ترجمه و تلخیص: محمد رسولی
ماین کامف(نبردِ من): اثری است از آدولف هیتلر(۱۹۴۵-۱۸۸۹). این اثر از قویترین و تاثیرگزارترین آثار قرن بیستم است. به یک معنا باید گفت تنها اثری که در امپراتوری رایش سوم ارزش خواندن داشت همین اثر بود و به همین خاطر بود که به آن انجیل عرفی ناسیونال سوسیالزم می گفتند. اهمیت این اثر در
نوشتههای مرتبط
ماین کامف(نبردِ من): اثری است از آدولف هیتلر(۱۹۴۵-۱۸۸۹). این اثر از قویترین و تاثیرگزارترین آثار قرن بیستم است. به یک معنا باید گفت تنها اثری که در امپراتوری رایش سوم ارزش خواندن داشت همین اثر بود و به همین خاطر بود که به آن انجیل عرفی ناسیونال سوسیالزم می گفتند. اهمیت این اثر دردورۀزمام داری هیتلر به حدّی بود که در هر خانه ای یک نسخه از آن پیدا می شد و بارها و بارها اتفاق افتاده بود که افراد آن را به صورت کادو در مناسبت های مختلف به هم هدیه می دادند. البته خوانش و بررسی این اثر امروز هم خالی از فایده نیست چرا که تنها اثر مدون و منسجمی است که از طریق آن می توان به جهان بینی هیتلر دررابطه با مسائل مختلف پی برد. به عبارتی، این کتاب دربردارندۀ عناصر بنیادی ایدئولوژی هیتلر، برنامۀ زمامداری و نیز شخصیتش می باشد.
هیتلر از سال ۱۹۲۴ و در واقع از زمانی در حال گذراندن دوران حبس خود(به علت تلاش های ناکام او جهت سرنگونی حکومت وقت در مونیخ) بود، کار بر روی ماین کامف را شروع کرد. در ابتدا برنامۀ هیتلر این بود که کار روی زندگی نامه اش را که شامل مبارزات قهرمانانۀ یک آلمانی می شد، از سرگیرد ولی بعدها تصمیم گرفت دایرۀ خیالش را گسترده تر سازد و اثری بنویسد با عنوان ” چهار سال و نیم مبارزه علیه توهم، حماقت و بزدلی” که سرانجام با پیشنهاد ناشر کتاب این عنوان به نبرد من یافت.
نثر این کتاب بسیار دشوار و خسته کننده است، به صورت برانگیزاننده نوشته شده و بحث های ارائه شده در آن بسیار مبهم و گنگ است. کل کتاب مانند خطابه ای که که رویش با مردم عادی است. گویی هیتلر می دانست دستور و واژگان گفتاری از سبک نوشتار تاثیر بیشتری بر اذهان مردم دارد. البته نباید گمان کرد هیتلر در این کتاب آنچه را درست می پنداشت به مردم دیکته کرد؛ این کتاب در واقع حاصل بحث و نظر هیتلر با دیگر زندانیان و فعالین سیاسی بود که در ماجرای براندازی به همراه خود وی در حبس به سرمی بردند. او عقایدش را حتی با شوفرش و نیز با منشی خود در میان می گذاشت و از این طریق از نظرات آنها هم بهره مند می شد. موقعی که هیتلر تایپ یک بخش از کتابش را تمام می کرد آن را بلند برای بقیۀ هم بندانش می خواند و به انتقادات آن ها گوش می داد و موارد اصلاحی لازم را اعمال می کرد.
روایتی که هیتلر از زندگی خود در نبرد من ارائه می دهد بی شک اغراق آمیز است. او از هیتلری صحبت می کند که اول یک نقاش ساده بود و در گذر زمان و با سعی و تلاش خارق العاده به یک انقلابی برانداز تبدیل می شود که برای عزت آلمان نبرد می جنگد. یکی از جنبه های جالب این قسمت از کتاب این است که وی هرگز تمایل به ذکر دوران تنگدستی و نیز دورانی که تحت شکنجه بود نداشت زیرا این یاداوری سبب می شد که از او شخصیت قوی و درخور یک انقلابی ارائه نشود.
هیتلر در کتاب نبرد من همواره در تلاش است از خود چهرۀ یک ناجی را به تصویر بکشد. به عنوان نمونه او از مردی دارای نبوغ صحبت می کند که هر چند مردم در ابتدا ممکن است به علت دغدغه های روزمره، وی را به درستی درنیابند ولی دست تقدیر، وی را برای هدایت و راهبری مردم تعیین کرده است. او صراحتاً می نویسد « از بین میلیون ها نفر …تنها یکی است که می بایست پیش قدم شود. این راهبر بی نظیر از نظر او سیاست مداری است که با یک نظریه پرداز ازدواج خواهد کرد. در ادامه او به طور شفافی خود را به منزلۀ فرد مذکور در نظر می گیرد که رسالتش احیای خلق آلمان تحقیرشده در جنگ جهانی اول است.
نبرد من از روند شکل گیری شخصیت آدلف هیتلر پرده برمی دارد. یک جایی در همان اول کتاب می-نویسد زمانی که به دلیل جراحت ناشی از درگیری اش در بیمارستان به سر می برد احساس تنفر از خیلی چیزها در وی رشد کرد. درون مایۀ اصلی کتاب و به عبارتی روح کلی حاکم بر کتاب خشم و انتقام است. به این ترتیب او نفرت خود را از طبقات اجتماعی، ایمان و اعتقاد، و نیز کشورهای مختلف، اعلام می کند. به علاوه کینه شدید هیتلر نسبت به کسانی که مقدمات تحقیر آلمان را فراهم کرده بودند نیز در این کتاب مشخص است.
بعدها هیتلر متوجه این واقعیت شد که وی کتابش را آن طور که دلش می خواست «خود»ش را تصویر کند ننوشته است. به جای آنکه تصویر مردی نمونه را در مخاطب القا کند از مرد خشنی صحبت کرده بود که خواستار انتقام از همه چیز است و دوست ندارد هیچ کسی و هیچ چیزی راه دلخواه خودش را برود.
معمولاً اینجور استنباط می شود که ناسیونال سوسیالیزم فاقد هر گونه ایده ای است و تنها ایده ای پوچ گرا است که هواداران آن خواستار چیزی جز قدرت نیستند. اما لااقل از صفحات ماین کامف بر می آید که ناسیونال سوسیالیزم چیزی بیشتر از صرف ابزار های قدرت را طلب می کند.
هیتلر در این کتاب دائماً از موضوعی به موضوع دیگر می پرد. موضوعاتی هم که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرند عبارت اند از تئاتر، آموزش، روشهای موثر تبلیغات، اقتصاد، اتحادیه های تجاری، مهارت خواندن، تاریخ، ادبیات، ازدواج، مارکسیزم، سیفیلیس، نیاز به وجود رهبر قدرتمند برای آلمان و مطالبی در رابطه با احساس مسئولیت کسانی که سبب زیان های بزرگ به آلمان پس از جنگ جهانی اول شده اند.این کتاب بیشتر از اینکه تحلیل واقع بینانۀ یک سیاست مدار باشد حاصل تخیلات نویسندۀ است. عناصر بنیادی خیال هرکدام در دو جلد جداگانه به طور مفصل مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. همین عناصر بودند که در نهایت ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیست را که هیتلر و پیروانش هرگز در دوران حکومتشان از آن انحراف نداشتند، فراهم آورده اند.
یکی از این عناصر خیال ایدۀ نژادگرایانۀ اوست. چیزی که هیتلر از آن به عنوان «منطق آهنین طبیعت» یاد می کند. او به وجود نژادهایی معتقد است که در تنازع بقا جان سالم به در می برند و مابقی را منقرض می کنند. او آریایی ها را نژاد برتر می پنداشت و هراس داشت که نژادهای دیگر انسانی در نبرد بقا موفق از آب درآید و بخواهند به نژاد برتر آسیب برسانند. او به خصوص از آمیزش نژادی وحشت داشت. در این صورت آمیزش خونی سبب نابودی فرهنگ های اصیل و پرقدمت می شدند و دائماً می گفت رستگاری نژاد آریایی زمانی اتفاق خواهد افتاد که بتواند خلوص نژادی اش را حفظ کند.
هیتلر از نژاد اسلاو و به ویژه یهودی نفرت داشت و تمام بدبختی و عقب افتادگی ملت آلمان را به گردن آن ها می گذاشت. همین ویژگی یهودستیزی هیتلر موجب شد در هنگام نوشتن ماین کامف از آن ها به عنوان نخاله های بشریت یاد کند. و بعدها با تکیه بر دستاوردهای تکنولوژیک در صدد برآمد آن ها را تشخیص دهد و از صحنۀ روزگار محو کند.
عنصر خیالین دیگری که هیتلر روی آن تاکید داشت «فضای حیاتی» بود که به میزان زمین و منابعی اطلاق می شد که نژاد آریایی می بایست برای ادامۀ زندگی خود در اختیار داشته باشد. هیتلر به شدت معتقد بود که هر چه وسعت زمین های یک ملت بیشتر باشد آن ملت یقیناً در سطح بین المللی نفوذ بیشتری خواهد داشت. به این ترتیب، او همواره در تلاش بود که شوروی را تحت تسخیر خود بیاورد چرا که در این صوررت زمین های فراوان برای رشد و نمو آریایی ها فراهم می شد.
هیتلر مانند بسیاری از رجال سیاسیِ قرن بیستم در آلمان، از مرزبندی کشورها به آن صورتی در قرارداد ورسای ذکر شده بود اکراه داشت. او به صورت آشکار این مرزبندی ها را به مثابۀ « حماقتی سیاسی در تعیین حدود سرزمینی می پنداشت و این اقدام را در حد یک جرم، خیانتکارانه می دانست». هیتلر سیاست خارجی خود را بلند پروازانه و توسعه طلبانه تعریف کرد. او اعلام کرده بود که آلمان ابتدا می بایست فرانسه را به چنگ بیاورد و سپس متوجه شوروی شود. اما همۀ این اظهارات خیالش را ارضا نکرد چرا که هیتلر بر آن بود تا نه تنها آلمان را به یک قدرت محوری در اروپا بدل کند بلکه آن را به بازیگر مهم در عرصۀ بین المللی بدل سازد؛ پروژه ای که با حمله و شکست روسیه بدست می آمد. وی با این حمله حتی می توانست زمین های اضافی برای زندگی نژاد آریایی تامین کند.
هیتلر متفکری خلاق نبود. تمام بحث هایی که وی در ماین کامف پیش می کشد بحث روز محافل روشنفکری اروپا بود. اما مهارت او آن بود که بحث های رایج را طوری کنار هم چید که ایدۀ خاصی از آن بیرون آمد که انگار ایدۀ اصیل خود اوست.
یکی از اصول اساسی و مسلم علم سیاست معاصر این است که مردم نباید با شعائر سیاست مداران فریفته شوند بلکه می بایست الویّت را به اقدامات آن ها دهند. امروز سیاست مداران آنقدر شعائر تکراری سرداده اند که بین مردم گوش شنوایی ندارند. در زمانی که هیتلر ماین کامف را منتشر کرد نیز کسی وی را جدی نمی گرفت چرا که گمان می کردند حرف های هیتلر هم مثل حرف های تمام سیاست مداران دنیا جنبه نمایشی دارد. اما هیتلر واقعا به آنچه گفته و نوشته بود عمل کرد؛ ارزش این اثر نیز امروز همین است؛ اینکه بدانیم در سیاست هر کلمه معنی خاصی دارد و نباید از یک سری مسائل سرسری گذشت.
این اثر برگردانی است از:
A Holocaust Of Words: Review Of Mein Kampf. Copyright © by Thomas Healy, 1/26/07
برای دسترسی به اصل انگلیسی این اثر به آدرس زیر مراجعه کنید:
http://www.cosmoetica.com/B512-TH1.htm
پرونده ی «فاشیسم» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/4507