بهرام بیضایی در فیلمنامه شب سمور، نگاهی آشنا دارد. نگاهی که میتوان آن را به دیگر آثاری که نوشته منتسب کرد و خط اصلی آن را مورد شناسایی قرار داد. پیرنگی که بیضایی در این اثر تدارک میبیند،مسیری است که در آن شخصیت اصلی باید به تشرف قهرمانی برسد. سیر حوادثی که بر لاله میگذرد،او را به مرحلهای میرساند که از صفت محض«خرگوش دانا» گذار کرده و به کنشی دست مییازد که لایق قهرمان است. قهرمانً زنی که همواره در آثار بهرام بیضایی جایگاهی ویژه داشته است و اینبار به ظاهر بستر زمانی ظهور این زن جایی میانه دهه ۵۰ هجری شمسی است.
روایتها دنیای اطراف ما را معنا میکنند و از طریق تحلیل این دنیا میتوان به جهان ذهنی خالق این دنیا پیبرد؛ که در دنیای برساخته چه مکنوناتی را به عاریت نهادهاست. روایت فیلمنامه شب سمور با محوریت شخصیت لاله در ۵ مرحله تکامل مییابد. ۵ مرحله به هم پیوسته که جدا از هم کارکرد مشخصی ندارند. این ۵ مرحله عبارتند از ۱- مقدمه و آشناییگاه؛ ۲- طرح سئوال؛ ۳- آگاهی(دانایی)؛ ۴- تاوان دادن برای دانایی و ۵- تشرف به قهرمانی.
نوشتههای مرتبط
۱-مقدمه و آشناییگاه: بیضایی در این بخش شخصیتهای خود را معرفی کرده و درکنار معرفی شخصیتها نشانههایی را که در ادامه داستان از آنها سود خواهد جست را معرفی میکند. نشانههایی که از بیرون وارد دنیای روایت میشوند و در ادامه با کارکردی که نویسنده برای آنها در بافت داستان در نظر میگیرد به نشانه بدل میشوند. پیتر وولن اعتقاد دارد که اشیاء، شخصیتها و…زمانی در یک فیلم کارکرد نشانهای پیدا میکنند که محل ارجاع آنها درون خود بافت اثر باشد.از همین روی بیضایی آرام آرام همه چیز را کنار یکدیگر میچیند. درباره برخی از زبان شخصیتها توضیح میدهد و برخی دیگر را در کنشی و حرکتی و اشارهای وا میگذارد. چند نمونه پراهمیت در این بخش، آینه مقعری است که برای کادو به عروس و داماد میدهند. پدر و مادر لاله از آن به عنوان آینه دق یاد میکنند. نکته دیگر مرموز بودن امانی است که از سوی سیما مورد اشاره قرار میگیرد. قاب عکس خالی، شکارچی بودن امانی و دوستانش و…نکاتی هستند که بخش بزرگی از فیلمنامه صرف معرفی و جایگیری آنها در فیلمنامه می شود.
۲-طرح سئوال: با خروج مهمانها روایت بیضایی وارد فازی دیگر میشود. لاله به تلفنهای همسر شک میکند و پرسوجو را برای یافتن دغدغههایش آغاز میکند. در اینجا تلفن به عاملی ارتباطی بدل میشود. عاملی که هم وسیلهای ارتباطی است و هم حلقه تعلیق داستان را تنگتر میکند. سئوالهای لاله از اتفاقهای پیرامونش با کندوکاو در وسائل شخصی امانی ابعادی دیگر بهخود میگیرد. جالب اینجاست که تا این مرحله نویسنده در چینش اطلاعات از شیوه اطلاعرسانی محدود استفاده میکند. یعنی اطلاعات تماشاگر از داستان تقریبا برابر با شخصیت اصلی است.
۳-آگاهی(دانایی): با آگاه شدن لاله، نویسنده ابعاد اطلاع رسانی را وسیعتر کرده و با سفر به دنیای درونی امانی و گفتوگوهای ذهنی وی این اطلاع رسانی نامحدود میشود. حال مخاطب در برخی موارد بیشتر از لاله اطلاعات دارد. کشف و شهودی که لاله انجام میدهد، او را به آگاهی و دانایی میرساند. همان صفتی که دوستانش با عنوان «خرگوش دانا» به او نسبت داده بودند. نشانههای ابتدای فیلم اندک اندک کارکرد خود را پیدا میکنند. مقارن شدن شب تولد لاله با شب عروسیاش نشان از آغازی برای او دارد که میتواند بسیار سهمگین باشد. او در ابتدای تشرف به جاده آگاهی و قهرمانی است.
۴- تاوان دانایی: حال این خرگوش دانا بابت آگاهی و دانایی باید تاوان پس بدهد. تم آشنایی که در فیلمهای اخیر بیضایی آن را بسیار دیدهایم. اینجاست که امانی وارد میدان میشود. او با اشارات مستقیم مبنی بر بسیار دانستن لاله،وی را شکنجههای سخت می کند. حال، شغل امانی خود را به رخ میکشد. نشانههایی همچون شکارچی بودن و…دوباره به میان میآیند و چندین بار با اشارات لفظی لاله و امانی مورد تاکید قرار میگیرند. اینجاست که نشانههای مکانی نیز پا به عرصه میگذارند و خانهای که میتواند مامنی برای شخصیت اصلی باشد به زندانی فجیع بدل میگردد. همان تعبیر استعاری که جمال از محل کار امانی پشت تلفن به لاله/امانی میگوید. لاله که قصد دارد فرار کند به دیوار خانواده امانی برخورد میکند. آنها که از جنس امانی هستند، راه را بر او میبندند.راهی جز مبارزه برای لاله نمیماند. مبارزهای که امکان مغلوب شدن در آن برای وی بسیار زیاد است. در این بخش بیضایی رویهای دیگر در اطلاع رسانی را آغاز میکند. تاکنون و تا یک سوم انتهایی روایت، نویسنده در متن خود شخصیت لاله را قاب گرفته بود و در بخشی نیز اشاره میشود که او به سمت قاب عکس خالی میرود و تنها چهره خود را درون آن میبیند. از یک سوم انتهایی داستان نویسنده میکوشد شخصیتپردازی امانی را نیز کامل کند. اما از منظر همذات پنداری،آنچه تاکنون ترسیم شده، امانی را در جایگاه محور قابی قرار داده بوده تا لاله را بیشتر به نمایش بگذارد و از همینروی تلاش مضاعف نویسنده برای خاکستری جلوه دادن امانی راه به جایی نبرده و او هنچنان در جایگاه شخصیت منفی داستان باقی میماند و بیان مکنونات درونیاش نمیتواند راه را برای دستیابی به وجوه دیگر شخصیتی وی آشکار سازد. از همینروی شخصیتپردازی او برخلاف لاله که دائم در کنش به مخاطب معرفی شده، ابتر باقی میماند.
۵- تشرف به قهرمانی: بیضایی همه مراحل بالا را در قالب روایت دنیای ذهنی خود تدارک میبیند تا لاله را به قهرمانی نزدیک کند. لاله از پس همه مقاومتها میتواند بر امانی فائق آمده و او را به زانو درآورد. وی امانی را با اسلحه خودش به میکشد و با کشته شدن اوست که میتواند قفل قفس را گشوده و به طلوع صبح برسد.
لاله در این فیلمنامه از سر درد به آگاهی میرسد. اینجاست که کلیت بخش نخستین یا آشناییگاه داستان نیز شکلی نشانهای به خود میگیرد. فضایی کابوسگونه و تاریک. آدمها به شیوه نمایشگونه بیضایی درهم میروند و دائم از یکدیگر سئوال می کنند. اگر بهشیوه گفتوگو نویسی بیضایی در اینزمینه دقت شود، درمییابیم که بیشتر گفتوگوها شکل سئوالی دارند و آدم ها دائم سئوال میکنند و کمتر کسی یافت میشود که به این سئوالها پاسخ گوید. این کابوس که در شکل مهمانی بروز کرده میتواند همان ناخودآگاه لاله باشد. لالهای که اتفاقا آشنای زیادی نیز در این جمع ندارد. زمانیکه امانی، لاله را از سقف آویخته تا او را شکنجه دهد، دائم تصاویر مهمانی در ذهن لاله غوطه میخورد و به این ترتیب بیضایی نوعی همنشینی ذهنی میان این زمان و زمان ماضی که هنوز چندان از آن نگذشته است ایجاد مینماید و همین تمهیدی موکد میشود برای دستیابی به فضای ذهنی لاله.
بهرام بیضایی در فضایی بسته، داستانی را تدارک میبیند که سرشار از نشانه است. نشانههایی که دائم عرصه را بر شخصیت اصلی تنگ میکند. نویسنده میتواند در زمانی اندک همذاتپنداری مناسبی را میان لاله و مخاطب برقرار کند تا همین مخاطب نگران احوال او باشد و بنابراین با تنگ تر شدن عرصه،حس تعلیق نیز بیشتر میشود.
نسخه نخست این مقاله در روزنامه اعتماد به انتشار رسیده است و نویسنده آ« را برای بازنشر به انسان شناسی و فرهنگ ارائه داده است.