انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به شخصیت «آذر»

سیده فاطمه آقامیری

سریال‌های شبانه ماه رمضان قدمتی بیشتر از سریال‌های شبانه در ماه‌های دیگر دارند. شبکه‌های مختلف هر سال سریالی را برای خود آماده و پخش می‌کنند. شبکه‌۳ درست بعد اذان و تبلیغات کار تولید‌شده را بر روی آنتن می‌برد. امسال هم طبق روال همیشه بود. من ناامید از فیلم‌نامه‌های این سریال‌ها تمایل چندانی به دیدن آنها نداشتم، اما هنگام افطار توفیق اجباری بود برای دیدن دست‌کم سریال شبکه ۳. چند شب اول سریال را بدون تصمیمی قبلی تماشا کردم اما شب‌های بعد کم‌کم دلیلی در من برای تماشا به وجود آمد و با اراده و آگاهانه آن را دنبال کردم و نه فقط صرف سر سفره افطار بودن. آن دلیل من یک زن بود، زنی به نام «آذر».

سریال «رهایم نکن» به نویسندگی و کارگردانی محمدمهدی عسگرپور در مورد مردی به نام «رسول» (با بازی امین تارخ) و خانواده‌اش است. رسول مردی میانسال و بااعتبار است که خانواده و اطرافیانش حاضر هستند بر سرش قسم بخورند. فردی بخشنده و دستگیر است و نقطه اتکا دیگران و سرشناس. در چند قسمت اول آنچه که در ذهن بیننده شکل می‌گیرد، آن حاجی بامرام و عموما بی‌خطا سریال‌های دیگر است که در مسیر درست حرکت می‌کند و نگران زندگی اطرافیان است و سعی دارد مشکل دیگران را حل کند. درواقع یک شخصیت کلیشه‌ای همیشگی است که مخاطب انتظار دارد تا پایان سریال او را غم‌خوار دیگران و باابهت ببیند. اما داستان به سمتی پیش می‌رود که نوید رویه‌ای تازه در سریال ایرانی را رقم می‌زند و آن خاکستری نشان دادن آدم‌هاست. داستان از آن سیاه و سفیدی که عمدتا در سریال‌های ایرانی وجود دارد و دوگانه خیر و شر در تقابل هم قرار می‌گیرند و شخصیتی بسیار درستکار و محبوب در مقابل با شخصیتی بسیار منحرف و منفور است فاصله می‌گیرد و به واقع‌گرایی نزدیک‌تر می‌شود. آن تصور اولیه در اواسط فیلم ترک برمی‌دارد و آن تصور ایده‌الیستی از یک انسان شریف و بی‌عیب و خطا در نزد بیننده فرو می‌ریزد و اقتدار و ابهت حاج رسول تولایی زیر سوال می‌رود. هرچند حاج رسول با داشتن پسری متفاوت از خودش که هر حرف نامربوطی که به ذهنش برسد به پدر می‌گوید و دائما بر سر مسائل مالی با او جدل دارد دست‌کم از ابتدای فیلم در این مورد زیر سئوال رفته است.

در اواسط سریال مشخص می‌شود رسول در جوانی هنگامی که پدرش در بیمارستان در شرف مرگ بود اثر انگشت پدر را زیر سند گاراژ پدر می‌زند و به نام خود می‌کند و به برادر و دو خواهر کوچک‌تر از خود می‌گوید که گاراژ را از پدر خریده و پدر پول آن را به خیریه بخشیده است. البته رسول گاراژ را به همان شکل و شمایل گذشته حفظ می‌کند و نسبت به فروش و تغییر کاربری آن مقاومت نشان ‌می‌دهد فاش شدن این مساله برای بیننده (و نه خانواده رسول) مصادف می‌شود با ازدواج رسول و آذر. آذر معشوق جوانی رسول است و دختر زن و مردی که از دوران کودکی رسول در خدمت خانواده او بودند و آن زمان این عشق به ازدواج ختم نمی‌شود. رسول آن زمان با زنی دیگر ازدواج می‌کند و از او دارای یک پسر می‌شود و بعد از دوره کوتاه زندگی بی‌عشق با او دنیا می‌رود؛ تا این زمان نیز ازدواج نمی‌کند. آذر هم مجرد می‌ماند تا اینکه با عشق دیرین خود ازدواج می‌کند. آشفتگی و ارتباط رسول با دختری که از این راز باخبر شده و قصد باجگیری از رسول را داشته است آذر را کنجکاو و پیگیر و پایش را به این ماجرا باز می‌کند. تا قبل از ورود آذر به این خانه علی رغم بعضی مشکلات اوضاع سروسامان داشت، اما ناگهان این نظم به هم می‌پاشد. و اهمیت این فیلم برای من درست از اینجا و نقش کلیدی «آذر» در فیلم‌نامه است.

در سریا‌ل‌های ایرانی، زنان عمدتا نقش محوری و تعیین‌کننده تاکنون نداشته‌اند. نقش‌های زنان در فرع نقش مردان بوده است، تنها مرد عاقل بوده و قدرت تصمیم‌گیری داشته است. زنان در هنگام بحران کاری جز ناله و فغان و گریه نداشتند و نمی‌توانستند راه منطقی برای مشکل موجود پیدا کنند و متکی به مردان بودند و معمولا به این دلیل که قادر به تحمل شنیدن راز و یا حفظ آن نبودند یا باخبر نمی‌شدند و یا در آخر فیلم برای آنها فاش می‌شد. اما «آذر» آشکارا از بسیاری زنان در سریال‌های قبلی متفاوت است. «آذر» نه از آن زن‌های سیاه سریال‌ها که شرارت ازشان می‌بارد است که تنها کارشان این است فتنه بریزند و نه از آن‌زن‌های سفید که فرشته‌گون هستند و دست از پا خطا نمی‌کنند و هرچه هم بلا بر سرشان بیاید فقط به زندگی لبخند می‌زنند. «آذر» به واقعیت و انسان‌های واقعی نزدیک‌تر است و به خاکستری نزدیک‌تر است. او که سال‌ها رویای زندگی با رسول را داشته است زمانی با وی ازدواج می‌کند که رسول در آستانه بی‌آبرویی و بی‌اعتباری قرار دارد. در ابتدا که چیزی از ماجرا نمی‌داند، با دیدن رفتارهای مشکوک رسول و پنهان‌کاری او به سفر می‌رود و به این صورت دلخوری و ناراحتی خودش را نشان می‌دهد. بعد از اینکه رسول رازش را برایش برملا می‌کند به جای سرزنش و غرغر کردن مداوم کم‌کم به فکر چاره برای این مسئله می‌شود. «آذر» فردی معتقد و متوکل است و شدیدا هم اهل حلال و حرام است هرچند مانند سریال‌های دیگر لزوما چادری نیست. او از اینکه علی رغم تصورش روزهای خوشی را با رسول نمی‌گذارند اما حاضر نیست تنهایش بگذارد و البته حاضر هم نیست بدون برملا شدن راز برای برادر و خواهرهای رسول به این زندگی ادامه دهد. او معتقد است بهترین راه برای اینکه رسول از این آشفتگی و عذاب وجدان بیرون آید گفتن واقعیت به برادر و خواهر هایش است. انگار از این قسمت داستان این «آذر» است که رسول می‌شود. رسولی اختصاصی برای رسول تا بتواند راه درست را به او بنمایاند و او را از این سردرگمی نجات دهد. او هوشیار کننده و اطمینان‌بخش رسول می‌شود. رسول با این پیشنها مخالفت می‌کند و بر این باور است که با برملا شدن این راز همه چیز خراب می‌شود؛ اما «آذر» مدام قوت قلب می‌دهد و اصرار دارد که جز این راه دیگری وجود ندارد؛ برزخی را که رسول در آن قرار دارد را حس می‌کند اما از پیشنهادش نمی‌گذرد و حتی به خاطر اینکه مطمئن از حلال بودن مال رسول نیست اول خریدهای خانه را خودش انجام می‌دهد و بعد هم موقتا به خانه خودش برمی‌گردد تا تکلیف این موضوع مشخص شود. این تصمیمات «آذر» محرک‌هایی هستند تا رسول بپذیرد که چاره‌ای جز گفتن واقعیت ندارد.

«آذر» در کنار این خصوصیاتش، ویژگی‌های متفاوت دیگری نیز دارد، او در عین اینکه آدم منطقی است، احساساتی و عاطفی هم هست. رسول را عاشقانه دوست دارد اما خود را مطیع رسول نمی‌داند، جایی که فکر می‌کند باید اعتراض کند، می‌کند. به پدر و مادرش که در همان خانه رسول زندگی می‌کنند محبت زیادی دارد و نگران احوالشان است. به خواهرزاده‌اش که او را بزرگ کرده است انس و الفت فراوانی دارد و این درواقع خصوصیت دیگر «آذر» است که با وجود اینکه مادر نیست اما سرشار از مهر مادریست و برای تربیت یحیی _خواهرزاده‌اش_ زحمت زیادی کشیده است و بهتر از دیگران مانند خواهر رسول در تربیت این بچه موفق بوده است. طوری که سالم‌ترین و موفق‌ترین فرزند در فیلم همین یحیی است. «آذر» جایی که باید سکوت کند سکوت می‌کند و جایی که باید حرف بزند حرف می‌زند. آدم با سیاستی و بادرایتی است رسول را به گفت‌‌و‌گو با خانواده‌اش تشویق می‌کند اما هر زمان که جلسه‌ای برای این گفت‌و‌گو تشکیل می‌شود خانه را ترک می‌کند و آنها را تنها می‌گذارد. پرستار بازنشسته است و استقلال مالی دارد و یحیی را هم این‌گونه بزرگ کرد. یک طنازی زنانه دارد و گاهی به قهر پناه می‌برد اما اهل جیغ و فریاد نیست. «آذر» با بازی خوب فریبا متخصص به دلم نشست؛ یک زن محکم و باور‌پذیر. زنی که طعم «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها» می‌چشد اما با همین عشق بار سنگین عذاب وجدان را از دوش مردی برمی‌دارد. «آذر» تکیه‌گاهی استوار و آرامبخش است.

قطعا این سریال هم دارای اشکلات خود است که در اینجا قصد پرداختن به آنها را ندارم، اما می‌شود این نگاه خاکستری به انسان‌ها را در سریال‌های ایرانی تقویت کرد تا مخاطب حس کند آنچه را که می‌بیند با آنچه که در جامعه‌اش در حال اتفاق است نزدیک هستند نه اینکه تصور کند فیلم تخیلی می‌بیند که با واقعیت‌های جامعه زمین تا آسمان تفاوت دارد. همچنین می‌شود کلیشه‌های نقش‌های زنانه را شکست؛ جامعه ما به نشان دادن این نوع «آذر»ها خیلی احتیاج دارد. دیگر زمان گریه و زاری گذشته است؛ صدا و سیما پرمخاطب‌ترین رسانه است و وظیفه سنگینی بر دوش دارد و با پررنگ کردن شخصیت‌های مختلف زنان باید نشان دهد که جامعه به زنانی نیاز دارد که حلال مشکل باشند نه صرفا مسبب مشکل. به زنان فکور در عین حال مهرورز، به زنان مسئولیت‌پذیر، به زنان عاشق و عاقل، به زنان همراه و نه ضد مردان و به زنان با لطافت زنانه و سرسختی مردانه نیازمند است.

سیده فاطمه آقامیری

Sf.aghamiri@urd.ac.ir