پس چگونه ممکن است قدیس بزرگ ارمنی، گرگوار نارکاتسی و یا خواجه عبداله انصاری و نیز دیگر نیایشگرانی که آثار مکتوب از خود باقی گذاردهاند یا به فردی دیگر اجازهی ثبت نیایشهای خود را دادهاند، چنین اصل مهمی را زیر پا بگذارند؟ پاسخ این است که آنان در نیایشهای مکتوب، نجواهای فردی و خصوصی خود را بیان نمیکنند…
جست وجوی امرِ مقدس، یافتن آن و تلاش برای حفظ آن، به حیطهی ادیان منحصر نمیشود. برای نمونه، کنت آی پارگمنت (۱۳۸۴) معنای گسترده ترِ «معنویت» را از آن منظور میکند. اما اگر امرِ مقدس، برآمده از دین و در پیوند با آن باشد، یکی از مهمترین راه های حفظ و تثبیت آن در تمامی ادیان «نیایش» است. لوتر (هایلر،۱۳۹۲: ۶۱) معتقد است که «ایمان، نیایش است و چیزی جز آن نیست.» آگوستین (۱۳۷۹: ۴۸) در اعترافاتش به همین روند جست وجو و کشف و تثبیت اشاره میکند: «…زیرا آنان که او را میجویند، خواهند یافت و آن گاه که او را بیابند، لب به تسبیحش خواهند گشود.» نیایش با حفظ تفاوت در شکل و مضمون و هدف، جزء لاینفک دین در طول تاریخ است. برای مثال در بودیسم (رک ، فلاحتی، ۱۳۸۲) گرچه دعا و نیایش در مفهوم رازونیاز با خالق و طلب عفو و بخشش و درخواست نیست، همچنان به شکلی قدرتمند وجود دارد و یکی از راههای رسیدن به نیروانه محسوب میشود. نیز در تمامی ادیان، ایمان مقدم بر نیایش است. زیمل (۱۳۹۳: ۱۱۹) مینویسد: «…مسلما در نیایش فقط کسی را می توان مورد خطاب قرارداد که به وجود او هم اینک ایمان داریم… در واقع نیایش متضمن این ایمان نظری است که معتقد است خدایی وجود دارد و دعاها را اجابت میکند.» نیایشگر با کسب اطمینان (نسبی) از این که پروردگاری که به او مؤمن است سخنانش را می شنود، با او راز و نیاز میگوید. پس ظاهرا با یک رابطه ی متعارف مواجهیم که باید عناصر و اجزاء الگوهای متعارف رابطه را نیز دارا باشد.
نوشتههای مرتبط
یاکوبسن (۱۹۸۰:۸۱) در نظریهی ارتباطی خود، اجزاء رابطه را متشکل از فرستنده، گیرنده، زمینه، پیام، تماس و رمز (Code) میداند. نمونههای مورد بحث، از دو کتاب سوگ نامه نارک و مناجات نامه خواجه عبداله انصاری برگرفته شده اند، که تا اندازه ای خصلت فرادینی این الگو را متذکر شوند. نمونههای مشابهی را در سایر مناجات نامهها از قبیل اعترافات آگوستین قدیس، مناجاتهای زرتشت و حتی کتب مقدسی از قبیل زبور داوود میتوان یافت. اما از آن جایی که پرداختن به آنها به مطول شدن بحث میانجامید در این مقاله به مثالهایی از همین دو مناجات نامه اکتفا کردهام.
در ابتدای سوگ نامه نارک، مجموعه نیایشهای قدیس گرگور نارکاتسی، عارف بزرگ ارمنی، با ترجمهی درخشان شاعر و پژوهشگر ایرانی ـ ارمنی، آزاد ماتیان (۱۳۶۶: ۲۱) چنین میخوانیم:
«فریاد و آه های فغان بار قلبم را/ در اوج آسمان ها به تو اهدا می کنم / ای بیننده ی اسرار».
مناجات نامهی خواجه عبداله انصاری (۱۳۸۲: ۳) نیز با این عبارات آغاز میشود:
«الهی! عاجز و سرگردانم، نه آن چه دارم دانم و نه آن چه دانم دارم.»
در بیشتر بندهای هر دویِ این نیایشنامهها، نیایشگر به طور مستقیم با پروردگارش سخن میگوید ـ نارکاتسی گاهی مریم مقدس و مسیح را خطاب میکند و گاهی گروههای متفاوت مردمان را، چون راهبان و شاگردان صومعه. خواجه عبداله انصاری نیز گاه گروههایی از مردمان را با عناوینی چون طالبان، دوستجویان، غریبان و…مخاطب قرار میدهد). در نتیجه در بخش عمده ای از هر دو متن، ظاهرا فرستندهی پیام، نیایشگر و گیرندهی آن، خداوند است. در این نیایشها، متنی مکتوب در مقابل ماست که در ظاهر پنهانیترین نجواهای فردی در آن به ثبت رسیده است. اما آن طور که از پژوهشها بر میآید چنین چیزی با ذات نیایش مغایر است. هایلر( ۱۳۹۲: ۶۵) مینویسد: «زندگی عبادی انسان های صاحب نبوغ دینی، در نهان و دور از چشم دیگران جریان دارد، پرستش کننده در برابر خدای خویش تنها میایستد.» و نیز: «انسانهای بزرگ دین، برای دعا به خلوت و انزوا بال میگشایند، به حجرهای آرام، یا به فضاهای باز طبیعت. به ندرت گوش یا قلم کسی آن چه را آنان در چنان ساعات خلوت و تنهایی در دعا و نیایش به درگاه خداوند جاری میساختند گزارش کرده است. آنان در واقع از زندگی عابدانهی خویش با شاگردانشان سخن میگفتند و به آن ها میآموختند که چگونه و به سوی که دعا کنند، اما تقریبا هیچ وقت در حضور دیگران، برای مکالمهی صمیمی با خدای شان لب نمیگشودند.» این ویژگی حتی ابتدایی ترین ادیان بشری را نیز شامل میشود.
پس چگونه ممکن است قدیس بزرگ ارمنی، گرگوار نارکاتسی و یا خواجه عبداله انصاری و نیز دیگر نیایشگرانی که آثار مکتوب از خود باقی گذاردهاند یا به فردی دیگر اجازهی ثبت نیایشهای خود را دادهاند، چنین اصل مهمی را زیر پا بگذارند؟ پاسخ این است که آنان در نیایشهای مکتوب، نجواهای فردی و خصوصی خود را بیان نمیکنند. هایلر (همان: ۶۶) معتقد است که « این ها نیایشهای اصیل و خودجوشی که از عمیق ترین نیازها ودرونی ترین اشتیاقهای قلب آدمی بیرون میجهند نیستند. نیایش های رسمی و ادبی صرفا بازتاب نیایش اصلی و سادهی قلبند.» این نیایشها به ثبت می رسند تا به وسیلهی مردمان دیگر خوانده شوند.
پس دوباره به همان سؤال اول باز میگردیم. فرستنده و گیرنده ی پیام در نیایش نامهها کیست؟
فرستندهی پیام، قدیس یا نیایشگر، پیام را به نوعی ثبت میکند که هم بازتابی از نیایشهای اصیلش باشد، که از این منظر، گیرندهی پیام پروردگارش است. و هم قصد دارد دیگر مردمان را به پرستش ترغیب کند و شیوهی گفت وگو با خداوند و سایر آموزههای دین را به آنان بیاموزد که این رویکرد، خوانندگان کتاب را به عنوان گیرندهی پیام، هدف قرار میدهد. هم نارکاتسی و هم خواجه عبداله، هر دو گه گاه با تغییر مخاطبِ عبارات ندایی، به این که دیگرانی جز پروردگار را نیز مد نظر دارند و میدانند این متون چون رازی مگو میان آنان و پروردگارشان باقی نخواهد ماند، اقرار میکنند. نارکاتسی (۱۳۶۶: ۲۰۴) مینویسد:
«و اینک روی سخنم با شماست/ ای جماعت راهبان و ای شاگردان دیر و صومعه/ این اعترافات را از برای نجات روح خویش بپذیرید/ از دام فریبکار غافل مباشید و به کلام مکتوب توجه نمایید که میگوید: طعمه ی ابلیس برگزیدگانند.»
در مناجات نامه (۱۳۸۲: ۵۱) نیز میخوانیم: « ای طالبان بشتابید که خدا نزدیک است، ای شبروان مخسبید که صبح نزدیک است. ای شتابندگان، شاد شوید که منزل نزدیک است…»
در این عبارات و عبارات مشابه، گیرندهی پیام «جماعت راهبان» یا «شاگردان دیر» و یا «طالبان و شبروان» و احتمالا سایر خوانندگان کتاب هستند، و پیام که به گیرنده و فرستنده وحدت میبخشد، توصیه ای ترغیبی است. زمانی که نیایشگر پروردگارش را مخاطب قرار میدهد نیز یک پیام واضح وجود دارد. نارکاتسی (۱۳۶۶: ۲۲۸) می نویسد: «خداوندا! حقارت مرا بنگر و بزرگی خویش را به خاطر آور» در این جا درخواستی ترغیبی، مضمون پیامی است که وحدت بخش او و خداوند است. اما آیا او به مخاطبی که خواننده ی پیامش است هم همین پیام واحد را منتقل میکند؟ پاسخ منفی است، قطعا او از مخاطبش نمیخواهد که به حقارت او بنگرد و بزرگی خویش را به خاطر آورد، بلکه ـ احتمالاـ قصد دارد خُردی مخلوق را در برابر خالق به او یادآوری کند ـ یا چیزی در همین حدود. پس یک پیام واحد، در یک زمان، دو مخاطب مجزا را هدف گرفته است و از آن جایی که همان طور که شولس ( ۱۳۷۴:۳۹) تأکید می کند: «پیام خود همان معنا نیست بلکه معنا نتیجه ی نهایی کل رخداد کلامی است…» رخداد کلامی به انتقال دو معنای کاملا متفاوت به دو (نوع) مخاطب متفاوت میانجامد. یکی از این مخاطبان، پیام را به صورت شفاهی و همزمان با جاری شدنش درک میکند و مخاطب دوم با متن مکتوب مواجه است و آن را به صورتی «در زمانی» مییابد. احتمالا باید پذیرفت که نیایشگر متن را به قصد این که بعدها توسط خداوند خوانده شود نمی نویسد و همزمان با نگارش ـ و شاید بیان ـ خداوند را حاضر و ناظر و شنوندهی پیام خود می داند و حتی در صورت در نظر نگرفتن این نکته نیز، به دلیل قائل بودن ماهیتی فرازمانی برای خداوند، چندان نمی توان بُعد زمان را در مخاطب قراردادن او در نظر داشت. به همین دلیل است که نارکاتسی (۱۳۶۶: ۴۳) از پروردگارش تقاضا می کند: «اگر تقاضای بیشمار من از قلب دیگری برآید/ بگذار من نیز به همراه وی دگر بار روی به تو آرم و خویشتن را وقف تو سازم.» او بدین طریق قصد دارد نیایشش را ابدی کند اما همچنان وجه شفاهی بودن انتقالِ پیام را برای خداوند حفظ میکند، پیام نارکاتسی دوباره باید از «قلب» فردی برآید و به زبانی دیگر تکرار شود: « دل های خوانندگان این کتاب را صفا و روشنی بخش/…/ با سخنان من به قلب آنان دمی مطلوب بدم/ استغاثه آنان را با سخنان من همچون ناله های من بپذیر…(۱۳۶۶: ۴۲).
اما این پیام واحد توسط دو مخاطب مجزا، چگونه رمزگشایی میشود؟
سوگ نامه در قرن دهم میلادی به زبانِ گرابار، زبان ارمنی کهن نوشته شده، در طول زمان به بسیاری از زبانها ترجمه شده و اکنون به همت ماتیان به خط و زبان فارسی برگردانده شده است و اگر بر فرض، مخاطبِ باسوادِ فارسی زبان را مد نظر داشته باشیم، او این رمز را میشناسد و قادر به دریافت پیام از دریچهی آن است. مناجات نامه را نیز خواجه عبداله انصاری اواخر قرن چهارم به خط و زبان فارسی به نگارش درآورده که همچنان توسط مخاطب باسوادِ فارسی زبان درک میشود. آیا در فرایند رمزگذاری، رمزی دیگر به جز زبان در کار است، یا پیام، چند باره و در لایه های متفاوت رمزگذاری شده و یا دارای رمز چندگانه (و نه چندلایه) است؟
کتابنامه:
نارکاتسی، گریگور، سوگنامه نارک، ترجمه: آزاد ماتیان، ناشر:ماتیان، تیر ۱۳۶۶.
خواجه عبدالله انصاری، مناجات نامه، انتشارات خدمات فرهنگی کرمان، ۱۳۳۸۲.
قدیس آگوستین، اعترافات، ترجمهی سایه میثمی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۷۹.
هایلر، فردریش، نیایش، پژوهشی در تاریخ و روانشناسی دین، ترجمهی شهاب الدین عباسی، نشر نی، ۱۳۹۲.
زیمل، گئورگ، دین، ترجمه امیر رضایی، نشر نی، ۱۳۹۳.
فلاحتی، مریم، نیایش: آرامش نیلوفری (مروری بر عنصر نیایش در ایین بودا)، در ادیان و عرفان، ش۵، ۷۰-۷۱، دی ۱۳۸۲.
شولس، رابرت، نظریه ی شعری: یاکوبسن و لوی-استروس در برابر ریفاتر، ترجمهی مراد فرهادپور، در ارغنون، ش۴،۳۷-۵۶، زمستان ۱۳۷۳.
کنت آی پارگمنت، آنت ماهوتی، معنویت، کشف و حفظ امر مقدس، ترجمه محمدرضا جهانگیرزاده، در ادیان و عرفان، ش۹۷، ۷۷-۸۸، دی ۱۳۸۴.
Jakobson, Roman, The Framework of Language , University of Michigan, 1980
مطلب مشترک انسان شناسی و فرهنگ و دوهفته نامه “هویس”