نیکول کاتلین برگردان آریا نوری
وقتی شرایط بد است
درست مثل بزرگسالان که وقتی مشکل و یا مسئلهای در زندگی خود دارند نمیتوانند بهخوبی کار کنند، فعالیتهای نوجوان هم اگر در بستر خانواده مشکلی داشته باشد تحت تأثیر قرار میگیرد. در این شرایط است که حتی اگر بهترین شیوههای تدریس و آموزش نیز در پی گرفته شود، روند تحصیلی نوجوان با مشکلاتی عدیده روبهرو میشود. اتفاقات بسیار زیادی ممکن است در نهاد خانواده رخ دهد که بر عملکرد نوجوان در مدرسه تأثیر میگذارد. برای مثال طلاق والدین، بیکار شدن یکی از آنها، بیماری ایشان، خواهر یا برادری که همهی توجهها را به خود جلب میکند و … در صورت پیش آمدن چنین شرایطی بههیچعنوان نباید آن را سطحی قلمداد کرد و پدر و مادر باید بهخوبی بتوانند شرایط پیشآمده را کنترل کنند. این مسئله البته نیاز به توجهی خاص از طرف والدین و یا معلمان دارد چراکه یکی از ویژگیهای اصلی دوران نوجوانی انکار مشکلات و مسائل موجود است.
حتی در بسیاری از مواقع هم پیش میآید که زمانی که یک معلم با نیت خوب میخواهد مشکل دانشآموز خود را برطرف کند، دانشآموز در اطراف خود دیوار میکشد و میگوید مسئلهاش خانوادگی است و معلم نمیتواند به او کمک کند. همین امر نیز هست که وجود رابطهی مداوم بین معلم و والدین را ضروری میکند. معلمان باید در صورت مشاهدهی مورد مشکوک هرچه سریعتر به والدین دانشآموز اطلاع دهند. از طرفی دیگر لازم است والدین هم دخالتهای معلم را بهسان یک کمک ببینند و نه تلاش برای نشانهدار کردن فرزندشان. از طرفی والدین هم میتوانند و بهتر است معلم را از تغییراتی که در نهاد خانواده شکل میگیرد مطلع سازند. بهاینترتیب تعاملی سازنده میان پدر و مادر و معلم شکل میگیرد که میتواند کمک بسیار مؤثری باشد برای بهبود وضعیت تحصیلی دانشآموز. برای نیل به تعامل سازنده لازم است هم معلم و هم والدین میل به این عمل داشته باشند. تعامل فوق بدون شک با جلسات ماهیانهی گروهی و … شکل نخواهد گرفت.
نشانههایی که در درک مشکل یک نوجوان میتوانند به ما کمک کنند، بسیار متفاوت از نشانههایی هستند که یک فرد بالغ در هنگام مواجههی با مشکلات از خود بروز میدهد. برخی از کارهای نوجوانان درواقع تلاش ایشان برای کمک خواستن از بزرگترهاست. برای مثال نوجوانی که بهطور ناگهانی روی میآورد به پوشیدن لباسهای عجیبوغریب و یا پیرسینگ.
در این شرایط نوجوان در اصل سعی میکند خود را متفاوت نشان دهد تا بهصورت غیرمستقیم به والدین خود بگوید که مشکل دارد. نشانههایی نیز هستند که والدین اغلب آنها را با تمایل فرزند نوجوان خود به عضویت در یک گروه و یا مدی رایج اشتباه میگیرند، درصورتیکه آنها هم نشانههای وضعیت آشفتهی روحی فرزند نوجوانشان است. برای مثال نوجوانی که در حین تعطیلات آخر هفته برای مهمانیهای شبانه به خانهی دوستان خود میرود و نوشیدنیهای الکلی مصرف میکند. البته باید به این امر توجه کرد که این نشانهها الزاماً نشاندهندهی وضعیت بدی نیستند بلکه میتوانند نشانهی ورود شخص به فاز تغییر و تحول باشند. این مرحله ایست که روانشناسان و روانکاوان از آن تحت عنوان تغییر و تحولات روانی دوران نوجوانی یاد میکنند. نوجوانان در دوران راهنمایی و دبیرستان ۶ تا ۷ ساعت از زمان روزانهی خود را در مدرسه سپری میکنند؛ بنابراین این امر کاملاً طبیعی است که برخی از مشکلات خود را در مدرسه نشان دهند. مشکلاتی که در دوران نوجوانی پدید میآید، همانطور که پیشتر هم به آن اشاره کردیم، تأثیر به سزایی روی وضعیت تحصیلی شخص خواهند داشت. برای مثال مشکلات عدیدهای در قدرت تمرکز وی ایجاد میشود. مشکل اساسی زمانی ایجاد میشود که نوجوان ازآنجاییکه دوست ندارد این امر را قبول کند که مشکل دارد، خیلی طول میکشد تا از سایرین درخواست کمک کند. در این فاصله نیز سعی میکند خودش به حل مشکلش بپردازد. در این شرایط مسائل مختلفی ممکن است ایجاد شود، برای مثال روی آوردن به مصرف نوشیدنیهای الکلی، مواد مخدر و حتی روی برگرداندن از مدرسه.
تحقیر و بدرفتاری
مدرسهی راهنمایی جایی است که مشکلات نوجوان در آنها خود را نشان میدهد، اما از طرفی میتواند خود عامل شکلگیری مشکلات باشد. بسیاری از مواقع ممکن است معلمی خواسته و یا ناخواسته دانشآموزی را به خاطر رفتار و یا نمرهای بد جلوی سایرین تحقیر کند، بدون آنکه بداند این امر چه تبعات ناگواری برای وی خواهد داشت و چه تأثیرات بدی روی یادگیری او میگذارد. برخی مواقع خود نهاد مدرسه نقش بسیار مؤثری در شکلگیری مشکلات دانش آموزان ایفا میکند. برای مثال زمانی که یک معلم تمایل ندارد خود را با نیازهای دانشآموزانش وفق دهد، یا با ایشان بدرفتاری کرده و تحقیرشان میکند. اکثر این مشکلات بهاینعلت شکل میگیرد که معلمان آموزههای لازم را برای برخورد با دانش آموزان نوجوان خود ندیدهاند. به همین ترتیب تعداد معلمانی که هیچگونه شناختی از بیماریهای مثل محاسبه پریشی و یا خوانشپریشی ندارند بسیار زیاد است. همین امر نیز باعث میشود بهطور دائم دانشآموزی که با این مشکلات دستوپنجه نرم میکند را تنبل و یا درس نخوان خطاب کرده و با او برخورد کنند. هر دانشآموزی آهنگ یادگیری مختص به خود را دارد. حال اینکه همه با هر آهنگ یادگیری سر یک کلاس بنشینند و معلم هم به همه به یک صورت درس میدهد، سبب شکلگیری نابرابری میشود. این امر در حالی است که نهاد مدرسه قرار است نابرابریها را از میان بردارد، نه اینکه به آنها دامن بزند. همین امر نیز سبب میشود نوجوانان از خود واکنش نشان دهند، حال برخی از آنها رفتارهای نادرستی را از خود به نمایش میگذارند و برخی هم ترجیح میدهند به طول کل مدرسه را کنار بگذارند. البته باید توجه داشت که در بسیاری از مواقع نهاد مدرسه بهخودیخود مشکلی به وجود نمیآورد، بلکه دو مؤلفهی اصلی دیگر نیز هستند که بهصورت غیرمستقیم ایفای نقش میکنند: در وهلهی اول مدرسه کودک و یا نوجوان را از خانه و خانوادهی خود، حالا برای چند ساعت در روز هم که شده، دور میکند. در وهلهی دوم هم ممکن است دانشآموزی با همکلاسیها و یا گروهی از هممدرسهایهای خود مشکل داشته باشد و آنها او را اذیت کنند. باوجوداین و نیز تمامی انتقادهایی که به مدرسه میشود، این نهاد سنتی نقش به سزایی در رشد و شکلگیری شخصیت کودکان و نوجوانان ایفا میکند. شاید اصلاً بهتر باشد قبل از آنکه همهی مشکلات و مسائل موجود را به گردن مدرسه، معلمان و جامعه بیندازیم، والدین ابتدا به این درک برسند که کودکان ایشان هرچه قدر هم که رشد کنند و بزرگ شوند، بازهم از آنها توقع دارند. بازهم بر این مسئله تأکید میکنیم که بهترین و مؤثرترین راهکار موجود برای مقابله با مشکلاتی که ممکن است در مدرسه برای دانشآموز رخ دهد، رابطهی تنگاتنگ و مستقیم بین والدین و معلمان است.
سالهای دبیرستان و راهنمایی اغلب هم برای نوجوان، همخانوادهی وی و هم معلمان سالهای سختی محسوب میشوند. دراینبین اما به این مسئله توجهی نمیشود که این دوران از زندگی، بهخصوص در مدرسه، دوران شکلگیری شخصیت فرد است. دورانی که فکر و ذهن او شکلگرفته و بازندگی در جامعه آشنا میشود. دورانی که همهچیز را زیر سؤال میبرد و سعی میکند خود به کشف حقایق پیرامونش بپردازد. دوران راهنمایی ازآنجاییکه دقیقه همراه میشود با توسعهی ظرفیتهای شناختی نوجوان، میتوان کمک شایانی در این زمینه برای وی محسوب شود. وی میتواند از قبال مدرسه بسیاری از تازههای دنیای اطراف خویش را کشف و درک کند.
این امر جای تأسف دارد که در دوران راهنمایی تنها به انتقال دانش به دانش آموزان اهمیت داده میشود. در شرایطی که کمک به آنها برای توسعهی ظرفیتهایی که دارند نیز اهمیت بسیار زیادی دارد. نوجوانان بهواسطهی مقتضیات روانی دورانی که در آن زندگی میکنند تمایل دارند تا کمکم از والدین خود (حداقل تا حدی) فاصله گرفته و شخصیت مستقل را شکل و پرورش دهند. در این مسیر ایشان نهتنها با اشخاص بزرگسال جدید مثل معلمان که با همسنوسالان خود که اندیشهای یکسان را در سر میپرورانند نیز آشنا میشوند. مدارس، بهخصوص در دوران راهنمایی، بهجای آنکه تنها متمرکز باشند بر انتقال دانش به دانش آموزان، باید تکیهی خود را بر کمک به آنها برای به دست آوردن شخصیتی مستقل قرار دهند. به همین ترتیب، نقش بزرگترها تنها محدود میشود به همان محیط مدرسه و کمتر کسی توجهی به رشد شخصیتی نوجوان میکند. این در شرایطی است که والدین دانش آموزان باید نقش بسیار مؤثری را در محیط مدرسه عهدهدار شوند. معلمان اغلب با سه وظیفهی اصلی انتقال دانش، رعایت قوانین مدرسه و کمک به نوجوان برای نیل به هویتی مستقل، بهتنهایی روبهرو میشوند.
والدین، چه بخواهند و چه نخواهند، باید نقش بسیار مؤثری درروند تحصیلی فرزند خویش ایفا کنند. دورانی که معلمان باید کودکان را از خانوادههای خود جدا میکردند تا دنیا را به آنها نشان بدهند خیلی وقت است که به پایان رسیده. دنیای امروزی دچار تحول شده است، بنابراین شیوههای آموزشی نیز باید متحول شود. در اصل باید تمامی روشهای آموزشی زیر سؤال رفته و مجدد موردبررسی قرار بگیرند. نوجوانان امروزی دیگر مثل گذشته منتظر این نمینشینند که بزرگترها همهچیز را به آنها نشان دهند. بلکه خودشان از همان اول به دنبال کسب اطلاعات میروند.
دوران آن رسیده که والدین بیش از گذشته نقش بسیار مؤثرتری در فرایند آموزشی کودکان خود و شناساندن دنیا به آنها ایفا کنند.
قسمت اول: http://anthropology.ir/article/30531
قسمت دوم: http://www.anthropology.ir/article/30592
کل مقاله را به صورت یکجا می توانید از فایل ضمینه دریافت کنید.