سگهای پوشالی (Straw Dogs) یک فیلم تریلر در حوزۀ روانشناسی به کارگردانی سم پکینپا است که در سال ۱۹۷۱ به نمایش درآمد. فیلمنامه سگهای پوشالی کاری از پکینپا و دیوید زلاگ گودمن، بر اساس رمان گوردون ویلیامز با نام محاصره مزرعه ترنچر (۱۹۶۹) نوشته شده است. بازسازی این فیلم به کارگردانی راد لوری در سال ۲۰۱۱ نیز منتشر شد. نقد پیش رو بر اساس نسخه قدیمی فیلم است.
داستان از این قرار است که دیوید، ریاضیدان جوان آمریکایی، برای زندگی با همسرش به نواحی روستایی انگلیسی میآید تا بظاهر بر روی تحقیقاتش تمرکز کند. داما در همان نیمه اول فیلم برای ذهن مخاطب این سوال مطرح میشود که آیا دیوید واقعا برای انجام تحقیقات خود نیازی به گوشهنشینی و فرار از جامعه داشت؟ آیا سر و صدای شهر یا آزاری مشابه مانع مطالعات علمی او بود یا اصرار بر تحصیل و کشف مسائل ریاضی بهانهای بود برای فرار او از جامعهای که توان رویایی با آن را نداشت. به هرحال او کارگران جوانی را از روستا برای تعمیر مزرعه استخدام میکند. تعمیرات ساده خانه علاوه بر همسر دیوید ذهن مخاطب را نیز درگیر این موضوع میکند که چرا خود او از پس این مشکلات ساده بر نمیآید و یا اگر هیچ تجربهای هم در این زمینه ندارد چرا بعد از یکی دوماه نظارت بر کار کارگران خود برای تعمیر نواقص اقدام نمیکند و تلاشی جهت تسریع این فرایند انجام نمیدهد. این سوال زمانی پررنگتر میشود که مخاطب متوجه میشود دیوید از میل بالای جنسی همسرش و علاقه کارگران استخدامیاش به همسرش نیز مطلع است اما باز سعی در تغافل دارد و طوری وانمود میکند که گویا از مسئله مطلع نیست. هر چه فیلم جلوتر میرود این دست از سوالات در ذهن بیننده بیشتر شده و تا پایان فیلم بظاهر کارگردان قصد پاسخگویی مستقیم به سوالات مخاطب را هم ندارد.
نوشتههای مرتبط
پیش از ادامه نقد فیلم از شما مخاطب گرامی تقاضا دارم کلید واژههایی چون «خشونت + پدرسالاری» را با هدف نمایش مقالات علمی درج شده این حوزه در گوگل جستجو کنید. مسلما در همان وهله اول متوجه خواهید شد که حدود نود درصد مقالات علمی و تقریبا اکثریت خبرهای این حوزه، زنان را بعنوان قربانیان نظام پدرسالاری از ابعاد مختلف حقوقی، جامعهشناختی، روان شناختی و غیره مورد بررسی قرار دادهاند و اگر مشابه من به دنبال نتایج علمی متفاوت یعنی مردان قربانی نظام پدرسالاری باشید باید زمان قابل توجهی برای لیست کردن مقالات علمی با این موضوع صرف کنید و یا در نهایت به برخی نظرهای کوتاه جامعهشناسان و روانشناسان بسنده کنید. مسئله چیست؟ آیا قربانیان نظام قدرتمند پدرسالاری فقط از جنس مخالف هستند و یا اینکه در پس کلیشههای جنسیتی فرهنگ عامه، مردان فقط در کالبد آزارگر قابل پذیرش هستند و پذیرش مردان در نقش قربانی مشمئزکننده بنظر میرسد؟
مسئله این است که در جامعه با حاکمیت نظام پدرسالاری علاوه بر قربانی شدن جنس زن به طرق مختلف، مردان نیز از گزند شمشیر آخته این تفکر در امان نبوده و بسیاری از ایشان حتی آنهایی که تجربه آزارگری به جنس مخالف را در حالات مختلف داشتهاند خود نیز قربانی معرکه این نظام بودهاند اما جرات اعتراف را ندارند زیرا اقرار به قربانی شدن از نظامی که هویت آن به اصطلاح از نطفه خدای پدر نشئت گرفته است برای مردان شرمآور است. بنابراین مردان برای حفظ منزلت اجتماعی ایشان و باقی ماندن در هرم قدرت مردسالاری تمام سعی خود را میکنند تا صفات مردان علی الظاهر برتر این هرم را بازی کنند.
از ظلمهای نظام پدرسالار تعریف قالب مشخص بدون انعطاف برای جنس مونث است که عدم تمکین از مقررات آن و در واقع هر نوع بیرون زدن از قالب از پیش تعیین شده به معنای نشوز مشمئزکننده تلقی شده و مرتکب با مجازات خاص خودش هم باید مواجه شود. اما نکته جالب اینجاست که پدرسالاری برای جنس مذکر نیز قالبی مشخص کرده است که مسلما لبههای آن به برندگی قالب ایدهآل برای زنان نبوده و از انعطاف قابل توجهی برخوردار است اما به هر جهت انکار وجود قالبی پیش ساخته برای جنس مذکر برتر هم نیست که در این مقال امکان تشریح مصادیق آن نمیگنجد.
امروزه از مردانگی حداکثری که ایدهآل پدرسالاری محسوب میشود با واژه مرکبی به نام «نرآلفا» یا همان «ابَر مرد» یاد میشود. در جامعهای که از ابتدا به پسران نابالغ یاد داده میشود که «مرد که گریه نمیکند» در حالیکه زمانهای زیادی وجود دارد که مردان هم به عنوان یک انسان احساس ضعف یا تنهایی میکنند، اما هیچوقت نمیتوانند به عنوان یک فرد احساسات تنهایی، استیصال و ضعف خود را نشان دهد چون جامعه تصویر مسلطی برای او ساخته که طبق آن چون مرد است نباید احساس ضعف کند. حالا تصور کنید تعریف همین جامعه از مرد آلفا تا چه حد است؟ آیا کلیشههای جنسیتی به همین صفات بسنده میکند؟ مسلما نرآلفا باید تعاریفی متمایز از یک مرد معولی داشته باشد. برای مثال کتابی با عنوان« مرد آلفا کیست؟ رازهای جذابیت مردانه» از نازنین آذرسا، ویژگیهای مردان آلفا را منحصر در مفاهیم سنتی از مردانگی ندانسته و با اضافه کردن و دستهبندی مفاهیم دیگری سعی در بازنمایی مردانگی دیگری دارد. مردانگی که بعضا تلقی جامعه از آن یادآور وصف جنتلمن بودن است. اوصافی که داستان پیامدهای آن به همین ارزندگی نخواهد ماند.
شاید زنان قربانی پدرسالاری که همچون دستگاه تراشکاری بسیاری از صفات زنانه را در طول حیات خود از دست دادهاند و به تعبیر نویسنده کتاب جنس دوم، ما زن به دنیا نیامدهایم، بلکه زن میشویم را بهتر بتوانند پیشبینی کنند. بیشک نقد سیمون دوبوار به نقشهای جنسیتزده و در اصل زن شدنی است که متاثر از برساختهای اجتماعی باز تولید میشود.
فیلم سگهای پوشالی از این حیث شاهد مدعای خوبی به حساب میآید. دیوید بسیاری از صفات مرد آلفای جامعه خود را ندارد. درست است که ریاضیدان است اما تحصیلات عالیه داشتن در جامعه او جزء ویژگیهای برتر مردانگی به حساب نمیآید. دیوید با دیدن پسران مورد تایید زنان جامعه متوجه میشود جسارت و مهمتر از آن جذابیتهای فیزیکی کمتری از ایشان دارد. بنابراین در جذب همسر خود احساس ناتوانی میکند و وقتی متوجه ضعف خود میشود جرات اصلاح خود را هم ندارد زیرا اقدام برای اصلاح یعنی پذیرش نقص و مرد کم توان در جامعه پدرسالار احتمال طرد شدنش بالاست زیرا ضعیف بودن، صفتی زنانه است و مطابق مفاهیم پدرسالاری، بعنوان یک مرد هر چه از ویژگیهای مرد آلفا بیشتر فاصله بگیری به اوصاف زنانه نزدیکتر شدهای و این بزرگترین ننگ برای یک مرد محسوب میشود. تا آنجا که در گذشتهای نه چندان دور برای مجازات مردان مبتلا به برخی جرایم به آنها لباس زنانه پوشانده و در حالیکه آرایش زنانه نیز داشتند در سطح شهر میچرخاندند[۱].
در ادامه فیلم، دیوید با یکی از مردان دارای معلولیت ذهنی شهر همزادپنداری کرده و بطور غیرقابل باوری به حمایت از او میپردازد. در واقع حمایت بیدریغ دیوید از این فرد تداعیگر حمایت از مردانگی مطرود خودش است. این حمایت تا آنجایی غیر قابل قبول بنظر میرسد که علیرغم تعرض مرد معلول به همسرش باز دیوید دست از حمایت او برنداشته و حتی در این ماجرا تمام زندگی و داشتههایش را هم از دست میدهد اما در انتها لبخندی از سر رضایت بر لبان دیوید نقش میبندد. لبخندی که به معنای پیروزی نسبی برای مرد شکست خورده از نظام پدرسالاری تعبیر میشود.
دیوید بعنوان مردی فاقد پارامترهای مرد ایدهآل پدرسالاری یا همان نرآلفا نه تنها قربانی این نظام شد بلکه دلیل قربانی شدن همسرش بعنوان نماد جامعه زنان مصرف کننده یعنی همان تلقی پدرسالاری از زنان نیز شد. به تعبیر دیگر قربانیان پدرسالاری فقط زنان نیستند بلکه مردان نیز قربانیان دیگری هستند که در عمل سبب تضعیف دو چندان جامعه زنان نیز خواهند شد.
[۱]. ربیعی، ناصر؛ راهروخواجه، احمد(۱۳۹۰). تاریخ زندان در عصر قاجار و پهلوی، تهران: ققنوس.