معرفی کیم کی دوک:
کیم کی دوک، کارگردان مشهور کره ای، متولد سال ۱۹۶۰ میلادی در کره جنوبی است، او در سال ۱۹۹۰ برای تحصیل در دانشگاه هنرهای زیبا تصمیم گرفت همهچیزش را بفروشد و یک بلیت برای پاریس بگیرد. در طی دوران زندگی و تحصیل در پاریس، او از طریق فروش نقاشیهایش در خیابان امرار معاش میکرد. در سال ۱۹۹۵ جایزه بهترین فیلمنامه را در مسابقات بزرگ فیلمنامه نویسی کشورش دریافت کرد و از همین طریق سرمایه ساخت اولین فیلماش را کسب کرد. او مانند بسیاری دیگر از کارگردانان موفق کره ای در رشتهای غیر از سینما تحصیل کرده بود و با این حال موفقیت اولین فیلم او سرمایهی ساخت فیلمهای بعدی اش را برایش فراهم کرد. اگرچه او کارگردانی است که در ساخت فیلمهای موفق با کمترین هزینه و تدارکات، مهارت فراوانی دارد. فیلمهای او بیش از آن که در داخل کشور کره، با استقبال روبرو شود، در خارج از این کشور به موفقیت رسیده است و جایزههای بسیاری را از آن خود کرده است.
نوشتههای مرتبط
فیلمهای کیم کی دوک:
نگاه به تمامی آثار کیم کی دوک کار سختی است و مطلبی مفصل را میطلبد، در این جا نگاه به بدن با تکیه بر تنها دو فیلم او صورت میگیرد: جزیره و خانههای خالی.
این دو فیلم از فیلمهای موفق اوست. هر فیلم او میتواند موضوع تحلیل گستردهتری قرار بگیرد اما در این مطلب تنها بدن و بازنمایی بدن در این دو اثر کیمکی دوک مد نظر است. سوال اصلی شیوهی نگاه کیمکیدوک به بدن در این دو فیلم است. با توجه به دغدغه و ماهیت فیلمهای کیمکیدوک که دارای نگاه بودیسمی هستند، سکس، خشونت و آزار از اصلی ترین محتواهای فیلمهای اوست. شخصیت های فیلمهای او غالبا فاحشههایی هستند که بدنشان را به فروش گذاشته اند، آنها از بدنشان گذر کرده اند وبه درکی از چرخهی عذاب آور زندگی رسیدهاند. آنها سرشار از خشمی هستند که به واسطهی بدنهایشان در روح آنها ایجاد شده و همین خشم، ارتباط بدنی آنهارا با جهان پیرامونشان شکل میدهد که منجر به خشونتی عریان میشود، در حالی که ارتباط روحی آنها با جهان پیرامونشان قطع شده است. فیلم جزیره، داستان فاحشهای است که چند اتاقک اجاره ای شناور را اداره میکند و در آخر دلبستهی مردی میشود که یکی از اتاقهایش را اجاره کرده است. این شخصیت هرگز سخن نمیگوید ولی حالات بدنی او، چهره اش، و چشمهایش خشم و عصبانیت اورا نشان میدهد، به دلیل همین خشم است که او در انتها دست به اعتراض میزند و آنچه مورد خشم او قرار میگیرد بدن است. او خشم خود را بر بدنی اعمال میکند که آنرا علت اصلی میداند. در ابتدا این خشم صرفا نسبت به بدنهایی اعمال میشود که او را مورد آزار قرار میدهند. مردانی که او را عذاب میدهند. زن، برای مقابله با این خشم، خود را درگیر عشق به مردی میکند که ظاهرا او نیز دارای مشکلات فراوانی است و از زن درخواست رابطه جنسی نمیکند. درست به همین دلیل است که زن عاشق او میشود، گویا پنهانی دید زدن مردی که در تنهاییاش اشک میریزد، سکوت میکند و درخواست جنسی ندارد، باعث گذر از بدن و ایجاد ارتباطی روحانی بین زن و مرد میشود. زن فکر میکند مردی را دیده است که هرگز به بدن او توجه نکرده است و خود نیز بدن خودرا فراموش کرده. پس از گذشت زمانی و قدم برداشتن زن به سمت مرد، مرد یکبار برای برقراری ارتباط جنسی پا پیش میگذارد که در اینجا زن در حالتی از شوک مرد را با خشم پس میزند. زن از اینکه دوباره تبدیل به ابژه جنسی شده است شوکه میشود.
در طی فیلم شخصیت روندی را طی میکند که او را به عامل اصلی، یعنی بدن خود و زنانگی بدناش آگاه میکند. در سکانسی، دختر که از سوی مرد موردعلاقهاش ترک میشود، بدن خود را و زنانگیاش را به نابودی محکوم میکند. او تلاش میکند با یک قلاب ماهیگیری رحم خود را درآورد. اعتراضی به بدن جنسی، به زنانگی و قابلیت لذتآفرینی برای مردان و همچنین اعتراض به سرچشمهی زایش و تولد، چرخهی زایشی که زندگی عذابآور را همراه دارد، مفهومی کاملا بودیسمی که در سراسر آثار کیمکیدوک مشاهده میشود، زن میخواهد چرخه زندگی عذاب آور که مکررا تکرار میشود را با نابودی سرچشمهی زایش و باروری، متوقف کند. درست در همین نقطه است که مرد به سمت او باز میگردد و ارتباط عاشقانهی آنها فراتر از لذت بدن آغاز میگردد، یعنی زمانی که زن به بدن خود آگاه شده و به اعتراض علیه آن دست میزند یا سعی میکند آنچه را باعث نگاه جنسی به بدن اوست، نابود کند. شکنجه بدن، یکی از مراحل گذر از بدن است که مجددا به آن خواهیم پرداخت.
سراسر فیلمهای کیمکیدوک سرشار از بدنهای مردهای است که ابژهی لذت قرار میگیرند، آلوده میشوند و دور ریخته میشوند و به همین واسطه کیمکیدوک خواهان نابودی بدن و رسیدن به مرحلهای است که دیگر بدن موضوعیت ندارد. کیمکیدوک برای بیان مقصود ضد بدنی خود، از خود بدنها در شیوهای اغراق شده استفاده میکند. شخصیتهای اصلی او غالبا سخن نمیگویند و محتوای ضد بدنی فیلم را از طریق بازی با بدنهایشان به نمایش میگذارند. ما در فیلمهای کیمکیدوک از طریق بدنها، مقصود شخصیتها و کیمکیدوک را متوجه میشویم و این مقصود، مقصودی تماما ضد بدنی است. از بدن به ضدبدن رسیدن همان چیزی است که کیمکیدوک انجام میدهد. تمرکز اصلی او روی بدن است و از طریق نابودی همین بدن به غایت ضدبدنی خود میرسد. در فیلم جزیره، نقطه انتقال فیلم از مفهومی جنسی به مفهومی عاشقانه اعتراض به بدن و اعمال خشونت فیزیکی بر آن است. در فیلم موبیوس نیز، بدنها برای لذت جنسی مورد سنگینترین خشونت فیزیکی قرار میگیرند و در پایان مجازات میشوند تا شخصیت فیلم از لذت بدنیاش گذر کند و به بودا تعظیم کند. در فیلم خواب، شخصیتها برای جلوگیری از کنترل ناخودآگاهانه بدنهایی که در خواب راه میروند، درخواب آدم میکشند و … به شکنجهی بدن و جسم خود میپردازند تا در انتها از زندان و چارچوب بدن خود رها شوند و به پرواز درآیند، در معروف ترین فیلماو بهار تابستان پاییز زمستان و دوباره بهار، شخصیت فیلم برای از بین بردن سنگینی گناههای خود، بدن خود را مجازات میکند و سنگی بزرگ را با مجسمهی بودا به بالاترین نقطهی کوه میبرد.
فیلم خانههای خالی علیرغم اینکه لطیفترین فیلم کیمکیدوک است، همچنان محتوای ضد بدنی را به شکلی واضح اما نسبت به سایر فیلمهایش با خشونت کمتری به نمایش میگذارد. این فیلم داستان پسری به نام تای سوک است که هیچ خانهای ندارد، او مخفیانه وارد خانههایی میشود که صاحبشان حضور ندارد و مدتی در آن خانه زندگی میکند. در یکی از خانهها او با زنی مواجه میشود که مورد آزار همسرش قرار گرفته، رابطهی خاصی بین آن دو شکل میگیرد و زن با او همراه میشود. این فیلم روایتگر عشقی است که فقط در حالتی شبحوار و تهی از وزن و بدن میتواند امتداد یابد. صالح نجفی مینویسد این فیلم براساس این ایده شکل گرفته است که وقتی ما در خانه نیستیم، در فضای خالی خانهها چه رخ میدهد. در این فضاهای عاری از بدن، چه اتفاقی میافتد. عشق در همین فضاها رخ میدهد.
تای سوک و دختری که با او همراه میشود نیز سفری را آغاز میکنند، سفری که آنها را به سوی تهی شدن از وزن بدن و ماهیتی شبحوار پیدا کردن میکشاند. عشق از نگاه کیمکیدوک در همین شبحوارگی و تهی شدن قابلیت امتداد خواهد داشت. اما راه تهی شدن از بدن در این فیلم نیز همچنان مانند سایر فیلمهای کیمکیدوک راهی است که همراه با خشونت علیه بدن است. در ابتدای فیلم صورت و بدن دختر آثار ضرب و شتم دارد، به مرور این آثار ضرب و شتم در خانهی یک بوکسور از صورت دختر به صورت پسر منتقل میشود، همچنین بر دیوار خانهی عکاسی، دختر با تصویر برهنهی اندام خود روبرو میشود. او عکس خود را چندتکه میکند و تکههای عکس را به صورت درهم کنارهم میچسباند. او بدن خود را چندتکه میکند تا قابل شناسایی نباشد. سرانجام در یکی از خانهها، آن ها با جسد یک پیرمرد روبرو میشوند، به شیوهای سنتی و مطابق آیین بودیسم، جسد را دفن میکنند. در این نقطه آنها بدنی را به خاک سپرده اند. در همین خانه آنها دستگیر میشوند، صالح نجفی معتقد است آنها در جایی پیدا میشوند که ابژهی نگاه شبحی دیگر شده اند. بعد از آن، تای سوک که در زندان به سر میبرد، تلاش میکند تا با تبدیل کردن خود به شبح از زندان رها شود.
تایسوک، انسانی است که از ابتدای فیلم آزاد و رها به نظر میرسد. او در بند هیچ خانهای نیست، به ظاهر آزاد زندگی میکند. بعد از آشنایی با دختر، رهایی از بند و زندان بدن نیز آغاز میگردد. در این فیلم عشق اساسا با آزاد شدن و گذشتن از بدن معنا پیدا میکند. در نهایت از بدنهایشان در بیوزنی کامل و شبحوارگی جز سایهای، چیزی باقی نمیماند. آنها زمانی آزادانه میتوانند در کنار یکدیگر قرار بگیرند که بدنشان نامرئی میشود و میتوانند پیش چشم دیگران و پنهان از آنها یکدیگر را ببوسند.
بدن و گذر از آن از طریق مجازات و شکنجهاش، یکی از اصلیترین نقاط قابل توجه محتوای فیلمهای کیمکیدوک است. او در به نمایش کشیدن بدنها در جسمانیترین شکل ممکن، شکنجهی آنها و باز به نمایش گذاشتن بدن در غیرجسمانیترین حالت مهارت فراوانی دارد. بدنهایی که او تغییر میدهد در پایان به شکلی غیرجسمانی به نمایش در میآیند، سکانس پایانی فیلم جزیره، جسد برهنهی دختر در قایقی پر از آب است، چهرهاش در آرام ترین حالتی است که در طول فیلم از او میبینیم و بخش جنسی بدن او سبز شده است، نماد باروری و زایش. سکانس پایانی فیلم خانههای خالی، دو شخصیت روی ترازویی ایستاده اند و یکدیگر را میبوسند، ترازو روی صفر است. آنها تبدیل به بدنهایی میشوند که دیگر از بدن بودن خود تهی شده اند. بدن نقطهاصلی حمله کیمکیدوک است که در تمامی آثارش قابل مشاهده است.
منابع:
خانهی خالی: عشق در سینما ، صالح نجفی، نشر لگا، تهران، ۱۳۹۷
سینمای جدید کره جنوبی، مهدی صائبی، انتشارات ترانه، مشهد، ۱۳۹۵