انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به فیلم «یک اتفاق مبارک»

فیلم یک اتفاق مبارک

فیلم (A happy event) (یک اتفاق مبارک) فیلمی به کارگردانی رمی بزانسن (Remi Bezancon) و با بازی لوئیس بورگین (Louise Bourgoin) و پو مارمای (PioMarmai) در سال ۲۰۱۱ ساخته شده است. عنوان فیلم، از همان ابتدا، نوید اتفاق‌ یا اتفاق‌های خوب و شاد را به خواننده می‌دهد و مخاطب خود را برای یک اتفاق خوب آمده می‌کند. محوریت فیلم در مورد دختر و پسری است که باهم آشنا می‌شوند و ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شوند. به نظر ایده جدیدی نمی‌آید و شاید گفت در فیلم‌های بسیاری وجود داشته است مخصوصاً اینکه داستانی خطی هم دارد. اما فیلم سعی می‌کند با نگاهی مدرن و امروز‌ی‌تر به این موضوع بپردازد و شاخ و برگ دهد. ابتدای داستان در مورد آشنایی این دختر و پسر است که چاشنی طنز دارد، اما هرچه فیلم بیشتر جلو می‌رود جدی‌تر می‌شود. دریک آشنایی ساده دختری باهوش و دانشجو فلسفه و مشغول نوشتن رساله و پسری که در کلوپ فروش فیلم کار می‌کند عاشق هم می‌شوند و ازدواج می‌کنند و در همان اوایل فیلم، پسر بچه می‌خواهد و دختر هم با اشتیاق می‌پذیرد. درواقع، ماجرای اصلی از این بعد صورت می‌گیرد.

درواقع فیلم به شکل ظریفی دوگانه زن و مرد را دو خود جای دارد و به تصویر می‌کشد. دختر با توجه به اینکه فلسفه خوانده جدی‌تر به زندگی نگاه می‌کند و شخصیت پیچیده‌تری هم دارد و پسر نگاهش ساده‌تر دارد و این سادگی در شخصیتش هم آشکار است. آغاز بارداری‌، آغاز تحولات جسمی و روانی در دختر به نمایندگی از جنس زن است که آرام‌آرام زندگیش را تحت شعاع قرار می‌دهد.نطفه بسته می‌شود و جنین در رحمش رشد می‌کند و در او سوال‌هایی فلسفی در مورد رشد موجودی دیگر در وجودش شکل می‌گیرد و او را متعجب می‌کند. تغییراتی هورمونی موجب می‌شود تمایل جنسی بیشتری در گذشته پیدا کند، این در حالی است که شوهرش نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای جنسی او باشد و آن هماهنگی احساسی و عشق بازی که قبل از بارداری داشتند کمرنگ می‌شود.

جدای از این نگاه بیولوژیکی که در داستان هست و فرایند بارداری و تغییر فیزیکی زن را به تصویر می‌کشد، نگرشی زنانه‌نگر در فیلم بارز است که مخاطب، چه مرد و چه زن را درگیر و با یک زن باردار همراه می‌کند. تحولی فیزیکی و روانی یک زن را در پیچیده‌ترین فرایند زنانه‌بودنش را به آرامی نشان می‌دهد، گویی که مادر در درون خود نیز نطفه‌ای جدید می‌بندد و همراه جنین خود تولدی جدید می‌یابد و رشد می‌کند. ارتباطش با جنین هر روز بیشتر می‌شود و با شوهرش کمتر. در این دوگانه شوهر از بارداری زن خوشحال و همچون زن انتظار می‌کشد، اما از آن تغییرات فیزیکی و هورمونی و روانی زن خبری نیست، زندگی همچون گذشته جاریست. در طی چند ماه، زن افت و خیزهای احساسی و رفتاری را تجربه می‌کند، نوشتن پایان‌نامه‌اش دچار مشکل می‌شود، در نزد استاد به راحتی زیر گریه می‌زند، میل جنسیش افزایش پیدا می‌کند و غیره، اما ثبات رفتاری مرد همچنان باقیست و از افت و خیز خبری نیست.

این افت و خیز زنانه همچنان ادامه دارد؛ زن با دردی شگرف نوزادش را به دنیا می‌آورد، آن‌قدر سکانس زایمان زنده و واقعی است که مخاطب (مخصوصا زن) خود را همدرد شخصیت فیلم می‌کند. جانی از زن گرفته می‌شود تا موجودی را به این دنیا آورد. شوهر در کنارش مستاصل و نگران ایستاده است و سهمی در این درد زنانه ندارد و تنها مشاهده‌گر است و تاب دیدن را هم ندارد و از حال می‌رود.

بعد از زایمان، زن وارد مرحله‌ای تازه از این افت و خیز می‌شود؛ شاید بتوان گفت افسردگی بعد از زایمان. تنهایی او را درمی‌گیرد این در حالی است که آن ثبات همچنان در مرد باقی است. این زنی که دوران بارداری را پشت سر گذاشته و با درد فراوان نوزادش را به دنیا آورده است و حالا مادر است با آن دختر سرزنده اول فیلم تفاوتی آشکار دارد. موجودی را در آغوشش می‌بیند که مسئولیت زندگی‌اش در دست اوست. در واقع فیلم به سمتی پیش می‌رود که بعد از نشان دادن آن همه تغییرات بیولوژیکی می‌خواهد تناقض‌های نقشی یک زن را بعد از زایمان و بچه دارشدن برجسته سازدو در کنار آن مسائل زیستی باید بتواند از عهده این هم برآید. این زن دیگر شور و حرارت جنسی قبل را ندارد و بیشتر خود را مادر مسئول می‌داند که باید زمان بیشتری برای فرزند خود خرج کند.با اینکه آدم مدرنی است، در مورد بچه‌داری به قوانین سنتی بیشتر از مادر و مادرشوهر خود پای‌بند است و مثلاً اصرار زیادی بر اینکه با شیر خودش بچه را سیر کند دارد و به خاطر همین موضوع با اطرافیانش می‌جنگد. امر مادری برایش مقوله ای مهم می‌شود و خودش را در تربیت فرزندش تنها می‌بیند و راه‌کارهای شوهرش مثلاً با شیشه شیر دادن را نمی‌پسندد. این در حالی است که شوهرش هم فردی بی مسئولیت نیست که متوجه شرایط به وجودآمده نباشد؛ اما از نداشتن رابطه عاشقانه و جنسی شاکیست و نمی‌تواند با این پرداختن زیاد و وسواس‌گونه زن به فرزند کنار آید. مهر مادری به معنای خود را فدا کردن پررنگ است. جریان به سمتی پیش می‌رود که آن رابطه احساسی و عاشقانه قبل از بچه‌دار شدنشان کم‌کم به سوی بحث و جدل و کشمکش روزافزون سوق می‌یابد و تبدیل به یک بحران می‌شود که منجر می‌شود برای مدتی کوتاه زن به خانه مادرش برود و شوهر و فرزند را تنها بگذارد تا خودش را پیدا کند و برای آینده تصمیمی برای ادامه دادن و یا جدایی بگیرد.

آن تنهایی خودخواسته موجب می‌شود تا بتواند آن‌چه را که گذشت مرور کند و او در انتهای فیلم اعتقاد دارد با همه این مسائل به وجود آمده، بودن فرزندش در زندگیش چه قدر خوشایند و مبارک است و باعث تغییراتی در وی شده است و به عنوان مثال به او کمک کرده است که موانع را کنار بگذارد و فراتر از محدودیتهایش برود. معتقد هم هست که هوسرل و کانت و گادامر خوانده است در حالی که آن خوانده ها نتوانستند در زندگی شخصی به او کمک کنند، پایان‌نامه‌اش را پاک می‌کند (احتمالا به دلیل اینکه استادش گفته بود که این پایان نامه تکه‌هایی سرهم است و از دانشجوی باهوشی چون او بعید است) وبعد هم رمانی در مورد زندگیش می‌نویسد و این سوال را به وجود می‌آورد که آیا پاک کردن پایان‌نامه به معنای کنار گذاشتن تحصیل و پرداختن بیشتر به خانواده و تناقض فلسفه با زندگی خانوادگی است یا تغییر موقیعت از دانشجو بودن به نویسنده بودن؟ در انتهای فیلم آن عشق زیر خاکستر باز سر بر می‌آورد و آن زن و مرد عاشق کنار هم می‌مانند، اما این سوال همچنان باقی می‌ماند که جایگاه اجتماعی و تحصیل زن چه خواهد شد؟ آیا او زنی عاشق و مادری فداکار خواهد بود و یا از عهده برقراری توازن میان نقش‌ها برخواهد آمد؟

۱۹/۳/۹۷

Sf.aghamiri@urd.ac.ir