سوزان سانتاگ به عنوان یک نویسندهی متمایز مشهور در آمریکا است. در میان کتاب های او، که به بیست و سه زبان ترجمه شده، سه رمان که پرفروش ترین آن ها “دوستدار آتشفشان” (۱۹۹۲)[۱]است و همچنین مجموعهی داستانها و پنج کتاب مجموعه مقالات، شامل “در باره عکاسی” (۱۹۷۷)[۲] است. او همچنین فیلمنامهی چهار فیلم طولانی را نوشته و کارگردانی کرده؛ نیز کارگردانی چندین نمایش روی صحنه را در آمریکا و اروپا در کارنامهی فعالیتهای خود دارد. سانتاگ به عنوان یک فعال حقوق بشر برای بیش از دو دهه در جبهه های جنگ فعالیت داشته، همچنین رئیس قبلی انجمن قلم آمریکا[۳] بوده و جایزه های زیادی از جمله فلوشیپ بنیاد مک آرتور[۴] را دریافت کرده است.(زنان،۱۹۹۹)
سانتاگ به عنوان یک زن، یک زن ِ نویسنده، یک زن نویسندهی آمریکایی و چهرهای شناختهشده در جهان است؛ که در بارهی فلسفه، تاریخ، جامعه، هنر، زیبایی، جادوی ادبیات، …. ؛ و نیز در باره ی نقش و جایگاه زنان بسیار کتاب و مقاله نوشته، سخنرانی کرده و آثار متعدد از خود به جا گذاشته است. اما نوشتههای پراکندهی سانتاگ در بارهی زنان، متفاوت، تامل برانگیز و مترادف با خودآگاهی، اندیشهورزی، کنار گذاشتنِ فریب های خرسندکننده، برداشتن نقاب و ماسکهای دروغین و دلبرانه، مواجهه با مرزبندیهای ذهنی معیوب و میل و جنبشی درونی برای آغاز پرسشهای چیستی ِ دنیای بیرون و رازهای درون است که بدیلی برای آن نیست.
نوشتههای مرتبط
یک زن می داند تا وقتی که افزایش سن و گذر زمان قاضی نهایی است، جایگاه اجتماعیاش و موفقیت های او در حیطهی تخصصاش، هرچند ارزشمند است اما یک سرمایه و تکیهگاه نیست.
” استاندارد دوگانه ی پیرشدن“
“با اطمینان میتوان گفت زیبایی یک شکل قدرت و قدرت،درخور ِ زیبایی ست. اما به عنوان تنها شکل قدرت که زنان برای آن دستوپا میزنند اسفناک است.”
“زیبایی زن،منشا ذلّت یا منبع قدرت؟”
“زنان نگاه تحقیرآمیزی به استاندارد دوگانه ی پیرشدن دارند که ناشی از حس ِ کمبود احترام به خودشان در فرایند ِ سالمندشدن است. زنان در یک روند طولانی نحوه ی حفاظت از ماسک هاشان، خنده هاشان، دروغ و دلبری هاشان را فرا گرفته اند. میدانند بدون این ماسکها شکننده خواهند بود. اما همواره در دژ ِدفاع از خودشان، همچون یک عاقل خود را می نمایانند. آغاز خطا در زندگی ِ یک زن انکار ِ سن اش است. خطایی که به او به طور سمبلیک (و نه واقعی) حس امنیت می دهد و برتری هایش را حفظ می کند. سپس این سمبل های فریبنده ، منجر به افسردگی و نارضایتیِ مدام در درونش می شود. بدانیم هر زمان که یک زن در باره ی سن اش دروغ می گوید، به واقع همدست ِ توسعه نیافتگی بشریت شده است.
“استاندارد دوگانه ی پیرشدن”
سوزان سانتاگ در نوشته ها و مقاله های خود مکرر به این نکته اشاره می کند که به عنوان یک آمریکایی و یک زن نویسندهی سرشناس که از فلسفه، تاریخ ، هنر، و ادبیات مینویسد و یا اگر در کسوت فیلمساز و یا کارگردانی تئاتر ظاهر میشود، و یا این که (از همه مهم تر) به عنوان یک فعال ضدجنگ در جبههی جنگ حضور مییابد؛ همگی به خاطر فرصتها و مجالی است که در کشور آمریکا دارد و نیابد به آن غرّه شود. زیرا فعال اجتماعی بودن، هنرمند بودن، بیان آزادانه و نوشتن از دلخواه؛ برخلاف کشورهای به اصطلاح جهان سوم هزینهای ندارد. این اشارات یادآور نوشتهای از لوئیس بونوئل[۵] است که در کتاب خود با عنوان “با آخرین نفسهایم” گفت : (نقل بهمضمون) جغرافیای تولد ما هم اکنون بسیار مهم است. بی شک ارنست همینگوی[۶] اگر در آفریقا به دنیا آمده بود شاید هرگز “ارنست همینگوی” نمیشد. و چه بسا ارنست همینگویهای زیادی که در جایجای کرهی زمین هستند و هیچگاه نه شناخته میشوند، نه نوشتهای از آنها منتشر میشود، نه نامشان جایی ثبت میشود و نه اساسا کسی از آنها خبر دارد.
“در کشور من آمریکا جایی که هزاران فمینیست به راحتی زندگی می کنند و به آسانی در باره ی زن میخوانند و می شنوند و مهم ترین نکاتی که هیچ جای دیگری به این سهولت طرح نمی شود را به راحتی مطرح میکنند؛ بحث های جاری به هرچه کمتر و کمتر روشن شدن ِ پاسخ های ریشه ای به این سوال ها (در باره ی منزلت و تشخص زنان) گرایش دارد و به ندرت به تحلیلهای مارکسیستی اشاره می شود.”
“جهان سوم زنان”
توصیف سانتاگ از زیبایی به عنوان امری تاریخی – فرهنگی و در عین حال به عنوان دیدگاهی که مدام در حال تغییر و بازنگری و تحول است، از دیگر ویژگی های نوشته های سانتاگ در باره ی زیبایی، زن، و “مُد” است. ” اما شاید مهمتر از هر تغییر خاص اخیر در ایده زیبایی ، انتشار بی حد و اندازه آگاهی از زیبایی ست که در حال تغییر است. آنچه روزگاری دانش تخصصی مردم شناسان ، مورخان لباس ، جامعه شناسان و متخصصان مد بود ، اکنون دانش عمومی است. همه “نسبیت” زیبایی را اذعان می کنند: فرهنگ های مختلف زیبایی را به گونه ای متفاوت می سازند و فرهنگ خود ما دارای تاریخچه پیچیده ای از تصورات درباره زیبایی است. زیبایی ایدهای است که وارد دوران خودآگاهی شده است. هر ایده زیبایی که ارائه می شود ، زیرمتن خود را دارد که دوام نخواهد داشت: اینکه فقط یک “مد” است.“زیبایی چگونه در آینده متحول خواهد شد؟
سانتاگ معیارهای شکننده ی زیبایی را به چالش میگیرد و ما را در برابر واقعیت ها قرار می دهد. وی در مقاله خود به عنوان “زیبایی چگونه در آینده متحول خواهد شد؟” به روندها و گرایشهایی اشاره میکند که از طرفی شکل زیبایی را متعادل تر میکند و از طرف دیگر شمولیت بیشتری در میان زنان و حتا مردان پیدا میکند.
اما همهی برنامه های زیبایی حتی وقتی خطا یا بجا به نظر می رسند، بطور ذاتی شکننده اند. هر ایده آل فرهنگی مرتبط با زیبایی، چه مصنوعی و چه طبیعی، در تعامل با فرهنگ های دیگر تعدیل و تکامل خواهد یافت؛ و در موارد مربوط به سلطهی فرهنگی، یک جامعه ممکن است با از دست دادن اعتماد به نفس خود، معیارهای استاندارد زیبایی را تغییر بدهد – مثل آمار جراحی صاف کردن پلک چشم که پس از جنگ جهانی دوم در ژاپن بسیار رواج یافت.
زیبایی چگونه در آینده متحول خواهد شد؟
آنچه توجه مخاطب را در آثار مرتبط به زنان از سانتاگ به خود جلب می کند، معنایی عمیق و پرمحتوا در باره ی خواسته های حقیر و مختصر ِ زیبایی ظاهری زنانه است. کلامی بیشتر حس شده، بیشتر تجربه شده تا فقط خوانده شده! به واقع خود ِ سوزان سانتاگ واقعیتی کم نظیر است که زمانه ی ما چنین زنان محکم با نگاه عمیق، ساده، صریح و با کلامی پرنفوذ و پرچالش را کم دارد. سانتاگ با درکی ژرف از جامعه، تاریخ، فلسفه، هنر و فضای زیسته؛ تجربه های زن بودن در آمریکا و پیشینه ی تاریخی باورهای درونی شده ی زنانه را آن چنان که هست به تصویر می کشد. مقاله های متعدد سانتاگ در باره ی زن صراحتا از خودکم بینی زنانه صحبت می کند که نمونه های آن را در هر جامعه و با هر مختصات و با شدت و ضعف می توان یافت.
در کتاب “زنان”، هماوری ِمجموعهای از عکسهای زنان، هرکدام بیانگر سرگذشتها، بلندپروازیها، قهرمانیها و توانمندیها و محنتهای زنان هستند. اما همهی آنها در یک مورد مشترکند: زیرا اعتبار جنسیت خود را از خویشتن خویش و از خود به دست آورده اند. سوزان سانتاگ در کتاب زنان با نوشتن مقاله و نمایش عکس های پرتره از زنان (که توسط آنی لیبوویتز[۷] مدیریت شد) به واقع زنان را در مشاغل مختلف با همهی تفاوتها و تنوعها و غیرمتعارفها و البته زیباییهای زنانه؛ با گلچینی از سرنوشتها، ناتوانیها، گشایشها و تواناییها ….به روشنی نشان داده است:
هرکدام از این عکس ها باید در جای خودش قرار بگیرد. اما مجموعهی عکسها گویای وضعیت زنان در دنیای امروز است: متفاوت، متنوع، قهرمان، مهجور، معمولی، غیرمتعارف، ……..” زنان”
با نگاهی منطقی تر و به تعبیری بدبینانه تر به این بحث، می شود گفت چیزی برای دفاع وجود ندارد: شکم گندهی مدرنیته واقعیت را جویده و تمامیاش را در قالب تصویر به بیرون تف کرده است. با تجزیه و تحلیلی موشکافانه در مییابیم که در جامعهای “شگفت انگیز” زندگی می کنیم؛ هر واقعهای باید به نمایشی باشکوه تبدیل شود تا واقعی به نظر برسد؛ مردم رویای تبدیل شدن به تصویر را در سر میپرورانند. و این جاست که واقعیت کناره گیری میکند و جایش را تنها بازنمایی ها پُر میکنند، که همانا رسانه نام دارد!
” تماشای رنج دیگران”
«مالارمه» که منطقیترین زیبایی شناس قرن نوزدهم بود، گفته است که هرچه در جهان هست، برای آن است که دست آخر در کتاب بیاید. امروزه همه چیز وجود دارد تا دست آخر در عکس بیاید.
“در باره عکاسی”
توصیف سانتاگ از خودش، شاید یکی از بی پیرایهترین، محکمترین و اصیلترین سرنوشت یک زن است که قائل به ارزشهای راستین بشریت، فضیلتهای انسانی، تولید ارزش و اعتبار زن است؛ درعین حال که زنبودن پرمانعترین و هم زمان پرگشایشترین مسیر انتخاب برای رسیدن به همین فضیلت ها بوده است. سرنوشتی که بسیار آشکار و با صراحت بیان شد…….! :
“وقتی پنج ساله بودم، در مورد تخصص بیوشیمی و بردن جایزه ی نوبل رویاپردازی میکردم. (زیرا در باره ی بیوگرافی مادام کوری[۸] خوانده بودم) . من تا سن ده سالگی درگیر شیمی بودم تا وقتی که تصمیم گرفتم که دکتر بشوم. در پانزده سالگی فهمیدم که می خواهم یک نویسنده باشم. می توان گفت: هرگز برای من – بخاطر اینکه زن به دنیا آمده بودم – اتفاقی نیفتاد که از انجام کارم در این “دنیا ” جلوگیری شود. شاید به این خاطر که من وقتم را در دوره ی بچگی به خواندن و در آزمایشگاه شیمی در گاراژ خانه سپری میکردم ، در بخشی از یک ایالت آمریکا و در یک خانوادهی کوچک زندگی کردم. من بسیار معصوم و کنجکاو به دنبال ماجراجویی بودم. وقتی در پانزده سالگی خانه را برای رفتن به دانشگاه ترک کردم و در دانشگاه مشغول به خواندن رشتههای مختلف شدم، ارتباطاتی که با مردان داشتم در زندگی حرفه ای خودم، بجز چند استثنا صمیمی و بی دردسر بود. بنابراین من اینطور فهمیدم که مشکلی وجود ندارد. از طرفی به مد روز و سلیقه های روزمره بی توجه بودم که یک نکته ی مهم در آن زمان بود که من از آن کاملا دور و غافل بودم.در واقع من نمیدانستم که یک فمینیست هستم.“
“جهان سوم زنان”
سوزان سانتاگ عمر پربار خود را صرف نوشتن، تولید آگاهی، اعتبارآفرینی برای مخاطبان مشتاق، حضور در جبهه های جنگ ویتنام و سارایوو، فیلم سازی و کارگردانی تئاتر کرد و از مواجهه با خطر و ماجراجویی هیچ ابایی نداشت. به راستی که او شکلی از زندگی را برای خود برگزید که نوشته هایش را در عمل محک زد: همنشین آتش!
منابع:
سانتاگ،سوزان، ۱۹۷۲، استاندارد دوگانه ی پیرشدن،جستارهایی در باره زن، ترجمه آذر جوادزاده، نشر نیماژ، بهمن ۱۳۹۹.
سانتاگ،سوزان،۱۹۷۳،جهان سوم زنان، جستارهایی در باره زن، ترجمه آذر جوادزاده، نشر نیماژ، بهمن۱۳۹۹.
سانتاگ، سوزان، ۱۹۷۵، زیبایی زن، منشا ذلت یا منبع قدرت، جستارهایی در باره زن، ترجمه آذر جوادزاده، نشر نیماژ، بهمن ۱۳۹۹.
سانتاگ، سوزان،۱۹۷۵، زیبایی چگونه در آینده متحول خواهد شد؟، جستارهایی در باره زن، ترجمه آذر جوادزاده، نشر نیماژ، بهمن ۱۳۹۹.
سانتاگ، سوزان،۲۰۰۳،تماشای رنج دیگران، ترجمه زهرا درویشیان، نشر چشمه،۱۳۹۸، چاپ ششم
سانتاگ، سوزان،۱۹۷۷، در باره عکاسی،ترجمه فرزانه طاهری، انتشارات کتاب آبان، ۱۳۹۷، چاپ دوم
لیبوویتز، آنی و سوزان سانتاگ، ۱۹۹۹، زنان، ترجمه آذر جوادزاده، در راه انتشار
[۱] The Volcano Lover(1992)
[۲] On Photography(1977)
[۳] Pen American Center
[۴] MacArthur Foundation fellowship
[۵] Luis Bunuel
[۶] Ernest Hemingway
[۷] Annie Liebovitz
[۸] Marie Curie