انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاه شرق شناسانه به گفتمان جنسیت در سفرنامه های عصر صفوی

بررسی های تاریخی- تطبیقی و مقایسه­ ی ویژگی­ های گفتمان مدرن با گفتمان جنسیت در عصر صفوی نشان می دهد که ویژگی ­های گفتمان عصر صفویه از جمله روابط، هنجارها، بازنمودها و نظام های رسمی و غیر رسمی حاکم بر جنسیت در عصر صفویه، تفاوت بارزی با گفتمان جنسیت در عصر مدرن دارد.

روابط جنسی ایرانیان، چند زنی مردان ایرانی، ازدواج­ های زود هنگام دختران و پسران ایرانی، وجود حرم­ سراها در ایران عصر صفوی، رک گویی و نمودیابی جنسیت در عرصه عمومی در دوران صفویه باعث می ­شود که سفرنامه ­نویس فرهنگی تصویر مرد ایرانی را همانند حیوان نر قدرت ­مندی تصور کند که به لحاظ طبیعی سرشار از قوای جنسی است؛ او از این جهت انسان ایرانی را (چه زن و چه مرد) بیش از هر چیز، انسانی درگیر قوای شهوانی­ اش می ­داند طوری که تصویری که سیاح فرنگی از ایران صفوی ارائه می­ دهد گاه بیشتر شبیه به تصاویر داستان­ های اروتیک هزار و یک شب به نظر می ­رسد. روابط جنسی بدون محدودیت، بدون خستگی و سیری ­ناپذیری بدن­ ها در فضایی که افسانه ­ای و خیالی می ­نماید اتفاق می­ افتد. مردان بدون خستگی به برقراری روابط جنسی می ­پردازند و زنان نیز گاه پذیرا و منفعل و گاه چنان چه در توصیف برخی سفرنامه نویسان از احوالات حرم سرا بر می آید، همانند مردان درگیر شهوت هستند. به نظر می رسد این تصویری اغراق شده از زندگی جنسی ایرانیان ریشه در دیدگاه غرب نسبت به شرق دارد. این تصاویر مصداق بارز مفهوم «شرق جنسی» است که ادوارد سعید مطرح می ­کند. این انگاره ­ی بنیادینی است که بر نگرش سفرنامه­ نویسان دوره­ ی صفویه و بر گفتمان سفرنامه در این دوران مسلط است.

مطالعه­ ی تاریخ ایران عصر صفوی از درون سفرنامه­ های فرنگیان، در کنار فوایدی که دارد (مانند بخشیدن نگاهی انتقادی به شرایط آن دوران)، به دلیل وجود داوری­ های ارزشی بسیار، نگاهی کاملا یک­ جانبه و اخلاق­ مدارانه ­ی مدرن به ما می­ بخشد؛ اخلاقی مدرن که در ایران عصر صفوی به رسمیت شناخته نمی­ شده است.

گفتمان مسلط بر ایران عصر صفویه گفتمان کلاسیک بوده است که با الگوهای مسلط بر ذهن سفرنامه ­نویس غربی، که براساس موضع ­گیری خودش، دیگری فرهنگی نامیده می شود هماهنگی ندارد و او در مقابل این ناآشنایی و بازنشناختن الگوهای جنسیت در فرهنگ ایرانی، به تقسیم ­بندی خود/دیگری دست می­ زند. تصویر سفرنامه­ نویس ایرانی از مردم ایران، مردمی است که زندگی­شان بیش از هر چیز، حول محور غرایز جنسی­ شان می ­چرخد و از این لحاظ به حیوانات و طبیعت شبیه اند زیرا به زندگی طبیعی و به دور از تمدن می­ پردازند. از منظر شرق ­شناس و سفرنامه ­نویس غربی «یک اشتهای قوی جنسی که ویژه ی این مدیترانه­ ای­ های خون گرم است وجود دارد.» (سعید، ۱۳۶۱)

شرق ­شناس با تکیه بر ارزش ­های فرهنگ خود که به عنوان اخلاق جهانی و عمومی در ذهن او جای گرفته است در مورد اخلاق جنسی شرقیان قضاوت به عمل می­ آورد و اکثرا در پس این نوع شیوه­ ی تشریح اغراق­ آمیز درباره­ ی زیاده ­روی و افراط جنسی ایرانیان کوشش می ­شود تا جامعه را در پستی و ابتذال خلاصه کنند. یک تفسیر سوسیوبیولوژیک در بیشتر سفرنامه ها ظهور می یابد زیرا به عقیده­ ی آنان این نوع تمایلات جنسی فقط در افرادی وجود دارد که از نظر نژادی در سطح پایین ­تری هستند. به این ترتیب فرد ایرانی در نهایت به طور مداوم تولید مثل می ­کند و قادر به تولید دیگری نیست.­ به علاوه وجود یک نر قدرتمند که حامی زنان و کودکان بسیار است در دنیای حیوانات به ­وفور به چشم می ­آید. گویا دوانگاری طبیعت – فرهنگ چنان چه شری اورتنر آن را مطرح می کند (اعزازی، ۱۳۸۵) ، بر اندیشه ­ی مدرن سفرنامه نویس سنگینی می­ کند. او شرق را همانند حیوانی رام ­نشده می ­بیند و قضاوت ­های خود را نیز بر همین مبنا استوار می ­سازد.

این ویژگی­های دنیای حیوانات، که شباهت­ های ظاهری آشکاری با جنسیت در عصر صفوی دارد، گویا سفرنامه­نویس فرنگی را در موقعیت یک انسان متمدن قرار می­ دهد که نسبت به رفتارهای طبیعی و وحشیانه­ ی شرقیان واکنش نشان می ­دهد، داوری می­ کند و به همین دلیل است که تصویر انسان شرقی در ذهن او، انسانی است با توانایی جنسی حیوانی. وی با ارائه ی داوری­های ارزشی، از گفتمان جنسیت در ایران تصویری ناقدسی ترسیم می­ کند.

شرق در این جا خود قادر به سخن­گویی درباره ی خود نیست. چنان چه این حق برای حیوانات نیز به رسمیت شناخته نمی ­شود. شرق باید رام شود و به تمدن نزدیک شود. چنان چه ترنر در این باره می گوید شرق همانند موجودی غریبه، احساسی و بیگانه است که انسان غربی به خود اجازه می­ دهد که در مورد آن قضاوت کند و آن را به عنوان پدیده ای قابل درک و فهم، در درون شبکه ای از طبقات، جداول و مفاهیم معرفی می کند که به وسیله ی آن شرق، به طور هم زمان، تعریف و کنترل می شود. در این جا به اعتقاد ترنر، شناختن، همان مطیع ساختن است (ترنر،۱۳۸۱) و به کنترل در آوردن. شرق خود را از درون خوانش غربی باز می شناسد. شرق مطیع غرب می شود و با پذیرش گفتمان مدرن، خود نیز به داوری درباره­ی خود می ­پردازد.

این همان اتفاقی است که بعدها در دوران قاجار در ایران افتاد. چنان چه نجم ­آبادی می گوید، روشن ­فکران دراین دوران شروع به ترویج گفتمان مدرن پرداختند و تصویری که از صفویه بر جای ­ماند، همان تصویری است که سفرنامه ­نویس غربی ساخته است؛ نه تصویری که تاریخ به ما ارائه می ­دهد. تصویر بی بندوباری حیوانی جنسیت و در عین حال سرکوب و کنترل آن از سوی نهادهای قدرت (نجم آبادی، ۲۰۰۵) به انگاره ی ذهنی غالب تبدیل می شود.

مدرنیته­ ی ایرانی هر چند تجربه­ای متفاوت از مدرنیته­ ی غربی است، اولین تصاویر خود را از عصر پیشامدرن که عصر صفویه نیز بخشی از آن به شمار می­آید، با استفاده از آموزه­ های سفرنامه ­نویسان غربی می ­سازد، مفاهیم را شکل می­ دهد و سپس آن­ها را به عنوان واقعیت ­ها باور می­ کند. شرق، چنان چه بود، رفته رفته در تاریخ به فراموشی سپرده می شود.

منابع:

اعزازی، شهلا، ۱۳۸۵، فمینیسم و دیدگاه­ ها، چاپ اول، تهران، روشنگران و مطالعات زنان.

ترنر، برایان، ۱۳۸۱، شرق شناسی، پست­ مدرنیسم و جهانی ­شدن، ترجمه ­ی غلام ­رضا کیانی، چاپ اول، تهران، گفت­ وگوی تمدن­ ها.

سعید، ادوارد، ۱۳۶۱، شرق­ شناسی (شرقی که آفریده ی غرب است)، ترجمه ­ی اصغر عسگری خانقاه و حامد فولادوند، چاپ اول، تهران، عطایی.

لادن رهبری

Ladan Rahbari (rahbari.ladan@gmail.com)