کتاب «مجموعه مقالاتی درباره گرهگاه جنسیت و دیگر نظامهای سلطه» دربردارنده مقالاتی از کیمبرلی کرنشاو، آنجلا دیویس، پاتریشیا کالینز، اونجلینا هالوینو، چاندرا موهانتی و آدری لردصاحبنظران معاصر و برجسته فمینیسم است. گروهی از مترجمان به سرپرستی فرانک فرید، مقالات برجسته این صاحبنظران را به فارسی ترجمه کرده اند. کتاب در زمستان ۹۶ و در ۳۸۸ صفحه توسط نشر و پژوهش شیرازه منتشر شده است.
متفکرانی که مقالات آنها در این کتاب گردآمده؛ شماری از برجسته ترین نظریه پردازان و فعالان مطالعات زنان هستند. برخی مانند پاتریشیا کالینز و چاندرا موهانتی عمدتاً در حوزه نظریه پردازی جای می گیرند. برخی دیگر، علاوه بر آن، کنشگر سیاسی نیز هستند؛ مانند کرنشاو و آنجلا دیویس که در فعالیتهای جمعی همچون تظاهرات علیه انواع تبعیضات به خیابانها می آیند و پشت تریبونهای بسیج نیروی خیابانی زنان هم حاضر می شوند. این صاحبنظران عمدتا سیاه و رنگین پوست بوده و نماینده گروهی از زنانی هستند که در جوامع سرمایه داری امروز از انواع تبعیض ها رنج می برند.
نوشتههای مرتبط
چنین تنوعی در انتخاب صاحبنظران و مقالات آنان، به طور نسبی طیف متنوعی از نظریه ها و موضوعات قابل بحث را در این کتاب گردآورده است. گروه مترجمان شامل لیلا اسدی، جلوه جواهری، معصومه زمانی، نیکزاد زنگنه، سارا شاه محمدی، شمیم شرافت، فریبا شهلایی، فرانک فرید، کاوه مظفری و ستاره هاشمی تلاش قابل احترام و تحسینی در ارائه ترجمه ای روان و قابل فهم به خرج داده اند و این چنین؛ گامی ماندگار در طرح و آشنا سازی مخاطبان فارسی زبان مطالعات زنان با نظریات صاحبنظران برجسته فمینیسم سیاه و نظریه اینترسکشنالیتی برداشته اند. از جمله امتیازات این ترجمه می توان به ارائه توضیحات مفصل و تکمیلی مترجمان به شکل پاورقی و در تکمیل اندیشه های مولفان اشاره کرد.
برای ورودی قابل فهم به مقالات کتاب و مباحث آنها لازم است ابتدا به ارائه توضیحاتی در خصوص نظریه اینترسکشنالیتی به عنوان نظریه اصلی مطرح شده در این کتاب بپردازم.
تحلیل مصائب زندگی زنی که متعلق به یک اقلیت نژادی مهاجر است و در یک محله فقیرنشین زندگی می کند نیازمند نظریه ای است که بتواند انواع فرودستی های این فرد را مدنظر قرار دهد. فرودستی جنسیتی، قومی، نژادی و طبقاتی که می تواند همراه با عواملی همچون سن، مذهب و معلولیت، دامن زننده شرایط اجتماعی قابل تحلیل او باشد. نظریه اینترسکشنالیتی Intersectionality یا گرهگاه به همه این عوامل نه به عنوان یک کثرت بی نهایت از «مقوله بندی هویتی» به روش پسامدرنیستی بلکه به عنوان «سلسله مراتب های اجتماعی» با زمینه های مادی مشخص، پرداخته و موضوعیت می بخشد.
در نظریه اینتر سکشنالیتی اشکال مختلف تبعیض و محرومیت به هم مرتبط و در هم تنیده اند. مفهوم ستم دیدگی در چنینشرایط پیچیده ای که یک فرد به طور همزمان اشکال گوناگونی از فرودستی را در زندگی فردی و اجتماعی خود تجربه می کند، مفهومی قابل تامل و تحلیل است. اینترسکشنالیتی یا گرهگاه با تمرکز بر همین در هم تنیدگی اشکال مختلف ستم، تنها به توصیف تک بعدی سلطه نپرداخته و بر آن است تا پا را از تمرکز و توجه صرف بر مفهوم «به حاشیه رانده شدگی» فراتر گذاشته و به این پرسش پاسخ دهد که چگونه جنبش های رهایی بخش تنها با تکیه بر یکی از ابعاد هویت، مثل زن بودن، سیاه بودن، کارگر بودن و … مانع از طرح و بررسی تجربه های چندلایه فرودستی می شوند.
کتاب «مجموعه مقالات گرهگاه جنسیت و دیگر نظامهای سلطه» با به چالش کشیدن رویکردهای تک بعدی در مطالعات زنان و نظریه پردازیهای حوزه علوم اجتماعی؛ تنوع زیستی، گوناگونی مسائل و دغدغه های لایه های متفاوت اجتماعی و فرهنگی را مدنظر قرار داده و می کوشد توجه کارشناسان را به ارائه راه حل ها و یافتن معیارهای چندگانه برای مسائل چندوجهی، جلب نماید.
مرد نبودن، سفیدپوست نبودن، به طبقه مرفه و ممتاز مالی اختصاص نداشتن و از هر نظر فرودست بودن به معنای در هم تنیدگی اشکال ستمی است که در ابتدا توسط زنان سیاه پوست و پیشتاز وارد عرصه مفاهیم اجتماعی شد و نظریه اینترسکشنالیتی، گرهگاه یا تقاطع یافتگی را شکل داد که به معنی مطالعه مفهوم روابط تبعیض آمیز در گروههای اقلیت است.
استعاره Intersection اولین بار توسط کیمبرلی ویلیامز کرنشاو فمینیست سیاه پوست به کار گرفته شد. او شرح می دهد: «تبعیض مانند عبور و مرور در یک چهارراه، ممکن است در یک جهت جریان یابد یا در مسیری دیگر. اگر سانحه ای در یک تقاطع اتفاق بیفتد، باعث و بانی آن می تواند ماشینهای عبوری از هر کدام از این مسیرها و گاهی از همه مسیرها باشد… اما همیشه بازسازی یک تصادف آسان نیست. گاهی اوقات علائم ترمز و صدمات به سادگی نشان می دهد سوانح به طور همزمان رخ داده است که تلاشها را برای یافتن راننده مقصر به ناکامی می کشانند.» (ص ۱۸)
نظریه اینترسکشنالیتی تنها در مورد به حاشیه رانده شدگی در تقاطع نظامهای سلطه بحث نمی کند بلکه با تمرکز بر راه و روشهای رهایی بخش جنبش های اجتماعی، سیاستهای هویت را نیز مورد نقد قرار می دهد. به زبانی ساده؛ بیان تجربه های چندگانه فرودستی، هدف اصلی نظریه اینترسکشنالیتی است.
«ترسیم حاشیه ها: تقاطع یافتگی، سیاستهای هویت و خشونت علیه زنان رنگین پوست» اثر کرانشاو اولین مقاله این کتاب است. کرانشاو در این مقاله نشان داده است که چگونه تجارب زنان رنگین پوست اغلب محصول تقاطع یافتن الگوهای نژاد پرستی و تبعیض جنسیتی است و چگونه این تجارب مستعد آن هستند که هم در گفتمان فمینیسم و هم در گفتمان ضدنژاد پرستی بیان نشوند.
از نظر او گفتمان های فمینیستی و ضدنژاد پرستانه حاضر، در توجه به هویتهای تقاطع یافته مثل هویت زنان سیاه پوست ناکام بوده اند. بسیاری از تجربه های زنان سیاه درون مرزهای مرسوم تبعیض جنسیتی یا نژادی نمی گنجد و نژاد و جنسیت با هم تقاطع می یابند تا جنبه های ساختاری، سیاسی و بازنمایانه خشونت علیه زنان رنگین پوست را بسازند.
کرانشاو در بخش اول مقاله خود به این می پردازد که چگونه قرار گرفتن زنان رنگین پوست در تقاطع نژاد و جنسیت سبب می شود تجربه واقعی آنان از خشونت خانگی متفاوت با تجربه زنان سفید از کار درآید و در بخش دوم نشان می دهد که چگونه هر دو سیاست فمینیستی و ضدنژاد پرستی، اغلب به طور متناقضی، در به حاشیه راندن موضوع خشونت علیه زنان رنگین پوست دست داشته اند. در بخش سوم مقاله نیز بحث از این است که چطور مناظرات پیرامون بازنمایی زن رنگین پوست می تواند در فرهنگ عامه نیز موقعیت زنان به ویژه زنان رنگین پوست را از قلم بیاندازد و به این ترتیب عامل دیگری در ناتوان سازی تقاطع یافته شود.
از جمله تاکیدات کرانشاو در این مقاله؛ اندیشیدن به چگونگی تجمع قدرت پیرامون برخی مقوله ها است. از نظر وی هرچند مقوله ها معنا و پیامدهایی دارند اما ارزش خاصی که به آنها منسوب می شود و اینکه چگونه این ارزشها به سلسله مراتب های اجتماعی میدان می دهند و آنها را به وجود می آورند، باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
«همه چیز در خانواده است: محل تقاطع جنسیت، نژاد و ملیت» نوشته پاتریشیا کالینز مقاله بعدی کتاب است. کالینز به نقش خانواده در بازتولید روابط سلطه پرداخته و توضیح می دهد که چگونه ایده آل سازی از مفهوم خانواده در ایالات متحده آمریکا باعث کنترل مالکیت و تقویت مناسبات طبقاتی می شود. فرم ایده آل ارزشهای خانوادگی سنتی شامل یک جفتِ دگرجنس گرا می شود که صاحب فرزند و یک ساختار قدرت مشخص است و در آن مرد نان آور خانه است و زن خانه دار و مسئول مراقبت از فرزندان.
این نویسنده در مقاله بعدی نیز با عنوان «جنسیت، فمینیسم سیاه و اقتصاد سیاسی سیاه» با اشاره به چارچوبهای ایده آل مفهوم خانواده، و استفاده از تحلیل های جنسیتی برای توضیح موضوعات مهم اجتماعی، دیدگاههای اندیشمندان فمینیست سیاه را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. او بر این باور است که باید تجارب زنان سیاه در مرکز تحلیل پدیده های اجتماعی قرار گیرد و علاوه بر آن، هنگامی که تجارب زنان سیاه، محوری برای تحلیل می شوند از تقاطع یافتگی به عنوان یک چارچوب تحلیل نیز استفاده شود. او قرار دادن تجربه زنان سیاه در بطن تحلیل را نشانگر میزان اهمیت کار و خانواده در تحلیل اقتصادِ سیاسیِ سیاه دانسته و معتقد است چارچوبِ پیوندِ کار و خانواده، راههای درک و فهم میزان و چگونگی فقر زنان سیاه را هموارتر می کند.
اشتغال زنان سیاه در شغلهای پایین و با درآمدهای ناپایدار نشانگر چگونگی همدستی نژاد و جنسیت در رقم زدن نرخ فقر بالاتر زنان سیاه در مقایسه با مردان هم نژادشان است. از نظر کالینز الگوهای نژادگرایانه مصرف نیز فشارهای مضاعفی را به زنان سیاه وارد می کنند. از آنجائیکه زنان به طور معمول مسئول مراقبت از کودکان و خانه هستند، مقدار زیادی از خریدهای خانه، خوراک، پوشاک، بهداشت و درمان، حمل و نقل، تفریح و دیگر کالاهای مصرفی را انجام می دهند. «نژادگرایی مصرفی در تمام این حوزه ها به این معنا است که درآمد محدودِ زنان سیاه، از همان قدرت خریدی که زنان یا مردان سفید (با درآمدی مشابه دارند) برخوردار نیست.» (ص ۱۹۶)
آنجلا دیویس نویسنده مقاله بعدی این کتاب با عنوان «تجاوز جنسی، نژادپرستی و افسانه متجاوز سیاه» است. او با طرح بحث تجاوز به عنف در جامعه آمریکا و ارائه آمارهای مربوط به آن، تجاوز را یکی از اختلالات مهم جامعه سرمایه داری امروز دانسته و با ارائه مستندات متعدد آماری و گزارشی؛ بحث می کند که کلیه قوانین مربوط به تجاوز جنسی به عنوان یک عرف و قاعده، در اصل برای حفاظت از مردان سفید طبقات بالای جامعه وضع شده و نه برای حمایت از دختران و زنان تعرض دیده.
وی سپس با تشریح مثالهای فراوان و با استناد به آنچه ثبت و انتشار یافته (چرا که از نظر او بسیاری از گزارشهای تجاوز توسط زنان آسیب دیده به هر دلیلی ارائه و ثبت نمی شوند) به ترسیم چگونگی شکل گیری افسانه سیاه متجاوز می پردازد و نشان می دهد که افسانه سیاه متجاوز با افسانه زنان سیاه بدکار همراه است و هر دوی این افسانه ها برای بهره کشی بیشتر از مردان و زنان سیاه، جنبه اجتماعی و عرفی یافته اند. او در مقاله خود از روندهای چگونگی ثبت و جمع آوری آمار تجاوزهای جنسی و شرایط زندگی اجتماعی سیاهان به عنوان دو دلیل اصلی شکل گیری افسانه سیاه متجاوز یاد کرده و نشان می دهد که چطور جامعه سفید حاکم در بسیاری از موارد قبل از رخداد تجاوز، بدون هیچ سند و مدرک محکمه پسند و بدون آنکه اجازه دفاع به متهم سیاه را بدهد، او را به مجازاتی می رساند که نشانگر تسلط سیاسی بر مردم سیاه به عنوان یک کل واحد است.
«نژاد پرستی، جلوگیری از آبستنی و حقوق باروری» نام دیگر مقاله این کتاب است. آنجلا دیویس با طرح تاریخچه بحث «مادری داوطلبانه» بر این باور است که هرچند بهره مندی از سلامت و بهداشت کامل و تصمیم کاملاً شخصی در پذیرش یا رد بارداری، حق همه زنان است و این موضوع توانسته زنان با خاستگاههای متفاوت را گردهم آورد اما در واقعیت، جنبش جلوگیری از آبستنی در گردهم آوردن زنان با خاستگاههای اجتماعی مختلف، موفق عمل نکرده و رهبران جنبش نتوانسته اند تمامی نگرانی های واقعی زنان را عمومیت بخشند. در حقیقت پیشینه تاریخی این جنببش در قلمرو به چالش کشیدن نژادپرستی و استثمار طبقاتی چندان رضایتبخش نبوده است. (ص ۲۵۴)
علاوه بر خالی بودن جای زنان سیاه در جنبش جلوگیری از آبستنی، شواهد نشانگر ذات نژادپرستانه سیاست کنترل جمعیت داخلی دولت آمریکا نیز هست. زنان سیاه پوست، مهاجران پورتوریکویی، سرخپوستها و مکزیکی ها در ابعاد وسیعی عقیم می شوند. «طبق پژوهشی در مرکز تحقیقات بهداشت باروری ملی که در سال ۱۹۷۰ توسط بخش کنترل جمعیت دانشگاه پرینستون انجام گرفت، ۲۰ درصد زنان متاهل سیاه پوست برای همیشه عقیم شده اند. تقریبا همان درصد از زنان مکزیکی هم با جراحی نازا شده بودند.» (ص ۲۷۲)
دیویس در پایان مقاله خود یادآور می شود که کمپین های مدافع منافع زنان سفید پوست، رغبت چندانی برای حمایت از ضرورت کمپین علیه سواستفاده از عقیم سازی زنان رنگین پوست از خود نشان نمی دهند و در حالیکه در تمامی موارد به زنان رنگین پوست نازایی دائمی توصیه می شود، بر زایش بیشتر زنان سفید پوست متعلق به طبقات بالاتر اصرار ورزیده می شود.
مقاله بعدی کتاب با عنوان «زوال قریب الوقوع کار خانگی: چشم انداز طبقه کارگر» نیز نوشته آنجلا دیویس است. هرچند داستان جانسوز کار خانگی و اینکه مردان و نظام سرمایه داری دارای این تفکر نهادینه شده اند که خانه داری «کار زنان» است، ریشه در شرایط اجتماعی بورژوایی و طبقات متوسط دارد اما ایدئولوژی سرمایه داری نیز زن خانه دار را الگویی جهانی می داند. زنانی که وارد بازار کار می شوند در واقع از «سپهر طبیعی» خود خارج شده اند و با آنها همچون کارگران مزدی کامل برخورد نمی شود. همزمان خانه داری به طور میانگین هزاران ساعت در سال، زمان یک زن خانه دار را می گیرد و به باور اندیشمندانی چون شارلوت پرکینز گیلمن، انسانیت زن را تباه می کند.
سه مقاله دیگر این کتاب با عناوین«همپوشانی و همزمانی نژاد، جنسیت و طبقه در مطالعات سازمانی» نوشته اونجلینا هالوینو، «ابزار خدایان هرگز خانه خدایان را ویران نمی کند» نوشته آدری لرد و «تقاطع فمینیسم فراملی: درباره نئولیبرالیسم و انتقاد رادیکال» نوشته چاندرا موهانتی از جمله مقالات جدیدتری هستند که در این کتاب گنجانده شده اند و مطالعه و تامل در خصوص آنها می تواند علاقمندان و فعالان حوزه زنان ایران را به سمت تامل در فضاهای چندلایه تبعیض رهنمون شود. خواندن این کتاب ارزشمند که کلیه مباحثش جدید و امروزی هستند؛ علاوه بر امتیاز آشنایی با آنچه در دنیای امروز مطالعات زنان می گذرد، زمینه ساز انجام پژوهش های مشابه بومی نیز خواهد شد.