چندی پیش شهرداری تهران در اقدامی کلیه تابلوهای تبلیغاتی شهر را به آثار هنری از سراسر جهان مزین کرد و نام آن را ”نگارخانهای به وسعت شهر” نامید. این اولین باری نیست که شهرداری تهران اولین، بزرگترین، وسیعترین و سایر ”ترین”ها را در عناوین کارهای خود (که در درون آنها نوعی بیبرنامهگی و عجله نیزدیده می شود) به کار میبرد.
اما این اقدام، با هر تعریف و انتقادی، سوءاستفاده از واژههای پرطمطراقی است که بار معنائی خاصی را با خود حمل میکنند و به محتوای تهی این اقدام جهادی تشخصی غیرواقعی میدهد یا حتی بدتر از آن از این واژهها معنازدائی میکند. دو واژهای که در این عبارت بهکار گرفته شده است و بار معنائی خاصی دارد،”نگارخانه” و ”شهر” است.
نوشتههای مرتبط
”نگارخانه” در لغتنامه دهخدا به معنی ”نقاشخانه، کارگاه نقاشی” است و در ادبیات امروزین این واژه بهجای کلمه ”گالری (Gallery)” در زبان انگلیسی است که اصل این کلمه در لاتین Galilea بوده و به معنای نمازخانه یا ایوانی کوچک در ورودی کلیسا است. اما در زبان امروزی این کلمه به اتاق یا ساختمانی اطلاق میشود که در آن مردم با آثار هنری، از نقاشی گرفته تا هنر اجرا (Performance Art) مواجه میشوند. با نگاهی به اجزای فضائی نگارخانههای امروزی میتوان دریافت که کارکرد اجتماعی آنها بسیار فراتر از دیدن آثار هنری است. نگارخانههای امروزی علاوه بر فضائی برای دیدن آثار هنری، فضاهائی برای مکث، تفکر و گفتگو را فراهم آوردهاند، این فضاها در قالب فضاهائی از قبیل کافه یا اتاق جلسات و هماندیشی تعریف میشوند. بازدیدکنندگان علاوه بر دیدن آثار با یکدیگر و با صاحبان اثر به بحث و کفتگو مینشینند و به نقد و بررسی آثار بهنمایش گذاشتهشده میپردازند. اهمیت این تعاملات اجتماعی تا نحوه برقراری ارتباط با اثر هنری نیز جریان یافته است، بهطوریکه در مواجهه با اثر هنری، بازدیدکننده بخشی از خود اثر شده و اثری متفاوت مختص به آن بازدیدکننده در آن خلق میشود.
از ویژگیهای دیگر نگارخانهها مواجهه با اثر هنری در زمان غیرفشرده است که امکان تعمق در اثر و گمشدن در خطوط، رنگها و جنسها را به بیننده میدهد و اثر فراتر از ایجاد ارتباط با صرفاً حس بینائی، امکان تجربهای منحصربهفرد را از طریق تمام حسهای انسان فراهم مینماید. این تجربه در پیوند با تجربههای پیشین انسان، تبدیل به آگاهی شده و این آگاهی میتواند بر زندگی روزمره انسان تأثیر بهسزائی داشته باشد. این موضوع را از منظر نقش هنر در زندگی روزمره میتوان مورد کنکاش قرار داد. یک اثر هنری زبان تعاملی میان مؤلف و مواجههشونده با آن، واسطی است که مواجههشونده با حواس خود با آن ارتباط برقرار کرده و به تبع آن نوعی از تعامل اجتماعی را با مؤلف برقرار میکند. حال هرچه این ارتباط حسی عمق و زمان بیشتری داشته باشد بهطورقطع فهم این زبان دقیقتر و تعامل با آن عمیقتر خواهد بود و نتیجه آن شروع تفکر درباره مضمون اثر و در صورت تداوم انباشت آگاهی در انسان خواهد بود.
حال در رویداد مذکور کدامیک از ویژگیهای نگارخانهها بازنمائی شده است؟ آیا صرف چسباندن آثار هنری بر تابلوهای تبلیغاتی که ماکتی هیولائی از آویزانکردن آثار در نگارخانهها است حاکی از برپائی نگارخانهای هیولائی است؟ اینطور بهنظر میرسد که در این رویداد از واژه ”نگارخانه” معنیزدائی شده است.
ریشهشناسی واژه ”شهر”، علیرغم اهمیت آن، مجال را از موضوع اصلی بحث میگیرد. [۱] اما با نگاهی به ریشه این واژه و رویکردهای متأخر نسبت به پدیدهای به نام ”شهر”، ساختارهای درهمتنیده اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نقش اساسی در شکلگیری شهر دارند. به تعبیری دیگر شهر دارای دو ویژگی مهم است، مادیت بودگی و نقش کنشگران آن. پاکسازی تابلوهای شهر از تبلیغات اتوموبیل و ساعت و مؤسسههای مالی و اعتباری و جایگزینی آنها با نقاشیهای بزرگان جهان نوعی مادیتزدائی از شهر و انتزاعیکردن آن است. مادیتی که آسیبهای اجتماعی در آن موج میزند تبدیل به انتزاعی هنری میشود که نه واقعیتی زیستشده را بازنمائی میکند که میخواهد، در خوشبینانهترین و سادهلوحانهترین حالت، مانند فستفودها، هنر را به سفرههای شهروندان پرمشغله بیاورد تا ”سرانه” دیدن اثر هنری شهروندان نیز تأمین شود. نتیجه این انتزاعیشدن شهر، دور شدن شهروندان از واقعیتهای مادی آن، پذیرفتن آسیبهای موجود و راهحل تلطیف آشفتهشهر کنونی با تابلوهای نقاشی بهعنوان راهحلی برای کژکارکردیهای اجتماعی و اقتصادی است -پاککردن نه، که لاپوشانی صورت مسأله. کنشگران در این شهری چه نقشی دارند؟ کنشگران صرفاً بینندههای صرف هستند که تا دیروز تبلیغات، امروز تابلوهای نقاشی و فردا بسته به حال مدیران شهری چیز دیگری ببینند. این گفتمان نسبت به شهر آیا با تعریف واژه ”شهر” همخوانی دارد؟ اینطور بهنظر میرسد که ویژگیهای مادیتبودگی[۲] و نقش کنشگران، هر دو، در این رویداد نادیده گرفته شدهاند. بنابراین از واژه ”شهر” هم معنیزدائی شده است که حاکی از رویکردی فرمالیستی به شهر است که آن را به انتزاعی غیرواقعی تقلیل میدهد.
حال در اینجا به عبارت ”نگارخانهای به وسعت یک شهر” میپردازم. اگر به گفته لوئیس مامفورد شهر را محصول درامی اجتماعی بدانیم که فیزیک شهر این درام را میتواند نابود کند یا غنا بخشد، بنابراین نحوه تعامل عناصر این درام که بنا به نظر تولید فضای لفبور در یک برهمکنشی سهگانه هستند از اهمیت ویژهای برخوردار میشوند. بزرگراههای تهران، اتوموبیل، شهروندان کلافه، ترافیک، آلودگی و سرعت از یکطرف، تابلوهای نقاشان برجسته جهان از طرف دیگر، این میزانسن بیشتر شبیه میزانسنهای فیلمهای گدار (شاید فیلم ”تعطیلات آخر هفته”) برای بهتصویر کشیدن قباحت زندگی شهری سرمایهدارانه و تناقضهای درونی آن است تا میزانسنی که بدیلی برای زیست بهتر شهری ارائه میدهد. شهری که توسط ساختوسازهای وحشیانه مورد هجوم قرار گرفته است، باغهای آن نابود شده است، روددرههای آن از دفع زبالههای شهری در آنها نفسهای آخرشان را میکشند، شهری که مجالی برای حضور و مکث در آن وجود ندارد و باید بهسرعت از محل کار به خانهها و بالعکس در بزرگراههائی که مانند کرم بر جان آن افتادهاند، سفر کرد، شهری که کافههای آن یکی پس از دیگری بهاصطلاح پلمپ میشود، شهری که انسانها را در سیل اتوموبیلها غرق میکند، شهری که هنر در شهرِ واقعی موسیقی خیابانی را جمع میکند و سازهای آنها را میشکند، کتابفروشیها را تعطیل میکند و شهری که فضاهای حامل تاریخ معاصر ایران را نابود و بهجای آن مالهای تجاری عَلَم میکند و دیوارهای خالی را با نقاشیهای منظر روستائی مزین میکند، نمیتواند نگارخانهای باشد که اثر ”قایقرانان رودخانه ولگایِ” ایلیا ریپن را به نمایش گذارد یا اگر نگارخانه باشد میبایست عرصه را بر موسیقی خیابانی تنگ نکند و هزاران بایدهائی که مدیریت شهری از انجام آنها شانه خالی میکند و به برپائی بزرگترین، چاقترین، اولین و هزاران ”ترین” دیگر میپردازد.
به هرحال ساعت از ۱۲ گذشت و شهر سیندرلائی ما دوباره به لباسهای ژنده خود بازگشت، از فردا کدام شاهزاده بهدنبال صاحب -اگر صاحبی داشته باشد- لنگه کفش میگردد که برازنده آن باشد؟ …شاید داستان دیگری در راه است…
پانوشت
[۱] برای مطالعه در این خصوص رجوع شود به: فکوهی، ناصر؛ انسانشناسی شهری، نشر نی، ۱۳۸۳
[۲] این واژه را از دکتر فکوهی وام گرفتهام