انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نقد و مروری بر کتاب موسیقی آسیای میانه (۲)

The Music of Central Asia ed. by Levin, T., Daukeyeva, S., & Köchümkulova, E. (Eds.) (2016) Indiana University Press.

ضعفِ ساختار

در مقدمه و مطالب سایت گروه ویراستاری نه‌تنها اِبایی از طرح ادعای جامع بودن ندارند بلکه چندین بار صراحتاً بر آن تأکید می‌کنند. چگونه؟ بدین‌صورت که قرار است از ۳۵ مقاله‌ی ۲۷ نویسنده با چشم‌اندازهای درون و برون فرهنگی کتابی به دست ‌آید که به‌صورت بسیار روان و واضح به زندگی موسیقایی میراث موسیقایی ۱۴ کشور مختلفِ منطقه‌ی آسیای میانه بپردازد و طیفی وسیعی از مخاطبین از کسانی که پیش‌زمینه‌ای در موسیقی ندارند تا مخاطبین خاص که می‌خواهند در مورد سنت یا فرهنگ موسیقایی خاصی دانش کسب کنند را راضی نگه دارد و درعین‌حال کتابی مفید باشد برای آموزش به دانشجویان (تِکست‌بوک).

کتاب بدین‌صورت سازمان‌یافته که این ۳۵ مقاله، ۳۵ فصل کوتاه‌اند که در چهار بخشِ موسیقی و فرهنگ در آسیای میانه، جهان کوچ‌نشینان، جهان یکجانشینان و موسیقی آسیای میانه در عصر جهانی‌شدن آمده‌اند. فصل اول که تماماً و مابقی فصل‌ها با مقدمه‌ای از لوین آغاز می‌شوند که در‌عین‌حالی که جمع‌بندی‌ای از بخش مربوطه ارائه می‌کند، بر آن است تا شواهدی ارائه کند از صحتِ معیار دسته‌بندی خود از فرهنگ‌های موسیقایی این منطقه یعنی دوگانه‌ی الگوی تمدن یکجانشینان و کوچ‌نشینان؛ یکی جهان یکجانشین ایرانی-اسلامی و دیگری جهان کوچ‌نشین تُرکی-مغولیِ آنمیست.

اینکه چرا لوین Civilization را برای هر دو سوی این دوگانه به‌کار می‌برد به‌نظر می‌رسد که ریشه در تابوی رویکرد‌ّ تحول‌گرایانه و هرگونه شواهد آن در گفتمان آکادمیک دارد و اصرار بر برابر جلوه دادن در همه‌ی مظاهر. دکتر فاطمی بارها (تقریباً در همه‌ی نوشته‌هایش در موضوع طبقه‌بندی موسیقی) این موضوع را به‌روشنی در موضوع دوگانه‌ی کلاسیک/ مردمی به چالش کشیده و حسابِ نگاه ارزش‌گذارانه را از رویکردِ علمی فاقد ارزش‌گذاری جدا کرده است و واقعاً دیگر مجال و نیازی به مجادله نیست. مسئله تعارف‌های فضای علمی با واقعیت‌هاست؛ باوجودآنکه می‌بیند و بدتر بیان هم می‌کند؛ در بزنگاهِ به‌کارگیری نادیده می‌انگارد. در اشارات فراوانی که لوین به تمایزات این دوگانه‌ همچون مکتوب/شفاهی، خنیاگری/ موسیقی درباری دارد، قانع می‌شویم که آگاهانه از موضوع طبقه‌بندی فرهنگ موسیقایی کلاسیک/مردمی در این حوزه طفره می‌رود و دوگانه‌ی یکجانشینی/کوچ‌نشینی را مرجح بر آن می‌داند. ترجیحی که در مقامِ عمل کار با آن برنمی‌آید و سؤالات بی‌جواب و ابهام‌هایی رو به دنبال خود می‌آورد که کم هم نیستند.

با‌وجود مبنا قرار دادن این دو‌گانه، لوین اشاره می‌کند تمایز میان یکجانشینان، ساکنین شهرها و روستاها، در مقابل کوچ‌نشینان که مشخصه‌ی آن‌ها حرکت منظم فصلی یا اقتصادِ وابسته به دامپروی است، نه‌تنها مطلق نیست بلکه مرزها بسیار شکننده‌اند. کم نیستند مواردی که یکجانشینان به کوچ‌نشینی روی می‌آورند- البته صورت عکس آن متداول‌تر است- و نیز اینکه بسیاری از اقوام یکجانشین آسیای میانه‌ی کنونی در گذشته کوچ‌نشین بوده‌اند. به‌علاوه اینکه در مواردی با فرهنگ‌هایی مواجهیم که خصلت دورگه دارند یا دوگانه‌ی مذبور در آن‌ها ادغام شده است؛ همچون مورد قره‌قالپاق‌ها (Levin, 2016b: 317). در مقدمه نیز یادآور می‌شود که بعد از هزار سال درهم‌آمیزی، آن‌چنان سنت‌های فرهنگی تُرکی، مغولی و ایرانی قُرص به هم چِفت شده‌اند که در بسیاری از موارد تلاش برای تمیز دادنِ ریشه‌های قومی و جغرافیایی آن‌ها غیرممکن است. با‌این‌وجود او معتقد است علی‌رغم فُرم‌های فراوانِ دورگه و سختی کار هنوز تمایز وسیعی میان این دو جهان باقی مانده است. تا اینجا می‌توان با لوین همراه بود که هر معیاری محکوم به پذیرش سایه‌روشن‌هایی است که می‌توانند در هر یک از دوسوی مرز تفسیر شوند یا بلاتکلیف بمانند؛ اما در عمل چه؟

او ‌شیوه‌های مختلفی همچون انتخاب ساز موسیقایی، مجریان موسیقی، کارگان و گونه‌های موسیقایی، سبک‌های آوازی و گونه‌ی کلام، شیوه‌های پیوند شعر و موسیقی و به‌کارگیری گام‌های موسیقایی و ریتم‌ها را بیان موسیقایی این تمایزات می‌داند (Levin, 2016a: 8). برای نشان‌دادنِ چنین تمایزات موسیقایی‌ای یا دستِ‌کم مصادیق موسیقایی آن، زبان فنی نیاز است. نخستین چالش پیش رو پرهیز از استفاده‌ی زبان فنی موردنیاز برای بیان چنین خصایص موسیقایی‌ای، به نفع مخاطبی است که پیش‌زمینه‌ی موسیقی ندارد. در غیاب این زبان فنی، آنچه لوین می‌تواند از تحلیل و تطبیق مقالات مجموعه نشانمان ‌دهد به گونه شناسی و گرایش به سازهای موسیقایی، سنت‌های خنیاگری کوچ‌نشینان در مقابل گروه‌های کوچک یکجانشینان، دوگانه‌ی شفاهی/ مکتوب و تمایز جنسیتی فضاها محدود می‌شود (Levin, 2016b: 318-19). البته که این موارد بسیار مهم‌اند اما وعده‌ها بسیار بود و اکنون پرسش‌های بی‌پاسخ بسیار.
چرا باید سنت داستان‌خوانی در میان اویغور‌ها که توسط داستان‌چی‌ها اجرا می‌شود و یکی از فُرم‌های روایی حماسه‌های شفاهی است (Dawut and Anderson, 2016: 406) و در زمره‌ی سنت‌های خُنیاگری، همچون سازی ناکوک در فصل یکجانشینی در کنار سنت‌های کلاسیک این منطقه بیاید؟ صرفاً چون اویغور‌ها جزء یکجانشینان به شمار می‌روند؟ یا «آوازهای مذهبی» و «موسیقی و مراسم صوفی‌ها»، در کنار سنت‌های موسیقایی کلاسیک موقامِ تاجیکی-اُزبکی یا اُیغوری و موقام آذربایجانی بیاید؟ به دلیل تعلقشان به مناطق یکجانشین؟ یا اینکه چرا چنین گونه‌هایی، «آوازهای مذهبی» و «موسیقی و مراسم صوفی‌ها»، در بخش کوچ‌نشینان غائب‌اند؟ آیا در قطب مقابل از آن‌ها خبری نیست؟ و اگر هست که چرا بدان‌ها اشاره‌ای نشده (جامعیت؟) و مگر نه اینکه قرار بود که گونه‌های مختلف در دو‌گانه‌ی یکجانشینی/کوچ‌نشینی از منظر موسیقایی متفاوت باشند؛ تفاوت موسیقایی خُنیاگری یا آوازهای زنانه یا موسیقی‌های مرتبط با عرفان‌های عامیانه در این دوگانه چیست و کجا بدان پرداخته‌شده؟ حداقل من نتوانستم جوابی برای این سؤال‌ها در/با این کتاب بیابم. اگر نخواهیم ناعادلانه رفتار کنیم؛ توجه داشته باشیم که در موضوع عدم توانایی در نشان‌دادن مصادیق موسیقایی، بسته‌بودنِ دستِ گروه ‌ویراستاری و نویسندگان در استفاده از زبان فنیِ موردنیاز تأثیر بسزایی دارد.

 

مسئله‌ی ترویجِ مطالعات قوم‌موسیقی‌شناسانه

لِوین در مقدمه به دو چالشِ اصلی پیش‌روی گروه ویراستاری و نویسندگان اشاره می‌کند؛ به‌ترتیب حفظ تنوعِ چشم‌اندازهای نویسندگان از تمرکز بر بسترهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گرفته تا تمرکز بر خودِ موسیقی و تلاش برای روشن کردن موضوع برای خوانندگانی که فرض می‌شود پیش‌زمینه‌ای در موسیقی یا مطالعات آسیای میانه ندارند. چالشِ پیش‌روی گروه ویراستاری در قوم‌موسیقی‌شناسی کاملاً عیان است. در یک شِمای کلی رویکرد هر قوم‌موسیقی‌شناس و هر مطالعه‌ی قوم‌موسیقی‌شناسانه‌ای در نقطه‌ای از طیفی قرار می‌گیرد که در یک‌سوی آن مطالعه‌ی صرفِ بسترهای اجتماعی- فرهنگی و در سوی دیگر مطالعه‌ی صرفاً فنی قرار دارد و آن‌گونه که فاطمی یادآور می‌شود برقراری ارتباط میان این دو خواست و آرزوی پژوهشگران این رشته است که موفقیت در آن بعید به نظر می‌رسد (فاطمی، ۱۳۹۸: ۱۰-۱۲). شاید اگر روزی در یکی از شاخه‌های علمِ نورولوژی، فرهنگ و فیزیولوژی ذهن در موضوع موسیقایی‌بودن تعیین سهم بشوند این گره‌ کور نیز باز شود، معلوم هم نیست. به‌هرصورت موضوع رویکرد در امور بسیاری تأثیرگذار است.

مریام در کتاب خود انسان‌شناسی موسیقی یادآور می‌شود که «بسیاری از این مطالعات [اتنوموزیکولوژیک]، توصیفی به شمار می‌آید و همچنین بسیار فنی هستند و خارج از توانایی کسانی قرار دارند که آموزش موسیقایی ندیده‌اند» و این ویژگی مطالعات اتنوموزیکولوژیک را مدت‌هاست که گرفتار خود کرده است (مریام، ۱۳۹۶: ۴۶). راه‌حل چیست، آیا باید بخش‌های فنی را به‌نفعِ مخاطبی که پیش‌زمینه‌ی آموزش موسیقی ندارد کنار گذاشت؟ دادنِ پاسخ مثبت به این سؤال راحت نیست چراکه «نگاه تخصصی و جنبه‌ی فنی تجزیه‌و‌تحلیل موسیقی» یکی از اهداف و مسئولیت‌های این رشته به شمار می‌رود (همان).

اندکی جلوتر مریام سومین مسئولیت قوم‌موسیقی‌شناس را ارتباط با مطالعات مربوط به علوم انسانی و اجتماعی معرفی می‌کند، موضوعی که «مدتی از آن غافل شدیم» (همان: ۴۷). با‌این‌وجود در انتهای این فصل و در زمانه‌ی خود البته، او مدعی می‌شود که این رشته «یک رشته‌ی منفک و منزوی نیست که تنها مسئله‌اش موضوعات مبهم و تخصصی‌ای باشد که به‌جز متخصصان آن توسط دیگران فهمیده نشود» (همان: ۴۸). بیمی در پسِ این ادعای مریام به ذهن متبادر می‌شود که مجبور به تغییر یا محکوم به انزواییم.

راه‌حل سریع‌الوصول دیگر آن است که برای مخاطبِ غیرمتخصص یا در مواقع لزوم بخش‌های فنی را حذف کنیم. دراین‌صورت نیز با چالشی اساسی مواجهیم که برای آن از تعبیر رِیِس برای ارزش امرِ فراموسیقایی در مطالعات این رشته استفاده می‌کنم (به نقل از فاطمی، ۱۳۹۸: ۱۳)؛ آیا این بخش‌های فنی ‌و موسیقایی پُرُتز‌هایی هستند که می‌توانیم آن‌ها در صورت لزوم از پژوهش‌های خود حذف یا بدان اضافه کنیم؟ مسلماً قرار نیست اینجا این مسئله‌ی مهم در قوم‌موسیقی‌شناسی را گره‌گشایی کنم اما باور دارم که سیاستی که در تدوین این کتاب اتخاذشده با این موضوع در ارتباط است.

ادعای گروه ویراستاری آن است که این کتاب هم مخاطب عام را در نظر دارد و هم قرار است برای مخاطب متخصص به منبعی ضروری در این حوزه‌ی مطالعاتی مثلاً کسب دانش در مورد سبکی‌ موسیقایی، کارگانی یا سنتی موسیقایی بدل شود. نیز می‌توان از کلیت کتاب یا بخشی از آن به‌عنوان منبعی برای درسی در ارتباط با موضوعی در محدوده‌ی موسیقی، تاریخ و فرهنگ استفاده کرد. پُرسش‌های انتهایی هر فصل کتاب نیز در جهت اهداف آموزشی (تکست‌بوک) است؛ اما در کتاب چه می‌توان یافت؟

در یک نگاه کلی نه‌تنها آوانگاری و تحلیل‌های موسیقایی و زبانِ فنی رایج در کتاب غایب است، بلکه هنگامی‌که قرار است به موضوعاتی چون ساختارِ سبک و مُد اشاره شود نیز ملاحظات بسیاری مدنظر است تا مبادا مخاطبِ فاقد پیش‌زمینه‌ی موسیقی برنجد. البته ازجمله مواردی که می‌توان بدون نیاز به آوانگاری (بخوانید بدون آوردن نُت) و زبان فنی (مفاهیم و واژگان رشته) بدان پرداخت ساختار فُرمال قطعات به کمک جداول و تصاویر شِماتیکی‌ست که به‌صورت بسیار ساده با مشخص کردن محدوده‌ی زمانی در نمونه‌ی صوتیْ اتفاقات موسیقایی آن را برای مخاطب توصیف می‌کنند که در نوع خود روشی بسیار کاربردی‌است؛ اما از این جلوتر نمی‌توان رفت. البته که استفاده از هر روشی که به تفهیم بهتر موضوع کمک می‌کند پسندیده است؛ اما موضوع ساده‌سازی نباید سبب شود که در سراسر کتابی با چنین حجم و ادعایی از موضوعاتی که توضیح آن وابسته به پیچیدگی‌های زبان فنی و موسیقایی‌ست دوری‌کنیم. تأکید می‌کنم که موضع من در اینجا صرفاً بحث خوب یا بد بودن و استفاده یا عدم استفاده از زبان فنی نیست؛ موضوع چربیدن کفه‌ی ترازو به نفع مخاطب غیرمتخصص در مجموعه‌ای است که آن‌چنان حمایت‌های مالی‌ای دارد که امکان ارائه‌ی چنین حجمی از مطلب را با چنین کیفیتی می‌دهد. نمی‌دانم شاید هم عکس آن صادق است و انتظارِ گرایش به سویه تخصصی‌تر خطا باشد.

مک آلیستر در آغاز دهه‌ی ۷۰ م به‌عنوان جهت‌گیری در گرایش‌های حوزه‌ و انجمن قوم‌موسیقی‌شناسی از زمانه‌ی تأسیس آن در ۱۹۵۳ م نکاتی را مطرح می‌کند که قابل‌تأمل است. نخست اینکه علی‌رغم آنکه برآورد می‌کرده‌اند مشاغل دانشگاهی قوم‌موسیقی‌شناسی به چند دپارتمان انسان‌شناسی محدود شود؛ اغلبِ مشاغل دانشگاهی در دپارتمان¬های موسیقی‌اند. نکته¬ی دوم این‌که زمانی که قوم‌موسیقی‌شناسی با انسان‌شناسی در ارتباط است بودجه‌های بیشتری به دست می‌آورد. او توضیح می‌دهد که علوم در حال حاضر حمایت¬های بیشتری نسبت به هنرها از نهاد-های ملّی دریافت می¬کنند و نمونه¬هایی از پژوهشگران و تحقیقات بینا رشته‌ای می¬آورد که به خاطر هم¬پوشانی تحقیقاتشان با رشته¬های زیرشاخه‌ی علوم توانسته‌اند کمک‌های مالی، جایزه و بورسیه تحصیلی دریافت کنند.
حال اگر به قرینه‌ی معادله‌ی گرایش به فراموسیقایی مساوی با شانس گرنت‌ّ‌ّها و بورس‌های بیشتر بگویم هم‌زمان ‌که کفه‌ی زبان فنی موسیقی در مطالعات قوم موسیقی‌شناسانه پایین می‌آید کفه‌ی تعداد مخاطبین بالا می‌رود، بی‌راه رفته‌ایم؟ اشتباه نشود باور دارم که ساده‌انگاریست اگر دوری از مسائل فنی و موسیقایی و پرداختن به فراموسیقی‌ را معادل با «موسیقی به زبان ساده» بگیریم؛ به‌هیچ‌عنوان چنین منظوری ندارم. مقصود آن است که فرآیند ساده‌سازی یا بدون ‌تعارف بگویم تجاری‌سازی ‌علوم با حذفِ بخش‌های ‌فنی آغاز می‌شود که مخاطب غیرمتخصص را پَس می‌زنند. اگر این را قبول کنیم، فارغ از هرگونه بدبینی، می‌توان این موضوع که بعضاً مؤسسات و بنیادها، نظیر حامیان این مجموعه، در مورد جمع‌آوری دیداری ‌و شنیداری نسبت به حمایت از مطالعات تخصصی راحت‌تر دست‌به‌جیب می‌شوند را بی‌ارتباط با موضوع شانس بیشتر محصولِ ‌نهایی این جمع‌آوری‌ها در برقراری ارتباط و قابلیت بیشترشان برای تبدیل شدن به کالای فرهنگی ندانست.

نتیجه‌گیری

تردیدی نیست که این کتاب به‌عنوان مجموعه‌ای از مقالات که اغلب داده‌های مردم‌نگارانه‌ی موسیقایی دست اولی از میدان تحقیق به همراه دارند و با جمع‌بندی‌های درجه ‌یک لوین به هم پیوند داده شده‌اند کم‌نظیر است و بارِ آموزشی دارد. موضوعِ ضعفِ ساختار و رویکردِ این کتاب موضوعی پیشینه‌دار در این حوزه است که به‌نظر می‌رسد نیازمند عزم و جسارت جامعه‌ی علمی این رشته در تعیین تکلیف خود در دوگانه‌ی مصلحت اندیشانه/علمی دارد. در مورد ادعای جامعیت و هم‌زمان مورد‌پسندِ عام و موردنیاز خاص بودن نیز کتاب چندان موفق نیست. بخش‌های بسیاری از فرهنگ‌ّ‌‌های موسیقایی این حوزه مغفول مانده‌اند و اساساً پیگیری این ادعا برای چنین حوزه‌ی وسیع، متنوع و پُر ابهامی مورد تردید است؛ البته اگر نمونه‌ّ‌ّهای وطنی خودمان را فراموش کنیم. مقبولیت عام هم مورد تردید است؛ مسلماً نه منتظر قرارگیری این کتاب در لیست پُرفروش‌ّ‌ها باید باشیم و نه اقناعِ خواص این رشته؛ زیرا لوازمِ هیچ کدام مهیا نیست. پس‌چرا از همان ابتدا با محدود کردنِ جامعه‌ی هدفْ کار را تمام نکنیم که این‌چنین به قول بیهقی «نیم‌تمام» نماند؟ پاسخ چندان دور از ذهن نیست. امان از پیش‌فرض‌های کاربردی و تجاری‌بودن در طرح‌های تحقیقاتی علمی که مجالی برای تنفس سالم در فضای علمی و پژوهشی باقی نمی‌گذارند.

 

مراجع

فاطمی، ساسان ۱۳۹۸ فرهیختگی در محیط مردمی: غزل‌خوانی تهرانی و بسترهای فرهنگی-اجتماعی آن، تهران: ماهور.
مریام، آلن‌پی۱۳۹۶ انسان‌شناسی موسیقی، برگردان فارسی مریم قرسو، تهران: ماهور.
Beljaev, Viktor Michajlovič, and Mark Slobin 1975 Central Asian Music: Essays in the History of the Music of the Peoples of the USSR. Middletown, CT: Wesleyan University Press. McAllester, David P.
۱۹۶۳ “Ethnomusicology, the Field and the Society”, Ethnomusicology, Vol. 7, No. 3, pp. 182-186.
Levin, Theodore
۲۰۱۶a “Music in Central Asia: An Overview”, In The music of Central Asia, Edited by T.C.Levin and Others. Indiana University Press, pp 3-25.
۲۰۱۶b “Patterns of culture: Sedentary dwellers”, In The music of Central Asia, Edited by T.C.Levin and Others. Indiana University Press, pp 317-319.
Dawut, Rahile and Elise Anderson
۲۰۱۶ “Dastan performance among the Uyghurs”, In The music of Central Asia, Edited by T.C.Levin and Others. Indiana University Press, pp 406-420.