دایرهالمعارف بریتانیکا، برگردان پگاه دودانگه
ژان ژنه (متولد ۱۹ دسامبر ۱۹۱۰ در پاریس، متوفی ۱۵ آوریل ۱۹۸۶ در پاریس)، یک مجرمِ مطرود از جامعۀ فرانسوی بود، و به نویسندهای تبدیل شد که در جایگاه رماننویس موضوعات شهوانی و اغلب مبتذل را به نگرشی شاعرانه از جهان دگرگون میساخت، و در جایگاه نمایشنامهنویس، به چهرهای مهم در تئاتر آوانگارد، به ویژه تئاتر ابزورد (۱) بدل شد.
نوشتههای مرتبط
ژنه، فرزند نامشروع زنی با نام گابریل ژنه بود که ترکش کرده بود و در خانوادهای روستایی بزرگ شد. در ده سالگی درحال دزدی دستگیر شد، و بخشی از نوجوانی خود را در دارالتأدیب معروف مترِی (۲) گذراند، جایی که او در آن تجربۀ زیادی کسب کرد که بعدها در رمان معجزۀ گل سرخ (۴۶-۱۹۴۵) (۳) آنها را شرح داد. زندگینامۀ شخصیاش روزنگاری دزدها (۱۹۴۹) (۴) گزارش کامل و بیپردهای است از زندگیاش در جایگاه یک خانهبهدوش، جیببر، و اَمرد در بارسلونا، آنتورپ و تعدادی شهر دیگر (۳۹-۱۹۳۰)؛ این اثر همچنین او را به عنوان یک هنردوست، اگزیستانسیال، و پیشگام رویکرد ابزورد نشان میدهد.
او در سال ۱۹۴۲ در حالی که در فرن (۵) به سبب دزدی زندانی شده بود، شروع به نوشتن کرد و رمانی برجسته را با نام بانوی گلهای ما (۱۹۴۳) (۶) خلق کرد، که به روشنی جماعت تبهکار قبل از جنگ مونمارتر را توصیف میکند. استعداد او مورد توجه ژان کوکتو و بعدها ژان پل سارتر و سیمون دو بووار قرار گرفت. ژنه در سال ۱۹۴۸ برای دهمین بار به جرم دزدی محکوم شد و اگر دوباره مجرم شناخته میشد، به طور خودکار با حبس ابد مواجه میشد، به همین خاطر هیئتی از نویسندگان سرشناس از طرف او از رئیس جمهور فرانسه تقاضای [بخشش] کردند، و او «پیشاپیش عفو شد».
ژنه بعد از نوشتن دو رمان دیگر، مراسم خاکسپاری (۱۹۴۷) (۷) و کورلِ برست (۱۹۴۷؛ در سال۱۹۸۲ تبدیل به فیلم شد) (۸)، تجربۀ نمایشنامهنویسی را آغاز کرد. تلاشهای نخستینش، با ساختار تکپردهای فشردۀ نوکلاسیک، گویای تأثیرپذیری عمیقش از سارتر است. نظارت عالیه (۱۹۴۹) (۹) موضوع جهان زندان را ادامه میدهد. اما کلفتها (۱۹۴۷) (۱۰) بررسی مشکلات پیچیدۀ هویت را آغاز میکند که هنوز ذهن نمایشنامهنویسان آوانگارد دیگر چون ساموئل بکت و اوژن یونسکو را به خود معطوف نکرده بود. این نمایشنامه ژنه را در جایگاه یک شخصیت برجسته در تئاتر ابزورد تثبیت کرد.
نمایشنامههای بعدیاش، بالکن (۱۹۵۶) (۱۱)، سیاهزنگیها (۱۹۵۸) (۱۲)، و پردهها (۱۹۶۱) (۱۳)، نمایشنامههایی بزرگ و حاوی سبک به شیوۀ اکسپرسیونیسم هستند، که مخاطبان را با پردهانداختن از ریاکاری و شراکتشان (در جرم) بهتزده و درگیر میکنند. این “تئاتر نفرت” (۱۴) تلاش میکند تا از یک موقعیت اجتماعی یا سیاسی، حداکثر قدرت نمایشی را بیرون بکشد؛ بدون اینکه لزوماً از شعارهای سیاسی راست یا چپ حمایت کند.
ژنه، یک یاغی و آنارشیست از افراطیترین نوعش بود و تقریباً همۀ مقررات اجتماعی و اعتقادات سیاسی را پس زد. شهوانیت خشونتآمیز و اغلب تحقیرشدۀ تجربیاتش، او را به مفهومی از سرافکندگی صوفیانه سوق داد.
پانوشت:
تئاتر ابزورد یا تئاتر پوچی، رویکردی در تئاتر قرن بیستم بود که مارتین اسلین در کتابی به همین نام آن را مطرح کرد و در آثار نمایشنامهنویسانی مانند بکت، یونسکو و … بازتاب یافت. این تئاتر با هیچانگاری فراگیر پس از جنگهای جهانی ارتباط تنگاتنگی دارد. م.
۲- Mettray
۳- Miracle de la rose (۱۹۴۵–۴۶; Miracle of the Rose)
۴- Journal du voleur (۱۹۴۹; The Thief’s Journal)
۵- Fresnes
۶- Notre-Dame des Fleurs (۱۹۴۳; Our Lady of the Flowers)
۷- Pompes funèbres (۱۹۴۷; Funeral Rites)
۸- Querelle de Brest (۱۹۴۷; Querelle of Brest, filmed 1982)
۹- Haute Surveillance (۱۹۴۹; Deathwatch)
۱۰- Les Bonnes (۱۹۴۷; The Maids)
۱۱- Le Balcon (۱۹۵۶; The Balcony)
۱۲- Les Nègres (۱۹۵۸; The Blacks)
۱۳- Les Paravents (۱۹۶۱; The Screens)
۱۴- Theatre of Hatred
منبع:
https://www.britannica.com/biography/Jean-Genet