اکسیر عشق
زمانی که با تو آشنا شدم، نیازی بدیهی به عشق در وجودم بود. تو با آن جاذبه ات همزمان، دلیل و آشکارگر این عشق بودی. من نیز شاید درست زمانی که باید، بر سر راهت قرار گرفتم….
نوشتههای مرتبط
پس از جدایی مان، به احتمال قریب به یقین، همین نیاز را در قالب درد تجربه کردم.
سروکله لی لی پیدا شد….
موقعیت مناسب، عاشق می سازد و عشق، موقعیت مناسب.
تقدیم به تو
بار دیگر قلم افسونگر اریک امانوئل اشمیت بر تن کاغذ سپید شاهکار آفرین می شود.
این بار نه اشمیت دراماتورژ و داستان نویس و نه اشمیتِ کارگردان است که می نویسد، بلکه بیشتر اشمیتِ روان شناس است. هنرمندی چند رشته ای که رنگمایه فلسفی و انسانی، ژرفایی تامل برانگیز به آثارش می بخشد و این بار بیش از همیشه. اشمیت را تا حدی می شناسیم: عریانگر روح انسان در برابر خویش. فیلسوفی که هنرمندانه با صراحت قلم خود، انسان را با خویشتن خویش روبرو می کند و با سطر به سطر نه، بلکه با واژه واژه هایی که متن زیبای خود را با آن معماری می کند، او را وادار می کند، پرده ها را یک یک کنار بزند و با نهانگاه خود رو در رو شود.
پرده هایی که همه اما و اگرها، تمام هیاهوی زندگی امروز، آنها را در برابر چشمان آدم این دوران انداخته و به او اجازه می دهد طور دیگری به همه چیز نگاه کند و بابت این نگاه به هر تقدیر و عذری، توجیهی هم برای خود داشته باشد و آن را به گردن زمانه بیندازد. اما خواننده هنگام روبروشدن با تابلوی هنرمندانه ای که اشمیت آن را برایش ترسیم می کند و گریز از تماشای آن ممکن نیست، مشتاقانه و با قدم های بلند نه تنها به سمت واقعیت، که به لطف فلسفه و آگاهی روشن و اخلاق گرای نویسنده، به سمت حقیقت پیش می رود.
“اکسیر عشق” را شاید بتوان نقطه اوجی در کارهای امانوئل اشمیت دانست. چرا که به کنکاش در عشق، این روح زندگی انسانی می پردازد. البته نه آنطور که به قول سهراب، لطافت آن زیر انگشتان تشریح بپژمرد، بلکه برگ به برگ، بر تن پژمرده آن شبنم می پاشد و سرانجام جانی تازه به آن می بخشد.
اشمیت در میانه قرن نانو و فولاد و ماشین، جایی که سرعت، انسان را به آدمک های فیلم چاپلین تبدیل نموده و جهش های مدرنیسم و پسامدرنیسم، قلب را از اندامش حذف کرده و مغزش را در اختیار بازارمکاره خود گرفته، از پسِ آن همه پیشرفت و مدرنیته، سربرمی آورد و با نوایی به لطافتِ سکوت و تامل، او را صدا می زند.
کتابی پرتلنگر…
بسیاری از صفحه های اکسیر عشق امانوئل اشمیت سفیدند و تنها سطری در دل آن خودنمایی می کند. سطری که به حکم نام با مسمای اثر، عصاره سکوتی و تاملی خردمندانه را در خود دارد. او هوشمندانه قالب نامه نگاری را برای این کتاب انتخاب کرده. چرا که به خوبی می داند به این ترتیب با یک تیر چند نشان خواهد زد. بسیاری از آدم ها ترجیح می دهند از خصوصی ترین های دیگران سردربیاورند. بنابراین تعجبی نیست اگر بدانیم نامه هایی که بین دو نفر نوشته می شود، شاید بالاترین کنجکاوی را در نفر سوم ایجاد کند و او با دقت و موشکافی بیشتری به سراغ آنها برود.
سپس از این کنجکاوی بهره می برد و مسائل فلسفی مربوط به افسانه پایان ناپذیر عشق را در قالب پرسش و پاسخ هایی از سوی دو ذهن، یک مرد و یک زن، مطرح می کند. در نامه های عاشقانه، افراد حقیقتِ وجود خود را بر روی کاغذ می آورند و در رمان اشمیت، این افراد می توانند تک تک ما باشند. مایی که از تن آغاز می شود و صبورانه و پرتامل به دل می رسد. به حکایت ما و عشق در میانه رنگارنگِ این نقش های آبرنگی و جنون سرعت، سطحی شدن، عادت کردن، ندیدن و گذشتن، افسون نشدن، قدرنشناختن، خو نگرفتن، رها کردن و افسوس نخوردن. به حقیقتِ ما و عشق.
اکسیر عشق از آن دسته آثار ماندگاری است که حیف است اگر آرایه کتابخانه هر منزلی نباشد. نه، قدر آن از این هم بالاتر است، باید ملکه ذهنمان باشد، در قلبمان حک شود. از آن کتاب هایی که باید هر از گاهی آن را ورق زد و خواند و بازخواند و باز خواند. باید از هیاهوی زمان و بازار و جهان به آن پناه برد. نفس گرفت، قدم زد، فکر کرد و آرامش خاطر و اطمینانی جست. این، سوغات سفری به درازی یک عمر و کوتاهی یک زندگیست که مسافری از آن سوی همه این هیاهوها، آن را به ما پیشکش می کند.
اکسیر عشق، اریک امانوئل اشمیت، نشر البرز، ۱۳۹۴.