انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

هزینه انسانی عدم تساوی در عصرنولیبرالیسم

در عصر گسترش شدید عدم تساوی زندگی می کنیم . سیاست های نولیبرالی و مالی کردن زندگی اقتصادی چنان نظمی سیاسی ایجاد کرده اند که ثروتمندان به قیمت فقر بقیه روز به روز متمول تر می شوند. تعجبی ندارد که در بسیاری جوامع غربی، طبقه ی متوسط رو به اضمحلال بوده، و سطح زندگی شاغلین، جوانان و بازنشستگان به طرز چشمگیری نزول کرده است. فرهنگ بازار آزاد و مخالفت با برنامه های رفاه اجتماعی،‌ ایالات متحده را دراین راه در صدر نشانده است. طبق معیار های جهانی، بیش از ۴۶ میلیون آمریکایی فقیر محسوب می شوند. با این حال، در این کشور، حتی طبقه ی متوسط در ثروت ابر شرکت ها سهیم است. نه در شمال و نه در جنوب اروپا به چنین امری برخورد نمی کنیم. جیمز گالبرایت، اقتصاد دان و استاد دانشگاه آستین در تگزاس، شهرتی قابل ملاحظه در پژوهش های اقتصادی عدم تساوی کسب کرده است. وی با تکیه به آمار و پرهیز از شعار های معمول سوء تعبیر های سیاست های اشتغال، بیکاری و عدم تساوی را مورد مطالعه قرار داده است. چهارمین کتاب وی با عنوان: «آنچه هر کس باید در مورد عدم تساوی بداند» در ماه مارس ۲۰۱۶ از طرف دانشگاه آکسفورد منتشر شد. در زیر مصاحبه ی پلیکرونیو را با گالبرایت می خوانید.

پلیکرونیو ( پ) : عدم تساوی اقتصادی در سال های اخیر تبدیل به بزرگترین مشکل ایالات متحده شده است. در ابتدا لطفا توضیح دهید عدم تساوی (عدم عدالت) اقتصادی چگونه سنجیده می شود؟

گالبرایت ( گ) : در عین این که میزان درآمد و ثروت معمول ترین معیار است، روش های بسیاری برای سنجش عدم تساوی اقتصادی وجود دارد. اما به دلیل آن که تمام روش ها بر اساس ساخت های ریاضی بنا شده اند، در صورت دقت و بی طرفی پژوهشگران، نتایج باید مشابه باشد. بنا بر این در مورد عدم تساوی حاضر در ایالات متحده باید توافقی وجود داشته باشد؛ به خصوص که آمار ها از دهه ی ۱۹۶۰ تا کنون مرتبا جمع آوری می شوند و به علاوه، بررسی امور مالی مصرف کننده (SCF) نیز معیاری گویاست.

پ: برخی معتقدند شدت عدم تساوی کنونی از دوران طلایی سابقه نداشته و در دنیای سرمایه داری در بالاترین حد است. آیا آمار موجود این ادعا را ثابت می کنند؟

گ: مقایسه ی اقتصادی عدم تساوی و فقر بین دوران پیش از جنگ و دوران حاضر واقعا بی معنی است. طی دوران طلایی هیچگونه تأمین اجتماعی وجود نداشت بنا براین مقایسه ای معنا دار اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است. البته نخبگان تمایل به بازگشت به آن دوران را دارند دلیل آن است که داروینیسم اجتماعی حرف آخر را می زد. در ایالات متحده، عدم تساوی از حدود ۲۵ سال پیش رو به افزایش بوه است. البته باید روشن کنیم به عدم تساوی درآمدها توجه داریم یا دستمزد. این رود در اقتصاد جهانی نیز مشاهده می شود زیرا که ایالات متحده در شرایطی مانند ایتالیا و اسپانیاست و اروپای شمالی در شرایطی بهتر است.

پ: آیا منظور از عدم تساوی اقتصادی، انباشت ثروت در دست معدود افراد نیست؟

گ: بله. البته. به عنوان مثال توزیع ثروت خانواد ها بر اساس آمار SCF نشان می دهد که ثروت ٪۳ از لایه های بالایی جامعه از ۴۴،۸ ٪ ثروت ملی در ۱۹۸۹، به ۵۱،۴٪ در ۲۰۰۷، و به ۵۴،۴ ٪ در ۲۰۱۳ رسیده است. و نیز در نظر داشته باشیم که ثروت ٪۳ قشر بالای جامعه دو برابر ثروت ٪۹۰ بقیه ی جمعیت است. این روند های اجتماعی نتایج بسیار نگران کننده ای برای دمکراسی ایالات متحده دارد. داده ها روشن اند لیکن نحوه ی خواندن و تفسیر آن ها داستان دیگری است. به عنوان مثال در ایالات متحده بسیاری از دمکرات ها ( و طبیعتا پیشروان و رادیکال ها) با واقع بینی، عدم تساوی را معضلی اجتماعی می دانند در حالی که جمهوری خواهان و بقیه ترجیح می دهند آن را کاملا فراموش کنند.
پ: چرا عدم نرخ تساوی در ایالات متحده بالاتر از کشور های اروپای شمالی است؟
گ: چندین عامل درامر تفسیر داده ها دخیل اند. یکم آن که نظام مالیاتی ایالات متحده دراتحادیه ی اروپا وجود ندارد و بنا بر این مالیات دهندگان آلمانی، سوئیسی و یا فرانسوی به راحتی می توانند از پرداخت مالیت های گزاف خودداری کنند. دوم آنکه در مقایسه با کشور های غربی، درآمد در ایالات متحده به مراتب بیشتر بر سهام ابر شرکت ها تکیه دارد و این خود عدم تساوی شدید اقتصادی را توضیح می دهد. در ایالات متحده حتی طبقه ی متوسط در آمدی از سهام ابر شرکت ها دارد. در اروپای جنوبی و شمالی چنین نیست. در واقع تشدید عدم تساوی اقتصادی در ایالات متحده ناشی از بزرگ بودن سهم درآمد ازافزایش قیمت کالاهای سرمایه ای است .
پ: چگونه نولیبرالیسم به این عدم تساوی دامن زده است؟
گ: نولیبرالیسم عمدتا به معنای خصوصی کردن مالکیت همگانی است. تحت این نظام نه تنها شاهد قطع برنامه های اجتماعی و لیبرالیزه کردن بازار کار ( که شامل حملات به اتحادیه ها بوه است) بوده ایم بلکه افزایش ارزش دارایی ها را نیز دیده ایم که خود باعث عدم تساوی است. مالی کردن اقتصاد نیز که به نظامی مالیاتی مشوق انباشت سهام منجر می شود، عاملی دیگر بوده است. سیاست نرخ بهره هم که به رکود بازارهای سرمایه منجر شده است در تشدید عدم تساوی نقش ایفا کرده است.
پ: مدت هاست نفتا را همچو سیاست تجاری نولیبرالی منشأ رکود بازار کار و اشتغال، تشدید فقر و عدم تساوی برآورد کرده اند. آیا حقیقت دارد؟
گ: سازمان های کارگری با نفتا مخالفت کردند اما حقیقت آن است که تأثیر نفتا بر بازار کار آیالات متحده چندان نبوده است. قبل از نفتا نیز کمپانی های آمریکایی به راحتی می توانستند به مکزیک نقل مکان کنند. نفتا بازار کشاورزی مکزیک را به ذرت آمریکا گشود که نتیجه ی آن آوارگی کارگران مکزیکی بود نه بیکاری آمریکایی ها. نتیجه ی نفتا سیل کارگران بیکار و مهاجر مکزیکی بود که برای کار به ایالات متحده سرازیر شد. آیا می توان گفت که مهاجرت به کاهش دستمزد ها و شدت عدم تساوی منجر می شود؟ شاهدی بر این ادعا وجود ندارد. ولی در این که مهاجرین قانونی با دستمزد کمتری مشغول به کار می شوند، شکی نیست، زیرا حد اقل دستمزد مشخص نیست و قوانین کار نیز ضعیف اند.
پ: وضع اقتصاد ایالات متحده را چگونه بررسی می کنید و نظرتان در باره ی پیشنهاد برخی اقتصاددانان طرفدار کارگران در لزوم پیاده کردن «نیودیل» جدید برای رودررویی با بیکاری چیست؟
گ: اقتصاد آمریکا در عرض ۲۰ سال گذشته با الگوی حبابی رشد کرده است. به علاوه دستمزد ها ثابت بوده و سطح زندگی بهبودی نیافته است. به روشنی نیاز به برنامه های اقتصادی جدید است ولی من با شعار مخالفم و پیشنهادات واقعی وعملی را ترجیح می دهم. برنامه ی نیو دیل به منظور تشویق رشد اقتصادی بود و نه چنان که برخی فکر کی کنند، برای حل مشگل بیکاری؛ اما نرخ بیکاری را نیز کاهش داد. من بیشتر طرفدار برنامه ی خاصی همچو پایین آوردن سن مشمولیت بیمه ی بیماری سالمندان، عدم استفاده از سوخت های فسیلی، برقراری نظامی مالیاتی مترقی، و سرمایه گذاری برای بهبود کیمت زندگی است. باید سازمان هایی بنا نهاد که از نیروی انسان استفاده کنند و نه برنامه هایی کوتاه مدت.
پ: آیا فکر می کنید برنامه های تأمین اجتماعی و بیمه ی سالمندان در شرف نابودی اند؟
گ: از زمان ریگان، جمهوری خواهان و نخبگان مالی در پی ویرانی این برنامه ها بوده اندِ ولی فقط جنبشی ضد انقلابی قادر به نابودی کامل برنامه ی تآمین اجتماعی است. در سال های آینده کوشش های بی امانی در جهت تضعیف این برنامه ها در جریان خواهد بود. هر چه نباشد، در عصر نولیبرالی به سر می بریم.

J.K. Galbraith

http://www.truth-out.org/opinion/item/33622-james-k-galbraith-on-the-human-cost-of-inequality-in-the-neoliberal-age?tmpl=component&print=1

*********
این مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد منابع
درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن خذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.