انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نیاز بشری منوط بر امیال و دستاوردهای او‌ و راهکار مواجه‌شدن با احساسات وی

چکیده :

مهم‌ترین و اساسی‌ترین منشاء فکری فلسفه در قرن بیست، مقولۀ پدیدار‌شناسی یا فنامنولوژی است. با توجه به دانش فکری یکی از بزرگترین فیلسوفان این قرن، مارتین هایدگر[۱] پیدا نمودن معنا و مفهوم خود معنا با عنوان ظهور و آشکارگی مطرح می‌گردد. رجوع به فهم و ادراک دقیق پدیده توسط ذهن و انطباق آن با هستی‌شناسی نزد هایدگر، به مقوله‌ای با عنوان پدیدار‌شناسی راه یافت. این منشاء فکری بسیار نزدیک به تفکر فلاسفه یونان باستان در زمرۀ حقیقت که آن را در انطباق می‌دیدند شکل پذیرفت. ارسطو نیز معتقد بود حقیقت انطباق علم با ذهن است. گزارۀ ذهنی به طور واقع در واقعیت وجود دارد. در برخورد پدیدارشناسانه با دیگر منظرها به انسان کمک می‌کند تا برای درک حقیقت بیرونی و اطراف آن برنامه‌ریزی کند و هر عنوان را در مفهوم فنامنولوژیکال آن مورد عنایت قرار دهد. به هر تقدیر انسان با توجه به امیالی که تصمیم به تصاحب آن‌ها دارد معنایی به وجود می‌آورد. با توجه به تعیین نیازهای ارادی و درونی خویش، جهت برطرف نمودن آن‌ها به شکلی که تاریخ نگاران، توصیف کرده‌اند و نگریسته‌اند، انسان در دوره‌های مختلف با یک ایدئولوژی ذاتی و به تعبیری متفاوت تکبر نوعی خویش که معرف خودبرتربینی نسبت به طبیعت و دیگر موارد مشابه آن است، آگاهی وی به شکل‌های مختلف شکل گرفته است و از او نوعی موجود کاملاً جدا از طبیعت اما تابع اخص آن ساخته است.

متن پیش رو با توجه به تفکر، عقاید و مسائلی که امروزه جامعه و مردم در نتیجه فروکاست‌های بشری دچار آن شده است و مضمون آن معرف پسرفت علوم و فلسفه است، نگاشته شده است. در مقدمه‌ به مبانی و منظرهایی که به شکلی جزئی‌تر و منفوذ در زمینه‌های شناخت بشری کمک کرده‌اند اشاراتی شده است. همچنین نقل به مضمون از نظریات دکتر «آیدین آرتا[۲]» در رابطه با روانشناسی ژرف و ساختار نظم و آشوب و ساختار ذهن بشری پرداخته شده است. توجه اجمالی به نظریات اندیشمندان در مقولۀ انسان‌شناسی و جداشدگی بشر نسبت به طبیعت و همچنین توجه به سیر زندگی آن دیگر موارد ذکر شده در مقدمۀ متن است.

در چهارچوب متن ابتدا با توجه به نوع فرهنگسازی یک جامعه، رفته‌رفته مفهوم هنر و ارتباط ذاتی آن با نوع بشر بیان می‌شود. همچنین مواردی که با توجه به سوء برداشت از این مقوله منجر به ایجاد مسائل نابهنجاری گردیده است. تمام راهکارها و نظراتی همچون نظریات کارل مارکس[۳] و ِانگلس[۴] که مشخصۀ سرکوب نظام سرمایه‌داری و انقلاب پرولتاریا است، دامنۀ وسیعی در این متن گسترده است. توجه به مارکسیسم و اجمالاً کمونیسم در مفهوم اجتماعی آن، توجه به تاریخچۀ انسان با توجه به نظرات یووال نوح هراری[۵] و دیگر اندیشه‌هایی که در نسل‌های مختلف بشری شکل گرفته است، پایه‌هایی هستند که به کمک آن‌ها گریزی به سمت ایجاد راهکار برای مسائل و معضلات به وجود آمده در جامعه صورت پذیرد.

مهمترین موضوع مهم سیطره رو به جریان و مبارز نابودگری خرد انسانی است که در چند قرن اخیر با توجه به مسائل بروز شده توسط صنعت و ابزارآلات پدیدار شده است، البته در مبنای سرکوب شدۀ آن و به علت شیوه‌های نادرست در برخورد با معیارهای آکادمیک یا غیر آکادمیک برخی مؤسسات برای افراد جامعه این چنین رقم خورده است. با توجه به طرح نظریات مارکس دربارۀ از خود بیگانگی بشر و انسان مکانیسمی، ایدۀ اصلی شکل گیری متن حاضر تنها به دلیل ایجاد راهکاری خلاقانه در توجه به جامعه خدمت‌رسان و نیروی کاری است. این ایده با توجه به مسائلی مهم که دست به گریبان منظومۀ معماری نیز است، مطرح شده است و به دنبال ایجاد راه‌حل در آن منظومه و به کمک آن است.

واژگان کلیدی: آگاهی بشر، فرهنگ و هنر، اندیشۀ مارکس، تاریخچۀ معماری، خلاقیت‌شناسی جامعه

 

مقدمه:

در تمام دوره‌های تاریخ بشر به عنوان موجودی ظاهر شده است تا بتواند به آرامش برسد. او با ایجاد منظومۀ معماری، و گاهی اوقات در سیطره‌ای محترمانه در گرو طبیعت به وسیلۀ آن اقدام نموده است. او چه در محدودۀ قائم به ذات خویش و چه در برخورد با جمع‌های قومی قبیله‌ای، تنها سعی در کشف و به دست آوردن جهان پیرامون داشته است. با کمی تأمل در تاریخ و مرور نظریاتی که به موضوع شناخت بشری پرداخته‌اند، پی برده می‌شود که بشر چگونه سعی کرده تا به تکامل آگاهی کمک کند. پیش زمینه‌ای برای کشف جهان زیستی خویش که جهت حفظ دستاوردهای خود و ایمن نگاه داشتن آن‌ها و چه بسا ایمن نگاه داشتن خویش به ساخت مکانی امن روی می‌آورد و بر ارزش ذاتی و معنوی این دستاورد می‌افزاید. حال سؤال اینجاست که بهتر است از چه جنبه‌ای به این شناخت رسید؟ بدیهی است که در هر قالب با توجه به حل مسئله اجتماعی، توجه به بشر به نوبۀ خود اتفاق افتاده است. به منظور دیگر در هر زمینه و جنبه‌ بنا بر معیار دانش و اندیشه در بطن خود به آن پرداخته شده است. هیچکدام از قالب‌های نظری به دنبال ردکردن و سرکوب نمودن دیگر نظریات نبوده است. از منظری مستقل، در واقع تمامی این قالب‌ها مکمل یکدیگر هستند. با این معنا که پذیرفتن یک جنبۀ فیزیولوژیکی در بدن توسط قالب‌های توانمند در توصیف آن، تنها به مثابۀ گشودن جرگۀ شناخت بشر و البته وابسته به زیست‌بوم طبیعی است. اگر که در ادیان اکتفای به روح و زندگی بعد از مردن مطرح است، ولی در روانشناسی به نحوی ترس از مرگ بیان می‌شود، یا در زیست‌شناسی تنها جنبۀ بیونیک آن مطرح است، در اصل به این معنا نیست که چند اندیشۀ متفاوت و دور از هم دربارۀ مرگ، زندگی و در واقع مردن و زندگی پس از آن وجود دارد بلکه همۀ آن‌ها تکمیل‌کنندۀ یکدیگر هستند و جهت تبیین یک حوزۀ نظری مورد بررسی قرار می‌گیرند.

هنر، علم، فلسفه، ادبیات و حوزه‌های علوم شناختی دیگر، مرجع‌های اصولی شکل‌گیری قالب‌های شناخت بشری هستند. مبنی بر اینکه یک پدیدۀ قابل لمس و درک معنایی نیاز به پدید‌‌ه‌های دیگر جهت ارائۀ خویش دارد و در معرفی آن پدیده کمک می‌نمایند و عکس این قضیه نیز قابل توجه است. همانطور که نیاز بشر به مقولۀ مهم معماری مطرح است، معماری در ذات خود به نیاز بشریت محتاج است تا ارائه شود. در زمینه‌ای جزئی‌تر، آنچنان که در جامعه بحث و تبیین آن در میان افراد به وفور یافت می‌شود. در هر حال جنبه‌ای از مکان شغلی را فراهم نموده است‌ که بستر به چالش‌کشیدن تخصص افراد در زمینه‌های ساخت و ساز پروژه‌های معماری مطرح گردد، هرچند به نوعی مورد سرکوب توسط نظام سرمایه‌داری جهانی، دولتی و حتی حقیقی قرارگرفته است.

این مهم در زمینه‌های دیگر نیز قابل مقایسه است، اگر یک هنرمند نقاش اثری خلق می‌کند، با توجه به تمام جوانب و افکاری است که می‌خواهد اثر خویش را با آن‌ها بسنجد. تنها نکتۀ جالب توجه در این است که خروجی آن آثار یا پدیده‌ها منوط بر تخیل و جایگاه فرا مغزی فرد خلاق شکل گرفته است. و همان فرد خلاق، بشر است. در هر سمت و جهتی، توجه به این موضوع خلاف یک چیز واحد نمی‌باشد و مطرح نمی‌شود. به عبارت دیگر این مهم در جریان مجموعه تفکرات و نظریات به شکل پیچیده درون‌به‌درون و به اصطلاح پوست پیازی مطرح می‌شود.

از نظری حتی می‌توان دسته‌بندی حوزه‌های شناخت بشری را به عنوان جریان‌های مستقل، امری مهمل و تباه دانست. همۀ آن‌ها همانند قالب‌های معرف خود به یکدیگر محتاج هستند. این امر را میتوان در پس پردۀ یک -الگو در ارتباط با ذهن- که توسط دکتر روانشناس «آیدین آرتا» مطرح و پرداخته می‌شود، منظور نمود. نظریات ایشان با چهارچوب نظریه اندیشی‌های «کارل گوستاو یونگ[۶]» و دیگر فلاسفه مطرح است که تقابل بین نظم و آشوب[۷] را بیان می‌کنند، و معتقد هستند تا زمانی که آشوب وجود نداشته باشد نظم نیز پدیدار نمی‌شود. ایشان برای درک بهتر این موضوع داستان آغاز بشریت[۸] را مثال می‌زنند، و معتقد هستند وارد شدن از جهان آشوب به جهان نظم داستان داستان‌ها است.[۹]

در واقع با شکل‌گیری جنبه‌های غیرمعقول و آسیب‌پذیر، که به دلیل افزایش میلیونی جمعیت انسان رخ داده است، روشی برای بهبود آن آشکار می‌شود. باید دانست که چنین امری تا چه اندازه موثق عمل کرده است، به یاری انسان جهت آسایش و آرامش زندگی وی شتافته است و چگونه اکثر عوامل را در نظر گرفته است؟ با نظاره‌ای به تاریخ و البته تاریخ هنر، تصمیم جدایی بشر از طبیعت به وضوح پیدا است. همین امر رفته‌رفته سبب می‌شود تا بر آن چیره شود. انسان ابتدایی و نااهل به انسان خردمند[۱۰] و هوشمند تبدیل می‌شود. در بطن پدیدار شدن آشوب و نظم که به طور ضمنی و عقلانی اتفاق می‌افتد. در هر حال بشر یک ذهن تکامل یافته موجودات طبیعی را بعد از پنجاه‌و‌پنج میلیون سال و با پیدایش موجودات زمینی دارد که چاشنی آن قدرت تفکر و تعقل است. با این خصوصیت او دارای تکبر نوعی[۱۱] در خود می‌شود که به معنای پیدا‌کردن برتری نسبت به موجودات دیگر است. البته با وجود تغییراتی در جنبه‌های بیونیک انسان در مقایسه با موجودات طبیعی نوع زندگی آن تغییر می‌کند. به عبارت بهتر جهت دفاع از وجود خود به شکل غیرقابل تصور زبان را شکل می‌دهد و به کمک آن به جنبه‌های دیگر زیستی جهت بقای نسل خویش دست می‌یابد. خانواده تشکیل می‌دهد و در هر شرایط برای حفظ دستاورد خویش شروع به امرار معاش و ایجاد سرپناه می‌کند. همین تصمیم به تغییر روند زندگی، در انسان خردمند بنا بر قدرت اختیار او می‌باشد. اما نباید فراموش شود که بشر در تمام جهات و حتی تمام حوزه‌ها و قالب‌های شناختی مذکور به طور کامل به طبیعت وابسته است و با تقلید از آن به تکامل رسیده است. رفع گرسنگی، کشف آتش، ایجاد سرپناه و در امان ماندن از طبیعت و حتی تقویت تخیل، مواردی هستند که بشر با حقیقت بطن اطراف خویش مواجه شده و آن‌ها را از آن خود کرده است. تنها در جایی از تاریخ که تصمیم می‌گیرد با اهلی کردن حیوانات و گیاهان به پرورش دام و کشاورزی بپردازد و هنر سنگین معماری را به منظور پدیدۀ یکجانشینی برجسته سازد، پاسخی تسلی‌بخش برای طبیعت بوده است.

تمام این سیطره تحت نظر اندیشمندان در منابع جامعی مطرح شده است. چگونگی ایجاد خط، روابط کلامی، توجه به نوع کارکرد مغز و ذهن هر فرد و توجه به دو نیمکرۀ چپ و راست و بازخوردهای آن چگونه بوده است؟ آیا آن دو نیمکره مستقل از هم هستند یا مکمل یکدیگر؟ به جنبه‌های و کاربری‌های پیچیدۀ ناخودآگاه چگونه توجه می‌شود؟ و یا خودآگاه چیست؟ بخشی از نظریات به ثبت رسیده است.

دکترآیدین آرتا در ادامه مفهوم کهن‌الگوی نظم و آشوب که بر گسترۀ بسیار پیچیده در مغز[۱۲] نیز استوار است، به چهارچوب‌های شکل‌دهندۀ مدنظر در آن با توجه به کارکردهای دو نیمکرۀ مغز و مفهوم ارتباط زن و مرد می‌پردازند. ایشان نقل می‌کنند تغییر، تحول و سازندگی جهان با وجود و پیش‌برد شخصیت زن اتفاق می‌افتد. در واقع ساختاری آشوب‌محور، دگرگون‌ساز و مطالبه‌گر در ذهنیت زنانه رخ می‌دهد. اما این منوال در موجود بودن مرد کاملاً بر عکس است، زیرا او می‌خواهد هر اتفاق در حال رخ‌دادن، به نوعی در مبنای خود ایستا و ثابت بماند و دارای تغییر و تحول نباشد. به عبارت دیگر نظم به وجود آمده در آن دست نخورده باقی بماند. ساختار مغز نیز اینگونه است. نیمکرۀ چپ مغز که کار منطق، محاسبات، خواندن، نوشتن، تحلیل، انتظام و تفکر با کلمات را به عهده دارد، به همان خصوصیات مردانه نزدیکتر است. و در نیمکرۀ راست مغز خلاقیت، تخیل، بینش، تفکر کل‌نگر، احساسات، خیالبافی و ریتم به خوبی اتفاق می‌افتند، همچنین ضمیر ناخودآگاه نیز در این قسمت از مغز عمل می‌کند.[۱۳] اگر در ناخودآگاه مغز به طور ضمنی تصورات از رویدادی ناگوار در حال شکل‌گیری است، دلایل و منطق ‌بینی نیمکرۀ چپ به تجزیه و تحلیل آن جهت سامان‌دهی به اوضاع عمل می‌کند، در نتیجه ساختاری وابسته به یکدیگر هستند. وجود یکی از آن‌ها بنا بر وجود دیگری مطرح می‌شود. همینطور برداشت از وجود زن و مرد در تکامل بخشیدن در یک امر به طور واحد و برتری هرکدام نسبت به دیگری، اشتباه است و هیچ یک مستقل از دیگری نیستند. در واقع برای فهم بهتر کهن الگوی نظم و آشوب، دکتر آیدین آرتا مطرح می‌کنند: «هیچ ذهن مردانه‌ای کامل و مستقل رفتار مردانه و نیروی مردانه ندارد و هیچ ذهن زنانه‌ای نیز به طورکامل خصوصیات زنانگی ندارد و با کنار هم قرار گرفتن آن‌ها این کهن‌الگو یکپارچه و یک‌دست می‌شود.»

بررسی‌ها نشان می‌دهد اندیشمندان و نظریه‌پردازان بسیاری را بر آن داشته است تا در رابطه با مقولۀ مهم انسان‌شناسی[۱۴] قدم‌های بزرگی بردارند. با توجه به تمام اندیشه‌های مطرح شده در این زمینه، یووال نوح هراری در سه کتاب خود[۱۵] به طور جامع و کامل نسبت به تاریخچۀ انسان با توجه به زمینه‌های شناختی دیگر پرداخته است. در کتاب اول چهار دورۀ تاریخی را با تکیه بر نظریۀ «تطور داروین[۱۶]» توصیف و تجزیه و تحلیل می‌‌کند. در فصل‌های: انقلاب‌شناختی، انقلاب کشاورزی، وحدت بشر و چرخۀ صنعتی. که در متن اصلی به طور خلاصه بخش‌هایی از این کتاب بیان می‌شود.

بشر با استقلال‌طلبی نسبت به طبیعت محض آشوبگر شد. برای توجیه بیشتر می‌توان گفت، آشوبی غیرطبیعی و غیرارادی و مصنوعی را ایجاد کرد. در کنار این اتفاق با ایجاد سنت، ایجاد نظم و مقررات، ایجاد نسل، ایجاد گروه‌های زیستی و دیگر عوامل مطرح، به دنبال استحکام نوعی خرد بوده است. نتیجۀ آن در طی گذشت چندین هزار سال به انواع گونۀ انسانی تبدیل گشت. به طور اجمالی و توضیح کلی می‌توان با توجه به سیطرۀ تاریخی و تکامل آگاهی در بین انسان خردمند و ابرانسان به وجوه تمایز این دو عنوان رسید.

از آنجایی که تمام خصوصیات فردی و غیرفردی هر شخص کانون منزلت و دید او است، یک زمان و یک تاریخ خاص را منظور نمی‌پندارد. قطعاً تخیلات و جهان فرای معقولات دارای تاریخ تولید و تاریخ مصرف نیست. اما اگر شرطی‌شدن ذهن به مثابۀ گذر زمان مورد سنجیدن قرار گیرد، کار درست و بجایی است. در نتیجه این برداشت رخ می‌دهد که ساز و کار آن به ذهن و مغز و دو نیمکرۀ چپ و راست بستگی دارد. علاوه بر این تبیین کارایی دو جنس زن و مرد در علوم اجتماعی چه به صورت عملی و چه به شکل نظری مورد توجه است. البته باید بیان داشت که پرداختن به این موارد منوط بر توجه به فضای کاری، افراد شاغل در آن فضا و یا مجموعه است. نگارنده قصد دارد با کمک فضاهای ایجاد اشتغال و کارآفرینی در یک قالب و فضای معماری به چنین جمع‌بندی‌ و نتیجه‌ برسد. در هر حال در متن پیش رو با توجه به موارد موثق و معتبر جهت بیان یک طرح شغلی در زمینۀ معماری پرداخته خواهد شد. قابل ذکر است که پرداختن به تمام امور و وارد‌شدن به گذرگاه‌های ذیربط علمی و فلسفی برای درک موضوع جهت رشد و تبیین آسایش بشری، اجمالی است که از نظر و دانش نگارنده فراتر می‌رود و بدون شک خواستار مطالعه و تأملی بیشتر و تخصصی‌تر در اکثر زمینه‌های علمی و فلسفی است.

 

چهارچوب متن :

در ابتدای امر باید به یک نکته دقت شود. بیان هر نظر یا اتفاق هیچگونه قطعیت زمانی و مکانی به طور خاص ندارد. نمی‌توان گفت اگر یک شخص خصوصیات درونگرایی زیادی دارد، در نتیجه انسان مطرودی است و یا عکس این قضیه قابل توجه است. همچنین ضمن توجه به تمام مسائل در زمینه‌های فلسفه، هنر، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و علم در قالب موثق آن‌ها و تابع قوانین، باید احترام گذاشت و مورد مطالعه و بررسی قرار داد. این امر سبب می‌شود تا اتفاقات پیرامون تمام کنش‌ها و واکنش‌ها به شکل یک نواخت برای پیشبرد یک مسئله رخ دهد. به عبارت بهتر بدون شناخت و نداشتن اطلاعات کافی موضوعی فراتر از دانش و اندیشۀ فردی تبیین و تأکید نشود. در این صورت نیاز است تا به‌راحتی تبادل نظرات و تخصص‌ها در یک مجموعۀ کاری که جهت ارائه خدمات به جامعه در حال ساخت و شکل‌گیری است، در اختیار تمام افراد پیشبرنده در آن مجموعه قرار گیرد. پیشنهادی برای منع مسیر جامعه‌ای تکه تکه و مواردی که منجر به ناهنجاری[۱۷] می‌شوند.

این نوع تقویت فکری و ادراکی کمک به ایجاد و رشد فرهنگ می‌کند. فرهنگ مقولۀ بسیار مهمی است که به دست عوامل هنری مطرح می‌شود. هنر و شاخه‌های آن بستر فراگیرتری نسبت به مقولات دیگر مانند علم یا فلسفه را ارائه می‌نماید. از در هنر به فرهنگ وارد شدن به مثابۀ لاقیدی اخص مکان و زمان است. به عبارت دیگر با توجه به خصوصیات ذاتی هر انسان، در اصل بر فراز بودن تکمیل دانش بشری با توجه به ارائه و بیان احساسات فردی در هر شخص می‌باشد.

نظریه‌پردازان انسانشناسی برای توصیف مفهوم هنر، درواقع به مفهوم حس‌کردن و زیبایی‌شناسی[۱۸]، تأکید دارند. یعنی هنر با حس کردن شکل می‌گیرد یا ایجاد حس می‌کند. در واقع مواردی‌ هستند که در سیستم بیولوژیک و بدنمند رخ می‌دهند و مفهوم حس که در بدن هر موجود زنده در ساختار ذهنی، حرکتی و یا ساختار زبانی متمایز است، به شکل‌های مختلف ابراز می‌شود. این موارد توسط استاد علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی «جناب دکتر ناصر فکوهی[۱۹] » پژوهش شده‌اند و ایشان در بطن عقاید رئالیسم سوسیالیسم[۲۰] این موضوع را مورد سنجش قرار داده‌اند و همچنین آن‌ها را جهت شناخت جامعۀ امروزی یادآوری نموده‌اند. مقایسۀ این بیانیه با منظومۀ معماری در واقع با توجه به تمام تأثیرات روانی، آموزش محور و دیگر جنبه‌هایی که از آن ناشی می‌شود چه در مقولۀ هنر و چه در مباحث فنی آن صورت می‌پذیرد و دارای گستردگی‌های فراوانی نیز است. مرتبط با تمام نیازمندی‌ها –بشر برای درک مسیر زندگی- به آن‌ها وابسته است و کارکرد آن‌ها را در می‌یابد.

درونیات وجودی یک فرد و مشخصۀ مهم فرد هنرمند در حال حاضر قائم به ذات بودن او می‌باشد. با این تعریف که برای شروع خلق اثر خود به شکل پدیده، منظوم یا مکتوب از درونیات خویش الهام بگیرد و در آخر نیز به زادگاه فکری خویش برسد. ایجادشدن چنین تفکری دولت‌های مدرن را تشویق می‌کند تا به عمق نفوذی هر فردکه ایجاد حس می‌کند و یا همان حالت بیولوژیکی او هست پی ببرد و بتواند درونیات بدن هر فرد را تحت سلطۀ خود درآورد. رفته رفته با این منوال دوره‌ای در تاریخ غرب رقم خورد که تحت عنوان رئالیسم سوسیالیسم گسترش یافت. زمانی که این جنبش در شوروی سابق پدید آمد با طرح ریزی «ماکسیم گورکی[۲۱]» نویسندۀ روس و همراهی «بوخارین[۲۲]» تئوریسین کمونیست اهل روسیه و «ژدانف[۲۳]» سیاستمدار روس در سال ۱۹۳۴ میلادی اعلام گردید، که همزمان با نظریات «کارل مارکس[۲۴]» و توجهات وی در نظام سرمایه‌داری نیز بود.

«کسانی که به این شاخه از رئالیسم اعتقاد دارند، منظور در آن است که این نوع رئالیسم به لحاظ توجه بیشتر به طبقۀ کارگر[۲۵] و فرودست جامعه به تحلیل بحران‌های سرمایه‌داری و توجیه وضع خاصی از انسانگرایی مورد نظر مارکسیسم و تصویر واقعی توده‌ها در مبارزۀ تاریخی می‌پردازد و آگاهانه در این مسیر با انتخاب شخصیت‌های مناسب مبارزه را پیش می‌برد و موجب تسریع آگاهی اجتماعی طبقۀ کارگر می‌شود.» (دکتر ثروت/ ۱۳۹۰/۱۳۶)

لغات کلیدی در بند بالا: رئالیسم، طبقۀ کارگر، بحران‌های سرمایه داری، مارکسیسم، مبارزۀ تاریخی و تسریع آگاهی اجتماعی طبقۀ کارگر، قابل توضیح و بررسی هستند.

رئالیسم به عنوان یک مکتب شناخته شده در ادبیات است. همانند دیگر مکتب‌ها و جنبش‌ها در جهت تغییر روند فکری ادبی و مداقۀ در اوامر و مسائلی که در بخش‌های دیگر مورد عنایت و پذیرش کمتری قرار داشته‌اند، شکل گرفت. به طور اخص از یک زمان و مکان با ایدئولوژی جدید به وجود نیامد و تا یک تاریخ مشخص نیز وجود نداشته است. با توجه به تحلیل واژگانی رئالیسم توسط اندیشمندان این مکتب مترادف با شئ وارگی و شئ شدگی[۲۶] نیز هست. درواقع چشم‌اندازی از واقعیت‌های زندگی و هرآن چیزی که با چشم قابل دیدن و مشاهده باشد. باقی لغات در واقع نشان دهندۀ نظریات مارکس برای تبیین انقلاب پرولتاریا می‌باشد،که هدف آن نیز تغییر در روند نظام سرمایه داری بوده است.[۲۷]

در ادامه این امر تنها به مثابۀ تمام اشکالات و مسائل بعد از ماشینی‌شدن در تمام امور زندگی، ایجاد مشکلاتی بود که در قرن نوزده پدیدار شد. فردگرایی[۲۸]، چرخۀ صنعت، جنگ در دوران مدرنیسم، مال‌اندوزی به شکل عمده، ذخیرۀ ارزش کالایی در تمام زمینه‌ها، غرور و تکبر، خودباوری اشتباه جوامع و بسیاری از موارد به‌ثبت‌رسیدۀ بی‌قانون دیگر که تغییرات بسیار سریع و نابودگری را در زمینه‌های اجتماعی رقم زد. با این روند تغییر، بی‌شک اینگونه تأثیرات در معماری نیز اتفاق افتاد و به نحوی جنبه‌های هنری آن مورد فروکاست قرارگرفت و به موارد عمومی و اصول فنی آن بیشتر توجه شد. همانگونه که انسان در طول تاریخ به دانش‌های متنوع جهت دریافت جهان پیرامون خود با سرعت بیشتر دامن زده است، با وارد نمودن این عقیدۀ روانشناسانه در معماری با برجسته نمودن جنبه‌های فنی، دانش و مصالحی که در ساخت یک پروژه سرعت بیشتری دارند را مورد عنایت بیشنر قرار داد.

هراری در کتاب انسان خردمند و در توضیح بخش چرخ‌های صنعت در توجه مسائل مهمی که به آن‌ها می‌پردازد، اشاره به این دارد که صنعتی شدن و ساخت ابزار در تمام طول تاریخ هستی اتفاق افتاده است. تنها ماشینی‌شدن صنعت پس از دو قرن هجده و نوزده مطرح نیست. یکی از مواردی که انسان جهت پیشرفت سریع صنعت به آن پی برد، منابع عظیم انرژی است. منابع انرژی که در طبیعت در حال کشف آن‌ها است و یا توسط انرژی‌های پاک دریافت می‌کند، از ابتدا در اختیار بشر بوده است اما او رفته‌رفته بنا بر نیاز خویش به نحوۀ استفادۀ آن‌ها پی برده است. ایجاد نسل‌های مختلف و رشد نسل بشری و فراوانی آن نسبت به دیگر موجودات طبیعی منوط بر رشد صنعت و کشف و شهود در آن بوده است. اشکال ابتدایی نوع کشاورزی و محصولات به دست آمده یا جابجایی و حمل‌ونقل کردن چیزها به اندازۀ تأمین نیازهای انسان‌ها با جمعیت کمتر برابر بود و اتفاق می‌افتاد. همچنین هراری به اهمیت انرژی خورشید که باعث رشد گیاهان می‌شود، تأکید به‌سزایی دارد. استفاده از گیاهان و تقویت نیروی عضلانی برای انسان‌ها و سایر موجودات به کمک نیروی شفا بخش خورشید بوده است که منوط به زمان خاص در طول یک سال جهت امورکشاورزی امورات و فعالیت‌های انسانی جان بیشتری می‌گرفت.

تبدیل انرژی‌ها به یکدیگر و کشف منابع مختلف انرژی توسط انسان به سرعت بیشتر روند زندگی صنعتی جهت دست‌آوری نیازهای بشری رقم خورد. این روند بی‌شک دارای معایب و مزایایی یکسان شد که می‌توان گفت امروزه مانند علم فیزیک وابسته به زندگی انسان در میان افراد یک جامعه شکل گرفته است و وجود دارد. اینچنین سابقۀ شکل گرفته، مدام در حال تغییر و تحول است. افرادی هستند که با توجه به مشکلات و مسائل حاد جامعه راه‌کارهایی ارائه می‌نمایند. تمام ایده‌پردازی و نظریات آنان در زمینه‌ای قابل فهم و کارساز رخ می‌دهد. به عنوان مثال در معماری، پس از مکتب شیکاگو و رشد قارچ‌گونۀ انسان‌ها[۲۹] و تولیدات وفور یافتۀ صنعتی و مشکلاتی که طبیعت را به خطر می‌انداخت، باعث شد تا انسان‌ها با راهکارهایی مانند مزرعه نشینی تقریباً مانع این نابودی طبیعت و محیط زیست شوند.

با سپردن امور کشاورزی به دست ماشین‌ها و ابزار صنعتی و رونق کشاورزی همزمان با نیاز فراوان بشری اتفاق افتاد. هراری در ادامۀ مبحث چرخ‌های صنعت، با وضوح بیشتر انقلاب صنعتی را به نوعی انقلاب کشاورزی دوم می‌نامد. بشر با وام‌گرفتن از گذشتۀ خویش در حدود صدهزار سال پیش و با اهلی کردن گیاهان[۳۰] انقلاب کشاورزی را زمینه‌ای دید برای ایجاد تمدن، یکجا نشینی، ایجاد قوم و قبیله و سوق بخشیدن به مقولۀ مهم زبان، فرهنگ و خط که موارد بسیار مهمی جهت ایجاد راه و روش‌های دسترسی به نیازهای بشری اتفاق افتاد.

بدین گونه، اتفاقات دورۀ نوسنگی و یکی از دوره‌های نئولتیک[۳۱] و همچنین گسترش معماری با اهمیت خاصی رو به پیشرفت بود. اگر چه ایجاد سرپناه از همان ابتدای حیات انسانی با غارنشینی و در امان ماندن از بلایای طبیعی شکل می‌گرفت، اما نکته این است که انسان نه توانایی این را داشته است تا تمام عمر غارنشین باقی بماند و نه علاقه‌ای داشته است که تنها با یک ایدئولوژی تمدن اجازۀ هیچگونه تغییر و تحولی در این منظومه را در اختیار دیگر نسل‌ها نگذارد. در واقع منظومۀ معماری چه آن‌طور که در ابتدایی‌ترین تمدن ایلام و آشور با ساختن معابد شکل گرفت و چه آن‌طور که در شناخت اولین معمار برجسته رم «مارکوس ویتروویوس پولیو [۳۲] » در سدۀ اول میلادی مطرح است، خاست‌گاه‌های دیگر عوامل به وجود آمده امروزی در حیطۀ معماری را بیان ‌می‌نمایند و کاملاً بروز در اختیار قرار دارند. ماحصل دانش ویتروویوس رساله‌ای در ده جلد[۳۳] برای هر آنچیز معمارگونه‌ای که در عهد باستان می‌توان فهمید را به بار آورد.[۳۴] ویتروویوس به کمک بنیاد و اصل منبع فکری یونان و رم باستان دنیای پرفراز و نشیب معماری را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد. دنیایی که خود به تنهایی درکنار اصل بنیادین دانش و فلسفه رم و یونان جهت شناخت و چراغ‌راه آینده شکل گرفته است. پرداختن به نظرات فیثاغورث، دموکریتوس، افلاطون و ارسطو[۳۵]در رسالۀ ویتروویوس تنها دلیل مداقۀ پهنۀ گسترده معماری است. از نظر او تمام اصولی که یک معمار باید به آن‌ها پای‌بند باشد و فرا گیرد «ریاضیات، هندسه، فلسفه، موسیقی، علم نجوم، طب، تاریخ و همچنین قوانین حاکم بر یک جامعه» است. او در رابطه با این رساله شرح‌حال و سخنی نیز دارد: «من قوانین مشخص را تنظیم کرده‌ام که شما با مطالعۀ آن‌ها می‌توانید کیفیت ابنیه‌ای که تا کنون احداث کرده‌اید و همچنین قرار است احداث کنید، مورد قضاوت قرار دهید، چرا که من در این رساله اصول معماری را ارائه داده‌ام.»

اصول معماری از نظر او سه اصل «استحکام، آسایش و زیبایی» بود. این رساله با توجه به گذشتۀ معماری و پایه‌های اولیه‌ای که در این حوزه مورد عنایت قرارگرفته‌اند منظوم شده است. نظام ستون‌سازی در عصر باستان یونان و رم، شکل سرستون‌ها و یا بدنۀ آن‌ها، نشان از کرامت نسل‌ها و تأثیراتی موروثی از طبیعت بوده است و با توجه به جهان اطراف مورد ایده‌پردازی و شکل‌گیری قرار می‌گرفتند.

در توجه به اینکه، اولین بناهای ساخته شدۀ عمومی، پرستشگاه‌ها یا معابد چه اصولی را داشتند؟ در فرهنگ‌های متفاوت چگونه بنا می‌شدند؟ متر و معیارها چه بود؟ ساختار بناها و شهرها چه کمکی نسبت به ساختار فرهنگ داشتند؟ آیا توجه به مکان‌های عمومی و سالن‌های «اپرا و تئاتر» مبنای خرده فرهنگ‌ها بودند؟ مورد ستایش است و در واقع با این تفاسیر که با وجود آن‌ها توجه به هنر در آثار نمایشی و موسیقی که از زیر سلطۀ حاکمیت خارج می‌شدند و در دسترس عامۀ مردم قرار می‌گرفتند، کمک بزرگی جهت تقویت فرهنگ و مردم‌واری را در پی داشته است. در دوره‌های مختلف در اولویت اول توجه به قوانین کلیسا و موارد مذهب محور در زمینۀ هنرگرایش‌هایی در حال شکل‌گیری بوده است. در توجه به مکتب باروک این امر کاملاً مشهود است و به نوعی همانگونه که تاریخ شروعی ندارد ممکن است تفکرات آن سبک، پایان‌ناپذیر نیز باشد. عقاید کلیسا مدت‌ها به اشکال مختلف سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ مورد مبارزه و فروکاست قرارگرفته است و به عبارت دیگر تغییر مسیر هنر از زیر نظر مذهب و کلیسا بوده است.

در رابطه با تبیین معماری در دوران نسل‌های ابتدایی، در چند دورۀ تاریخی و چند موقعیت مکانی استراتژیک[۳۶] و توجه به فرم‌ها و ایده‌آل‌ها در اصل بهترین عنصر جهت بیان قدرت و تمدن بوده است. زبانی جهت بیان فرهنگ هم‌دورۀ خود و برای مواردی نظیر درون‌گرایی، سلسله مراتب، حرکت، یا به طور مثال نظام ستون‌سازی عهد باستان[۳۷]، طاق نصرت، نمای روستیک[۳۸]، یا تغییر در سرستون‌های دورۀ هخامنشیان[۳۹]، توجه خاص به مصالح در دسترس وکم‌هزینه‌تر و خصوصاً تمام موارد جزء به جزئی که حائز اهمیت هستند. همۀ آن‌ها دستخوش و در خدمت اوامر سیاسی و قدرت طلبی حاکمین بوده‌اند. حال آنکه در هر تمدن یا فرهنگ، شمایل شناخت بهتر و نوتر راه‌گشا و سازندۀ تفکری تازه و بهتر می‌بود. قطعاً اگر سفرهای تجار یا جنگ سرزمین‌ها رخ می‌داد، تأثیرات بصری و شکل ساختاری بنا درکشورهای دیگر را به‌دنبال داشت، و بعدتر مورد تغییر و تحول فُرمیک و مهندسی در سرزمین و حکومت سوء استفاده‌گر قرار می‌گرفت.

این اتفاقات تاریخی با توجه به مواردی که در ارتباط با هستی‌بخشیدن به بشر که تا به اینجا ذکر شد، یعنی: گستردن تبادل نظرات افراد جامعه در بسترهای مختلف، تقویت فرهنگ به دست عوامل اجتماعی و منوط بر احساس و ادراک بشر، نفوذ پیدا کردن به جنبه‌های حسی افراد جامعه با عقاید رئالیسم سوسیالیسم جهت گسترش‌دادن راحت و سریع صنعت و مکانیسم چه در جنبه‌های مثبت و یا منفی آن، توجه به تأثیرات انقلاب کشاورزی و پدیدارشدن هنر سنگین و غیر قابل جابجایی معماری و یکجانشینی و نگاهی به تاریخچۀ معماری با توجه به گردآوری اندیشه‌های متفاوت ویتروویوس معمار رمی با توجه به عقاید فلاسفۀ یونان باستان، ستودن مبنای اساسی فکری در کالبد این متن یعنی: تبادل تخصص کاری افراد در یک مجموعه در حال ساخت مانند پروژه‌های معماری خالی از لطف نیست. هدف توجه به ایجاد ارتباط بین افراد درون یک پروژه است، چه آن‌هایی که وظیفۀ مشاورات، محاسبات و انواع طراحی را در اختیار دارند و چه افرادی که طبق همان محاسبات و ایده‌ها امور را عملی می‌سازند، حتی مرتبط‌نمودن این محتویات در تعداد پروژه‌هایی که در سطح یک شهر کاربری معمارانۀ نزدیک به هم دارند موضوع پیشنهادی دیگر است. علاوه بر این نیز جلب توجه دانشجویان رشتۀ معماری و یا رشته‌های مرتبط با ساختمان نیز هدف مهم‌تر نگارش این متن می‌باشد.

در کتاب نفیس سبک‌شناسی معماری ایران که توسط استاد محمدکریم پیرنیا[۴۰]، نوشته شده است. با بیان اینکه معماری ایران همچون شعر آن صلابتی خاص را داراست و جریان اخص خود را حفظ نموده است. استاد پیرنیا با توجه به پنج اصل مهم معماری که ارائه نموده‌اند و در کتاب سبک‌شناسی معماری به چهار اصل مردم واری[۴۱]، پرهیز از بیهودگی[۴۲] ، نیارش[۴۳] و خود بسندگی[۴۴] اشاره دارند، با توجه فراوان و بررسی هر دوره این موارد را تشریح کرده‌اند .[۴۵]

با توجه به دست بردن انسان خردمند جهت تغییرات پیرامونی و دور شدن از طبیعت، بازگشت به طبیعت[۴۶] زائده فکری ژان ژاک روسو[۴۷] در زمان توجه خاص در دورۀ رمانتیسم[۴۸] ادبی بود. او توجه داشت به اینکه بازگشت به طبیعت منجر به زندگی ساده، صمیمی و جمعی به دور از استبداد و استثمار روستایی است. اما با شکل‌گیری انقلاب فرانسه که با عقاید آزادی‌خواهی[۴۹] افراد سرمایه‌دار دولتی[۵۰] و برتری بر نظام اجتماعی-اقتصادی[۵۱] مطرح بود، حتی انقلاب صنعتی را هم‌دگرگون ساخت.[۵۲] انقلاب فرانسه در اصل پایۀ تمام طرح‌ریزی دیگر انقلاب‌های دولت‌خواه در دوران مدرنیسم در غرب و منفوذ در دیگر جوامع حتی شرقی بود. چنین واکنش مطرح از ژان ژاک روسو تنها به علت گسترش صنایع انعطاف‌پذیر در اواخر عمر وی بود. که البته گرایش نمودن ساختمان‌ها به سمت صنایع عنوان مطرح بعدی در جنبه‌های دیگر بود که هم افراد کشاورز و دامپرور را از روستاها به سمت کارخانه‌جات جهت تولیدات مصالح و صنایع ساختمانی می‌کشاند، هم پیشرفت ساخت و ساز ساختمان‌ها برای ساخت محل‌هایی برای زندگی نیروهای کاری رونق‌ گرفت. در قرن‌های هجده، نوزده، بیست و الی بیست‌ویک دوره‌ای رقم خورد که نتیجۀ نهایی آن دستخوش صنعت و تکنولوژی است. به طوری که هر جریانی تازه در حاکمیت تاریخی اتفاق افتاد، منوط بر تمام عقاید و اصول اخلاقی همان ایدئولوژی شکل پذیرفت. نوعی حالت تصاحب و چیره‌شدن بر تمام عوامل، عقاید و افکار جهت بازدارندگی آن‌ها و همچنین به مبارزه‌طلبی عاملی مانند کلیسا و مذهب صورت پذیرفت. همچنین مبنای مال اندوزی بسیار با تحقق چنین ایدئولوژی‌ها در تفکرات مدرنیته اتفاق افتاد، رویه‌ای که به نوعی برای سرنوشت نسل‌های بشر نگاشته شده است و قسمتی از واجبات انسان خردمند محسوب شده است، که در هر دوره از تاریخ باید با آن مواجه شود. مگر آنکه نسل بعد از بشر کنونی این رویه را تغییر دهد. بشر و البته موجودات اهلی شده توسط او در هر شکل ممکن، تابع بسیاری از چهارچوب‌های ابزاری هستند. در دوره‌ا‌ی دیگر از تاریخ مکاتب ادبی یعنی ناتورالیسم[۵۳] عقاید و افکاری تازه شکل می‌گیرد که «بشر» در بستر شرایط جبری زمان و مکان یعنی محیط اطراف و ارث بردن از طبیعت مورد توجه است. زمینه‌های اجتماعی در این دوران موارد آرمانگرایی شهری یا مدینۀ فاضله را در بستر غیراصولی آن گسترش داد. آزادی مردم، زدودن اعتقادات مرسوم و رهایی از تاریخ فکری، منجر به متکبر‌شدن غرب شد. شکل‌گرفتن ضوابط علمی نظام‌مند، به وقوع پیوستن دو جنگ جهانی، آسیب‌زدن شدید و غیرقابل جبران به طبیعت و بسیاری دیگر خرابی و طغیان مواردی بودندکه حتی نظرات مخالف‌گونه و بدبینانۀ آرتور شوپنهاور[۵۴] را نیز برانگیخت. همچنین نفرت کارل مارکس و دیگر نظریه‌پردازان قرن هجده میلادی از صنعتی‌شدن اعضا و عوامل در انگلیس «دود و سیاهی[۵۵]»، زندگی سخت و بیماری‌های بسیار دستخوش عقاید مطرح امیل زولا[۵۶] پیشوای دوران ناتورالیسم است. او قصد داشت در ادبیات، بر پایۀ تجربه و مشاهده و در نتیجه بنا بر تصور «مکانیکی‌شدن بدن انسان» مبنایی ایجاد کند. به عبارت دیگر در تعریف اعمال انسانی با توجه به وراثت، جبرگرایی[۵۷]، محیط و لحظه، انسان به موجودی ماشینی و مکانیسمی[۵۸]بدل شد. پایه‌گذاران مکتب ناتورالیسم، در لفافه‌های توجه خاص به علوم و بندگی آن از طرفی مبنای بشر در قالب شئ‌شدگی و شئ‌وارگی را مستحکم‌تر می‌نمود، البته ناگفته نماند که خدماتی نیز به دنبال داشت. مورد دسترس قرار دادن اطلاعات و اخبار به کمک مطبوعات با اختراع دستگاه چاپ توسط ویلیام بولاک[۵۹] مخترع آمریکایی و پیشرفت صنعت کاغذسازی، اهمیت‌دادن به انواع زبان موجود در تمام اقشار جامعه یا فهم طبقه بندی‌ها به نسبت یکدیگر و یا اهمیت‌دادن مخصوص به شعر در آن دوران رخ داد.

با این منظور با توجه به معیارهای اصلی تفکر در ادبیات که پایه‌های اساسی شکل‌گیری فرهنگ یک جامعه است و به دست عوامل قدرت اداره می‌شود، منظومۀ معماری هم با نوع بشر و عواملی مواجه شد که نعل به نعل تمام اتفاقات اطراف آن بنابر شکل‌نپذیرفتن اندیشه‌های مستقل علمی-پژوهشی یا فلسفی مورد بازسازی قرار می‌گیرد و همچنان دارای گسست است. اما پس از آن بروز معضلات همچنان این منظومه زمینه‌ای شد تا جان بشر را به دلیل زیرساخت‌های صنعتی‌ای که به وجود آورده بود، با وام‌گرفتن وی از طبیعت[۶۰] نجات دهد.

تنفر مارکس و جنبش او در مقابله با نظام سرمایه‌داری به همراه اِنگلس، مداواگری نظام کمونیسم اجتماعی[۶۱] و مردم سالاری[۶۲] را القا می‌بخشید. همچنین بدبینی آرتور شوپنهاور در این دوران راه‌کار و راه‌گشای ایجاد تفکرات در دنیای مدرن سرکوب شدۀ سیاسی[۶۳] نیز بود. او که در دوران زندگی خویش عقاید عجیب و با قوت فراوان را پدید آورد، زندگی بسیار غم‌انگیز و بسیار ملال‌آور در میان شاعران زخم دیدۀ دوران سمبولیسم[۶۴] ادبی داشت.

با این اوصاف جریان‌های اغتشاشی[۶۵] و بی‌ثباتی منتظم، خارج از دیدگاه فلسفی، هنری و طرق شیوا با عنوان زمینۀ شناخت مستقل دیگری پدید آمد که در دو یا سه قرن اخیر به وفور مشهود است. این نوع تفکر آشوبگر و آنارشیستی همچنان در دوره‌ای دیگر در بین مکاتب ادبی و در زمان دادائیست‌ها[۶۶] بیشتر به چشم می‌خورد.

عقایدی که با وضع قوانین قدرت‌خواهی و آزادی‌خواهی[۶۷] و مالکیت خصوصی[۶۸] منفوذ در تمام افکار و عقاید افراد به شکل خصوصی و عمومی، جنگ طلبی در قالب شاخص حکومت و سرمایه‌داری، اولویت تأمین بودجه نظامی و دفاعی یک کشور، زیر سلطه قرار دادن افکار و ارزش‌های عمومی و همچنین تشویق و ترغیب جوانان برای جنگیدن به وسیلۀ تأثیرات کذب بر مغز و وعده‌های پرامید و پرطمطراق به آنان، در نهایت منجر به آشوبگری و پرخاشگری جوامع شد.

ارجاع به این موضوعات و سنجیدن آن در کشور ایران در سدۀ اخیر، مورد توجه و بررسی بسیار است. برخورد و روابط انسان‌ها در کشورهای رو به پیشرفت چگونه مورد توجه است؟ یا نظرات اقشار جوامع دیگر چگونه اهمیت پیدا می‌کنند و چه معیارهایی را در اختیار نیروهای کاری قرار می‌دهند؟ آیا در جامعه ما بر اساس اصول واقع‌بینانه است؟ یعنی هر نتیجه در هر کاری توسط فرد مطرح‌کننده و اجراکننده منوط بر عینیت و چیزی خارج از ذهن رخ دهد. به عبارت دیگر توانایی اجرای کاری در فرد متخصص به گونه‌ای تصور شودکه از نحوۀ به ‌نتیجه‌‌رسیدن آن غفلت ذهنی و منطق‌گرا رقم بخورد و تابع افکار نسنجیده‌ای از نظر اجرا باشد و به نحوی استانداردهای مورد نیاز آن شاخص قرار نگیرند. اگر هم بتوان جامعه را در قالب درونگرایی افراد آن توصیف کرد، چگونه تعریف‌پذیر است؟ در حالت تفکر رمانتیسم که با تخیلات و ذهن ناخودآگاه هنرمند سرکار دارد و منجر به خلق یک اثر می‌شود. حال آنکه می‌دانیم قدرت بخش ناخودآگاه و تصورات بنا به تعریف پیشین ذهن، تحولات و غیر‌ثبات ‌بودن چیزها و ایجاد آشوب را بنا بر ایجاد اتفاقی نو می‌پذیرد. این نکته نیز قابل توجه است که آشوب طلبی منشاء حیات مد نظر است نه آشوب و اغتشاشی که تنها به طرز در هم ریختگی و ایجاد خسارت مالی و فکری ارگان‌های حقوقی یا حقیقی وجود دارد، و در مبنای جزئی‌تر آن حتی در بد فرهنگی ترافیک وسایل نقلیۀ شخصی یا غیر از آن و یا نوع تغذیۀ نادرست یک جامعه نیز خلاصه می‌شود.[۶۹]

نفوذ تفکرات دولت‌های مدرن از غرب و از جوامع دیگر که در این جامعه به شیوه‌های متفاوت تزریق شده است و البته معضلات غیرمعقول اقتصادی که در آن بیداد می‌کنند، انسان‌هایی را تماماً درون حباب می‌سازد. طبق نظرات دکتر ناصر فکوهی، در رابطه با فهم «رسالت اجتماعی هنر» زمانی که هر فرد درون حباب خویش قرار می‌گیرد، تنها به یک شکل به نوعی آرامش و آسایش سلبی می‌رسد، اینکه با افراد هم سطح فکری خود سرکار پیدا می‌کند و در نتیجه جامعه وارد معضلی به نام ناهنجاری می‌شود.[۷۰] توجه به این پرسش نیز مطرح است که چه اعمالی باعث شده تا آن گروه از جامعه در نقش دیگری وارد آنومی یا ناهنجاری بشود؟

دولت مدرن امروزی که هم مذهب را و هم نظام دفاعی کشور را ارجح‌ترین مورد ممکن قلمداد می‌کند، آیا تبادل راه و روش درستی هم برای تبیین و به تبادل‌گرفتن آن با افراد یک جامعه به کار برده است؟ و یا آیا جامعه‌ای که تعدادی از افراد آن، زندگی روتین و مکرری را دنبال می‌کنند، به طور ناخواسته و ناشناخته با واردکردن ذهنیت مدرنیستی[۷۱]آیا شناخت کافی از آن دارند؟ و یا آیا می‌شود دیدگاه‌های سنتی و آیینی را در او بیدارکرد؟

پاسخ اینگونه است که نه طی کردن مسیر به کمک تفکر و قوانین و مقررات دولت مدرنیستی کاملاً جوابگو است، و نه به کمک جامعه‌ای چندپاره مورد قبول است. تنها دغدغه در این جامعۀ چندپاره، به دلیل معضلات بد اقتصادی در حال حاضر کارکردن و کسب درآمد شده است که متأسفانه ایجاد خلاقیت جدید و نوین در آن چندان کارآمد نیست. تنها در مواردی که مربوط به یک تخصص یا مجموعه‌ای از تخصص‌های هر فرد است. اما تا زمان مشخ و مطرح این دیدگاه، بشر یا انسانی را نمایان می‌سازدکه تنها در ستایش ساختار و افکار مدرنیسم، به خصوص در صنعت و ابزار به وحدت و یگانگی رسیده است. همچنین مارکس معتقد بود تاریخ انسان با توجه به تاریخ صنایع باید مورد بررسی قرار گیرد. جامعۀ کاری بی‌بهره از صنعت «انقلاب‌کمونیستی» را نیاز داشت که در نهایت خواستار سرنگونی طبقه حاکم[۷۲] بود. در نظام ارباب رعیتی، مارکس رابطه فرد با ابزار و تولید را فاکتور تعیین‌کنندۀ طبقۀ او می‌دانست.

در نهایت فراگیری ابزارآلات و دنیای اشیاء و همچنین تنزل انسان خردمند در آن طبق نظر مارکس و ویژگی اوایل قرن بیستم، منجر به مرحلۀ از خودبیگانگی فرد[۷۳] گردید. هگل[۷۴] با عقاید ایده‌آلیسم خویش قبل از مارکس چنین عقیده‌ای داشت و در یک اشتراک نظر آنان معتقد بودند: «بیگانگی بشر زمانی شروع می‌شود که به سبب تولید و کار از طبیعت می‌گسلد.»

کارل مارکس از خود بیگانگی فرد را اینگونه توصیف می‌کند: «حالتی که افراد به دلیل زندگی در جامعه‌ای متشکل از طبقات اجتماعی مختلف و همچنین قرارگیری در طبقه با «سِمَت کارگر» از طبیعت انسانی خود احساس دوری یا همان احساس بیگانگی می‌کند.»

جامعۀ کارگر زائدۀ پشت ماشین نشین بود و رابطۀ مستقیم او جهت پی‌بردن به خصوصیات اخلاقی مصرف کننده در گرو تولید یک ابزار، از بین رفته بود. در واقع او به یکی از مهره‌های یک ماشین عظیم بدل شده بود. خرد انسانی به خرد ابزاری تبدیل شد و در کنار حاکمیت و قدرت دولت‌های مدرن تمام نظام‌های اجتماعی عقایدی سوسیالیستی را پذیرفتند.

پیشرفت سریع تکنولوژی در یک جامعه، الکترونیک، ابررایانه‌ها و دسترسی راحت به دنیای وب، تنها در یک جهت مخرب و ضربه‌زننده اتفاق افتاد. توهم و ایده‌آلیسم مخرب کمال‌گرایی و در دست داشتن تمام امور و اطلاعات روز دنیا توسط تودۀ مردم اصلی‌ترین و شاخص‌ترین جنبۀ بی‌ثباتی و آشوب پذیری دانش امروزی بشر شد. به عبارت دیگر مفهوم کنترلی که یک جامعه با اشتیاق زیاد و با تصور به‌روز بودن آن را می‌پذیرد، غافل از اینکه جامعه‌ای که این عمل را مرتکب می‌شود و تنها ابتدایی‌ترین دستیافت‌ها را در اختیار قرار داده است، تنها به منظور جلوگیری از پیشرفت علمی یا فلسفی آن دامن زده است. متأسفانه هر چه بیشتر به سمت لایه‌های منفی و غیر کارآمد که در اختیار دارد گرایش پیدا کند، همچنان برای جایگاه آن ایدئولوژی اولیه‌ در آن جامعۀ بیگانه سودآور و حائز اهمیت است. حال آنکه در وهلۀ اول مقصود جلوگیری از پیشرفت و جهانی‌شدن جوامع دیگر بوده است. به همین دلیل وافر و غیر اخلاقی کلمه‌ای به نام اَبَر[۷۵] برای بیان قدرت و نه تصاحب شامل حال آنان می‌شود.[۷۶]

«در مفهوم کنترل نویسندۀ آمریکایی باروز[۷۷] پیش از هر متفکر دیگری روی مفهوم کنترل تأمل می‌کند و نظم موجودی سرمایه‌داری را نظمی کنترلی می‌خواند، کنترلی که بیش از هر چیز به واسطه «کلمات» اعمال می‌شود. بعدتر، میشل فوکو[۷۸]تحت تأثیر مقاله «حدود کنترل» باروز از جوامع کنترلی سخن می‌گویدکه از پی جوامع انضباطی می‌آمدند.» [۷۹] (ناهار لخت/پیشگفتار/ص۲۴)

در هر حال چند پارگی جوامع و حذف روابط اجتماعی، یکی از بزرگترین خاستگاه‌های معضل ایجاد بدفرهنگی یک جامعه شد. وتنها وابسته به صنعت مخرب گردید. در نتیجه تشدید آن نیز زمانی در این جامعه رخ داد که برای فرار از ایدئولوژی حاکم، پذیرفتن رفتارهای مدرنیستی و به کار بردن آن‌ها به طرق سطحی و غیر اصیل اتفاق افتاد. نوعی از خودبیگانگی بیمار و غیر قابل اصلاح و درمان شکل گرفت. نظام سرمایه‌داری کشور آنقدر ضعیف عمل نمودکه منجر به تخلفات و ضرر و زیان‌های بسیار هنگفت‌ گردید و بدترین بستر از هم گسستگی جامعه در شهرهای پیشرفته و یا کلان را ایجاد نمود.

به هر نحو اما امید به شکل‌گیری اهداف این متن می‌تواند کمک بسیار کوچکی جهت فراهم‌نمودن بستری برای ابراز استعدادهای افراد جامعه در زمینه‌های شغلی متفاوت و بیشتر در زمینۀ ساخت و ساز پروژه‌های معماری به بار آورد. این اتفاق تنها نیازمند توجهات تمام عوامل بنیادین که هدف آن‌ها حفظ صلابت معماری توسط افراد مشغول در این زمینه است را به دنبال دارد.

بسیاری از مراکز آموزشی و مهارت‌سنجی وجود دارند که در زمینه‌های متفاوت مشغول آموزش و تدریس انواع شغل‌های عملی یا تولیدی و فنی‌ کارایی دارند.[۸۰] قسمت عمده‌ای از آن‌ها تنها جهت کسب درآمد و مال اندوزی تصمیم به نوعی ارائه خدمات می‌گیرند. فرد را با کمی از موارد کلی محور آشنا می‌کنند و ارائه و یادگیری جزییات بیشتر توسط افراد تنها در مواجه‌شدن به صورت عینی و عملی با تخصصی است که به شکل تئوریک بنابر اصول کلی فرا گرفته است. حتی برخی از مراکز آموزشی تحصیلی که به همراه شرایط پرداخت هزینه‌های تحصیلی در خدمت دانشجویان دچار نقصان هستند. اکثر این دانشجویان تمام و کمال به دنبال آن هدف غایی نمی‌روند.[۸۱] در این صورت قابل ذکر است که ابتدا فرهنگ‌سازی -تبادل نظرات- باید در مکان‌های آموزشی با گزینش افراد واجد شرایط با توجه به اصول تقسیم کار صورت پذیرد. دیگر مراکز آموزش دولتی نیز هستندکه اگر چه دریافت شهریه ندارند، اما در زمینۀ ایجاد اشتغال ضعیف عمل می‌کنند.

با توجه به مواردی که در حیطۀ مواجه‌شدن با شناخت نوع بشر در طول تاریخ و دیگر تأثیرات مرور شد، پیشنهاد مطرح دیگر این است که فضای آموزشی نو و تازه شکل بگیرد. به نوعی تمام کارگاه‌های ساختمانی و معماری در سطح شهر تهران و در شهرهای رو به توسعه یا شهرستان‌ها شاخصه‌های اصلی و بستر از بین برنده بسیاری از معضلات بزرگ بدفرهنگی، ایدئولوژی‌های بیگانه، الیناسیون یا از خودبیگانگی و پوچ‌گرایی می‌گردد. همچنین سرکوب‌شدن جامعه با تکه‌تکه شدن و از بین بردن آنومی و بسیاری از مسائل دست به گریبان نیز تا حدودی اصلاح می‌گردند. در واقع اینگونه فضاها بهترین و عمده‌ترین مکان شغلی جهت تبادل نظر و بازگشت به جامعه را تضمین می‌نمایند. با به‌کارگیری استعداد ذاتی هر فرد و گزینش تجربیات شخصی او و همچنین واردشدن و اجازه‌دادن به ابراز احساسات درونی او می‌تواند روشی باشد جهت دورریختن افکار سوسیالیستی و کمک به مارکسیسم و همچنین توجه خاص به جامعه فرودست صورت پذیرد.

اگر یک شخص در یکی از مجموعه کارگاه‌های ساختمانی مشغول به کار است، قطعاً از جامعه یا قبیله‌ یا نژادی مرام‌گونه به آنجا راه پیدا کرده است. در هر حال او فردی است که با حفظ سنت‌ها و ریشه و نیروی ذاتی خویش دارای استعداد و کارساز برای به انجام رساندن امورکاری و عملی است. در ابتدا که البته با گزینش و استعدادیابی او می‌شود نتیجه‌ای مطلوب به بار آورد، نظر خواهی و ایده‌پردازی وی نیز طبق تجربه کاری او می‌تواند کارساز باشد و اجازۀ ایجاد انگیزه و توانمندی بیشتر دهد. در وهلۀ دوم بهتر است با توجه به جهان‌بینی او سازکارهای دیگر مورد توجه قرار گیرند. در اختیار گذاشتن تجربه و تخصص او برای دیگر افراد جامعه، ایجاد راه‌کار برای به تبادل گذاشتن تخصص‌های فردی در هر مجموعه در حال ساخت و معماری است که این امر طبق تصمیم‌گیری کارگاه‌های ساختمانی و تمام مهندسین مشاور گرامی، قابل اجرا می‌باشد. اگر توجه به ارائۀ کار و تخصص یک فرد با تجربه در یک بخش از کارگاه ساختمانی صورت گیرد آن‌گاه در چند کارگاه ساختمانی در حال ساخت، در برخی موارد کلی و عمومی تبادل نظر و بازدهی خواهند داشت که در نتیجه به موارد تخصصی‌تر ارجاع بیابند. نتیجۀ این امر برای دانشجویان فن و ساختمان نیز بسیار حائز اهمیت و کارآمد است. ایجاد فضاهای آموزش‌محور در همان کارگاه‌ها یا در جوار آن‌ها، آشنا نمودن مستقیم آنان با انواع مصالح، روش‌های کاری، سلسله مراتب اجرایی طبق برنامه‌های زمانی و البته پذیرفتن ایده‌های زیباشناختی و استفاده‌نمودن از تجربیات پیشین آنان مسرت‌بخش است.

 

نتیجه‌گیری:

سنجیدن ظرفیت استراتژیک یک جامعه، منوط به تَرک بسیاری از عاداتی بد هستندکه منجر به سرکوب و پسرفت در ایجاد ایدئولوژی‌ها و تخصص‌ها می‌شود. در خصوص این امر مهم تا زمانی که یک جامعه بلاتکلیف بماند، معضلات و کنش‌هایی منفی در جنبه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و دیگر نظام‌های گسترده تشدید می‌یابند. همچنین پذیرفتن تکنولوژی در تمام امور زندگی و تابع آن ذهن و جسمی رباتیک و قابل‌کنترل خواهد ساخت. همچنین باید این نکته را متذکر شد که بنابر نظریات مارکس و اِنگلس در رابطه با مارکسیسم و کمونیسم، چیرگی کاپیتالیسم بر پرولتاریا در تمام اوقات جوابگو نیست، زیرا قطعاً زمانی پدید می‌آید که کاپیتالیسم نیاز شدیدی به تجارب و تخصص‌های جامعه خویش پیدا کند و بدون به ثمر رساندن آن امکان نپذیرد. با این برداشت چیرگی این روش در واقع سرکوب این نوع قدرت به دست خود می‌باشد و حالتی خودخورانه[۸۲]می‌گیرد.

 

منابع:

در بخش آخر با توجه به مباحثی که ذکر شد، تنها توصیه به مخاطبان عزیز این است که جهت دریافت و گستردن دانش خود، به منابع مذکور در این قسمت مراجعه نمایند:

  • آشنایی با مکتب‌های ادبی، دکتر منصور ثروت، چاپ سوم، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۹۰
  • انسان خردمند _تاریخ مختصر بشر- Sapiens ، یووال نوح هراری، ترجمه نبک گرگین، چاپ دوازدهم، انتشارات نو، تهران، ۱۳۹۷
  • معماری به زبان کلاسیک، جان سامرسون، ترجمه علی محمد سادات افسری، چاپ اول، انتشارات نیلوفر، تهران، ۱۳۸۷
  • سبک‌شناسی معماری ایران، تقریر: دکتر محمد کریم پیرنیا، تألیف: دکنر غلامحسین معماریان، چاپ پانزدهم، ناشر: مؤلف، تهران، ۱۳۹۲
  • ناهار لخت (رمان امریکایی) / ویلیام اس. باروز/ ترجمه فرید قدمی/ چاپ اول/ انتشارات هیرمند/ ۱۳۹۹
  • درسگفتار جناب دکتر آیدین آرتا مدرس ارشد روانشناسی ژرف با توجه به فلسفه وجودی در انگلستان، متولد ۱۳۵۶ تهران، در جلسه روانشناسی ژرف –مواجهه با اژدهای آشوب-
  • درسگفتار جناب دکتر ناصر فکوهی انسان‌شناس و جامعه‌شناس متولد ۲۳ اردیبهشت ۱۳۳۵ در تهران

 

ضمیمه:

۱. بخشی از نظریات هایدگر فیلسوف آلمانی و مشهور قرن بیستم در رابطه با مرگ و زندگی

پروا و زمان‌مندی هایدگر: پرتاب‌شدگی، واقع‌بودگی(در جهان‌بودگی)، فرا روی خویش بودن:

 امید به شدت چیز خطرناکی است. به انتظار رخدادی در آینده-چشم به‌ راه زمانی که وجود ندارد- (از کف دادن زمان حال)

تحقق زمانی خوش در آینده منوط به دریافت اکنون است. حال از دست برود، آینده از دست می‌رود. او می‌گوید زمان را در یابید و نیل به آینده‌اندیشی دارد.

توصیف هایدگر: دازاینDasein خود -هستی زمان- تفکر به زمان به معنای هست‌بودن خود آدمی است. (اگزیستانست به معنای دیگر هست بودن است.) -انسان سنت‌گرا فنامنولوژیکال- (پدیدارشناس) مبنای فکری ادموند هوسرل(‌۱۹۳۸-۱۸۵۹) پدیدارشناس آلمانی

فرا روی خویش بودن (دچار دلنگرانی و اضطراب‌شدن (امری نامعین) ترس (امری معین) مانند ترس از مردن یا ترس از مرگ (زندگی) که برابر است با مرگ آگاهی (آگاهی در زندگی) انسان تا زمانی که به مرگ آگاهی پی نبرد نمی‌تواند فردیت خویش را از «همه» بیرون بکشد. (چگونه زیستن؟) همه از نظر هایدگر فرد منتشر شده است. مرگ آگاهی چیست؟ دل مشغولی‌های انسان برای پرتاب‌شدگی او. اگر ما پرواشدگی و تناهی خودمان را بپذیریم، آنگاه دیگر انسان نیستیم. به عبارت دیگر اگر ما به تحقق و فعلیت خودمان تحقق بدهیم، آن‌وقت وجود نداریم.

دازاین: امکاناتی هستند که دازاین می‌تواند انتخاب کند برای بودن خویش، اما در واقع آن فقط یکی از این امکان‌ها است. پرسش کلیدی انسان از نظر هایدگر: چرا من این هستم؟ شاید من باید چیز دیگری باشم. امکان به بشر آزادی و انتخاب می‌دهد که همان تناهی بشر است. (آزادی مطلق نیست.) آزادی که در سنت، فرهنگ یا ریشۀ بشر وجود دارد مطلق نیست. این آزادیِ غیرمطلق که با متناهی یکی می‌شود برای هایدگر یعنی مرگ. (مرگ آزادی = مرگ امکان ) مرگ امکانی است که باعث می‌شود من خودم را به عنوان امکان نتوانم ببینم.

 

۲.بررسی کتاب سبک‌شناسی معماری به تقریر دکتر محمد کریم پیرنیا:

ایشان تاریخچۀ معماری ایران را در اختیار دانشجویان معماری گذاشته است. همچنین ایشان این کتاب را با توجه به خاستگاه‌های معماری طبق سنت‌های اسلامی با عنوان شیوه‌های مصری، شامی، مغربی و ایرانی و گستردگی آن در سرزمین ایران از دیرباز این سرزمین و طبق زمان‌بندی تاریخ هنر مورد بررسی و تقریر قرار داده است. به عبارت دیگر شیوه‌هایی که پیش از میلاد و ورود اسلام (پارسی و پارتی) و پس از اسلام (خراسانی، رازی، آذری و اصفهانی) است که تنها به دلیل جریان معماری در تمامی این دوره‌های تاریخی و تغییر و توجه‌نمودن به اتفاقی خاص در جزئیات آن‌ها دسته‌بندی شده‌اند. تالارهای ستون‌دار، بنانهادن کاخ‌ها و بناهای تخت جمشید بر روی بستری بالاتر از سطح زمین، توجه به درونگرایی در دوران پارتی، گوناگونی در طرح‌ها، جفت‌سازی بعضی بناها، توجه به ایوان، ساخت گنبدها، قوس و تویزه در دوران پارسی، ساخت مسجد، میل‌های راهنما، شبستان‌ها، سادگی بسیار در طرح‌ها، مصالح بوم آورد در دوره خراسانی، گنبدهای دو پوسته، مساجد چهار ایوانی، طرح‌های گره چینی با آجر، گنبد رَک (گنبدهای نوک تیز مخروطی و هرمی)، بناهای چهار بخش[۸۳] دوره رازی (در خاستگاه شهر ری) سرعت‌دهی به ساخت و ساز بناها در دورۀ اول آذری (دوره هولاگو و پایتخت‌شدن مراغه) اولین نکته مهم قرار داشت.

«افزون بر این با از میان رفتن شماری از هنرمندان و معماران، در دورۀ نخست این شیوه ساختمان‌هایی ساخته شد که در آن کاستی‌ها و نادرستی‌هایی هم پدید آمد حتی درگزینش جای برخی شهرها اشتباه کردند. برای نمونه (الجایتو) چون چمنزار سلطانیه را دوست داشت، آنجا را پایتخت خود کرد. اما جایگاه شهرکشش طبیعی نداشت و با اینکه او برای آبادانی شهر، راه دسترسی آن را دگرگون ساخت، اما پس از مرگ او، شهر نیز از آبادانی افتاد و در زمان صفویان لشگریان در آن اطراق کردند.» (پایه‌ریزی تغییرات و تحولات معماری و تفکرات و ایدئولوژی‌ها) معماری به کمک محاسبات هندسی، ساختمان‌هایی با اندازه‌های طویل و عظیم (دوره ساسانی)، اضافه نمودن آمود و نماسازی بناها، ورودکاشی و سفال لعاب‌دار و همچنین تحولات دوره دوم آذری و در زمان تیموریان با پایتخت‌نشینی مراغه که تحول بجاماندن ساختمان‌های فراوانی در خراسان را رقم زد، اوج‌گیری کاشی آجر(معقلی) و کاشی تراش (معرق)، چلیپای شکسته و اوج‌گیری کاربندی از خصوصیات این دوره بود. در شیوۀ اصفهانی که خود دستخوش شیوۀ آذری بود و در اصفهان با ساخت بناهایی توسط اساتید بزرگ معماری از جمله استاد علی اکبر اصفهانی، استاد محمدرضا اصفهانی، استاد حسین شماعی، استاد سلطان محمد یزدی، استاد محمد علی اصفهانی و استاد محمد شفیع مورد عنایت و توجه است. بین سال‌های ۱۰۲۰ تا ۱۲۶۸ هجری حکومت‌های تاریخی صفویان، افشاریان، قاجاریه و زند-قاجاریه معماری را با اتفاقات جالب توجهی روبه‌رو ساخت. با این تعبیر کلی که تا قبل از قاجاریه نیل صعودی آن مورد توجه است که پس از آن به دلیل ورود صنعت و مدرنیته غربی دچار انحطاط می‌شود. سادگی بیش از حد در بناها و هندسه‌هایی با سادگی کمتر نسبت به پیچیدگی دورۀ آذری ساخت کوشک‌ها، اوج‌گیری مقرنس‌سازی و بسیاری از موارد جزئی دیگر که معماری ایران را متحول ساخته بود. همچنین معماری کهن ایران در اوج تعهد اخص به تمام مبانی و اصول فلسفی، علوم، ریاضیات و نجوم مورد عنایت در تمام دنیا بر مصطبه است.

 

[۱]. فیلسوف آلمانی (۱۹۷۶-۱۸۸۹)

[۲]. مدرس ارشد روانشناسی ژرف با توجه به فلسفه وجودی در انگلستان متولد ۱۳۵۶

[۳]. کارل مارکس (۱۸۸۳-۱۸۱۸) متولد در پروس از نژادی یهودی

[۴]. فردریک انگلس (۱۸۲۰-۱۸۵۹) سوسیالیست آلمانی

[۵]. تاریخ نگار و تاریخ نگر اهل اسرائیل متولد ۱۹۷۶ میلادی

[۶]. فیلسوف و روانپزشک اهل سوییس (۱۹۶۱-۱۸۷۵)

[۷]. Chaos and Order

[۸]. داستان آدم وحوا

[۹].کهن‌الگوی آشوب (ناشناخته) و نظم (شناخته) داربست ساختاری داستان و یا به عبارتی داستان داستان‌ها است. داستانی که در آن از نظمی خارج شده، به دل آشوبی ناشناخته میرویم تا در دل آن گنجی بیابیم و از آن آشوب نظم جدیدی بسازیم و چیزی به خود و دنیای خود بیفزاییم. (دوره روانشناسی ژرف و کهن‌الگویی/ مواجهه با اژدهای آشوب/ دکتر آیدین آرتا)

[۱۰]. خردورز یا هوشمند (Sapiens)

[۱۱]. انسان دارای سه نوع تکبر و غرور ذاتی است. غرور و تکبر نسبت به شخص خود، غرور و تکبر نسبت به یک فرد منتخب در گروه و غرور و تکبری که در انسانی به طور طبیعی یافت می‌شود و با توجه به آن ظاهر خویش را همچون ظاهر خداوند می‌داند و مبنای فکری او برتری بر طبیعت است. جناب مصطفی ملکیان در برنامۀ نقد بر کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری این سه نوع تکبر را توضیح داده‌ است.

[۱۲] .The brain

[۱۳]. زیگموند فروید (۱۹۳۹-۱۸۵۶) روان‌پزشک اتریشی سرچشمۀ اندیشه‌ها و رفتار انسان را ضمیر ناخودآگاه وی می‌داند و ریشۀ بسیاری از دردها و عقده‌ها را در واپسزدگی‌های دوران کودکی می‌شمارد.

[۱۴]. Anthropology

[۱۵] .انسان خردمند (تاریخ مختصر بشر)، انسان خداگونه (تاریخ مختصر آینده)، بیست‌ویک درس برای قرن بیست‌و‌یک

[۱۶] . چارلز داروین (۱۸۸۲ – ۱۸۰۹ ) طبیعی‌دان و عالم انگلیسی بود. وی بانی مکتبی است که به نام او داروینیسم نامیده می‌شود. نظریۀ اساسی او در (اصل انواع از راه انتخاب طبیعی آمده است. تغییرپذیری انواع، تنازع بقا و انتخاب انسب محور عقیدۀ او است. )

[۱۷]. جداشدگی فرد از جامعه (Anomie)

[۱۸]. Aesthetics

[۱۹]. متولد ۲۳ اردیبهشت ۱۳۳۵ در تهران

[۲۰]. Socialist Realism

[۲۱]. ۱۹۳۶ تا۱۸۶۸

[۲۲]. ۱۹۳۸ تا ۱۸۸۸

[۲۳]. ۱۹۴۸ تا ۱۸۹۶

[۲۴]. کارل مارکس (۱۸۸۳-۱۸۱۸) متولد در پروس از نژادی یهودی. وی پس از سفر به پاریس با فردریک انگلس (۱۸۲۰-۱۸۵۹) سوسیالیست آلمانی در کارهای سیاسی و فلسفی‌اش تشریک مساعی کرد. اما پس از پاریس تبعید شد و در بروکسل رحل اقامت افکند. در انقلاب ۱۸۴۸ بازگشت و با انگلس روزنامه‌ای را برپا ساخت. لیکن نظریات کمونیستی انقلابی‌اش مجدداً باعث تبعیدش شد و بالاخره مقیم لندن گردید. در ۱۸۶۷ نخستین جلد کتاب سرمایۀ خود را منتشر ساخت که حاوی نظریات سیاسی و اقتصادی او بود. این اثر پس از مرگ وی با استعانت از یادداشت‌های باقی‌مانده توسط انگلس تکمیل شد. وی در این اثر از سرمایه و سود نظام صنعتی انتقاد می‌کند که موجب استثمار هر چه بیشتر طبقه کارگر می‌شود. (دکتر ثروت/۱۳۹۰/افزوده/۳۶۳)

[۲۵]. Proletariat

[۲۶] .Reification

[۲۷]. اندیشه‌ها و نظریات مارکسیسم و کمونیسم

[۲۸]  . فردگرایی ((Individualism

[۲۹] . به نقل از هراری

[۳۰] . به خصوص گندم

[۳۱] . انقلاب کشاورزی

[۳۲] . معمار، مهندس و نظریه‌پرداز معماری

 [۳۳] . رساله ده جلدی ویتروویوس در عصرآگوست (فرخنده) به پسر خوانده ژول سزار و نخستین امپراطور رم اهدا شد.

[۳۴] .در کتاب معماری به زبان کلاسیک نوشته جان سامرسون و ترجمه علی محمد سادات افسری از انتشارات نیلوفر به توجه ویتروویوس در نظام ستون‌سازی پرداخته شده است.

[۳۵]. فلاسفه مطرح یونان باستان

[۳۶]. Strategic

[۳۷]. به منظور اعتقاد بر اینکه نظام‌های پنجگانه ستون‌سازی بی‌شباهت به پیکرۀ انسان نیستند و ابتدا توسط ویتروویوس مطرح گردید. به زعم او نظام دوریسی «مناسبات، قدرت و وقار بدن مردانه» با قامتی متوسط ولی خوش‌تراش است. نظام ایونیایی معرف «رعنایی زنانه» و نظام قرنتی تجسم «ظرافت اندام دخترانه» است. (معماری به زبان کلاسیک/سامرسون/۱۳۸۷)

[۳۸]. نمای سنگچین، درواقع استفاده مستقیم از سنگ‌های کوهستانی و در دسترس در طبیعت، بدون تراش‌دادن یا صیقلی‌کردن آن‌ها. چیزی شبیه ساخت دیوار کوچه باغ‌ها یا خانه‌های روستایی که بخش پایینی خانه‌هایشان را جهت استحکام‌بخشیدن به آن‌ها با سنگ‌های مسطح کوهستانی می‌ساختند که جلوه و زیبایی خاصی نیز داشتند.

[۳۹]. مانند سرستون‌های ایونی یونان که در ساخت سرستون‌های ایران باستان تغییر شکل یافتند.

[۴۰]. استاد پیرنیا از نادر افرادی هستند که در چهل سال گذشته، سعی در شناخت و شناساندن این معماری داشته است. اگرچه ایشان به بحث‌های گوناگونی پرداختند اما شاید بتوان یکی ازمهم‌ترین آن‌ها را سبک‌شناسی معماری ایرانی دانست. (سبک‌شناسی معماری/پیشگفتار/تقریرتوسط دکترمحمد کریم پیرنیا، تألیف توسط دکتر غلامحسین معماریان)

[۴۱].  رعایت تناسب میان اندام‌های ساختمانی با اندام‌های انسانی(بیومی‌میکری)

[۴۲]. پرهیز از کار بیهوده در ساختمان (منع تزیینات فراوان)

[۴۳]. دانش ایستایی، فن ساختمان و ساخت‌مایه (مصالح)

[۴۴]. تعبیر دیگر استفاده از مصالح بوم آورد

[۴۵]. به طور مثال توجهات به دوره‌های آذری و اصفهانی به نیارش (همچنین ارجاع شود به ضمیمه)

[۴۶]. بازیافت اصالت انسانی

[۴۷]. ژان ژاک روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲) نویسنده و فیلسوف فرانسوی

[۴۸]. رمانتیسم، نهضتی فلسفی و ادبی است که از اواخر قرن هجدهم در کشور های انگلستان، آلمان، شمال اروپا و فرانسه پدید آمد. این نهضت با دوره پیش‌رمانتیک یا عصر احساسی‌گری آغاز شد.

[۴۹]. لیبرالیسم

[۵۰]. کاپیتالیستی

[۵۱].  فئودالیسم (ارباب-رعیتی)

[۵۲]. اوج حاکمیت بر تودۀ مردم که اکثریت دهقانان فقیر، پیشه‌وران خرده‌پا و گروه‌های کم‌جمعیت و صنایع را در بر می‌گرفت.

[۵۳] .Naturalism

[۵۴]. فیلسوف بدبین آلمانی (۱۸۶۰ تا ۱۷۸۸ )

[۵۵].  کشف و استفاده زغال سنگ در صنعت بریتانیا (موردی که توجه مارکس و انگلس را به‌خوبی به خود جلب نمود.)

[۵۶]. نویسندۀ فرانسوی (۱۹۰۲ تا ۱۸۴۰)

[۵۷] .Determinism

[۵۸]. چرخ دنده‌ای

[۵۹]. William A. Bullock (1813-1867)

[۶۰]. بیونیک و بیومی‌میکری در معماری پایدار

[۶۱]. عقاید کمونیسم مارکس (ماتریالیسم تاریخی/ انتقاد سرمایه‌داری و براندازی انقلاب آن/ کمونیسم)

[۶۲]. اهداف دموکراتیک

[۶۳]. فاشیسم و نازیسم

[۶۴]. نمادگرایی، آغاز سمبولیسم را به دهۀ ۱۸۷۰ با اشعار ژان آرتور رمبو (۱۸۹۱-۱۸۵۴) و استفان مالارمه (۱۸۹۸-۱۸۴۲) شاعران فرانسوی منسوب می‌کنند.

 .[۶۵] Anarchism

[۶۶]. دادائیسم محصول نه چندان مهم ونهایی مکاتب و جنبش‌های دیگر بود.

[۶۷]. Liberalism

[۶۸] .Neoliberalism

[۶۹]. نقل به مضمون سخن دکترعیسی حجت دربارۀ معماری در توجه به جامعه امروزی: «تا زمانی که نوع رانندگی کردن‌مان و نوع غذا خوردن‌مان اصلاح نشود، معماری نیز به همین شیوۀ نادرست ارائه‌اش ادامه می‌یابد.»

[۷۰]. توجه به طردشدگی فرد از جامعه جای تأمل بسیار دارد. اگر یک خوانندۀ معروف با شیوه‌ای منحصر به فرد در یک کشور دیگر خودکشی کند، گروهی از جامعه به تقلید از رفتارها و حرکات بدنی، نوع لباس‌پوشیدن آن خواننده یا نوع تیپ ظاهری اوگرایش پیدا خواهندکرد.

[۷۱]. حتی با اقبال مثبت آن

[۷۲]. کاپیتالیست

[۷۳]. الیناسیون Alienation

[۷۴].  جرج ویلهلم فردریش هگل (۱۸۳۱- ۱۷۷۰) فیلسوف آلمانی

[۷۵] .Super

[۷۶].  میشل فوکو معتقد بود (قدرت بیشتر اعمال میشود تا تصاحب.)

[۷۷]. William Seward Burroughs (1914-1997)

[۷۸].  میشل فوکو (۱۹۸۴-۱۹۲۶) آسیب‌شناس روان اهل فرانسه

[۷۹]. از متن پیشگفتار مترجم بر رمان ناهار لخت نوشته ویلیام سوارد باروز/ نشر هیرمند/۱۳۹۹/ترجمه فرید قدمی

[۸۰]. پارک‌های علم و فناوری/ مراکز فنی حرفه ای

[۸۱]. مثلا در رشته‌های ساختمان و معماری

 .[۸۲] Auto Cannibalism

 

[۸۳]. تمپیه تو Tempietto (پرستشگاه کوچک) یا بقعه نام دارد. و در محل شهادت سن پیترو طبق الگوی پرستشگاه‌های مستدیر در روم باستان توسط برامانته طراحی و اجرا شده یا اینچنین است. می‌توان گفت علاوه بر تأثرات بناهای مستدیر روم باستان در مستدیرهای سده شانزده میلادی، تصور اجمالی در آن‌ها شبیه بناهای چهاربخشی دوره رازی و در سده نهم میلادی می‌باشد.