این پژوهش در نظر دارد نیاز های فرهنگی و هنری شهروندان ساکن حوزه شمال تهران (مناطق ۱، ۲ و ۳ شهری) را با توجه به امکانات و مقدوراتش مورد بررسی قرار داده و کم و کیف آن را شناسایی نماید تا بر اساس یافته های حاصل بتوان خدمات و اقدامات فرهنگی و هنری را در پهنه شمال تهران بر اساس نیاز ها و علایق شهروندان و با مشارکت فعال آن ها برنامه ریزی و سازماندهی کرد. اما قبل از بیان ابعاد و زوایای مسئله لازم است مفهوم «نیازسنجی» روشن و مشخص شود.
نیاز سنجی از دو کلمهی «نیاز» و «سنجی» تشکیل شده و به معنای فرآیند سنجش نیاز است (یادگارزاده و دیگران،persia1400.com ). نیازسنجی زمانی انجام می شود که یک سازمان و یا واحد برنامهریزی خواسته باشد از شرایط و وضعیت موجود در ارتباط با زمینه خاصی، شناختی اساسی کسب کند، تا با توجه به ضرورت ها، نیازها و اولویت ها و هم چنین ظرفیت ها بتواند سیاست ها و برنامه های خود را بهسازی کرده و به اجرا درآورد. منظور از نیازسنجی عبارت است از کاربرد فنونی که بتوان به کمک آن ها اطلاعات مناسب درباره نیازها گردآوری کرده و به الگوی نیازها و خواسته های فرد، گروه و جامعه دست یافت (بابایی، ۱۳۷۸: ص۱۱). به نظر «بورتن و مریل» نیازسنجی عبارت است از فرآیندی نظام دار برای تعیین اهداف، شناسایی فاصله بین وضع موجود و هدف ها و در نهایت تعیین اولویت ها برای عمل (فتحی و اجارگاه، ۱۳۸۱: ص۲۵). نیازسنجی از پیش شرط ها و ابزارهای طراحی و تدوین سیاست ها در هر سازمانی بوده و می تواند در تعیین سمت و سوی برنامه ریزی نقش کلیدی ایفا کند. به عقیده «یورک» نیازسنجی عبارت است از سنجش این که به چه چیز و به چه اندازه نیاز است. به نظر «مک لیپ» نیازسنجی پویا و مداوم از ملزومات اولیه جامعهای است که به مشارکت گروه ها و سازمان ها در تصمیم گیری و اداره امور به عنوان یک اصل جدی می نگرد. نیازسنجی یک شکل از تحقیق کاربردی است و صرفاً روشی برای گردآوری داده ها و تحلیل آن ها نیست، بلکه استفاده و بهره برداری از یافته ها را نیز شامل می شود (غفاری، ۱۳۸۳: ص۱۲۹-۱۲۸). نیازسنجی به یک فرآیند یا جریان اشاره دارد که نتیجه آن عبارت است از مجموعه ای از نیازها که بر اساس اولویت تنظیم شده اند و باید برای کاهش یا برطرف کردن آن ها اقدامات اساسی صورت پذیرد (عباس زادگان و ترکزاده، ۱۳۷۹: ص۶۵). فایدهی نیازسنجی این است که حدس، گمان، تعبیر و تفسیر را از اطلاعات موجود درباره نیازها دور میکند و تغییراتی را که در الگوهای زندگی و رفتار مردم پدید می آید؛ شفاف می سازد (بابایی، ۱۳۷۸: ص۱۲-۱۱). واژگان «شناخت نیاز»، «ارزیابی نیاز»، «تحلیل نیاز» و «ارزشیابی نیاز» به جای «نیازسنجی» نیز به کار رفته است (یادگارزاده و دیگران،persia1400.com).
پژوهش حاضر از چندین پیش فرض حرکت میکند. نخست آنکه شهرنشینی معاصر به دگرگونی های تازه ای در کیفیت زندگی و نیاز های انسان شهرنشین منجر شده به طوری که نیاز های شهرنشینان مختصات جدیدی به لحاظ کمی و کیفی پیدا کرده است. دوم آنکه نیاز های فرهنگی وجهه نرم افزاری جامعه شهرنشین را تشکیل می دهد. سوم آنکه توسعه پایدار شهری روندی فراگیر و همه جانبه است که به صورت ارگانیک و همبسته در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زیست محیطی امکان تحقق می یابد؛ لذا عدم توازن در توسعه عناصر فوقالذکر کلیت نظام شهری را دچار اختلال و نابسامانی میکند. چهارم آنکه توسعه همگون فرهنگی از لوازم توسعه پایدار شهری محسوب شده و نیازهای متکثر و متنوع فرهنگی همگام با آن شکل گرفته و نمایان می شود؛ بنابراین می بایست به آن پاسخ مناسب، معقول و درخور داده شود. پنجم آنکه شهرنشینی عصر حاضر، انسان شهری شده را با انواع از خودبیگانگی ها، آسیب ها، بد اخلاقی ها و اضطراب ها و تنش ها روبرو ساخته است. ضعف اخلاق شهری، کاهش تعهد و اعتماد اجتماعی، تسلط عقلانیت ابزاری، رشد نظام های شخصیتی گسسته، قطبی شدن ارزش ها، ضعف قواعد عمل جمعی عام و انواع انحرافات اجتماعی و هنجارشکن نمونه های بارزی از بحران های شهرنشینی معاصر است.
نوشتههای مرتبط
بنابر مقدمات فوق می توان استنتاج کرد که شهرنشینی صنعتی شده امروزین بیش از پیش نیاز به آن دارد که به مثابه زیستگاهی فرهنگی- انسانی احیا و اصلاح شود و بیتردید از پیش شرط های تحقق آن توجه به نیازشناسی فرهنگی به عنوان اولین گام در جلب مشارکت شهروندان است. در پرتو سازوکار نیازسنجی فرهنگی و جلب مشارکت شهروندان میتوان به داده هایی دست یافت که به طور مداوم مبنایی برای بهبود و بهینه سازی برنامه ریزی فرهنگی باشد و زمینه را جهت توسعه و ارتقای هر چه بهتر فرهنگ و دانش عمومی، اخلاق شهری و غنی سازی اوقات فراغت شهروندان فراهم آورد. نهایت آن که گام گذاردن در شناسایی نیازهای فرهنگی متنوع و متکثر شهروندان، نقطه آغازین و پایه ای جهت کاهش و زدودنِ ریخت افتادهگی های ارزشی و هنجاری در شهرهای معاصر به خصوص شهرهای کشورهای جهان سوم خواهد بود.
شهرها و کشورهای جوامع در حال توسعه شاهد اقدامات بسیاری بوده که دولتها در حوزه نیازهای فرهنگی از دیدگاه خودشان به کار بستهاند. اما از آنجا که در تشخیص خاستگاه و شدت این نیازها پژوهش کافی صورت نگرفته است؛ مردم نه تنها این اقدامات را پاسخ گوی نیازهای خود تلقی نمیکنند، بلکه اغلب آن ها را مانعی بر سر راه ارضای نیازهای خود می دانند. بنابراین، هرگاه تشخیص نیازها از سوی مسئولان با تشخیص نیازهای ذهنی مردم متفاوت و ناهماهنگ باشد، در آن صورت مردم از هنجارهای اجتماعی پیروی نکرده و همبستگی اجتماعی نیز دچار عدم توازن خواهد شد.
متن کامل این پژوهش را در لینک زیر مطالعه فرمایید.