کتاب شهرهای در سایه اثر رابرت نیو ویرث مملو از داستانهایی در مورد حاشیه نشین ها و تلاش های آنان برای حل مشکلات و مسائل مختلفی است که با آنها مواجه هستند. کتاب مشتمل بر ده فصل است که ذیل عناوین اصلی زمان حاضر، زمان گذشته، مسائل پیش رو و زمان آینده گنجانده شده اند. نیو ویرث حکایات جذاب ساکنینی که ملاقات کرده را با سبک نوشتاری استادانه و ملموس به رشته تحریر درآورده است. متنی بسیار غنی و به طور عمیق انسان گرا، در رابطه با تجارب واقعی از زندگی در میان توده های جمعیت افرادی که در آمار جهانی ناشناخته مانده است. در واقع آشنایی نزدیک نویسنده کتاب که جهت مطالعه و تحقیقات عمیق و عینی خود بیش از دو سال در میان سکونتگاههای حاشیه نشین در کلانشهرهایی (ممبای، استانبول، نایروبی، ریودوژانیرو) از چهار قاره جهان زندگی کرده است، کتابی با دیدگاهی واقع گرایانه، انسانی و از درون مساله را ایجاد کرده است که می تواند پاسخگوی هر سوالی در رابطه باچگونگی بوجودآمدن، علت کاستی ها و آینده این بافت ها باشد.
نویسنده در فصل اول کتاب با عنوان ریودژانیرو و شهر بی سند به توصیف و بررسی محله روشینا می پردازد . “عبور از مرز بام های حلبی؛ بگذار دیواری که بر روی آن دیوار دیگری ساخته نمی شود، فرو ریزد…”، جمله ایست از سزار والیو که به گونه ای غیر مستقیم ساختار خانه سازی و کالبدی شهر ریودژانیو را به تصویر می کشد. روشینا از جمله محله های حاشیه نشین ریو است که طی چندین سال در سراشیب تند کوه شکل گرفته و در آغاز جنبه ای آلونک نشین داشته است. امروزه روشینا بزرگترین دهکده حاشیه ای قدرتمند شهر محسوب می شود، سی هزار خانه و ۱۵۰ هزار نفر سکنه در سراشیبی کوه “دو برادر” که روشینا را در خود جای داده است، استقرار یافته اند. یک پنجم جمعیت ریو به همین شکل زندگی می کنند. یک میلیون نفر نه صاحب زمین، بلکه فقط دارنده ی آن هستند و هیچ کس به تملک آنها مخالفتی ندارد. ” روشینا تنها محله حاشیه نشین است که درون محدوده خود دارای معابر شهرداری است. تمام فاولاهای دیگر (محله های حاشیه نشین) که از لحاظ اندازه با روشینا رقابت می کنند، خودکفا هستند. هنوز هم به استثنای محله ای به نام ترامپولی، هیچ کس در روشینا صاحب ملکی که در آن زندگی می کند نیست، در واقع روشینا دارای یک بازار مسکن پررونق است و بر روی بیشتر تابلوهای اطراف محله ها، کلمه های «فروشی»، «اجاره ای»، نوشته شده است” (ص ۵۰-۴۹).
نوشتههای مرتبط
رابرت نیو ویرث زندگی چند تن از مهاجران که به روشینا نقل مکان کرده و طی چندین سال توانسته اند تا حدی به موفقیت دست یابند و خانه و شغلی برای خود فراهم کنند را مورد بررسی قرار می دهد. برای نمونه «ماریا داس گراس فریتاس دسوزا» به روشینا یک «پاسخ مثبت» داد و روشینا نیز در جواب به او «پاسخ مثبت» داد. داستان ماریا، داستان روشینا و داستان روشینا نیز داستان ماریاست که ۱۵۰ هزار بار تکرار و چندین برابر می شود. داستان موفقیت در مقابل تمامی عوامل و نیروهای منفی.
در ادامه فصل نویسنده به بازگویی تجربه، مشاهدات و گپ و گفت های خود در بخش های مختلف محله ی ناهموار روشینا می پردازد، از مرکز خرید و رستوران محلی گرفته تا باشگاههایی که جشن های شبانه رایگان در آنها برگزار می شود. “روشینا از این گونه جشن های شبانه که مانند آهن ربا هزاران نفر از نوجوانان محله را به خود جذب می کنند، زیاد داشت” ص ۴۶. مشکلات و مسائل مختلفی که روشینا و ساکنانش در گذشته با آنها مواجه بودند و در حال حاضر تا حد زیادی برطرف شده، در وهله ی بعدی مورد بررسی قرار می گیرند. به عنوان مثال روشینا به تدریج آب و برق رسانی شد و جاده های خاکی و ناهموارش آسفالت شدند. با این وجود اهالی روشینا هنوز هم با مشکلان مربوط به مسکن مواجه اند و هیچ کس در این محله ها صاحب ملک نیست. به طور کلی طی دو دهه روشینا با تغییر و تحولات بسیاری همراه بوده و رو به پیشرفت حرکت کرده است، این رونق و شکوفایی را می توان بویژه در کسب و کار و تجارت دید. مردم روشینا روند پیشرفت منطقه سکونتی خود را «آسفالتی زا چی» (Asfaltizacao) (به معنای آسفالته شده) توصیف می کنند. اگر چه برخی از ساکنین فاولاها نگران روند «آسفالته شدن» هستند و معتقدند ” ادامه تهاجم کسب و کارهای «آسفالته» به داخل فاولا سبب از بین رفتن روحیه اتکا به خود، در میان جامعه فاولا می شود”. ” «آسفالته شدن» یک جنبه دیگر بومی نیز دارد. در پاسخ به علاقه شرکت های خارجی، تجار داخلی شروع کرده اند تا با کپی برداری از برخی تجارت های معروف خارج و افتتاح آنها در فاولا، بر کسب و کارهای « آسفالته» پیشی بگیرند” (ص ۵۹-۵۸(. نویسنده در انتهای فصل به چگونگی شکل گیری فاولا در ریو دژانیرو، افراد شناخته شده و مسائل مرتبط با این روند پرداخته است.
نایروبی، پایتخت مدرن کشور کنیا که ۴۰ سال است از استقلال آن می گذرد، بنابر توصیف زیبای نویسنده در فصل دوم کتاب اقیانوسی از خانه های ساخته شده در خاک و خاشاک است که از خیابانهای ابتدایی گل آلود، سر برآورده اند. کبیرا از نواحی حاشیه نشین نایروبی، بزرگترین شهر گلی آفریقاست، جایی که رابرت نیو ویرث جهت انجام مطالعات خود به مدت سه ماه در آن اقامت داشته است. بر خلاف ریو حاشیه نشینان در این شهر حاشیه نشینان در دره ها زندگی می کنند و برای رفتن به خانه های خود به سوی پایین حرکت می کنند. کبیرا برای نویسنده به واقع شهری در سایه محسوب می شود چنانچه طی هفته اول کار میدانی، بحث ها و گفتگوها بسیار متضاد و متغایر بودند و هر فردی در سایه روشن دیده می شد. “چشمان من هنوز عادت نکرده بودند و افرادی را که ملاقات می کردم به مثابه بریده های مقوایی بودند و صداهای آنها نیز مانند صدایی در سایه بود. در این قالب کسل کننده بود که آفریقا برای من یک قاره سیاه به نظر آمد” (ص ۸۰). کبیرا شهری گل آلود و کثیف، با کمترین امکانات زیستی و رفاهی و بسیار فقیر و ناامن است. تقریبا هر فردی در کبیرا با ارازل و اوباش برخورد داشته است، بعضی از آنها جیبت را می زنند و در کوچه های باریک و تاریکی ناپدید می شوند. بعضی از بخشهای کبیرا و دیگر محله های گلی شهر آنقدر ناامن هستند که از ترس محله خلاف کاران، حتی نمی توانید هنگام شب از کلبه خود تا توالت بروید.
در این محیط پوشیده از گل، در جایی که مجبور هستید آب را به بهای گزاف خریداری کنید، داشتن لباس های تمیز و اطو کشیده یک کار خارق العاده است. با این وجود متداول ترین کلیشه ی مردم کبیرا در مورد سفید پوستان بدون استثناء یک کلمه است: کثیف. در بخش هایی از فصل دوم به شبکه های اجتماعی خودیاری به نام «چرخ و فلک» اشاره شده است. «چرخ و فلک» شکلی از صندوق قرض الحسنه گروهی است که نه برای پس انداز بلکه برای خرج کردن تعبیه شده است، به دلایلی نامعلوم فقط زنان در این گونه شبکه های کمک مالی مشارکت دارند. کنیا شهری است که در آن بیشتر ساکنین مستأجرند، ” حتی مردمی که مالک کلبه های خود هستند هیچ تضمینی ندارد که دولت خانه هایشان را بدون هیچ گونه اخطاری از آنان نگیرد” (ص ۱۰۱). و در نهایت اگر جامعه برای این همه مردم خانه نسازد، آیا آنها حق ندارند برای خود خانه بسازند؟ و اگر نسازند، آیا استحقاق کلبه های گلی خود که در شهرک هایی زاغه نشین بنا شده را ندارند؟
زمین خالی و بی استفاده، اگر بی خانمان ها بتوانند در آن زندگی کنند، چه اشکالی دارد؟ «روهینتون میستری» . فصل سوم کتاب شهرهای در سایه به بررسی حاشیه نشینی در شهر ممبای هندوستان پرداخته است. ممبای مملو از حاشیه نشین هاست، شهری با تقریبا ۱۰ تا ۱۲ میلیون نفر جمعیت که ۶ میلیون نفر از انها، حاشیه نشین هستند. انقدر حاشیه نشین در آنجا هست که بسیاری از لایه های اجتماعی متمایز، در میان هر کدام از آنها یافت می شوند. افرادی در زمره ی طبقه مرفه قرار می گیرند، حاشیه نشین هایی هم هستند که هیچ ندارند و اگر در زیر گذر پل یک خیابان جایی پیدا نکرده بودند، در خیابان زندگی می کردند. خیابان نشین ها نیز بر بسیاری از خیابان های سراسر محله های قدیمی تسلط یافته اند. اگر به حاشیه نشین ها فرصت باقی ماندن در محل خود داده شود، با روشی بدیع به ارتقای خانه های خود دست می زنند، روشی که بیشتر با روش های قرون وسطایی همخوانی دارد تا آنچه در کشورهای پیشرفته متداول است. مردم در ممبای به اندازه ای که پول دارند می سازند، بنابراین دیوارها یکی یکی و با گذر زمان از گل به بتون تغییر یافته است.
نویسنده کتاب به بیان کوتاه و موردی زندگی چند تن از حاشیه نشین ها پرداخته است. «سرتاج جایپوری» از جمله افرادی است که هم اکنون به همراه خانواده خود حدود ۴ سال است که در ممبای زندگی می کند. وی فراز و نشیب های بسیاری را در طول اقامت از سر گذرانده است. خانه او در ابتدا از جنس بامبو و حصیر و فاقد امکانات اولیه همچون آب و برق بود. وی و دیگر ساکنینی که طی گذر زمان در این منطقه ساکن شدند محله جدید خود را «محله حاشیه نشین» نامگذاری کردند. امروزه شاید هزاران خانواده در این املاک حاشیه نشین زندگی می کنند، خانه های آنها دائمی و پایدار و برخی نیز بسیار بزرگ هستند و بیشتر در داخل خانه، آب و توالت دارند. سرتاج می گوید: ” این خانه ها همه غیر قانونی هستند، حتی همین جا که شما الان نشسته اید غیر قانونی است”. اگرچه سخن پایانی فصل سوم با این مضمون است که در شهری با بیش از ۵۰ درصد حاشیه نشین، این حاشیه نشین ها نیستند که شهری درون شهری دیگر ایجاد کرده اند بلکه، این محله های طبقات متوسط و پولدار هستند که مجموعه ای کوچک و تجزیه طلب را تشکیل می دهند.
نویسنده در فصل چهارم به استانبول و بررسی و توصیف زندگی چند تن از ساکنین مناطق حاشیه نشین شهر پرداخته است. «سلطان بیلی» از جمله این مناطق حاشیه نشین است. در «سلطان بیلی» هیچ کس مالک نیست اما همه ساخت و ساز می کنند. توسعه و ساخت و ساز در این منطقه شیوه ای غریب از ساختمان سازی در مناطق حاشیه نشین، یعنی «شب ساخته»، را به سطح جدیدی رسانده است. ” شبانه سازها در دهه ۱۹۴۰ مشتاقانه کار خود را آغاز کردند. آنها از وجود یک تناقض در قانون ترکیه بهره بردند که می گوید چنانچه در چاردیواری خود که قابل سکونت بوده و خانه محسوب می شود، زندگی می کنید، حق دارید و رسیدگی قانونی به ادعای شما الزامی می باشد” (ص ۱۶۰). در حال حاضر در «سلطان بیلی» حاشیه نشین ها دیگر پنهان نیستند، شبهای دلواپسی و عرق ریزی گذشت که خانواده ها در تاریکی خانه می ساختند. خانه هایی کوچک که به گونه ای طراحی می شدند تا به سرعت ساخته و در قطعات غرق شده ی زمین، پنهان شوند تا چشم مأموران به آنها نیفتد، دیگر وجود ندارند. شهردار لبخند زنان می گوید: “ما دیگر شب ساخته نیستیم بلکه روزساخته هستیم”.
در فصل پنجم کتاب نویسنده با ذکر مثالهایی از خانه های قرون وسطی بدین نتیجه می رسد که: “شهرهای حاشیه نشین سده بیست و یک بدون تردید قرون وسطایی هستند” (ص ۱۷۳). بدین ترتیب شهرهای جهان کهن که گاهی اوقات مجموعه ای از آلاچیق های پراکنده در حومه شهرها بودند و همچنین محله های حاشیه نشین شهرهای اروپایی قرون وسطی را می توان با هر یک از محله های فقیر و حاشیه نشین امروزی مقایسه کرد. ” انگلستان قرون وسطی نیز پر از محله های حاشیه نشین بود. آنها در کلبه های کوچک در محله های عمومی شهر زندگی می کردند و یا از شهر به شهر به دنبال کار نقل مکان می کردند و در زمین هایی که بایر محسوب می شد، شتابان خانه می ساختند” (ص ۱۷۶). ایالات متحده آمریکا نیز از آغاز، سرزمین تصرف غیر قانونی بوده است. خیلی پیش از انقلاب آمریکا حاشیه نشینی روشی برای زندگی در قاره آمریکای شمالی محسوب می شد. حاشیه نشین ها بوسیله ی دو لایحه ی فدرال تقویت شدند؛ قانون «حق تقدم» که در سال ۱۸۴۱ به تصویب رسید و قانون «حق آب و گل» (Homestead Act) که از سال ۱۸۶۲ تا ۱۹۷۶ در کتاب ها آمده است. با این وجود تاریخچه ی حاشیه نشینی دیگری در آمریکا وجود دارد که بیشتر آن پاک شده و آن ” یک تاریخ شهری است، داستان حاشیه نشین های شهری که سالها در املاکی با ارزش سکنی داشتند اما مانند بوفالوها و کبوتران مهاجر مراتع، منقرض شدند” (ص ۱۸۴). نویسنده در ادامه مباحث خود به بررسی روند حاشیه نشینی در دیگر شهرهای ایالات متحده ی آمریکا از جمله سانفرانسیسکو و شیکاگو می پردازد. در پایان از زبان مورخی کالیفرنیایی اینگونه بیان می شود که «هر آمریکایی در واقع یک حاشیه نشین است».
رابرت نیو ویرث در یک فصل مجزا به ارزیابی محله های حاشیه نشین در نیویورک پرداخته است. شرح حال شهروندان حاشیه نشین اوایل قرن بیستم نیویورک بدین ترتیب است: « این تنها خانه ایست که داریم و نمی خواهیم آن را از دست بدهیم». محله های و شهرهای حاشیه ای نیوریورک از جمله مانهاتان و بروکلین از ابتدا با مشکلات بسیاری مواجه بودند. زمین ها اغلب بدون هیچ گونه سند قانونی بودند و حاشیه نشینان اغلب در کلبه هایی از جنس گل یا حلبی و مکانهای باتلاقی زندگی می کردند. محله های حاشیه نشین با وجود ظاهر فرورفته بسیار زنده و از لحاظ تجاری فعال بودند. کافه و میوه فروشی داشتند و به تجارت پارچه اشتغال داشتند. در محله های حاشیه نشین نیویورک نیز مغازه و کافه یافت می شد، ” جایی که با یک گیتار یا بانجو و یا شاید یک پیانوی شکسته، مراسم عجیب و غریب تفریحی، در زمستان اجرا می شود” (ص ۲۱۳). حاشیه نشینان همچنین با حزب دموکرات شهر وابستگی داشتند و رأی دهندگان وفاداری بودند. نیویورک امروزه یک شهر مستغلاتی است. قطعات زمین در آن به طور دقیق تقسیم شده، در نقشه قرار گرفته و تعریف شده و در معاملات و وام های مسکن نقش گرفته اند. نیویورک برای احتمارگران طراحی شده است. طوری نقشه کشی شده تا هر قطعه از زمین به خوبی تعریف شود و سرمایه گذاری زمین داران، به طور کامل تضمین شده باشد.
فصل هفتم با عنوان زمان اینده، رویای هابیتات، به بررسی فعالیتهای آژانس هابیتات در رابطه با ترویج مدیریت بهینه، مسکن کافی، شهرسازی سالم و توانمند سازی اجتماعی می پردازد. هابیتات همچنین سرمایه مجموعه متنوعی از تحقیقات و مطالعات جهانی را تأمین کرده و برنامه ای به نام «بهترین روشها» (بهترین برنامه ها و مداخله های دولتی در رابطه با محله های حاشیه نشین) را نیز ترویج می کند. با این وجود ” بیشتر کارکنان هابیتات، اگر ناگهان با یک فرد حاشیه نشین روبرو شوند، نمی دانند چه کار کنند… به نظر می رسد هابیتات تمایلی به عملی کردن بیانات خود ندارند” (ص ۲۳۲). به هر ترتیب بایستی محله های زاغه نشین را نه به عنوان جایگاههایی وحشتناک و مخوف بلکه به عنوان حوزه های همسایگی دید که نیاز به پیشرفت دارند.
در فصل هشتم نویسنده به تدقیق در این موضوع پرداخته که آیا حاشیه نشین ها تبهکار هستند؟ بدین ترتیب وی امنیت، نرخ تبهکاری و خلاف و میزان جرم و جنایت در شهرهای روشینا، ممبای و نایروبی را مورد ارزیابی قرار می دهد و در این زمینه به بازگویی تجربیات و مشاهدات خود می پردازد. به علاوه وی با مقایسه آسیب های موجود در این مناطق حاشیه ای با شهرهای مرکزی و رسمی بدین نتیجه می رسد که میزان دزدی و تبهکاری در شهرهای حاشیه ای کمتر از شهرهای مرکزی است. وی در گفتگو با روزنامه «تایمز هندوستان» تعریف می کند که چقدر در تمام محله ها احساس امنیت داشته و چطور بیشتر حاشیه نشین هایی که ملاقات کرده به طور شگفت انگیزی دست و دل باز و بخشنده بوده اند. ولی به هر شکل تحریفات در روزنامه ها مباحث را بدین سمت و سو سوق می دهد که همواره حاشیه نشینی، تبهکاری، فساد و جرم و جنایت، در کنار یکدیگر قرار می گیرند. نیو ویرث می گوید: ” من این داستانهای مربوط به تبهکاری و فساد را به این دلیل بیان می کنم که بخشی از زندگی در این جوامع هستند… در نایروبی، محله قانونی «ایست لی» مرکز قاچاق اسلحه بوده و خطرناکتر از هر کدام از محله های زاغه نشین است. در برزیل نیز شهر رسمی می تواند بسیار خطرناکتر از شهر غیر رسمی باشد” (ص ۲۶۶). جوامع زاغه نشین ممکن است غیر رسمی باشند اما این به خودی خود از آنها تبهکار نمی سازد.
در فصل نهم نویسنده به بیان نظریاتی از اندیشمندان بزرگ همچون مالکوم ایکس، ارسطو، جان لاک، ژان ژاک روسو، آدام اسمیت، هانا آرنت و دوسوتو و ذکر مثالهایی از مناطق حاشیه نشین که مدتی را در آنها زندگی کرده، مباحث مربوط به حقوق مالکیت، مالکیت خصوصی، تصرف، عدالت و برابری را مورد بررسی و نقد قرار می دهد. حاشیه نشین های جهان راه متفاوتی برای نگاه کردن به زمین را به ما می آموزند، این ایده که هر انسانی به واسطه ی تولد، دارای حق طبیعی برای داشتن یک خانه، محل و مکانی در جهان است. این شیوه برخورد حاشیه نشین ها با زمین احتمال شهر و جهانی منصفانه و به دور از تضاد را بیشتر می سازد.
فصل دهم با عنوان شهرهای فردا با این جمله از توماس مور آغاز می شود که نظریات آرمان شهری وی تلفیقی است از اندیشه مسیحی و عناصر فکری دانشمندان و بزرگان اندیشه در یونان؛ «گفته شده است که در آغاز زیستگاههای آنها محقر و فقط به شکل کلبه و آلونک بودند و بوسیله ی چوبهایی ساخته می شدند که از این طرف و آن طرف فراهم آورده بودند. دیوارها با گل اندوده و سقف های نوک تیز بوده و با حصیر و پوشال پوشیده می شدند. اما حالا، تمام خانه ها سه طبقه و با ظاهری زیبا هستند.» حتی در حاشیه های زاغه نشین نیز مردمانی هستند که با کار و مبارزه سعی در رسیدن به سرزمین رویایی خود را دارند، “هیچیک از حاشیه نشین ها دشمن جامعه مدنی نیوده و بیشتر از همه مطیع قانون هستند” (ص ۲۹۶)؛ عطشی برای پذیرفته شدن و جدی گرفتن تلاش های خود توسط دیگران. کبیرا، روشینا، سلطان بیلی، ضراوی و محله های حاشیه نشین به تریبون آزاد، مذاکرات، بحث ها و صحبت های بیشتر نیاز دارند. آیا حاشیه نشین ها آمادگی دارند؟ آیا ما آمادگی داریم؟
مشخصات کتاب:
نیو ویرث، رابرت، شهرهای در سایه: میلیاردها محله حاشیه نشین در دنیای جدید شهری، مترجمان: احمد پوراحمد؛ ابوالفضل مشکینی؛ ژیلا سجادی؛ کیومرث حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۹