بحث و بررسی
۱- تحلیل فضای اجتماعی داستان با تکیه بر نظریه ساختارگرایی تکوینی
نوشتههای مرتبط
۱-۱ ساختار سیاسی
ویس و رامین داستانی است مربوط به دوره پارتی، که محل سیر آن قسمتی از ایران شمالی است، قلمرو فرمانروایی، شکل حکومت، حضور کمرنگ مذهب در حکومت، اسامی افراد و مکان ها، … باعث شده که پژوهشگران این داستان را متعلق به دوره اشکانی یا پارتها بدانند(خالقیمطلق، ۱۳۶۹: ۲۷۳). ساختار حکومت شبیه به حکومت ملوکالطوایفی و غیر مرکزی است…ازدواج ویس و ویرو بدون حضور یک روحانی، نشاندهنده نبود طبقه قدرتمند و متمرکز روحانی است که وجود این طبقه از خصوصیات بارز دوره ساسانیان است.
اهمیت حکومتهای ملوک الطوایفی در این است که آزادی عقیده و بیان در این نوع حکومت بیشتر است . حکومتهای متمرکز، نیاز به مذهب و ایدئولوژی و قرائت واحد دارند، تا بتوانند مرزهای خود را حفظ کنند و انسجام ایجاد کنند، امری که در حکومتهای طوایفی وجود ندارد.
حکومت پارتها دارای یک مرکزیت واحد نبود بلکه به تیولهای چندی تقسیم میشد که در برابر حکومت مرکزی از نوعی استقلال داخلی برخوردار بودند.این حکومتهای نیمه مستقل دارای رسوم و فرهنگ و ادبیاتی ویژه خود بودند. اهمیّت ادبیات پارتی بیش از همه در داستان حماسی و داستان عشقی است این ادبیات نتیجه و در عین حال آیینه نظام حکومتی پارتها است. مذهب در نظام مرکزی، به مبلّغ این نظام بدل می شود. ولی حکومت پارتی یک نظام فئودالیسم است که در آنقدرت دارای مرکز متعددی است و این پهلوانان هستند که در مجموع هسته اصلی قدرت را تشکیل میدهند، بدون آنکه فرد فردِ آنها دارای قدرتی مطلق باشند. عدم مرکزیت قدرت سیاسی و مذهبی در نظام پارتی، به ادبیات آن نیز امکان میدهد که در کنار پهلوان اصلی به اشخاص دیگر نیز بپردازد و این مجال را ایجاد کند تا طرف دیگر ماجرا یعنی زن نیز بهطور فعّال در وقایع شرکت داشته باشد. در ادبیات این دوره، عشق ، می و طبیعت نمودی بارز دارد. (خالقی مطلق، ۱۳۶۹ :۲۹۲-۲۹۴ )از همین رو، داستان، حکایت از یک دوران شادخواری و آرامش دارد، دورانی که طبقه فرمانروا و مرفه، چون کار مهمتری در زندگی نداشتند، به تن آسائی و خوشگذرانی گرائیده بودند. در سراسر دورانی که کتاب را دربرمیگیرد، به جز یکی دو جنگ، همه کتاب در جو سنگین و خواهشآلود شبستان دم میزند(اسلامیندوشن ،۱۳۴۹ :۱۱ ).
هرچند در داستان حاضر به باورها و مقدساتی از قبیل تقدس امشاسپندان، عناصر طبیعی نظیر آتش، اجرام سماوی و رسم کستی بستن و دخمه ساختن و موقعیت و کیفیت پاداش و کیفر در آیین زرتشت اشاره می رود(صادقیان ودیگران ،۱۳۸۶)، اما مذهب مداخله نظام مندی در امر سیاست ندارد، البته موبد هنگامی که می خواهد شهرو را بفریبد تا ویس را فراچنگ آورد، او را از عذاب الهی می ترساند و پول و جواهرات قیمتی برایش می فرست، تا به تعبیر “شریعتی” با زر و زور و تزویر به خواسته خود برسد(شریعتی،بی تا:۱۲۸).
۱-۲ساختار خانواده:
در ایران باستان تأکید بسیار بر ازدواج خویشان از جمله خواهر و برادر شده است.ازدواج خواهر و برادر یکی از انواع ازدواج با خویشاوندان نزدیک بود که به آن «خویتودس» یا «خوتودات» گفته می شد. این گونه ازدواج را در برخی دوره های زرتشتی، مقدس می شمردند ، خویتودس در کتاب های زرتشتی مثل” شایست نا شایست” «از یک به بس شمارگی آمدن» معنی شده است که در واقع همان پدیدار شدن کثرت از وحدت است (جودی ،۱۳۸۸)
در داستان ویس و رامین، ویس بارها-حتی پس از عاشق شدن بر رامین-ویرو را مناسبترین شوی برای خود دانسته، اما بههرحال حوادث داستان در جهتی است که این ازدواج صورت نمیگیرد. پس به نظر می رسد یک برادر رضاعی، در غیاب برادرهمخون، جانشین مناسبی باشد. ویس و رامین از یک دایه، شیر خوردهاند بنابراین خواهر و برادر شیری هستند و بدینگونه شاید ازدواج ویس و رامین بهطور نمادین و مجازی بتواند جانشین ازدواج یک برادر و خواهر همخون گردد. در عینحال در این منظومه در چند جا به شباهت رامین و ویرو اشاره شده است (خاتون آبادی،۱۳۷۷ :۳۰)
از سویی، تولید مثل و زایایی و باروری نیز نزد ایرانیان باستان بسیار حایز اهمیت است و به همین دلیل ازدواج با زایایی پیوند مییابد و این در حالی است که موبد عقیم است. نکتهای که مادر موبد نیز بدان اشاره دارد: “تو را ایزد ندادست ایچ فرزند”(اسعدیگرگانی،۱۳۷۷ : ۶۳)، در جایی دیگر هم ویس میگوید:
چو دارم سرو گوهربار در بر چرا جویم چنار خشک و بی بر(همان : ۵۸)
و به همین دلیل جوانی با نیروی عشق و زایندگی در مقابل پیری عقیم هرچند صاحب زر و زور و قدرت به پیروزی می رسد.
۱-۳ساختار فرهنگ و اخلاق
فرهنگ اخلاقی حاکم بر جامعه آن روزگار، چنان است که پیرمردی چون موبد با زنانی که به مجلس جشن او آمدهاند که برخی خود حکمرانند، به عیش و نوش بپردازد و از آن میان، مشخصاً شهرو را، به خلوت خود خوانده و به او پیشنهاد دهد که یا زن او شود یا معشوقش. شهرو نیز پس از شنیدن این درخواست، واکنش تندی نشان نمی دهد و موبد را ملامت نمیکند، حتی شوهر خود را هم به عنوان مانع این امر معرفی نمیکند؛ فقط پیری و فرزندان برومند خود را مانع این راه می داند. در صحنهای دیگر از داستان حتی رامین برای همرای کردن دایه با خودش در جلب موافقت و همراهی ویس، با دایه که چون مادرش است هم آغوشی میکند.
از سویی دیگر به نظر میرسد در میان طبقه اشراف، رابطه داشتن زنان شوهردار با مردان دیگر امری عادی و طبیعی محسوب می شد. دایه وقتی که ویسِ شوهر دار را به پذیرفتن عشقِ رامین ترغیب می نماید، عنوان می کند که زنانِ بزرگان،گاهی همسر را در کنار خود دارند و گاهی معشوق خود را:
زنان مهتران و نامدارن بزرگان جهان و کامگاران
همه با شوهرند و با دل شاد جوانانی چو سرو و مُرد و شمشاد
اگرچه شویِ نامبُردار دارند نهانی دیگری را یار دارند
گهی دارند شوی نغز در بر به کام خویش و گاهی یار دلبر( اسعدگرگانی،۱۳۷۷: ۱۱۶-۱۱۷).
حتی آن گاه که رامین با گل ازدواج کرده و ویس بیمار و نالان افتاده است، فرهنگ عمومی و دیگران به او توصیه می کند که یاری بهتر از رامین به جای او برگزیند(جودی،۱۳۸۸).
اما از سویی دگر، صحنههای برابری زن و مرد در این داستان خود را نمایان می کند که به این موارد می توان اشاره کرد:
۱-پیمان بستن یک زن (شهرو) با یک مرد (موبد):
به جان تو که من دختر ندارم وگر دارم چگونه پیش نارم
نزادم تاکنون دختر و زین پس اگر زایم تویی داماد من بس(اسعدگرگانی،۱۳۷۷: ۴۶).
شهرو نیازی به کسب اجازه و یا حتی مشورت با همسر خود نمیبیند و با منیکان پیمان میبندد که در صورتی که دختری زاد وی را به همسری موبد دهد.
۲- زبان متقابل جنسی در صحنههای عشقبازی ویس و رامین:
چو کامِ دل برآمد این و آن را فزون شد مهربانی هر دوان را (همان:۱۳۰)
۳-فاعل بودن زنان در کامرانی جنسی(وقتی دایه اشاره می کند زنان بزرگان گاه شوهر را در آغوش دارند و گاه معشوق را):
زنان مهتران و نامداران بزرگان جهان و کامگاران
همه با شوهرند و با دل شاد جوانانی چو سرو و مُرد و شمشاد
اگر چه شوی نامبردار دارند نهانی دیگری را یار دارند
گهی دارند شوی نغز در بر به کام خویش و گاهی یار دلبر(همان:۱۱۶-۱۱۷)
به طور کلی مسائل جنسی در این داستان نسبتا بی پرده مطرح می شود و این مسأله در مقایسه با داستانهای عاشقانه دوره اسلامی قابل توجه است؛ مثلاً رامین در اولین دیدار خود با گل، وقتی از او خوشش می آید، جلو میرود و قبل از هر چیز، صریحاً از او می پرسد آیا با مردی همآغوش شده یا هنوز دوشیزه است(جودی، ۱۳۸۸)هم چنین پس از همآغوشی رامین با دایه، دایه تمام تلاش خود را به کار می برد تا دل ویس را به رامین نرم کند.
۲- تحلیل فضای معرفتی داستان(با تکیه بر نظریه جامعه شناسی معرفت)
انسانهای جامعه سنتی به دلیل همانندی وضعیت معیشت(کشاورزی) بسیار به یکدیگر همانند هستند و کشت و کار و وضعیت معیشتی یکسان، یگانگی آنها را فراهم میکند(پرستش، ۱۳۸۶ :۱۲۵). اما فراغت جامعه اشراف( خاندان موبد و خاندان شهرو) از دغدغه نان، و گذر آنان از مرحله پاسخگویی به نیازهای اولیه بشری، راه آنان را، به سوی بر آوردن نیازهای دیگر هموار می کند .
به طور کلی، انسان در شعر سنتی موجودی منفرد نیست، بلکه یک امر کلی است، چرا که بیشترین حجم وجدان او را وجدان جمعی فراگرفته است. بنابراین،تجربههای او نیز جنبه جمعی دارد و تجربه فردی، اهمیت و ارزش چندانی را ندارد. در اشعار سنتی، ما با انسانهای نوعی همچون … قهرمان سروکار داریم.اصولاً شاعر سنتی«راجع به مقوله قهرمانی سخن میگوید نه قهرمان… »(لنگرودی، ۱۳۷۱:۱۲۷) اما در منظومه ویس و رامین به دلیل فضای خاص چون عدم وجود حکومت متمرکز و تعلق قهرمانان به طبقه اشراف که فردیت و اعتماد به نفس بیشتری را به دنبال دارد تجربه فردی قهرمانان، خصوصا “ویس” نمود بیشتری می یابد. در دنیایی که امر جمعی سیطره همه جانبهای بر فرد دارد. قهرمان داستان(ویس)، فردیت خود را به نمایش میگذارد و این گونه، شخصیتی بیهمتا از زن را در ادب پارسی به خود اختصاص میدهد .
اما، در مرحله لاهوتی که انسان زیر سیطره قوای طبیعی است، کلید حل مشکلات جادو است و چنین است که ادبیات و داستانهای فولکلوریک ما سرشار از جادوست. جابهجا به قهرمانانی برمیخوریم که گرفتار طلسم میشوند و با جادو میجنگند؛ یا با جادو، بر رقیب پیروز میشوند، یا اورادی میخوانند تا دری به رویشان باز شود .
و در این میان شخصیتهای اساطیری جادو گر، چون دایه، اغلب از ویژگیهای زنانه برخوردارند. وقتی گفتمان غالب، گفتمان مردانه است و زنان طبقه فرودستی را تشکیل میدهند که حقوق، تفکر، هنر و قابلیتهایشان توسط جامعه، حذف میشود یا به حاشیه رانده میشود، آن گاه: این زن است که برای ایستادگی و نپذیرفتن شکست از نیروی هوشمندی و فریبکاری و دلربایی خود سود جسته تا مطیع محض مرد نباشد(مزداپور، ۱۳۷۴ :۱۲) و هرقدر که نابرابری زن و مرد بیشتر می شود قدرتهای فریبندگی و جادویی زنان بیشتر خود را می نمایاند و آنقدر این کار ادامه خواهد داشت، تا این که مرد، زن را بشناسد و بپذیرد، وگرنه توسط او با هوس بازیهایش به بازی گرفته میشود(همان :۱۲۳ ).
ویس، گرچه زنی فعال است که به آنچه موافق میلش نباشد، گردن نمی نهد و مادر را به خاطر تصمیمش به سخره میگیرد:
ز هنجار خرد دور اوفتادی چو رفتی دُخت نازاده بدادی
خرد کردارِ چونین کی پسندد روا باشد که هر کس بر تو خندد(اسعدگرگانی،۱۳۷۷: ۵۶ )
و بر موبد که خواهان ازدواج با ویس در شب عروسیش با ویروست برمیخروشد که:
ز پیری مغزت آهومند گشته ست ز گیتی روزگارت در گذشته ست
تو را گر هیچ دانش یار بودی زبانت را، نه این گفتار بودی(همان:۵۸)
اما او نیز به هنگام ضرورت، از جادو مدد میگیرد و موبد را که به زور قصد تصاحبش دارد، با جادوی دایه می بندد :
یکی نیرنگ ساز از هوشمندی مگر مردیش را بر من ببندی
چو سالی بگذرد پس برگشایی رهی گرددت چون یابد رهایی(همان:۹۴)
ویس در روابط عاشقانهاش با رامین، نقشی منفعل ایفا نمی کند، بلکه او نیز در یک رابطه متقابل جنسی که در فرهنگ ایرانی کم نظیر است از رامین کام می گیرد :
چو کامِ دل برآمد این و آن را فزون شد مهربانی هردوان را (همان:۱۳۰)
و در ادامه داستان وقتی دیگران به او توصیه می کنند که اکنون که رامین به تو پشت کرده و با “گل”ازدواج کرده ، تو نیز یاری دیگر گزین :
مرا گویند بیهوده چه نالی چرا چندین ز بی مهری سگالی
نبرّد عشق را جز عشق دیگر چرا یاری نگیری زو نکوتر
مرا گویند رو یاری دگر گیر گر او گیرد ستاره، تو قمر گیر(همان:۲۶۵)
با ممانعت از این کار نشان میدهد که نه به رامین، بلکه به آرمانهای خودش وفادار است. رامینی که ویس بر او عاشق است نمونه جوانان طبقهی اعیان و اشراف است هم زیباست، هم در چوگان و موسیقی چیره دست است و البته اهل شکار و شراب نیز هست. با سخنان دلفریبش می تواند دایه را رام کند و در نهایت دل ویس را به چنگ آورد، اما گویی ویس میان بد و بدتر دست به انتخاب رامین زده یا از آن روی، وی را می خواهد که به مرد دلخواهش ویرو، شبیه است، که همیشه حسرت از دست دادنش را می خورد :
اگر بختم مرا یاری نمودی دلآرامم بهجز ویرو نبودی
نه موبد جفت من بودی نه رامین نه بهره دوستان دشمن آیین(همان: ۱۳۶)
حتی رامین چندان هم مورد پسند اجتماع نیست، جایی که ویرو، در مقام سرزنش خواهرش در مورد عشق ممنوعش به رامین می گوید که آنچه رامین از مال جهان دارد چنگ و طنبوری است و دار و ندار او همیشه در گرو می فروشان است:
نگویی تا تو از رامین چه دیدی؟ چرا او را ز هرکس برگزیدی؟
به گنجش در چه دارد مرد گنجور بهجز رود و سرود و چنگ و طنبور؟
همین داند که طنبوری بسازد بر او راهی و دستانی نوازد
نبینندش مگر مست و خروشان نهاده جامه نزد میفروشان
جهودانش حریف و دوستانند همیشه زو بهای می ستانند(همان: ۱۵۶)
به هر روی عشق مطرح در ویس و رامین، عشق زمینی، جسمانی ، طبیعی و نسبتاً برابر است که در ادب فارسی بیسابقه است. داستان نیز پایانی خوش همراه با کامیابی و آرامش است که با داستانهای دوران پس از اسلام که معمولا عشق ها به ناکامی و جدایی ختم می شوند، متفاوت است.
نتیجه گیری
از آنجاکه ساختارهای ادبی با ساختارهای اجتماعی پیوندی وثیق دارند، تحلیل اثر ادبی در کلیت آن و شناسایی ربط آن اثر با ساختارهای اجتماعی و اقتصادی پدیدآوندهاش، به فهم روشتر و بهتر آن میانجامد. داستان ویس و رامین نمودی از ادبیات پارتی است. آیینهای از نظامی غیرمتمرکز با مراکز متعدد و نیمهمستقل قدرت که هر یک از فرهنگ و ادبیات ویژهای برخوردارند. آزادی عقیده و بیان برآمده از چنین سازوکاری که نیازی به ایدئولوژی و قرائت واحد برای انسجام بخشی به خویش ندارند در داستانهای حماسی و عشقی بازنمایی میشود. به این ترتیب، پدید آمدن داستان عاشقانه ویس و رامین در بستر ساختارحکومتی غیرمتمرکز است که ممکن می شود. این داستان بر خلاف داستانهایی که در ادب فارسی رواج دارند عشقی زمینی را تصویر می کند و انسانهایی خاکستری با ویژگیهای خوب و بد را به خواننده معرفی می کند. در فضایی که امر جمعی بر فرد احاطه کامل دارد، ویس شاهزادهای است که از بند نیازهای اولیه زندگی رستهاست و تمایل فردی و زنانه خویش را دنبال میکند. با مادر و موبد همداستان نمیشود و در تنگنای پیشآمده، راه خویش را میجوید و نقشی انفعالی و کنشی ایفا نمیکند. وی که با تصمیم نابخردانه مادر، مجبور است به همسری منیکان درآید، وی را به خلوتگهِ خویش راه نمیدهد او حتی پس از خیانتِ رامین، عکسالعمل عجولانه نشان نمیدهد و اقدامی تلافیجویانه پیش نمیگیرد و بر سر آرمانهای خویش میماند. دست آخر هم، همراهی نیروهای جوانی و عشق و زایندگی با یکدیگر به پیروزی بر پیری و ناتوانی میانجامد و پیرِصاحب قدرت و ثروت در برابر جوان قافیه را می بازد. اینچنین میتوان گفت که، نبود حکومت متمرکز و دخالت نداشتن ایدئولوژی در سیاست و همچنین امکان آزادی بیان و عقیده در تیولها،از جمله عوامل مهم آفرینش چنین داستان عاشقانهای با نقشآفرینی ویژه قهرمان زن داستان است.
فهرست منابع و ماخذ
اسعد گرگانی،فخر الدین(۱۳۷۷)،ویس و رامین،مقدمه و تصحیح و تحشیه محمد روشن،تهران: انتشارات صدای معاصر.
اسلامی ندوشن ،محمد علی(۱۳۴۹)،«آیا ویس و رامین یک منظومه ضد اخلاق است؟»نگین ،شماره ۶۴،صص۹-۱۱.
اقبالی ، ابراهیم و حسین قمری گیوی ،حسین(۱۳۸۳)، «بررسی روان شناختی سه منظومه غنایی فارسی (خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و ویس و رامین)»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره ۲ ، صص۱-۱۶.
پرستش، شهرام(۱۳۸۸) ،نظریه انسان شناسی پیر بوردیو در http://anthropology.ir/node/397
پرستش، شهرام و دلگشایی ،یلدا (۱۳۸۶)، «وضعیت ساختاری شعر در ایران»، فرهنگ و هنر، شماره۲، صص۱۲۱-۱۳۷.
حسام، فرحناز(۱۳۸۳)، جامعه شناسی رمان لوسین گلدمن،مجله کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره ۷۸،صص۲۵-۲۹.
جودی نعمتی، اکرم(۱۳۸۸)، «زن در آینه شعر فارسی»،مجله کتاب زنان ،شماره ۲۱ قابل دسترس ازhttp://www.hawzah.net/fa/article/articleview/86452
خاتون آبادی، افسانه(۱۳۷۷)،«مضمون عشق و منش قهرمانان در ویس ورامین»، مجله نامه پارسی ، سال سوم، شماره ۳،صص۱۵-۳۸.
خالقی مطلق، جلال(۱۳۶۹)، «بیژن و منیژه و ویس و رامین (مقدمه ای بر ادبیات پارتی و ساسانی)»، مجله ایران شناسی، شماره۶، صص۲۷۳-۲۹۸.
دامغانی ثانی ، کاظم(۱۳۸۸)،«مقایسه «ویس و رامین» و «تریستان و ایزوت»، مجله کیهان فرهنگی، شماره ۲۱۸ .
روشه،گی(۱۳۷۵)، ترجمههما زنجانیزاده،.سازمان اجتماعی، تهران: انتشارات سمت.
رویانی، وحید(۱۳۹۱)،«تشابهات ویس و رامین و بهمن نامه»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی ،دوره۴۵، شماره ۱،مسلسل ۱۷۶ .
زرین کوب ،عبدالحسین(۱۳۵۵)،یاداشتها و اندیشه ها ،تهران: نشر جاویدان.
شریعتی،علی(بی تا)، حسین وارث آدم، مجموعه آثار ۱۹
صادقیان ، محمد علی و دیگران(۱۳۸۶)، بازتاب عقاید و تعالیم مزدیسنا در منظومهی ویس و رامین، مجلّهی مطالعات ایرانی، شماره۱۲ ،صص۵۷-۷۴
عبدی ،لیلا(۱۳۸۵)، «نقد تطبیقی: «ویس و رامین» و «خسرو و شیرین» شباهتها و تفاوتها ، فرهنگ و هنر»، شماره۱۰۳،صص۷۰-۷۹
فروید، زیگموند(۱۳۸۷)، ترجمه ایرج پور باقر ، توتم و تابو، تهران:آسیا.
کهدویی ،محمدکاظم و مریم بحرانی (۱۳۸۸)، تحلیل شخصیت موبد در ویس و رامین بر اساس نظریات یونگ،مطالعات ایرانی،شماره۱۵،صص۲۲۳-۲۳۸
گلدمن،لوسین(۱۳۵۷)،ترجمهحسین اسدپورپیرانفر، فلسفه و علوم انسانی، تهران: انتشارات جاویدان.
لووی،میشل و سامی نعیر(۱۳۷۶)،مفاهیم اساسی در روش لوسین گلدمن، چاپ شده در گلدمن، لوسین،۱۳۷۶، ترجمه محمد جعفر پوینده ،مجموعه جامعه،فرهنگ و ادبیات، تهران: چشمه.
محجوب، محمد جعفر (۱۳۷۱)،نظری به سیر عشق در داستان ویس و رامین،ایران شناسی ، شماره ۱۵،صص۴۶۹-۵۱۱
مزدا پور ، کتایون( ۱۳۷۴)، دلیله محتاله ، تهران: انتشارات روشن گران
موریسن ، جرج (۱۳۶۹)، ترجمه مریم خوزان، «گل و جادو در ویس و رامین»، معارف، شماره۲۱،صص۷۳-۸۴
نوشین ، عبدالحسین (۱۳۸۹)، نکاتی چند درباره منظومه ویس و رامین ، چیستا ، شماره ۲۷۱،صص۲۵-۳۹