمند به سلبریتی تقلیل یابد.(بوردیو، ۱۹۹۳)
بودریار و وانمودهها در عصر دیجیتال
ژان بودریار[۵] معتقد است که در جهان معاصر، وانمودهها[۶] جای خود واقعیت را میگیرند. وانمودهها نه خود واقعیتاند و نه بازنمایی سادهی آن؛ بلکه تصاویری رسانهای و مصنوعی هستند که اغلب بهجای واقعیت، تجربه و قضاوت میشوند. در شبکههای اجتماعی، به ویژه اینستاگرام، این نظریه به وضوح دیده میشود؛ مخاطب اغلب با تصویر هنرمند و بازنمایی رسانهای او مواجه میشود و آن را با واقعیت خلاقیت و اثر هنری یکی میگیرد.(بودریار، ۱۹۹۴) در این فضا، هنرمند به یک وانمودهی رسانهای بدل میشود؛ ارزش و شناخت او دیگر تنها به کیفیت اثرش بستگی ندارد، بلکه با تعداد لایکها، کامنتها و بازنشرها سنجیده میشود. این وضعیت فشار روانی و اجتماعی مضاعفی ایجاد میکند، اضطراب از قضاوت مخاطب، نگرانی از کاهش محبوبیت و محدود شدن خلاقیت، همگی بخشی از تجربه روزمرهی هنرمند در عصر دیجیتال هستند. نمونههای ملموس عبارتند از:
بیانسه[۷]، بخشی از شهرت او بر اساس وانمودهی او در رسانهها است، نه صرفاً آثار موسیقایی و اجراهایش. آریانا گرانده[۸]، تعامل و واکنش لحظهای او در شبکهها، اغلب بیش از کیفیت آثارش مورد توجه قرار میگیرد. کیم کارداشیان[۹]، اساسا هویت او به تصویر و حضور دیجیتال محدود است و فعالیتهای دیگرش تحت تأثیر این تصویر دیده میشوند. وانمودههایی که تهی از هویت فردی هستند و ماهیتی صرفا رسانهای دارند. هنرمندان ایرانی نیز با این چالش روبهرو هستند، نه به قوت آنچه در فرهنگ غربی میگذرد اما آنها نیز با فشار مخاطب و رسانه برای اظهار نظر سیاسی یا اجتماعی مواجهاند و سکوت یا واکنششان سریعاً بازنمایی و قضاوت میشود. برای نمونه واکنش احساسی نوید محمدزاده در مقابل تصمیم دولت ایران در مورد اخراج مهاجران افغان، منجر به واکنشهای متفاوتی از طرف مخاطبانش شد، او در فاصلهی زمانی چند روز قضاوت و محکوم شد.
در شبکههای اجتماعی، واکنشهای سریع و شدید مخاطب نسبت به رفتار یا پست یک هنرمند، نمونهای از اقتصاد توجه است. وقتی یک پست باعث بازخورد منفی گسترده میشود، جامعه آنلاین به شکل خودجوش و جمعی، هنرمند را «طرد» میکند. این رفتار بیشتر ناشی از فشار اجتماعی، فرهنگ «لایک/دیسلایک» و شهرت محور بودن شبکهها است.( کاستلز، ۲۰۱۰)
این رفتار میتواند نمونهای از هنجارشکنی اجتماعی و تنبیه جمعی باشد؛ مخاطبان احساس میکنند که هنرمند قوانین نانوشتهی جامعه دیجیتال یا ارزشهای اخلاقی/سیاسی گروه را نقض کرده است. از نظر شری تورکل[۱۰]، بخشی از این فشار ناشی از ساخت و مدیریت هویت دیجیتال است. انتظار میرود هنرمند نسخهای مطلوب و قابل قبول از خود ارائه دهد. هر انحراف از این تصویر، به سرعت طرد و نقد میشود. بودریار نشان میدهد که تصویر دیجیتال هنرمند اغلب از خود اثر او جدا میشود. وقتی پست یا اظهار نظر هنرمند با تصویر اجتماعی او ناسازگار باشد، مخاطب وانمودهی او را طرد میکند، نه خود فرد واقعی را. بوردیو نیز اشاره میکند که سرمایه نمادین و اعتبار اجتماعی در شبکهها آسیبپذیر است. یک پست منفی میتواند سرمایه نمادین را فوراً کاهش دهد، حتی اگر خلاقیت و اثر هنرمند بدون نقص باشد.
بودریار نشان میدهد که وقتی بازنمایی جای واقعیت را میگیرد، هنر و هنرمند به محصول رسانهای تقلیل مییابند و مرز میان هویت هنری و سلبریتی محو میشود. این همان نقطهای است که آسیبشناسی هویت هنری وارد میشود؛ هنرمند نه تنها با خلاقیت و اثرش سروکار دارد، بلکه باید تصویر و حضور رسانهای خود را مدیریت کند، و این فشار میتواند تأثیرات عمیق روانی و اجتماعی داشته باشد. در جامعه معاصر، بازنماییها جای واقعیت را میگیرند. در رسانههای اجتماعی، آنچه اهمیت دارد نه خود اثر هنری، بلکه تصویر و روایت هنرمند است؛ این وضعیت موجب میشود که هنرمند به یک محصول رسانهای بدل شود و مرز میان هنر و شهرت محو شود.(بودریار، ۱۹۹۴)
به بیان ساده، در عصر شبکههای اجتماعی، هنرمند بیش از آنکه با هنر خود شناخته شود، با تصویر برساختهی خود شناخته میشود و این همان جایی است که هویت هنری با هویت سلبریتی همپوشانی پیدا میکند. به طور خلاصه، تفاوت بنیادین میان هنرمند و سلبریتی در محور ارزشگذاری است؛ هنرمند، اثر و خلاقیت محوراست و سلبریتی؛ تصویر و شهرت محور. این تمایز، پایهی تحلیل آسیبشناسی هویت هنری در عصر دیجیتال است و نشان میدهد که چگونه فشار رسانهها و مخاطبان میتواند هویت هنری را در معرض خطر قرار دهد.
آسیبشناسی اجتماعی و روانی هویت هنری
در عصر شبکههای اجتماعی، هنرمند با فشارهای پیچیده و چندلایه مواجه است که ترکیبی از انتظارات مخاطب، سازوکارهای رسانهای و اقتصاد توجه دیجیتال است. این فشارها هویت هنری را به شکل مستقیم و غیرمستقیم تهدید کرده و پیامدهای روانی و اجتماعی گستردهای ایجاد میکنند. تحلیل آسیبشناسانه این وضعیت، امکان فهم تأثیر شبکههای اجتماعی بر عمق و استقلال خلاقیت هنرمند را فراهم میکند.
فشار رسانهای و بازنمایی لحظهای
بودریار مفهوم وانمودهها را اینطور توضیح میدهد؛ بازنماییهایی که جای واقعیت را میگیرند. در شبکههای اجتماعی، تصویر دیجیتال هنرمند به سرعت به یک وانموده تبدیل میشود که مخاطب با آن تعامل دارد، نه با اثر هنری واقعی. این بازنمایی لحظهای باعث میشود هنرمند تحت فشار ادراک لحظهای و قضاوت فوری مخاطب قرار گیرد، که پیامدهای روانی آن شامل اضطراب، استرس و احساس کنترل نداشتن بر هویت است. علاوه بر این، الگوریتمهای شبکه مانند اینستاگرام، بازنمایی هنرمند را تقویت یا حذف میکنند. این فرآیند باعث میشود که معیارهای ارزشگذاری اثر هنری، از کیفیت به میزان تعامل دیجیتال تغییر کند و هنرمند خودآگاه یا ناخودآگاه، رفتار و تولید خود را با این معیار تطبیق دهد.
فروکاستن هویت هنری به سرمایهی نمادین
بوردیو با تمایز میان سرمایهی فرهنگی و سرمایهی نمادین، چارچوب تحلیلی مناسبی برای بررسی این وضعیت ارائه میدهد. در شبکههای اجتماعی، سرمایهی نمادین هنرمند (تعداد فالوور، لایک، بازنشر) غالب میشود و سرمایهی فرهنگی واقعی که شامل مهارت، دانش و خلاقیت است، به حاشیه میرود. این فرآیند منجر به سطحیشدن ارزش هنر و فروکاستن هویت هنری به یک تصویر رسانهای قابل اندازهگیری میشود. پیامد اجتماعی این فروکاستن، کاهش تمایز میان هنرمند و سلبریتی است. مخاطبان اغلب تمرکز خود را بر تصویر رسانهای هنرمند و بازنمایی او میگذارند و نه بر کیفیت اثر. این امر باعث میشود هنرمند در معرض فشار اجتماعی و ارزیابیهای غیرمنصفانه قرار گیرد، حتی اگر اثر او ارزش خلاقانه بالایی داشته باشد.
فشار اجتماعی و انتظارات مخاطب
شبکههای اجتماعی باعث شدهاند که انتظار واکنش سریع و موضعگیری از هنرمند به یک الزام فرهنگی تبدیل شود.(روژک، ۲۰۰۱) مخاطبان، هنرمند را نه تنها بر اساس اثر بلکه بر اساس رفتار و اظهارنظرهای لحظهای او ارزیابی میکنند. ادوارد شیلز[۱۱] تأکید میکند که نقش نمادین، هرچند گاه کاریزماتیک باشد، میتواند محدودیت و اضطراب روانی ایجاد کند. در واقع، هنرمند در این شرایط به طور مداوم باید بین خلق اثر و پاسخگویی به انتظارات اجتماعی تعادل برقرار کند، که این تعارض میتواند تمرکز، خلاقیت و رضایت از کار هنری را کاهش دهد. پیامدهای این فشارها را میتوان در چند محور مشاهده کرد؛ اضطراب و استرس مزمن در اثر مواجهه مستمر با بازخوردها، قضاوت عمومی و انتظارات لحظهای، فشار روانی شدیدی ایجاد میکند. دیگری کاهش تمرکز و استقلال خلاقانه هنرمند، او به جای تمرکز بر خلق اثر، انرژی خود را صرف مدیریت تصویر و تعامل رسانهای میکند. مهمتر از موارد پیش، سطحیشدن ارزش هنراست. معیارهای سنتی فرهنگی و زیباییشناختی جای خود را به معیارهای کمّی دیجیتال (لایک، بازنشر، فالوور) میدهند. از آسیبهای دیگر میتوان به همپوشانی هویت هنری و هویت سلبریتی اشاره کرد که در اثر آن، مرز میان اثر هنری و تصویر دیجیتال محو میشود و هویت هنری به صورت یک محصول رسانهای بازنمایی میشود. پیامدهای اجتماعی گسترده این آسیبها را میتوان در تغییرات در ادراک عمومی از هنر و هنرمند، کاهش ارزش خلاقیت مستقل و شکلگیری انتظارات سطحی از جامعه به وضوح مشاهده کرد. فضای دیجیتال و شبکههای اجتماعی یک محیط آسیبزا برای هویت هنری ایجاد کردهاند، جایی که فشار اجتماعی و روانی نه تنها از سوی مخاطب، بلکه ناشی از سازوکارهای شبکه و بازنمایی دیجیتال است. این تحلیل نشان میدهد که خطر فروکاستن هویت هنری به تصویر رسانهای، یک پدیدهی ساختاری و روانی است که پیامدهای بلندمدت بر فرهنگ و هنر دارد.
آسیبشناسی اجتماعی اینستاگرام
رسانههای اجتماعی و به ویژه اینستاگرام، یکی از مهمترین بسترهایی هستند که در آن مرز میان هنرمند و سلبریتی تضعیف و حتی ناپدید میشود. در این فضا، آنچه بیش از همه برجسته میگردد نه خود اثر هنری بلکه «تصویر رسانهای» از هنرمند است. بررسی این فرایند از منظر نظریههای رسانه و جامعهشناسی نشان میدهد که اینستاگرام به بازتولید آسیبهای اجتماعی و فرهنگی متعددی دامن میزند. مارشال مکلوهان[۱۲] با شعار معروف خود «رسانه پیام است» نشان داد که رسانه نه صرفاً حامل پیام، بلکه شکلدهندهی ماهیت پیام است.(مکلوهان، ۱۹۶۴) بر این اساس، در اینستاگرام اثر هنری بهعنوان یک تصویر سریع، قابلمصرف و الگوریتمی بازتعریف میشود. هنرمند برای دیدهشدن ناچار است اثر خود را با منطق بصری این رسانه تطبیق دهد؛ در نتیجه هنر از بُعد تأملی و ماندگار خود فاصله میگیرد و به محصولی زودگذر و مصرفی بدل میشود. نیل پستمن[۱۳] نیز در کتاب «خودمان را تا سر حد مرگ سرگرم میکنیم»[۱۴] استدلال میکند که غلبه رسانههای تصویری باعث سطحیسازی گفتمان اجتماعی میشود.(پستمن، ۱۹۸۵) اینستاگرام مصداق بارز این فرآیند است؛ هنر در قالب «پست» و «استوری» تقلیل مییابد و تجربهی زیباییشناختی مخاطب به تجربهای گذرا، لحظهای و اغلب سرگرمکننده محدود میشود.
تحلیل هابرماس در آسیبشناسی هویت هنری
از منظر یورگن هابرماس[۱۵]، رسانهها قرار بود حوزه عمومی عقلانی و انتقادی ایجاد کنند.(هابرماس، ۱۹۸۹) اما اینستاگرام به جای ایجاد فضایی برای گفتوگوی فرهنگی، به بازاری برای نمایش فردی و رقابت نمادین تبدیل شده است. هنرمند در چنین بستری نه بهعنوان خالق معنا و اثر، بلکه بهعنوان «چهرهای رسانهای» سنجیده میشود.
هابرماس توضیح میدهد که فضای عمومی بایستی حوزهای باشد که در آن افراد آزادانه و برابر درباره مسائل عمومی و فرهنگی گفتگو کنند و تصمیمات اجتماعی بر مبنای استدلال عقلانی شکل گیرد. شبکههای اجتماعی اما این فضای عقلانی را به شدت تغییر دادهاند: الگوریتمها، اقتصاد توجه و فشار لحظهای مخاطب، فضای عمومی را به بازنمایی تصویر و شهرت هنرمند تبدیل کرده است. هنرمند امروز نه تنها خالق اثر، بلکه بخشی از سیاست رسانهای و مدیریت تصویر شده است. در این شرایط، بازنمایی دیجیتال هنرمند و اثر او بیشتر با وانمودههای بوردیو و بودریار مطابقت دارد تا با هویت مستقل و اثرمحور هنری. به جای آنکه مخاطب با اثر و فرآیند خلاقانه تعامل داشته باشد، با تصویر رسانهای و شهرت هنرمند مواجه میشود. از نظر هابرماس، چنین فضایی دیگر نمیتواند محل شکلگیری نظر عمومی عقلانی و انتقادی باشد؛ بلکه مکانی است برای انتظار پاسخ فوری، قضاوتهای سطحی و تعاملات مبتنی بر توجه. پیامد اجتماعی این وضعیت، تضعیف استقلال خلاقانه و آسیب روانی به هنرمند است؛ هنرمند باید هم اثر خلق کند و هم به مدیریت تصویر خود و پاسخ به انتظارات عمومی بپردازد. این همزمانی وظایف باعث میشود هویت هنری به شکل محصول رسانهای و سرمایه نمادین دیجیتال فروکاسته شود و مرز میان هنرمند و سلبریتی در شبکههای اجتماعی محو گردد. بنابراین، تحلیل هابرماس نشان میدهد که شبکههای اجتماعی نه تنها ارزش هنر را سطحی میکنند، بلکه فضای عمومی فرهنگی و انتقادی جامعه را نیز تغییر داده و به آسیب اجتماعی و روانی هنرمند دامن میزنند.
مانوئل کاستلز[۱۶] در نظریهی جامعه شبکهای توضیح میدهد که قدرت در عصر دیجیتال در چارچوب شبکهها بازتوزیع میشود(کاستلز، ۲۰۱۰) اینستاگرام با الگوریتمهای خود تعیین میکند که چه کسی دیده شود و چه کسی در حاشیه بماند. در نتیجه، هویت هنرمند به جای اتکا بر ارزش اثر هنری، به منطق الگوریتمی و اقتصاد توجه گره میخورد.
در همین راستا، شری تورکل نشان میدهد که رسانههای اجتماعی روابط انسانی را سطحی میسازند و حتی صمیمیت را به رابطهای عددی و کمّی فرو میکاهند.(تورکل، ۲۰۱۱) هنرمند در این بستر به جای ارتباط عمیق با مخاطب، درگیر رابطهای آماری مبتنی بر فالوور، لایک و کامنت میشود؛ پدیدهای که فشار روانی مضاعفی بر او تحمیل میکند و خلاقیت را تحتالشعاع قرار میدهد. او این وضعیت را از منظر هویت دیجیتال توضیح میدهد: هنرمند مجبور است چندین نسخه از خود را به طور همزمان مدیریت کند، «خود دیجیتال»[۱۷] ایجاد کند و با انتظارات لحظهای مخاطب همگام باشد. این فشار روانی، هم از سوی مخاطب و هم از سازوکارهای شبکه اعمال میشود و هویت هنری و استقلال خلاقانه را تضعیف میکند.
ژان بودریار و پییر بوردیو نشان میدهند که بازنمایی دیجیتال و سرمایه نمادین غالب، ارزش اثر هنری را به نفع تصویر و شهرت کاهش میدهد. در نتیجه، هنر به کالایی برای جذب توجه بدل میشود و مخاطب بیشتر با وانمودهها و سرمایه نمادین هنرمند تعامل دارد تا با خلاقیت واقعی او. در اینستاگرام، آنچه اهمیت دارد نه خود اثر هنری بلکه بازنمایی تصویری آن و روایت شخصی هنرمند است. بدین ترتیب، هنرمند به سلبریتی بدل میشود؛ کسی که بیش از آنکه به واسطهی هنر شناخته شود، بهواسطهی تصویر رسانهایاش مصرف میشود.
سخن آخر
اینستاگرام و رسانههای جمعی از این دست، با منطق تصویری و الگوریتمی خود، زمینه را برای همسانسازی هنرمند و سلبریتی فراهم میآورند. این فرایند پیامدهایی چون سطحیشدن ارزش هنر، وابستگی به الگوریتمها، فشار روانی بر هنرمندان و از میانرفتن استقلال اثر هنری را در پی دارد. بنابراین، بدون درک انتقادی از رسانه و بدون تقویت سواد رسانهای در مخاطبان، هر هنرمندی در معرض خطر فروکاستن به یک سلبریتیِ رسانهای است. این تحلیل نشان میدهد که در عصر شبکههای اجتماعی، هویت هنری به شدت آسیبپذیر است و فشار روانی و اجتماعی ناشی از بازنمایی دیجیتال، تعاملات شبکهای و انتظارات مخاطب، استقلال خلاقانه هنرمند را محدود میکند و ارزش هنر را به معیارهای رسانهای و توجه عمومی تقلیل میدهد.
[۱] Richard Dyer
[۲] Chris Rojek
[۳] Edward Shils
[۴] Pierre Bourdieu
[۵] Jean Baudrillard
[۶] simulacra
[۷] Beyoncé
[۸] Ariana Grande
[۹] Kim Kardashian
[۱۰] Sherry Turkle
[۱۱] Edward Shils
[۱۲] Marshall McLuhan
[۱۳] Neil Postman
[۱۴] Amusing Ourselves to Death
[۱۵] Jürgen Habermas
[۱۶] Manuel Castells
[۱۷] digital self
References
Baudrillard, J. (1994). Simulacra and simulation. University of Michigan Press.
Bourdieu, P. (1993). The field of cultural production: Essays on art and literature. Columbia University Press.
Castells, M. (2010). The rise of the network society (2nd ed.). Wiley-Blackwell.
Dyer, R. (1979). Stars. British Film Institute.
Habermas, J. (1989). The structural transformation of the public sphere: An inquiry into a category of bourgeois society (T. Burger, Trans.). MIT Press.
Habermas, J. (1989). The structural transformation of the public sphere: An inquiry into a category of bourgeois society. MIT Press.
McLuhan, M. (1964). Understanding media: The extensions of man. McGraw-Hill.
Postman, N. (1985). Amusing ourselves to death: Public discourse in the age of show business. Penguin.
Rojek, C. (2001). Celebrity. Reaktion Books.
Shils, E. (1975). Center and periphery: Essays in macrosociology. University of Chicago Press.
Turkle, S. (2011). Alone together: Why we expect more from technology and less from each other. Basic Books.
