انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نوجوان و مدرسه ی راهنمایی (قسمت اول)

نیکول کاتلین برگردان آریا نوری

مدرسه برای یک نوجوان نمایانگر چه چیزی است؟ باوجودآنکه همگان به لزوم مدرسه و درس خواندن واقف‌اند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند منکر این مسئله باشد که در طول سی سال گذشته، نهاد مدرسه نتوانسته نقش خود را به‌عنوان پله‌ای برای ترقی در جامعه ایفا کند. جامعه‌ی امروزی توقع بسیار بالایی از مدرسه دارد و همین امر نیز سبب می‌شود دائماً عملکرد آن را زیر سؤال ببرد. مدرسه در فرانسه تا پایان شانزده‌سالگی اجباری است به طبع این مسئله‌ی خوبی به شمار می‌رود؛ اما اصلاً قرار است نوجوانان، حال چه در فرانسه و چه در هر کشور دیگری، در مدرسه چه‌کار کنند؟! همه‌ی ما به‌خوبی می‌دانیم که نهاد مدرسه کارهای بسیار مهم‌تری از آموزش علوم پایه – خواندن، نوشتن و حساب کردن- را بر عهده دارد. شرایطی که امروزه با آن مواجه هستیم تفاوت چشمگیری با گذشته دارد. بخش اعظم دانش آموزان امروزی به‌آسانی به فضای مجازی دسترسی دارند؛ این مسئله به طبع سبب می‌شود دیگر مثل گذشته معلمان تنها انتقال‌دهندگان دانش به‌حساب نیایند. هر دانش‌آموز امروزه می‌توان در مورد هر مسئله خیلی آسان از صفحات وب اطلاعات به دست بیاورد، اطلاعاتی که حتی ممکن است برای معلمان هم جدید باشد. باوجوداین مسئله عملکرد نهاد مدرسه چه در فرانسه و چه در بسیاری از کشورهای دنیا، اگر نگوییم نسبت به قرن نوزدهم کلاً هیچ تغییری نکرده، تغییرات بسیار اندکی را به خود دیده است؛ بنابراین آیا باوجوداین مسئله نهاد مدرسه می‌تواند به‌سان پلکان ترقی دانش آموزان عمل کند؟! آیا می‌تواند نابرابری‌های اجتماعی موجود بین دانش‌آموزانش را کنار بزند؟ بدیهی است که در دنیای امروزه مدرسه به هیچ شکلی نمی‌تواند همه‌ی نابرابری‌های موجود بین دانش آموزان را از میان بردارد، اما حداقل می‌تواند دانش یکسانی را به ایشان آموزش دهد، دانشی که کمک می‌کند دانش آموزان بتوانند به‌راحتی باهم ارتباط برقرار کنند و حداقل در محیط مدرسه جایگاه یکسانی داشته باشند. مدرسه ورای انتقال دانش‌های پایه به دانش آموزان، می‌تواند کمک شایانی به شکل‌گیری شخصیت آن‌ها بکند.

دوران راهنمایی، زمانی برای خودسازی

نوجوانی بهترین زمان برای خودسازی محسوب می‌شود، یعنی زمانی که فرد تقریب در بازه‌ی سنی ۱۳ تا ۱۸ سال قرار می‌گیرد؛ اما باید توجه کرد که این دوران از طرفی یکی از پرخطرترین بازه‌های سنی نیز محسوب می‌شود. پدر و مادر از یک‌سو تمایل دارند فرزند خود را آزاد بگذارند تا او بتواند به کشف هویت خویش بپردازد و از طرفی هم نگران‌اند که با اعطای آزادی، وی ممکن است از جایگاه جدید خود سو استفاده کند. برای مثال به رفتارهای خطرناک روی بیاورد. این امر هم سبب نگرانی والدین می‌شود و هم نگرانی مسئولان. دوران نوجوانی زمانی است که شخص به بیشترین مشکلات باوجود خویشتن برمی‌خورد. نوجوانان این مشکل را همراه با خود مستقیماً به دوران راهنمایی منتقل می‌کنند. برای مثال حاضر نمی‌شوند تحت هر شرایطی به حرف بزرگ‌ترهایشان گوش کنند؛ دوست ندارند کسی ایشان را نصیحت کند، می‌خواهند خودشان تصمیم‌های مهم زندگی را بگیرند و … دوران راهنمایی و ورود نوجوان به آن می‌تواند فرصت بسیار خوبی برای کمک به ایشان باشد. والدین، معلمان و مسئولان می‌توانند به آن‌ها نشان دهند که آزادی‌شان حدی دارد و از طرفی می‌توانند برای حل مشکلات و مسائل خود از کمک سایرین بهره‌مند شوند. مدرسه‌ی راهنمایی می‌تواند کمک بسیار خوبی برای والدین باشد، ولی بیش از هر چیز نیاز است که نهاد مدرسه و بنیان خانواده بتوانند همدیگر را درک کرده و به هدفی مشترک دست یابند. تعامل مؤثر در این زمینه بهترین راه مقابله با تهدیدهایی است که ممکن است نوجوان با آن‌ها مواجه شود.

نوجوانی و تحول در تفکر

مطالعات بسیار گسترده‌ای که از مدت‌ها پیش در مورد بازه‌ی سنی نوجوانی و چالش‌های روانی و عاطفی آن صورت گرفته، پرده از بسیاری از اسرار این دوره‌ی سنی و رفتارهای منحصر به آن برداشته است. قبلاً به‌خوبی می‌دانستیم که این دوره‌ی سنی و بحران‌های آن باید سپری شود و امروزه به‌خوبی از سختی‌های آن آگاهی داریم. اغلب نوجوانی را دورانی می‌دانند که شخص ورای آن با مشکلاتی فراوان دست‌وپنجه نرم می‌کند و ممکن است شخصیت وی آسیب ببیند، اما اشاره‌ای به توانایی‌ها و امکانات جدیدی که وی در همین دوره‌ی سنی به دست می‌آورد نمی‌شود. ورود به دوران بلوغ و شکل‌گیری مسائل جنسی بدون شک مشکلاتی را برای نوجوان پیش خواهد آورد. حال این مشکلات به نسبت جامعه و بستری که وی در آن زندگی می‌کند متفاوت خواهد بود.

اما مسئله‌ی اساسی این است که اولین چیزی که در یک نوجوان تغییر می‌کند، نحوه‌ی تفکر و منطق اوست. تغییر نحوه‌ی تفکر و منطق بلافاصله پس از دوران کودکی آغاز می‌شود و دو سال زودتر از تغییر دوران بلوغ شکل می‌گیرد. اشاره به دوستی‌های کودک و یا نوجوان و شکل آن‌ها می‌تواند به‌خوبی منظور ما را نشان دهد. تا سن ۸-۹ سالگی کودک خود را به‌واسطه‌ی نگاهی که سایرین به او دارند تعریف می‌کند. کودک در این بازه‌ی سنی هویتش را از اطرافیان می‌گیرد، از دوستان، پدر و مادر، معلمان و … از ۹-۱۰ سالگی به بعد کودک کم‌کم تفکر شخصی خود را به دست می‌آورد که ممکن است با نحوه‌ی تفکر دوستانش متفاوت باشد. برای مثال توماس با خود فکر می‌کند: «مایکل بهترین دوست من است، اما آیا من بهترین دوست او هستم؟!» حال اگر توماس ببیند که مایکل در مدرسه بیشتر با کلمان زمان صرف می‌کند تا با وی، افکار آزاردهنده‌ای به او هجوم خواهد آورد.

شکل‌گیری تفکر فردی در این دوره را به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد. کودک کم‌کم تفکر جدیدی را شکل می‌دهد و با اولین شک و تردیدهای زندگی خود مواجه می‌شود. چه کسی درست می‌گوید؟! آیا حق با من است؟! شک و تردیدی که در ذهن کودک شکل می‌گیرد نه‌تنها ضرری برای وی ندارد، بلکه شکل‌های جدیدی از تفکر مثبت را در وی ایجاد می‌کند. اما اگر قرار باشد هر دفعه شک به نگرانی ختم شود، کودک خیلی زود ظرفیت تفکر جدید خود را از دست خواهد داد. شک و تردید از طرفی منبع بسیار مناسبی برای نیل به حس کنجکاوی نیز محسوب می‌شود: «چطور می‌توانم مطمئن شوم که خود من بهترین دوست مایکل هستم؟» زمانی که این پرسش در ذهن توماس مطرح می‌شود، وی به دنبال پیدا کردن پاسخ برای آن می‌رود. این امر سبب می‌شود تا وی در وهله‌ی اول استراتژی‌های جدید برای تفکر و در وهله‌ی دوم شماهای منطقی جدیدی را به دست بیاورد. ظرفیت‌های جدید کودک دو هدف را دنبال می‌کند. اولین هدف نیل به لذت فکر کردن و به کار انداختن سیستم عصبی-مغزی است. به دنبال این امر کودک به‌مرورزمان یاد می‌گیرد تا برای رفع مشکلات و مسائلی که برایش پیش می‌آید از مغز و قدرت خرد خود بهره بگیرد.

دومین مورد در حدود ۱۳ سالگی پدید می‌آید و به کودک اجازه‌ی دستیابی به ظرفیت‌های انتزاعی را می‌دهد، یعنی توانایی تفکر در مورد افکاری که وارد ذهن وی می‌شود و مقایسه‌ی آن‌ها.

درست از زمانی که کودک لذت تفکر را می‌چشد می‌تواند وارد مرحله‌ی انتزاعی تفکر در باب افکار شود. این نوع تفکر از دوران دبستان آغازشده و در دوران راهنمایی گسترش پیدا می‌کند. کودک در دوران راهنمایی فرصت‌های بسیاری را برای استفاده از ظرفیت‌های انتزاعی به‌دست‌آمده‌ی خود پیدا می‌کند. متأسفانه بسیاری از والدین از تغییراتی که در فکر و خرد کودک قبل از دوران بلوغ شکل می‌گیرد اطلاع نداشته و تغییر و بحران دوران نوجوانی را فقط و فقط منحصر به بلوغ می‌دانند. نوجوان یاد می‌گیرد که در زندگی و در شرایطی خاص می‌توان خطر کرد، ریسک کرد و از این ابزار برای کاهش فشارهای درونی بهره برد؛ بنابراین ریسک و خطر دوران نوجوانی به‌نوعی سپری محافظت‌کننده در برابر خطرات به‌حساب می‌آید و نباید خیلی آن را محدود کرد؛ اما پدر و مادر باید به یک مسئله به‌خوبی توجه داشته باشند و آن‌هم این است که اصلاً چه چیزی فرزند نوجوان آن‌ها را به خطر کردن وامی‌دارد؟!

بدون شک علتی در پس پرده است که می‌توان آن را حل کرد.